بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بهزيستى در پرتو كار  سعى و عمل مايه بهزيستى و عمران و آبادى و حافظ عز و شرف و ازعوامل مؤ ثر در سعادت مادى و معنوى بشر است .
اولياى گرامى اسلام ، در كمال صراحت ، پيرامون خود را به كار و كوشش ‍ مشروعترغيب و تشويق نموده و ارزش مجاهدات آنان را در راه تاءمين معاش خود و فرزندانشان ، دررديف فداكارى سربازان اسلام به حساب آورده اند. به علاوه خودشان كار مى كردند وعملا نيز مردم را به سعى و كوشش دعوت مى نمودند.
( ابى عبدالله عليه السلام : الكاد على عباله كالمجاهد فىسبيل الله . (997) )
امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه در طلب روزى خانواده خود كار مى كند و بهسعى و كوشش تن مى دهد، مانند مجاهدى است كه در ميدان كارزار براى خدا جهاد مى نمايد.
( الرضا عليه السلام : ان الذى يطلب منفضل يكف به عياله اعظم اجرا من المجاهد فى سبيل الله . (998) )
ارزش كار در اسلام  حضرت رضا عليه السلام فرموده : آن كس كه براى تاءمين معاش عائله خود فعاليت مىكند و از پى روزى مى رود، اجرش از مجاهده راه خدا بزرگ تر است .
( ابى عمر و الشيبانى قال : رايت ابا عبدالله عليه السلام و بيده مسحاه و عليهآزار غليظ يعمل فى حائط له و العرق يتصاب عن ظهره فقلت جعلت فداك اعطنى اكفكفقال لى انى احب ان يتاذى الرجل بحر الشمس ‍ فى طلب المعيشه . (999) )
تحملرنج در تاءمين معاش
ابى عمرو شيبانى مى گويد: امام صادق عليه السلام را ديدم كه بيلى در دست و جامهخشنى در برداشت . در محوطه شخصى خود كار مى كرد و عرق از پشتش مى ريخت . عرضكردم بيل را به من بدهيد تا كار شما را انجام دهم .
حضرت فرمود: دوست دارم كه مرد در راه به دست آوردن معاش ، آزار حرارت آفتاب را ببيندو رنج آن را تحمل نمايد.
( على بن ابى حمزه قال : رايت اباالحسن عليه السلاميعمل فى ارض ‍ له قد استنقعت قدماه العرق . قلت جعلت فداك اينالرجال ؟ فقال يا على عمل باليد من هو خير منى و من ابى فى ارضه . فقلت له و من هوفقال رسول الله صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين و ابائى كلهم قد عملوا بايديهم وهو من عمل النبيين المرسلين و الصالحين . (1000) )
على بن حمزه مى گويد: حضرت اباالحسن عليه السلام را ديدم كه در زمين خود كار مىكند و قدم هاى مباركش غرق عرق شده است . عرض كردم : مردان كار كجا هستند كه شماشخصا زحمت مى كشيد؟
در جواب فرمود: كسانى كه از من و پدرم بهتر بودند، كار مى كردند.
پرسيدم : آن ها كيستند؟
فرمود: رسول خدا اميرالمؤ منين و تمام پدرانم با دست خود كار مى كردند كار كردن ،عمل انبيا و مرسلين و مردان صالح و شايسته است .
پيشواى عالى قدر اسلام ، براى آن كه مسلمين را به كار و كوشش و به سعى وعمل تشويق كند و آنان را از تنبلى و بيكارى بر حذر دارد، عملا افراد زحمت كش و كارگررا مورد مهر و عنايت مخصوص خود قرار مى داد و به صور مختلف تشويقشان مى كرد.برعكس ، با بيكاران به تلخى و سردى برخورد مى نمود و مراتب نارضايى خود راصريحا اظهار مى فرمود.
(روى انس بن مالك ان رسول الله صلى الله عليه و آله لمااقبل من غزوه تبوك استقبله سعد الانصارى فصافحه النبى صلى الله عليه و آله ثمقال له ماهذا الذى اكنب يديك ؟ قال يا رسول الله اضرب بالمر و المسحاه فانفقه علىعيالى فقبل يده رسول الله صلى الله عليه و آله وقال هذه يد لاتمسها النار. (1001) )
پيغمبر اكرم و تشويق كارگر  انس بن مالك گفت : موقعى كه رسول اكرم از جنگ تبوك مراجعت مى كرد، سعد انصارى بهاستقبال آمد حضرت با او مصافحه كرد و دست سعد را زبر و خشن ديد.
فرمود: چه صدمه اى و آسيبى به دستت رسيده است ؟
عرض كرد: يا رسول الله ، من با طناب و بيل كار ميكنم و درآمدم را خرج معاش خانواده اممى نمايم .
رسول اكرم دست او را بوسيد و فرمود: اين دستى است كه آتش با آن تماس ‍ پيدا نمىكند.
(كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا نظر الىالرجل فاعجبه قال هل له حرفه فان قالوا لا،قال سقط من عينى . (1002) )
رسم پيغمبر اكرم اين بود كه وقتى با مردى برخورد مى كرد كه نيرو و قوتش ‍ مايهشگفتى آن حضرت مى شد، سؤ ال مى كرد آيا حرفه اى دارد و به كارىمشغول است ؟ اگر جواب منفى بود، مى فرمود از چشم من افتاد.
پيغمبر اسلام از نظر معنوى فرستاده خداوند و رهبر روحانى جامعه و از نظر ظاهرى رئيسكشور و شخص اول مملكت بود. وقتى در حضور مردم دست سعد انصارى را به احترام سعىو عملش مى بوسد، در واقع بالاترين مراتب احترام و تشويق را نسبت به كار و كارگرمعمول داشته است و موقعى كه درباره فرد بيكار مى فرمايد: (از چشم من افتاد)،نافذترين سخن را درباره نارضايى و اعراض خود از بيكارى و بيكار ادا فرموده است .
وظايف پدران  در آيين مقدس اسلام ، پدران موظف اند كه فرزندان جوان خود را در انتخابشغل يارى كنند و آنان را به كار شايسته و مناسبى وا دارند. اين خود يكى از حقوقى استكه فرزندان به پدران مسلمان خود دارند و پدران بايد آن را ادا نمايند.
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : يا على حق الولد على والده ان يحسن اسمه و ادبه ويضعه موضعا صالحا. (1003) )
سربلندى در پرتو كار  رسول اكرم به على عليه السلام فرمود: حق فرزند به پدرش اين است كه براى وىنام خوب انتخاب كند، در ادب و تربيتش بكوشد و او را به كار شايسته اى بگمارد.
داشتن شغل و قبولمسئوليت نه تنها وسيله امرار معاش و ادامه زندگى است بلكه خود مايه عز و شرفاجتماعى و از عوامل مؤ ثر اعتماد به نفس ‍ و اثبات شخصيت است . جوانى كه كار مى كند ورد آمد شخصى دارد، خود را مستقل و آزاد مى بيند و در باطن احساس سربلندى و افتخار مىكند، به خود حق مى دهد كه در جامعه اظهار وجود نمايد و خويشتن را به نام يك عضو مفيد ومؤ ثر اجتماع به حساب آورد.
موريس دبس مى گويد:
(شغل و انتخاب آن يك نقش مستقيم در اثبات شخصيت جوان دارد زيرا اين موضوع نشانهآزادى جوان است و از اين پس مى تواند از وسايل شخصى براى ادامه زندگانى استفادهكند. به همين دليل است كه به دست آوردن اولينپول اين قدر لذيذ و مطبوع است . در نتيجه اعتماد به شخص ‍ خود پيدا مى كند و تا سمتالراءس صعود مى نمايد.
من جوانانى را مى شناختم كه حاضر بودند به طبيب خاطر، تمام مزد خود را به خانوادهبسپارند، اما اگر اين موضوع از طرف خانواده امر عادى و طبيعى تلقى مى شد، حاضربه تحمل نبودند.
جوان دانشجويى كه هنوز پول به دست نمى آورد و حتى احتياج به كمك مالى دارد، غالبايك نوع خفت و خوارى مبهمى را حس مى نمايد. وىلااقل با اين خوش حالى و لذت راضى است كهپول جيب خود را مطابق ميل خود مصرف نمايد.)(1004)
كار و تحكيم شخصيت  اولياى گرامى اسلام ، ضمن اين كار را از جنبه مادى و به منظور تاءمين معاش ‍ و ادارهزندگى مورد توجه قرار داده و به پيروان خود توصيه كرده اند، به جنبه معنوى آننيز عنايت داشته و كار و كوشش را وسيله استقلال و تحكيم شخصيت و مايه عز اجتماعىبى نيازى از مردم خوانده اند.
( زراره عن الصادق عليه السلام : ان رجلا اتاهفقال اننى لا احسن ان اعمل عملا بيدى و لا احسن ان اتجر و انا محارف محتاجفقال اعمل و احمل على راسك و استغن عن الناس . (1005) )
زراره مى گويد: مردى به حضور امام صادق عليه السلام آمد.
عرض كرد:
دست سالمى ندارم كه با آن كار كنم . سرمايه ندارم تا با آن تجارت نمايم . مرد محرومو مستمندى هستم . چه كنم ؟
اما صادق عليه السلام ، كه مى ديد سر آن مردمسائل سالم است و مى تواند طبق رسوم محلى با آن كار كند، راضى عز و شرفش باگدايى از مردم در هم بشكند. به وى فرمود:
با سرت باربرى كن و خود را از مردم مستغنى و بى نياز بدار.
