توانستهاند نهضتی را رهبری كنند ، و بر عكس روحانيت شيعه با اينكهانقلابهای عظيمی بپا كرده است كمتر حاضر شده است در باره دردها بينديشد، نظر بدهد ، طرح اصلاحی ارائه نمايد ، فلسفه سياسی اسلام را مطرح نمايد ؟اين جهت به نظام خاص روحانيت شيعه و روحانيت سنی مربوط است . نظامروحانيت سنی به گونه ای است كه او را كم و بيش به صورت بازيچهای دردست حكام كه خود ، آنها را " اولی الامر " معرفی كرده است در آوردهاست . شخصيتی مانند عبده اگر بخواهد منصب افتاء را احراز نمايد بايدخديو عباس ابلاغ آن را صادر نمايد ، و يا مقام افتاء و رياست جامع الازهرشخصيت بزرگ و مصلحی مانند شيخ محمد شلتوت ، بايد با نوشته شخصيتینظامی و سياسی مانند جمال عبدالناصر حجيت و سنديت بيابد . روحانيت سنیيك روحانيت وابسته است . روحانيت وابسته قادر نيست عليه آن قدرتی كهوابسته به آن است قد علم كند و توده مردم را به دنبال خود بكشاند .اما روحانيت شيعه در ذات خود يك نهاد مستقل است ، از نظر روحی بهخدا متكی بوده و از نظر اجتماعی به قدرت مردم . و لهذا در طول تاريخ بهصورت يك قدرت رقيب در مقابل زورمندان تاريخ ظاهر شده است . در پيشگفتيم علت آنكه سيدجمال در كشورهای سنی مستقيما به سراغ توده مردممیرفت و در ايران به سراغ علماء ، در كشورهای سنی مخاطبش توده مردمند ودر ايران علماء ، در آنجا انقلاب را از توده میخواهد آغاز كند و در ايراناز علماء ، اينست كه روحانيت شيعه از دستگاه حاكمه مستقل بوده |