واقع بينی او را از او بگيريم ، هنوز زود است كه در اين مرحله ( مرحلهجهان بينی و جهان شناسی ) انسان را محكوم كنيم . آنچه برای فيلسوفان و دانشمندانی كه از نزديك در اين مسائل مطالعهدارند امروز مسلم است اين است كه ريشه چند گونگی جهان بينيها و جهانشناسيها را در شناخت شناسيها ، در آنچه كه امروز نظريه معرفت و ياشناخت ناميده میشود ، بايد جستجو كرد ( 1 ) . همت فيلسوفان متوجه شناخت شناسی شده است تا آنجا كه عده ای مدعیشدند فلسفه ، جهان شناسی نيست ، شناخت شناسی است اينكه جهان شناسيهامختلف میشود ، از آن است كه نظريات درباره " شناختن " مختلف استيكی میگويد جهان را از طريق عقل بايد شناخت و ديگری میگويد از راه حواسو سومی میگويد از راه تزكيه نفس و اشراق و الهام از نظر يكی مراحلشناخت به گونه ای است و از نظر ديگری به گونه ای ديگر كاربرد عقل ازنظر برخی محدود است و از نظر برخی نامحدود منابع شناخت چيست ؟ معيارآن چيست ؟ و امثال اينها . پس ايدئولوژی هر مكتب مبتنی است بر جهان بينی آن و جهان بينی آنمبتنی است بر نظريه اش درباره معرفت و شناخت مترقی بودن هر ايدئولوژیبستگی دارد به مترقی بودن جهان بينیاش و مترقی بودن جهان بينیاش بستگیدارد به مترقی بودن شناخت شناسیاش در حقيقت ، حكمت عملی هر مكتبوابسته است به حكمت نظری آن و حكمت نظری اش وابسته است به منطق آن . پاورقی : . 1 در كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم ( جلد اول ) مخصوصا مقالهچهارم ( ارزش معلومات ) درباره اين گونه مطالب به تفصيل بحث شده استدر رساله ای كه در نظر است تحت عنوان " شناخت " منتشر شود مفصل تربحث خواهد شد . |