در اينجا چند مطلب نياز بتوضيح دارد:
1- جمله اول حديث از عبارات پر مغز عربى است ، خصوصا باعتبار صدور آن از خاندانوحى ، و بطور خلاصه پنج معنى را متحمل است : 1- خداىعزوجل پيغمبرش را طورى كه ميخواست و دوست داشت تربيت كرد 2- چون پيغمبر، خدا رادوست داشت ، خدا هم او را تربيت كرد 3- خدا پيغمبرش را تربيت كرد تا دوست او باشد 4- خدا طريق محبتش را بپيغمبرش آموخت 5- خدا در حاليكه پيغمبرش را دوست داشت او راتربيت كرد.
2- درباره خلق عظيم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله كه خدايتعالى آنرا ميستايد، مرحومطبرسى گويد: خلق آنستكه انسان خود را بر حفظ آداب وادار كند، و اين قوه مانند خلقت دروجود او پا بر جا شده و مرحوم مجلسى گويد: مراد از خلق عظيم پيغمبر صلى اللّه عليهو آله اين است كه : علم و عمل بدرجه كاملش در وجود آنحضرت گرد آمده بود.
3- آيه شريفه
((ما آتاكم الرسول فخذوه ....
)) در سياق آيات مربوط بفى ء و غنيمتدر جنگ است و راجع باموال منقول و غير منقول از طايفه بنى قريظه و بنى نضير از يهوداست كه نصيب مسلمين شده بود خدايتعالى در اين آيه شريفه پيغمبر اكرم اختيار ميدهد ومسلمين را آگاه ميسازد كه در تقسيم و صرف ايناموال بداورى آنحضرت رضا دهند و تسليم شوند، ولى از لحاظ عموم وشمول آيات شريفه قرآنى اينستكه : پيغمبر صلى اللّه عليه و آله هر امرى بشما كرد وهر دستورى كه فرمود، بپذيريد و عمل كنيد، و از هر چه شما را نهى كرد و بازداشت آنراترك كنيد و باز ايستيد، زيرا امر و نهى او عين امر و نهى خدايتعالى ست و او از پيش خودچيزى نميگويد. لذا در آيه بعد كه امام عليه السّلام بآن استشهاد مى كند مى فرمايد:
((هر كس از رسولخدا صلى اللّه عليه و آله اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است
)) يعنىپيغمبر فقط نماينده و پيغام رسان و ماءمور است ، و نيز بهمين جهت در آخر روايت فرمود: ماواسطه ميان شما و خداى عزوجل هستيم .
4- راجع بتفويض و واگذارى امر دين بپيغمبر و امامان عليه السّلام كه مقصود اصلى اينحديث و احاديث بعد است ، علامه مجلسى (ره ) توضيحى بيان كرده كه خلاصه اش اينست :تفويض بچند معنى استعمال ميشود:
الف : تفويض در امر آفرينش و روزى دادن مخلوق و زنده كردن و تربيت و ميراندن آنها،چنانچه جماعتى عقيده دارند كه خدايتعالى ابتدا پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله وساير اولياء اشرا خلق كرد سپس خلقت و تربيت ساير موجودات را باختيار ايشانگذاشت ، پس آنها بيافرينند و روزى دهند و بميرانند و اين طايفه بنام غلات (جمع غالى: متجاوز از حد) يا مفوضه ناميده ميشوند.
شكى نيست كه اين عقيده كفر است و معتقدين بآن از زمره مسلمين خارجند مگر اينكه مقصودشاناين باشد كه ائمه علت غائى ايجادند و خدا آنها را در آسمان و زمين و نسبت بهر چيزفرمانده و مطاع قرار داده و حتى جمادات از ايشان فرمان برند و هر چه خواهند خدا انجامدهد ولى آنها جز آنچه خدا خواهد نخواهند، اين عقيده درست است و اخبارى هم بر آن دلالتدارد.
