زمين ديگران خانه میسازد و به جای آنكه كار خود كند كار بيگانه میكند "جامعه نيز چنين است . جامعه مانند فرد ، روح و شخصيت دارد ، مانند فرداحيانا دچار تزلزل شخصيت و از دست دادن هويت میگردد ، ايمان به خود راو حس احترام به ذات و كرامت ذات را از دست میدهد و يكسره سقوط میكند. هر جامعهای كه ايمان به خويشتن و احترام به كيان ذات و كرامت ذاتخويشتن را از دست بدهد محكوم به سقوط است . اقبال معتقد است كه جامعهاسلامی در حال حاضر در برخورد با تمدن و فرهنگ غربی دچار بيماری تزلزلشخصيت و از دست دادن هويت شده است . " خود " اين جامعه و " خويشتن" اصيل اين جامعه و ركن ركين شخصيت اين روح جمعی ، اسلام و فرهنگ اسلامیاست . نخستين كار لازمی كه مصلحان بايد انجام دهند باز گرداندن ايمان واعتقاد اين جامعه به " خود " واقعی او يعنی فرهنگ و معنويت اسلامیاست و اينست " فلسفه خودی " . اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانيها و كنفرانسهای خود همواره كوششدارد مجدها ، عظمتها ، فرهنگها ، لياقتها ، شايستگيهای اين امت را بهياد او آورد و بار ديگر او را به خودش مؤمن سازد . اينكه اقبال ،قهرمانان اسلامی را از لابلای تاريخ بيرون میكشد و جلو چشم مسلمانان قرارمیدهد به همين منظور است . از اينرو اقبال حق عظيمی بر جامعه اسلامی دارد. اقبال اندكی مانند سيد جمال ، و نه در حد او ، شعاع انديشه و فعاليتهایاصلاحيش از مرزهای كشور خودش گذشته و كم و بيش در همه جهان اسلام اثرگذاشته است . |