(روى عن العالم انه قال : الياس مما فى ايدى الناس عز الناس عز المومن فىدينه و مروته فى نفسه و شرفه فى دنياه و عظمته فى اعين الناس و جلالته فىعشيرته و مهابته عند عياله و هو اغنى الناس عند نفسه و عند جميع الناس .)(1006)
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرموده است : از مردم قطع اميد كردن و از ثروتشانچشم پوشيدن و به در آمد كار خود قانع بودن ، براى مرد با ايمان ، مايه عز دينى وروح جوانمردى و شرف دنيوى است . چنين انسانى در نظر مردم بزرگ و بينفاميل خود محترم و در محيط خانواده اش داراى هيبت و عظمت خواهد بود. او در ضمير خود. درنظر دگران بى نيازترين تمام مردم است .
مشاغل مشروع  ناگفته نماند كه تشويق و ترغيب اولياى گرامى اسلام به كار و كوشش ، تنها ناظربه شغل هاى مشروع و كارهاى مفيدى است كه خير و صلاح جامعه در آنهاست . و گرنهكارهايى كه به جسم و جان مردم و به عفت و اخلاق عمومى آسيب مى رساند و منافى باشرافت و عزت نفس است ، هرگز نمى تواند باعث افتخار و سربلندى و مايه عز وشرف اجتماعى گردد.
كسى كه از راه رشوه خوارى و تملق گويى ارتزاق مى كند، كسى كه از راه زنا و لواطبا تشكيل فاحشه خانه و قوادى امرار معاش مى نمايد، كسى كه با قمار بازى و در آمدقمار خانه يا مشروب فروشى و بدبخت كردن مردم اعاشه مى كند و خلاصه كسى كه ازراه كسب هاى غير مشروع چرخ زندگى خود را مى گرداند، نه تنها شخصيت شريفى بهدست نمى آورد، بلكه برعكس ، كارهاى پست و پليد او را زبون و فرومايه مى سازد،شخصيت انسانى اش را در هم مى شكند و به صفات ناپسند متصفش مى سازد.
(دموستن ، ناطق معروف يونان ، در نطقى كه درباره چگونگى مقاومت فيليپ ايراد كرد،چنين گفت : (به نظر من ، با داشتن شغلى پست و دون غير ممكن است كه شخص بتواندروحيه اى عالى و نجيب داشته باشد. شغل و عمل افراد هر چه كه باشد، اخلاق آنان متناسببا آن خواهد بود.)
رابطه شغل با اخلاق  اين نظريه صحيح روان شناسى است درست نشان مى دهد كه چه اقداماتى بايد در موردنظم اقتصادى كنونى ما اعمال گردد.
فعاليت فرد، نفوذى قوى و تاءثيراتى گوناگون براصول اخلاقى وى باقى مى گذارد و كارهاى او ايجاد عاداتى انتخابى و مخصوصى مىنمايد و روشن مى كند كه آن فرد به خصوص ، چه چيز را ناديده خواهد گرفت . كار واقدامات فرد و همچنين تكرار اعمال معين و مشخص و آزمايشهاى معلوم ، آناعمال و فعاليت ها را مبدل به عادات و رفتار شخص مى كند و بلند پروازهاى وى را هدايتمى نمايد و معلوم مى دارد كه او چه اشخاصى را در طبقه دوستان و چه اشخاصى را درطبقه دشمنان خويش جاى مى دهد.
بنابراين وقتى دموستن گفت : (كسى كه شغلى پست و دون دارد، غير ممكن است بتواندروحى عالى و نجيب داشته باشد.) كلماتى فقط به خاطر خوش آيند شنوندگان خويشنگفت ، بلكه وى در مورد چگونگى اين كه محيط كار هر فرد، اخلاق او را طرح ريزى مىكند، سخن گفت : زيرا هر كجا كه خزانه پول شماست قلب شما هم همان جا خواهد بود وهمان جا فكر شما، فعاليت شما اراده شما هم خواهد بود. آنجا كه فعاليت و كار افرادباعث خودبينى مى گردد طبعا افراد نمى توانند با سايرين همدردى كنند و اگر در علمروان شناسى قوانين عمومى وجود داشته باشد، اين يكى از آن قوانين است .)(1007)
خلاصه آن كه شغل هر فردى ، از يك طرف مجراى در آمد مالى و وسيله معيشت و زندگىاوست و از طرف ديگر، سازنده شخصيت اجتماعى و صفات اخلاقى اوست . با توجه به اينمطلب كه شغل ها از نظر پاكى و ناپاكى و همچنين از نظر ارزش معنوى و اجتماعى متفاوتاند و ضرورت هر شغلى ايجاب مى كند كه آدمى با گروه مخصوصى مرتبط شود و بهصفات متصف گردد، ناچار بايد گفت شغل هر انسانى روى شخصيتش اثر عميق دارد وصفات اخلاقى وى بر وفق مقتضيات آن شغل ساخته مى شود.