شيخ صدوق (ره ) در رساله عقايدش گويد: اعتقاد ما شيعيان درباره غلات و مفوضه ايناست كه ايشان كافرند و بدتر از يهود و نصارى و مجوس و همه بدعت گزاران وگمراهان ، زيرا هيچكس مانند ايشان خدا را كوچك نكرده است تا آنجا كه گويد: امام رضاعليه السّلام در دعايش ميفرمود:
خدايا من از هر توان و نيروئى بيزارى جويم و بسوى تو گرايم ، توان و نيروئى جزاز جانب تو نيست ، خدايا من بسوى تو بيزارى ميجويم از كسانيكه براى ما آنچه راسزاوار نيست ادعا مى كنند، خدايا من به سوى تو بيزارى مى جويم از كسانى كه دربارهما آنچه را خود نگوئيم ميگويند، خدايا آفرينش مخصوص تو و روزى از جانب تو است ،ترا مى پرستم و از تو يارى مى جويم ، خدايا تو خالق ما و خالق پدران پيشينيان وپدران آيندگانى ، ربوبيت جز براى تو سزاوار نيست و خدائى جز ترا نشايد...
شيخ مفيد (قده ) فرمايد: غلات مسلمان نما همان كسانند كه اميرالمؤ منين و امامان ازفرزندانش را بخدائى و پيغمبرى نسبت دهند و ايشانرا در فضيلت دين و دنيا، بيشتر ازمقدار واقعش ستايند، ايشان گمراه و كافرند و اميرالمؤ منين عليه السلام فرمان كشتن وسوختن آنها را داده است .
ب تفويض در امر دين و آن معانى و تفاسير مختلفى دارد (كه خود مجلسى ره توضيح مىدهد) و مى فرمايد: معنائى كه صحيح است و حكمعقل هم بر آن دلالت دارد و مقصود از اين رواياتست اينست كه : خدا امر سياست و تاءديب وتكميل و تعليم مردم را بآنها واگذار فرموده است و نيز امر كردن مردم را به اطاعت ازخودشان نسبت بآنچه خواهند و نخواهند و در آنچه صلاح دانند و صلاح ندانند بايشانواگذار نموده است ، و در روايات بعد اين مطلب توضيح بيشترى داده مى شود.
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِى عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ بَكْرٍعَنْ مُوسَى بْنِ أَشْيَمَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِعَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَاأَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّلَ فَدَخَلَنِى مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى كَأَنَّ قَلْبِى يُشْرَحُ بِالسَّكَاكِينِفَقُلْتُ فِى نَفْسِى تَرَكْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا يُخْطِئُ فِى الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُإِلَى هَذَا يُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ كُلَّهُ فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْكَ الْآيَةِفَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِى وَ أَخْبَرَ صَاحِبَيَّ فَسَكَنَتْ نَفْسِي فَعَلِمْتُ أَنَّ ذَلِكَ مِنْهُتَقِيَّةٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا ابْنَ أَشْيَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَىسُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ صفَقَالَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صفَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَيْنَا اصول كافى جلد 2 صفحه 4 رواية 2
| موسى بن اشيم گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام كه مردى راجع به آيه اى از قرآنپرسيد حضرت جوابش فرمود، سپس مردى وارد شد و همان آيه را پرسيد، حضرت برخلاف آنچه باولى فرموده بود، به او جواب گفت ، از اختلاف گوئى آن حضرت آنچهخدا خواهد، در دلم وارد شد، بطورى كه گويا دلم را با كاردها ميبرند. با خود گفتم منابو قتاده را كه در يك ((واو)) اشتباه نميكرد، در شام رها كردم و نزد اين مرد آمدم كه چنيناشتباه بزرگى ميكند، در آن ميان كه من آن افكار داشتم ، مرد ديگرى وارد شد و از همان آيهسؤ ال كرد، حضرت بر خلاف آنچه بمن و (دو) رفيقم گفته بود، باو جواب داد، من دلمآرام گرفت ، زيرا دانستم اختلاف گوئى حضرت بخاطر تقيه است . سپس آنحضرت بمن توجه كرد و فرمود: پسر اشيم ! خداىعزوجل امر را بسليمان بن داود واگذار كرد و فرمود ((اينست عطاء ما خواهى ببخش يانگهدار، حسابى بر تو نيست 40 سوره 38 )) و بپغمبرش صلى اللّه عليه و آلهواگذار كرد و فرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كردهبازايستيد 7 سوره 59 )) و آنچه برسولخدا صلى اللّه عليه و آله واگذار نموده ،بما واگذار كرده است . | |
شرح :
علامه مجلس (ره ) در اينجا روايت ديگرى هم ذكر ميكند كه خود موسى بن اشيم هم ابتدا همانسؤ ال را از امام كرده است و جوابى مخالف دو جواب ديگر شنيده است ، از اينجهت در آخرگفت
((برخلاف آنچه بمن و دو رفيقم گفته بود
)) ولى مطابق اين روايت بايد بگوئيمشنيدن خودش را هم بحساب آورده است . (براى توضيح بيشتر بحديث 540 مراجعه شود).
