تا بر سر آن دعوا و نزاع كنند پس وضع توليد دوره اشتراكی ايجاب میكردعدالت و مساوات و برادری را . اما كم كم وضع بشر پيشرفت كرد انسان ، كشاورزی آموخت ، دامداری رافرا گرفت ، ابزارهای جديد و كاملتری ساخت بطوری كه توانست اضافه برنيازش توليد كند مثلا گندم و دانه های ديگر را كشف كرده بود ، آنها رادر زمين میكاشت و هفتاد من برمیداشت و خودش و ده نفر ديگر رامیتوانست سير كند از اينجا بود كه استثمار پيدا شد يعنی افرادی كار كنندو توليد كنند و عده ای از محصول كار آنها بدون كار و تلاش استفاده نمايندقبلا هر كس اجبارا میبايست برای خودش كار كند ، اما حالا اين امكان پيداشده بود كه يك نفر با استفاده از كار ديگری زندگی كند به اين ترتيبمالكيت خصوصی پيدا شد مالكيت زمين و مالكيت برده عده ای برده های جنگیرا بكار میگرفتند و خود میخوردند و میخوابيدند و برده ها را استثمارمیكردند . بنابراين از وقتی كه ابزار توليد رشد كرد ، مالكيت خصوصی به وجود آمدو وقتی مالكيت خصوصی پيدا شد استثمار و ظلم به وجود آمد زيربنای اقتصادیكه خراب شد ، بشر هم فاسد شد ، يا استثمارگر شد و يا استثمار شده بهتعبير ماركس اين هر دو به نحوی از خود بيگانه شدند ، از انسانيت خودخارج شدند ، چون اساس انسانيت " ما " بودن بود ، قبلا مالكيت عمومی واشتراكی بود ، با آمدن مالكيت خصوصی " ما " به " من " ها تبديل شدكه در مقابل يكديگر قرار گرفتند ، از اينجا فساد و شرارت و ظلم و تباهیشروع شد . در دوره |