(نفوذ طبقه اجتماعى بسيار پردامنه است و از جهات گوناگون در زندگى اجتماعى منعكسمى شود و در شخصيت افراد تصرف مى كند. شغلى كه فرد بر مى گزيند، دير يا زوددر شخصيت او تغييراتى به وجود مى آورد، چنان كه يك معلم يا قاضى يا روحانىدرستكار به مقتضاى شغل خود داراى شخصيتى مى شود كه با شخصيت يك بازيگر ياافسر ارتش يا پيشه ور فرق دارد. بر همين منوال ، شخص مطابق وضع طبقه خود، بهعضويت حزب يا انجمنى در مى آيد و حزب يا انجمن در شخصيت او مؤ ثر مى افتد مسلماالزامات عضويت حزب انقلابى كمونيست با الزامات عضويت سازمان سياسى فراماسونيا دسته ارتجاعى كوكلاكس كلان يكسان نيستند.)(1008)
كار و تاءمين معاش كار و ثروت اندوزى  در موضوع كار كوشش و به دست آوردن مال ، نكته جالبى در روايات اسلامى خاطرنشانشده كه امروز نيز مورد توجه دانشمندان بشر است و آن اين كه اگر انگيزه كار به دستآوردن مال ، تاءمين معاش خود و خانواده و بستگان يا بالا بردن سطح زندگى عائله خويشو دگران باشد، آن كار مقدس ‍ و آن مال ممدوح و صاحبش مورد تكريم و احترام است ، ولىاگر مقصود از كار و كوشش ، ثروت اندوزى و جمعمال براى فخرفروشى و تفوق باشد، نه تنها چنين كار و مالى شريف و مقدس نيست ،بلكه صاحبش نيز از صراط فضيلت و اخلاق منحرف شده و پير و حرص و افكارشيطانى خود شده است .
(كان صلى الله عليه و آله جالسا مع اصحابه ذات يوم فنظر الى شاب ذى جلد و قوة وقد بكر يسعى فقالوا و يح هذا لوكان شبابه و جلده فىسبيل الله فقال صلى الله عليه و آله : لا تقولوا هذا فانه ان كان يسعس على نفسهليكفها هن المسئله و يغنيها عن الناس فهو فىسبل الله و ان كان يسعى على ابوين ضعفين او ذريه ضعافا ليغنيهم و يكفيهم فهو فىسبيل الله و ان كان يسعس تفاخرا و تكاثرا فهو فىسبيل الشيطان . (1009) )
روزى رسول اكرم با اصحاب خود نشسته بود توانا و نيرومندى را ديد كهاول صبح به كار و كوشش مشغول شده است . كسانى كه در محضر آن حضرت بودند،گفتند: اين جوان شايسته مدح و تمجيد بود، اگر جوانى و نيرومندى خود را در راه خدا بهكار مى انداخت .
انگيزه هاى كار  رسول اكرم فرمود: اين سخن را نگوييد. اين جوان براى معاش خود كار مى كند كهزندگى محتاج دگران نباشد و از مردم مستغنى گردد، او با اينعمل در راه خدا قدم بر مى دارد. همچنين اگر كار مى كند به نفع والدين ضعيف يا كودكانناتوان ، كه زندگى آنان را تاءمين كند و از مردم بى نيازشان ، باز هم به راه خدا مىرود، ولى اگر كار مى كند تا با در آمد خود به تهى دستان مباهات نمايد و بر ثروت ودارايى خود بيفزايد، او به راه شيطان رفته و از صراط حق منصرف شده است .
(قالرجل لابى عبد الله عليه السلام و الله انا لنطلب الدنيا و نحب ان نؤ تاها.فقال ان تصنع بها ماذا؟ قال : اعود بها على نفسى و عيالى واصل بها و اتصدق بها و احج و اعتمر. فقال عليه السلام ليس هذا طلب الدنيا هذا طلبالاخرة . (1010) )
مردى با نگرانى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: به خدا قسم ما سخت گرفتاردنيا شده ايم و دوست داريم كه بر مال و ذخاير آن دست يابيم . وضع ما چگونه خواهدبود؟
حضرت از او سؤ ال كرد:
- دوست دارى با مال دنيا چه كنى و درآمدت را در چه راه صرف نمايى ؟ جواب داد: 1:قسمتى را در بهبود زندگى خود عائله ام صرف نمايم . 2: صله رحم كنم و به بستگانتهى دستم كمك نمايم . 3: در راه خدا به فقر و مستمندان بدهم . 4. و به سفر عبادت حج وعمر بروم .
حضرت فرمود: نگران نباش . كار تو دنياطلبى مذموم نيست ، بلكه اين كار خود آخرتطلبى است .
