است صورت گيرد : از راه افراد و گروههائی كه بار نهضت را به دوشمیكشند ، از راه علل و ريشههائی كه زمينه نهضت را فراهم كرده است ، ازراه هدفهائی كه آن نهضت تعقيب میكند ، از راه شعارهائی كه به آن نهضتقدرت و حيات و حركت میبخشد . . . نهضت كنونی ايران به صنف و طبقه خاصی از مردم ايران اختصاص ندارد ،نه كارگری است ، نه كشاورزی ، نه دانشجوئی ، نه فرهنگی ، و نه بورژوازی. در اين نهضت غنی و فقير ، مرد و زن ، شهری و روستائی ، طلبه و دانشجو، پيله ور و صنعتگر ، كاسب و كشاورز ، روحانی و آموزگار ، با سواد و بیسواد يكسان شركت دارند . يك اعلاميه كه از طرف مراجع بزرگ عاليقدری كهنهضت را رهبری میكنند صادر میشود در سراسر كشور و در ميان عموم طبقاتطنين يكسان میافكند ، طنينش در شهر همان قدر است كه در روستا ، در اقصانقاط خراسان و آذربايجان همان آهنگ را دارد كه در جو دانشجويان ايرانیدر دورترين شهرهای اروپا يا آمريكا . مظلوم و محروم را همان اندازه بههيجان میآورد كه بر كنار مانده را ، استثمار نشده در همان حد احساس ضداستثمار پيدا میكند كه استثمار شده . اين نهضت يكی از صدها واقعيتهای عينی تاريخی است كه بی پايگی نظريهمفسران مادی تاريخ و طرفداران ماترياليسم تاريخی را كه اقتصاد را زيربنای جامعه معرفی میكنند و هر جنبش اجتماعی را انعكاسی از تضادهایطبقاتی میدانند و همواره دست توسلشان به سوی دامن كشدار درگيريهای مادیو تضادهای طبقاتی دراز است و همه راهها را به شكم منتهی میفرمايند ، برملا |