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ وَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولَانِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِيِّهِ ص أَمْرَ خَلْقِهِلِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُفَانْتَهُوا اصول كافى جلد 2 صفحه 5 رواية 3
| رزاره گويد: من از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام شنيدم كه ميفرمودند: خداىعزوجل امر خلقشرا بپيغمبرش واگذار فرمود، تا ببيند چگونه اطاعت ميكنند (پيغمبرش را وچون اطاعت پيغمبر بر نفوس مردم دشوارتر از اطاعت خدا است اجرش بيشتر است مرآت )سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ((آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچهمنعتان كرده باز ايستيد 7 سوره 59 )). | |
4- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِيَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَإِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْعَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَايُخْطِئُ فِى شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَالصَّلَاةَ رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ عَشْرَ رَكَعَاتٍ فَأَضَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الرَّكْعَتَيْنِرَكْعَتَيْنِ وَ إِلَى الْمَغْرِبِ رَكْعَةً فَصَارَتْ عَدِيلَ الْفَرِيضَةِ لَا يَجُوزُ تَرْكُهُنَّ إِلَّا فِى سَفَرٍوَ أَفْرَدَ الرَّكْعَةَ فِى الْمَغْرِبِ فَتَرَكَهَا قَائِمَةً فِى السَّفَرِ وَ الْحَضَرِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّلَهُ ذَلِكَ كُلَّهُ فَصَارَتِ الْفَرِيضَةُ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً ثُمَّ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّوَافِلَأَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ الْفَرِيضَةُ وَالنَّافِلَةُ إِحْدَى وَ خَمْسُونَ رَكْعَةً مِنْهَا رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدُّ بِرَكْعَةٍ مَكَانَالْوَتْرِ وَ فَرَضَ اللَّهُ فِى السَّنَةِ صَوْمَ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص صَوْمَشَعْبَانَ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِى كُلِّ شَهْرٍ مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ فَأَجَازَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ وَ حَرَّمَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَمْرَ بِعَيْنِهَا وَ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُسْكِرَ مِنْ كُلِّ شَرَابٍ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُذَلِكَ كُلَّهُ وَ عَافَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَشْيَاءَ وَ كَرِهَهَا وَ لَمْ يَنْهَ عَنْهَا نَهْيَ حَرَامٍ إِنَّمَا نَهَى عَنْهَانَهْيَ إِعَافَةٍ وَ كَرَاهَةٍ ثُمَّ رَخَّصَ فِيهَا فَصَارَ الْأَخْذُ بِرُخَصِهِ وَاجِباً عَلَى الْعِبَادِ كَوُجُوبِ مَايَأْخُذُونَ بِنَهْيِهِ وَ عَزَائِمِهِ وَ لَمْ يُرَخِّصْ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فِيمَا نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ وَ لَافِيمَا أَمَرَ بِهِ أَمْرَ فَرْضٍ لَازِمٍ فَكَثِيرُ الْمُسْكِرِ مِنَ الْأَشْرِبَةِ نَهَاهُمْ عَنْهُ نَهْيَ حَرَامٍ لَمْيُرَخِّصْ فِيهِ لِأَحَدٍ وَ لَمْ يُرَخِّصْ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَحَدٍ تَقْصِيرَ الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِضَمَّهُمَا إِلَى مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَلْ أَلْزَمَهُمْ ذَلِكَ إِلْزَاماً وَاجِباً لَمْ يُرَخِّصْ لِأَحَدٍ فِىشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا لِلْمُسَافِرِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يُرَخِّصَ شَيْئاً مَا لَمْ يُرَخِّصْهُ رَسُولُ اللَّهِص فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَىالْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اصول كافى جلد 2 صفحه 5 رواية 4