( عمر و بن جميع قال سمعت ابا عبداللهيقول : لا خير فيمن لايحب جمع المال من حلال يكلف به وجهه و يقضى به دينه ويصل به رحمه . (1011) )
عمر و بن جميع مى گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: خير و خوبى دركس نيست كه دوستدار جمع آورى مال حلال نباشد تا بدان وسيله آبروى خود را از ذلت سؤال مصون بدارد و دين خويش را بپردازد و به ارحام فقير خود كمك نمايد.
هدف كار و كوشش  از اين چند حديث به خوبى استفاده مى شود كه سعى وعمل هر فردى ، اگر به اين منظور باشد كه زندگى خود و عائله خويش را بهبود بخشدو از مازاد درآمدش به معيشت دگران كمك كند، آن كار در اسلام ، مقدس و مرضى خداوند است. ولى اگر كار به منظور گردآورى مال و به دست آوردن قدرت و تقوق باشد، نه تنهاممدوح و پسنديده نيست ، بلكه رسول اكرم آن را راه شيطانى و مخالف راه خداوند خواندهاست . اين موضوع پس از چهارده قرن به عنوان اساس اقتصاد سالم مورد توجه و بختدانشمندان امروز است .
اوراستريت ، استاد دانشگاه هاى آمريكا مى گويد:
(هر كجا كه درباره نظم اقتصادى ما سخن گفته مى شود، طرفداران آن مى گويد درممالكى كه نظم مزبور فائق و مسلط شده ، سطح مادى زندگى را بالا برده است . ذكر وتكرار اين واقعه اين فكر را به وجود مى آورد كه در سرمايه دارى صنعتى ، بالا رفتنسطح زندگى مهم ترين هدف و مقصود فعاليت انسانى بوده است .
اگر واقعا وضع همين طور بود، آن وقت مى شد گفت كه سرمايه مى توانست خود راعامل مهمى در راه كمال روان شناسى انسان به حساب آورد و بشر را دعوت كند كه مسئوليتهاى خلاقه را بر عهده گيرد و قوه تصور خود را براى فهم احتياجاتملل ديگر به كار اندازد و فرد انسانى را بهشكل يك واحد كامل و با عضويت يك بشريت كامل به حساب آورد. اما حقيقت چيز ديگر است ،بالا رفتن سطح زندگى در حقيقت اساس كار نبود، بلكه فقط يكمحصول فرعى به شمار مى رفت و هدف اصلى و كار اساسى فقطتحصيل پول بود و بس . در هر كجا اختلاف و جنگ بينتحصيل پول و بالا رفتن سطح زندگى به وجود آمد، موفقيت با اولى بود.
يك دليل و در عين حال نمونه آن را بايد در وضع كنونى خانه ها جست و جو كرد: اگرهدف اصل دلالان خانه ها را براى افراد تهيه نمايند، به طورى كه مرد و زن واطفال بتوانند براى زندگى خانوادگى خويش ازاصول مادى بهترى بهره مند گردند، آيا ديگر اتحاديه هاى مزبور سعى مى كردند بامخارج هنگفت ، عده اى از وكلا را اخير خود كرده و عليه برنامه هاى خانه هاى ارزان قيمتبجنگند.
اگر كسى تصور كند كه رؤ ساى اتحاديه صنفى ، اعضاى هيئت مديره اتحاديه هاىفولاد و معادن زغال ، نساجان ، وكلا و يا دلال ها فقط به خاطر بالا بردن سطح زندگىمردم كوشش كرده و تحصيل پول و مال را هم يك موضوع فرعى مى دانند، خيلى بايد سادهلوح باشند.
مدارك بسيار ديگرى را كه ثابت مى كند هدف اصلى در سرمايه صنعتى ،تحصيل پول مى باشد، به آسانى مى توان گردآورد. مثلا مى توانيم به استثمار ممتدزنان و اطفال در كارخانه ها و آسياها و مبارزه اى كه صاحبان آن در راه عدم موفقيت قوانينمساعد براى آنها به كار برده اند، اشاره كنيم و يادآور شويم كه با چه اصرارىصاحبان كارخانه سعى كردند قوانين لازم به نفع اين طبقه تصويب نگردد.)(1012)
(نظام سرمايه دارى ، مخصوصا در عصر حاضر، گرفتارى ها و ناروايى هاى عظيمىبه بار آورده است . اكثر فجايع جهانى كنونى ، تنگدستى مبرم ، بيكارى پردامنه ،خودكشى روزافزون ، طلاق فراوان ، تن فروشى دريغ ‌آور، بهره كشى بهيمى و حتىمستعمره طلبى و جنگ هاى جهانى از عوارض ‍ دوره سرمايه دارى است .
