و جالب را از دست نداده باشيم ، تعادل بعد از نوسانات افراطی و تفريطیرا " سنتز " اصطلاح كنيم و دو حالت مزبور را تز و آنتی تز . همچنانكه ميتوانيم اين قرارداد اصطلاحی را در مورد كلمه خوش آهنگ وزيبای " ديالكتيك " اعمال نمائيم و همه اينگونه جريانها را جريان "ديالكتيكی " بناميم . برای يك اديب و نويسنده ، دشوار است كه از اين واژه زيبا و خوشآهنگ چشم بپوشد : اين واژه قسمتی از موفقيتهای خويش را از طنين خوددارد ، نه از هسته اصلی محتوای خود . چه مانعی هست كه هر فكر مبتنی براصل حركت و اصل تضاد را - ولو فاقد هسته اصلی آن باشد كه در صفحات پيششرح داده شد - فكر ديالكتيكی بناميم . دو تلقی از انسان اين دو نوع بينش درباره حركت تكاملی تاريخ ، نتيجه دو نوع تلقی ازانسان و هويت واقعی او و استعدادهای نهفته او است . بنابر يكی از ايندو تلقی ، انسان در ذات خود فاقد شخصيت انسانی است . هيچ امر ماوراءحيوانی در سرشت او نهاده نشده است ، هيچ اصالتی در ناحيه ادراكات وبينشها و يا در ناحيه احساسات و گرايشها ندارد . بنابراين |