معلوم میشود كه فرمان جنگ با " ديلم " را عبيدالله در زمان حكومتبصره ( فقط ) قبل از آمدن به كوفه به عمر سعد داده بود . كراهت باطنی مردم از رفتن به جنگ حسين ( ع ) ص 116 : و كان جنود الجيش ( مثل اينكه هسته جيش كربلا همانهائی بودندكه آماده رفتن به غزو ديلم بودند ) يستللون منه و يتخلفون بالكوفة ،فندب عبيدالله رجلا من اعوانه - هو سعد بن عبد الرحمن المنقری - ليطوفبها و يأتيه بمن تخلف عن المسير لقتال الحسين ، و ضرب عنق رجل جیء به .و قيل انه من المتخلفين فاسرع بقيتهم الی المسير " ( 1 ) . اگر همين كشتارهائی كه اهل كوفه در موافقت و تبعيت ابن زياد دادند درمخالفت با او میدادند بلكه اگر ده يك اين كشتار را میدادند موفق میشدندو به آرزوی دل خود كه سقوط بنی اميه بود نائل میشدند ، ولی مثل اينكهمستسبع و خود باخته بودند نمیتوانستند خود را جمع و جور كنند و به كارخود نظم بدهند . درباره " هانی " گفتهاند كه چندين هزار نفر مسلح موافقداشت . عجب اينست كه ابن زياد با يك تهور همه آنها را مرعوب میكرد .ابن زياد كه از شام يا بصره با خود سپاهی نياورده بود .پاورقی : 1 - [ و لشكريان مخفيانه میگريختند و در كوفه میماندند . عبيدالله يكیاز يارانش را فرا خواند تا در كوفه بگردد و هر كه را كه از حركت به سویحسين خودداری كرده نزد وی برد . و گردن مردی را كه نزد وی بردند زد .گفته شده كه آن مرد از كسانی بود كه نرفته بودند ، لذا بقيه لشكر درحركت شتاب كردند ] . |