در عصر ما سرمايه دارى با مخاطرات مهلكى ، كه مهم ترين آن ها وسعت يافتنفواصل طبقه هاى اجتماعى و درگرفتن بحران سوداگرى يا بحران اقتصادى هستند،مواجه شده است .)(1013)
مسئله به دست آوردن كار و تاءمين معاش در دنياى كنونى و تطبيق يافتن افراد جامعه بازندگى صنعت و ماشين ، يكى از مهم ترين مسائل اجتماعى در جهان امروز است . براى آنكهجوانان تا اندازه اى به مشكلات كاريابى و شرايط سازگارى با محيط كنونى واقفشوند و موجبات پيروزى و موفقيت خود را در اداره زندگى فراهم سازند، در اينجاپيرامون بعضى از آنها به اختصار گفتگو مى شود.
از قرون گذشته تا كنون ، دانشمندان بشر جامعه را به يك انسان تشبيه كرده اند و دههاوجه شباهت اين تشبيه ذكر كرده اند. از جمله اين كه در بدن آدمى كارها قسمت شده اند و هرعضوى كه از هر گروه سلولى معينى تشكيل يافته ، عهده دار كار مخصوصى است . درجامعه نيز بايد كارها قسمت شود و هر گروهى عهده دار كار اختصاصى خود باشد. ديگرآنكه گروهى سلولى هر عضوى ، از نظر ساختمان طبيعى ، شايسته و متناسب آن كارى استكه به عهده اش محول شده و گروه عضوى اجتماع نيز بايد از نظر استعداد طبيعى وساختمان عقلى و جسمى ، شايسته كارى باشد كه به عهده مى گيرد.
در بدن آدمى كلمه عضو به هر يك از اعضاء بدن به معنى واقعى و به طور متساوى اطلاقمى شود، با آنكه گروه سلولى هر عضوى از جهات متعدد با گروه سلولى عضو ديگرفرق دارد.
(وقتى كه انواع مختلف سلولها را در آزمايشگاه رشد دهند، خصايص آنها نيز مانندنژادهاى مختلف ميكروبى آشكار مى گردد. هر دستهسلول يك رشته صفات مخصوص خود دارد كه حتى اگر ساليان دراز از بدن موجود جداباشد، باز آنها را نگاه مى دارد. نژادهاى مختلف سلولى ، به واسطه طرز حركت وچگونگى اجتماع و ميزان رشد و موادى كه ترشح مى كند و غذاى خاصى كه بداننيازمندند و همچنين شكل ظاهرى خود مشخص ‍ مى گردند.) (1014)
در پيكر اجتماع نيز كلمه عضو به گروه هاى مختلف صنفى و كلمه انسان به تمام افرادجامعه ، كه به منزله واحد سلولى بدن اجتماع اند اطلاق مى شود و همه داراى احترام وحقوق اجتماعى هستند. ولى ساختمان طبيعى و خصايص موروثى و صفات شخصيت تمامافراد با يكديگر متساوى نيست ، بلكه از جهات متعدد با هم تفاوت دارند.
( ابى عبدالله عليه السلام : الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة .)(1015)
امام صادق عليه السلام فرموده : مردم معادنى هستند مانند معادنهاى طلا و نقره .
در اين تشبيه ، امام صادق عليه السلام ، جهت وحدت و اختلاف بشر را با كلمه معدن بيانكرده است . همه مى دانند كه طلا و نقره و مس و آهن و سرب و ساير مواد معدنى ، از نظرصفات اختصاصى ، با يكديگر متفاوت اند، ولى به همه آنها كلمه معدن اطلاق مى شود ووجود هر يك در جاى خود ضرورى و لازم است .
(افراد از نظر سن و جنس و عادات بدنى و روانى متفاوتند. برخى مى توانند از عهدهانجام كارهائى برآيند كه دگران كم هوش تر ياجاهل تر يا بى دست و پاتر و يا ضعيف تر از آن اند كه به انجامشان قادر باشند.برخى براى فكر و بعضى براى عمل ساخته شده اند و بالاخره دسته اى از موهبت فطرىفرماندهى برخوردارند در صورتى كه اغلب از اداره خود نيز عاجزند.) (1016)
(در جامعه گروه هايى عضوى وقتى مفيدند كه با گروههاى عضوى ديگر، براى ايجاديك اجتماع موزون همكارى كنند. هرگاه عضوى كه با غرور و خودبينى رشد كند، درزندگى اجتماعى همان علمى را دارد كه سرطان در بدن انجام مى دهد.