| فضيل بن يسار گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام ببعضى از اصحاب قيس ماصرميفرمود: همانا خداى عزوجل پيغمبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، چون تربيت او راتكميل نمود، فرمود: ((تو بر خلق عظيمى استوارى 4 سوره 68 )) سپس امر دين و امترا باو واگذار فرمود تا سياست بندگانش را بعهده گيرد، سپس فرمود: ((آنچه رارسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه شما را نهى كرده باز ايستيد 7 سوره 59 )) همانا رسولخدا صلى اللّه عليه و آله استوار و موفق و مؤ يد بروح القدس بود، نسبتبسياست و تدبير خلق هيچگونه لغزش و خطائى نداشت ، بآداب خدا تربيت شد. خداىعزوجل نمازهاى پنجگانه را دو ركعت دو ركعت واجب ساخت تا ده ركعت شد. سپس رسولخداصلى اللّه عليه و آله بدو ركعت (ظهر و عصر و عشا) دو ركعت و بمغرب يك ركعت افزود، واين اضافات با واجب خداى تعالى همدوش گشت ، به طورى كه ترك آنها جز در سفرجايز نيست و چون در نماز مغرب يك ركعت افزود، آن را در سفر و حضر بر جا گذاشت .خداى عزوجل تمام اين اضافات پيغمبر را اجازه كرد و نمازهاى يوميه واجب هفده ركعت گشت . سپس رسولخدا صلى اللّه عليه و آله نمازهاى نافله را كه سى و چهار ركعت دو برابرنمازهاى واجب است مستحب قرار داد. خداى عزوجل هم آنرا اجازه كرد، و نمازهاى نافله را كهسى و چهار ركعت دو برابر نمازهاى واجب است مستحب قرار داد. خداىعزوجل هم آنرا اجازه كرد، و نمازهاى واجب و مستحب پنجاه و يك ركعت گشت دو ركعت نمازنشسته بعد از عشا بجاى نماز وتر است و يك ركعت بحساب مى آيد. و خدا در ميان سال ، تنها روزه ماه رمضانرا واجب ساخت و رسولخدا صلى اللّه عليه و آلهروزه ماه شعبان و سه روزه از هر ماه را سنت كرد تا دو برابر مقدار واجب شد (زيرا چون درده ماه غير از رمضان و شعبان ماهى سه روز روزه بدارد، سى روز ميشود و باضافه ماهشعبان ، دو برابر سى روز رمضان ميگردد) خداىعزوجل اين را هم براى او اجازه كرد. و باز خداى عزوجل خصوص شراب انگور را حرام ساخت و رسولخدا صلى اللّه عليه و آلههر نوشابه مست كننده اى را حرام كرد، خدا هم براى او اجازه كرد، و رسولخدا صلى اللّهعليه و آله از چيزهائى خوددارى كرد و آنها را بد دانست ولى بطور حرمت از آنها نهىنكرد، و تنها نهى خوددارى و كراهت نمود و در ارتكاب آنها رخصت داد، اخذ برخصت او همبر بندگان واجب گشت ، مانند واجب بودن اخذ بنهى وغدقنهاى او، رسولخدا صلى اللّهعليه و آله نسبت بآنچه نهى حرام نمود و امر واجب فرمود، بمردم رخصت تخلف نداد، ازاينجهت بيشتر نوشابه هاى مست كننده را كه از آن نهى حرام فرمود، رخصت ارتكاب آن ندادو نيز نسبت بدو ركعت نمازى كه بواجب خداىعزوجل اضافه فرموده بود، بهيچكس رخصت تقسير نداد، بلكه آنرا بطور واجب برايشان ملزم ساخت ، براى هيچكس جز مسافر رخصت تقصير نداد، و هيچكس را نرسد كه نسبتبآنچه رسولخدا صلى اللّه عليه و آله رخصت نداده رخصت دهد، پس امر رسولخدا صلىاللّه عليه و آله با امر خداى عزوجل و نهى او با نهيش موافق و برابر است ، بر بندگانلازمست تسليم او باشند همچنانكه تسليم خداى تبارك و تعالى هستند. | |
| اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد دوم | |