اين ، در مقابل مسيحيت است آزادی فردی يعنی برای فرد شخصيت قائل شدناگر انسان از جهان تعبيری روحانی كند و برای فرد شخصيت قائل نباشد ،استعدادها بروز نمیكند . 3 - اصولی اساسی و دارای تأثير جهانی كه تكامل اجتماع بشری را بر مبنایروحانی توجيه كند كه مقصودش باز مقررات اساسی اسلامی است بيش از اينمن در اين دو زمينه از اقبال عبارت خوانی نمیكنم . خوب ، آيا اقبال مثل بسياری از ما ، در همين حد متوقف میشود ، يعنینواقص و معايب تمدن اروپائی را میبيند و بعد اسلام را در صورت اساسی وزنده خودش میبيند و بعد میگويد : مطلب تمام شد ؟ نه يك مطلب كه اقبالرسالت خودش و رسالت هر مسلمان روشنفكر مؤمنی را در آن میداند ، در اينقسمت سوم است اين هفت خطابه ای كه اين مرد تحت عنوان احياء فكر دينیدر اسلام ايراد كرده است ، برای اين منظور سوم است ، حتی در اشعار خودشكم و بيش همين منظور سوم را دارد ، البته منظور اول را هم دارد . روح اسلامی در مسلمين مرده است در اشعاری كه در همين جلسات خوانده شد شما ديديد كه اقبال چقدر ازتقليد كور كورانه ای كه مسلمانان از تمدن غربی دارند انتقاد میكند و بازدرباره اسلام كه اسلام چنين و چنان است در اشعار خودش آنچه را كه بايد ومیتوانسته است بگويد گفته است قسمت سوم است : آيا اسلام واقعی امروزدر ميان مسلمين وجود دارد |