تساوى حقوق در اجتماع  افراد گروههايى پيكرى و عضوى فقط از اين نظر مساوى اند كه همگى موجودات انسانىاند، ولى از نظر امكانات ارثى و عادات و سن و جنس و ارزش فيزيولوژيكى و اخلاقى وفكرى متفاوتند. مع هذا، اختلاف ظرفيت فردى واعمال اجتماعى ، دليلى بر تفاوت شرافت نيست . معده و مخرج نيز براى بدن همچون مغز وچشم ها ضرورى اند همه اعضاء به قلب بستگى دارد و قلب نيز به همه آنها وابسته است. كارگر در خدمت كارفرما در خدمت كارگران است . در يك اجتماع پيكرى ، كارهاى حقيرشرافت كمترى از كارهاى خطير ندارند. در موفقيت يك پرواز، مهندس و مكانيسين نيز همچونخلبان سهم دارند.)(1017)
اختلاف مردم در ساختمان  اختلاف و تفاوتى كه در ساختمان طبيعى سلولهاى بدن انسان وجود دارد، ناشى از قضاىحكيمانه الهى و براى انجام كارهاى مختلف در حفظ حيات فردى است . تفاوت و اختلافىكه در ساختمان طبيعى افراد بشر وجود دارد نيز متكى به حكمت و مصلحت كه براى انجامكارهاى مختلف در حفظ حيات اجتماعى است . جامعه اگر بخواهد زنده بماند و به شايستگىزندگى كند، بايد از قانون آفرينش پيروى نمايد و تفاوت ساختمانى افراد را موردحمايت پرورش قرار دهد و از وجود آنها در كارهاى مختلف اجتماعى استفاده نمايد.
(قال على عليه السلام : لايزال الناس بخير ماتفاوتوا فاذاستووا هلكوا.)(1018)
على عليه السلام فرموده : مردم همواره در خير و خوبى به سر مى برند. تا موقعى كهبا يكديگر متفاوتند و گر يكسان گشتند، هلاك خواهند شد.
دكتر كارل مى گويد:
(اگر اجتماع به شخصيت افراد توجه كند، ناگزير به عدم تساوى آنانقائل مى شود. هركس بايد موفق خصايص فردى خود مورد استفاده قرار گيرد، زيراخوشبختى وى ، با توافق صحيح با نوع كارش بستگى دارد. ما با تلاش ‍ در يكنواخت ويكسان كردن افراد، اين اختصاصات را كه بسيار مفيد بوده اند،پايمال كرده ايم . در اجتماع امروز، مشاغل و وظايف بسيار متنوعى مى توان يافت .بنابراين ، بايستى افراد انسانى را به جاى يكنواخت كردنشان متفاوت دانست و ايناختلاف را با تعليم و تربيت عادات زندگى آنان محسوس تر ساخت .) (1019)
كار بر اساس فعاليتهاى فطرى  با توجه به اين مطلب كه ساختمان طبيعى و استعدادهاى فطرى افراد بشر در حسن انجامكارها متفاوت است ، اولين مطلبى كه در انتخابشغل بايد مورد توجه جوانان قرار گيرد، اين است كه قابليت فطرى و ساختمان طبيعىخود را تا جايى كه ممكن است ، بشناسند و تشخيص دهند كه براى چه كارهايى صلاحيت وشايستگى دارند و شغل خود را بر وفق لياقت طبيعى خود برگزينند.
(همه در اين عقيده متفق القول اند كه لياقت ها بعد از دوران تكليف به سرعت هويدا و دقيقمى شود. بعضى از استعدادها زودتر ظاهر مى گردند. ابتدا لياقت مكانيك ، به وسيلهمهارت فنى هويدا مى شود، خود را نشان مى دهد. آنگاه استعداد رسم ظاهر مى گردد و پساز آن استعداد رياضيات و بالاخره استعداد ادبى و علمى ، كهقبل از شانزده يا هفده سالگى آشكار نمى گردد.) (1020)
تشخيص استعداد  (براى آنان كه جوانان بتوانند مشاغلى اختيار كنند كه با استعدادهاى واقعى ايشانتوافق داشته باشد، بايد آنان را به سمتشغل معينى توجه داد. اين موضوع ، به خصوص براى كسانى مفيد است كه مى خواهند هرچه زودتر شغل اختيار نمايند. نتيجه اين توجه دادن ها، به خصوص در موردمشاغل دستى خيلى واضح است ، زيرا تستهاى محرك ، كه در مواردى بسيار استادانه وبديع اند، نقش مهمى بر عهده دارند. اما در موارد ممتاز، آن تستها كافى نيستند، زيراتشخيص استعداد، كه به اين ترتيب به عمل مى آيد، قطعيتى به دست نمى دهد، بلكهاحتمالى را معين مى نمايد. بنابراين ، براى توجه دادن جوانان به سوىمشاغل ، مسائل ديگرى را نيز بايد دخالت داد، ازقبيل امتحان طبى و نتايج تحصيلى آرزوهاى خانواده و خود جوان . ضمنا ذوق شاگردان رانبايد با استعداد ايشان اشتباه نمود، زيرا در بسيارى از موارد، انسان ابتدا شغلى رادوست دارد، ولى استعدادش در آن زمينه متوسط است . راهنماهاى استعداد، كه از طرفآمريكائيها درست شده است ، در اين مقام ، صميميت آميخته با شهامت خاصى به كار مىبرند. مثلا به پسر يك نفر بانكدار يا ماءمور عاليرتبه دولت ، كه كم استعداد است ، امادر امور دستى موفقيتى حاصل مى كند، نصيحت مى نمايد كهشغل آشپزى يا باغبانى اختيار نمايد، ولى راهنمايان اين موضوع را نيز خاطرنشان مىكنند كه خانواده ها به هيچ وجه از اين مسئله خوش وقت و با آن مساعد نيستند)(1021)
گرچه بشر تا كنون نتوانسته است با وسايل آزمايشى و برنامه هاى علمى ، استعداد ولياقت واقعى افراد را از هر جهت به خوبى تشخيص دهد و آنان را به شغلى كه درانجامش شايستگى كامل دارند، راهنمايى نمايد، ولى اين كار تا اندازه اى ميسر است زيرا درهر جامعه اى ، كم و بيش ، افراد عالم و لايقى وجود دارند كه مى توانند به وسيله پارهاى از سؤ الات علمى و اعمال آزمايشى ، حدود قابليت و صلاحيت افراد را تعيين كنند. اگرجوانان براى شناخت استعداد خود به آنان مراجعه نمايند و به سؤ الاتشان پاسخ صحيحبدهند، به نظر مى رسد با كمك و راهنمايى آنها مى توانندشغل و يا رشته تحصيلى مناسبى را كه شايسته آن هستند انتخاب نمايند و به آسانىبر آن فائق و پيروز گردند.
