| خوشم از سوختن خويش از آنك |
| سوختم ، بزم تو روشن كردم |
| گرچه يك روزن اميد نماند |
| جلوهها بر در و روزن كردم |
| تا فروزنده شود زيب و زرت |
| جان ز روی و دل از آهن كردم |
| خرمن عمر من ار سوخته شد |
| حاصل شوق تو ، خرمن كردم |
| كارهائی كه شمردی بر من |
| تو نكردی ، همه را من كردم |
انسان كه در روز در پرتو خورشيد تلاش میكند و يا شب در پرتو چراغ ياشمع كاری انجام میدهد به همه چيز توجه دارد جز به آنچه پرتو افشانی میكندكه اگر پرتو افشانی او نبود همه حركتها متوقف و همه جنب و جوشها راكدمیشد شهدا پرتو افشانان و شمعهای فروزنده اجتماعند كه اگر پرتو افشانیآنها در ظلمات استبدادها و استعبادها نبود بشر ره به جائی نمیبرد .قرآن كريم تعبير لطيفی دارد درباره رسول اكرم كه او را " سراج منير "چراغ نور افشان میخواند . در اين تعبير مفهوم ظلمت زدائی كه توأم باسوختن و روشن كردن است گنجانيده