هم میتوان با اين معيارها تشخيص داد كه فلان تعليم از اسلام هست يا نيست. ما مدعی نيستيم كه بتوانيم همه معيارها را در اينجا گرد آوريم ، ولیسعی میكنيم حتی المكان صورت جامعی از آنها ارائه دهيم . میدانيم هر مكتب و ايدئولوژی و هر دستگاه انديشه كه طرحی برای نجات ورهايی و كمال و سعادت بشر ارائه میدهد ، يك سلسله ارزشها عرضه میدارد و" بايد " ها و " نبايد " ها و " شايد " ها و " نشايد " ها در سطحفرد يا جامعه میآورد كه بايد چنين بود ، بايد آنچنان شد ، بايد چنين ياچنان ساخت ، بايد فلان جهت را انتخاب كرد ، بايد به فلان سو رفت و فلانهدف را تعقيب كرد ، مثلا بايد آزاد و آزاده زيست ، بايد شجاع و دليربود ، بايد مدام و پيوسته رفت ، بايد كامل شد ، بايد جامعه ای بر اساسقسط و عدل ساخت ، بايد در جهت قرب به حق پيش رفت ولی اين " بايد "ها و " نبايد " ها متكی بر فلسفه خاصی است كه آنها را توجيه مینمايد ،يعنی اگر يك مكتب يك سلسله دستورها و فرمانها عرضه میدارد ، ناچارمتكی بر نوعی فلسفه و جهان بينی درباره هستی و جهان و جامعه و انسان استكه چون هستی چنين است و جامعه يا انسان چنان است ، پس بايد اينچنين وآنچنان بود . جهان بينی يعنی مجموعه ای از بينشها و تفسيرها و تحليلها درباره جهان وجامعه و انسان كه جهان چنين است و يا چنان است ، اينچنين قانون دارد ،آنچنان پيش میرود ، فلان هدف را تعقيب میكند يا نمیكند ، مبدا دارد ياندارد ، غايت دارد يا ندارد و امثال اينها ، و يا انسان چنين سرشت وطبيعتی دارد ، مثلا با فطرتی خاص |