خير و نور و عدل از يك طرف و شر و ظلمت و ظلم از طرف ديگر بهانسانها مربوط نيست ، اينها همه تابع نظام توليد است ، نظام توليدیگاهی جبرا ايجاب میكند عدل را و گاهی جبرا ايجاب میكند نقطه مقابلش را. براين اساس ماركسيسم برای تاريخ جوامع سير واحدی را بيان میكند كه همهجوامع ضرورتا بايد آن را طی كنند اين مراحل عبارتند از دوره اشتراكاوليه ، دوره برده داری ، دوره فئوداليسم يا ارباب و رعيتی ، دورهبورژوازی و سرمايه داری ، دوره سوسياليسم و كمونيسم در دوره اشتراكاوليه ، از آغاز پيدايش انسان ، بشر مراحل اول زندگی اجتماعی را طیمیكرد و هنوز موفق به كشف كشاورزی نشده بود ، هنوز موفق به كشفدامپروری نشده بود ، هنوز صنعتش پيشرفت نكرده بود ، ابزار توليدشبسيار ابتدائی بود تنها سنگهای تيزی پيدا كرده بود كه حيوانات را شكاركند ، او با اين ابزارهای ساده و معمولی فقط میتوانست به اندازه خودشتوليد كند زندگيش مثل پرندگان بود كه صبح گرسنه از آشيانه بيرون میآيندو تا غروب دنبال غذا میروند و وقتی سير شدند به آشيانه برمیگردند ودوباره صبح گرسنه میروند و عصر سير برمیگردند قهرا اين وضع توليد اقتضامیكرد كه انسانها با هم خوب باشند ، روابط اجتماعی برادرانه داشته باشند، مثل يك گله آهو كه با هم دعوا ندارند ، صبح میروند چرا و عصربرمیگردند و برادروار زندگی میكنند دشمنی با طبيعت و حيوانات درنده همباعث اتحاد و دوستی آنها میشد ، چيزی هم كه باعث جنگ و نزاع باشد دربين نبود ثروت و مالی نبود |