دم از صلح میزنند ، دم از آزادی میزنند ، دم از حقوق بشر میزنند ، درصورتی كه اكثر و شايد همه آنها دروغ میگويند ، يعنی آنها میخواهند درپناه اين الفاظ زندگی كنند ، در پناه آزادی ، آزادی را میكشند چنانكهگفته اند : " ای آزادی بنام تو در دنيا چه جنايتها كه نشد " اين معنایتغذيه باطل از حق است ناصرالدين شاه يا هارون الرشيد يا معاويه هم نيرویباطل خود را از نيروی حق مردم گرفته بودند وگرنه از خودشان نيروئینداشتند . داستانی شنيدم كه ذكرش در اينجا مناسب است ، يكی از علمای فارسآمده بود تهران ، در مسافرخانه پولهايش را میدزدند ، او هم هيچكس رانمیشناخته و مانده بوده كه چه بكند ، بفكرش میرسد كه برای تهيه پول ،فرمان اميرالمؤمنين به مالك اشتر را روی يك كاغذ اعلا با يك خط عالیبنويسد و به صدراعظم وقت هديه كند تا هم او را ارشاد كرده باشد و هم خوداز گرفتاری رها شود . اين عالم محترم خيلی زحمت میكشد و فرمان را مینويسد و وقت میگيرد ومیرود صدراعظم میپرسد اين چيست ؟ میگويد فرمان اميرالمؤمنين به مالكاشتر است صدراعظم تأملی میكند و بعد مشغول كارهای خودش میشود ، اين آقامدتی مینشيند و بعد میخواهد برود ، صدراعظم میگويد نه ، شما بنشينيد ،اين مرد محترم باز مینشيند مردم میآيند و میروندآخر وقت میشود ، بلندمیشود برود ، میگويد نه آقا شما بفرمائيد همه میروند غير از نوكرها ، بازمیخواهد برود میگويد نه شما بنشينيد من با شما كار دارم به فراش میگويددرب را ببند هيچكس نيايد به اين عالم میگويد بيا جلو ، |