شناخت استعداد اختصاصى  (از هر وجودى هزاران كار برمى آيد كه در بعضى از آنها ضعيف است و در برخىمعتدل و در معدودى بسيار قوى و مستعد. ولى هيچ دو نفرى در استعداد و قابليت يكساننيستند. اگر مى بيند فلان همشاگردى در تحصيل از شما باهوش تر است و با هرگونهجد و جهد به او نمى رسد، خيال نكنيد كه در هر كار ديگر نيز از شما برتر باشد،بلكه يقين بدانيد در شما استعداد خاصى هست كه در او نيست . بايد جستجو كنيد و استعدادخود را بيابيد، زيرا آينده و سعادت شما بسته به اين يك نكته است كه آيا در زندگىراه موفقيت ، يعنى استعداد خود را پيدا كرده ايد و در آن راه تلاش مى كنيد، يا بيراهه مىرويد و زحمت بيهوده مى كشيد.) (1022)
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اعملوافكل ميسر لما خلق له . ) (1023)
رسول اكرم فرموده است : همه شما كار كنيد و كوشش نماييد، ولى متوجه باشيد كه هركس براى كارى كه آفريده شده لايق تر است و آن را به سهولت و آسانى انجام مى دهد.
مسئله شوق و علاقه به كار نيز مانند شايستگى صلاحيت طبيعى ، از اركان موفقيت وپيروزى است . جوانى كه از نظر طبيعى براى انجام كارى شايستگى دارد، ولى شخصانسبت به آن كار دلسرد و بى ميل است ، يا بر اثر محيط زندگى و شرايط خانوادگىيا علل ديگر نسبت به آن شغل بى رغبت است ، اگر وارد آن كار شود، پيروزى و موفقيتدرخشانى نصيبش نخواهد شد و در آن راه به پيشرفتقابل ملاحظه اى موفق نمى گردد.
ميل طبيعى در انتخاب شغل  (در انتخاب شغل بايد با عامل احساساتى ذوق و سليقه را نيز در نظر داشت ، زيرابدون يك ميل طبيعى از استعداد نتيجه عاملى به دست نمى آيد و بسا ممكن است كسى كهشغل خود را دوست ندارد، كار خود را ترك گويد و شخصى سست راءى و ناپايدارگردد.)(1024)
(پيش از انتخاب شغل بايد، شوق خود را در نظر گرفت ، زيرا شغلى كه مورد علاقهنباشد، خوب انجام نمى گيرد و موفقيت و سعادت نمى آورد. كسى كه كار خود را دوستدارد، به آسانى در اين كار پيش مى رود و چون طبعا راضى و خوش خو مى شود، بازيردستان و بالادستان به خوشى مى سازد و دشواريهاى كار را، هر چه باشد، بهنيروهاى عشق و علاقه از ميان برمى دارد.) (1025)
خلاصه ، پيشرفت و موفقيت در هر كار، مشروط به صلاحيت طبيعى و شوق عاطفى است واين دو مكمل يكديگرند و با فقدان هر يك از اين دو شرط، كوشش و مجاهده جوانان بهنتيجه مطلوب نمى رسد و مايه كامروايى و پيروزى نمى گردد.
بعضى از جوانان در انتخاب شغل يا رشته تحصيل دچار تخيلات موهون مى شوند و بدونتوجه به لياقت و استعداد طبيعى خويش ، تنها به اتكاى شوق و علاقه اى كه در خوداحساس مى كنند، به كارى دست مى زنند يا در رشته اى وارد مى شوند كه شايسته آننيستند و بى جهت قسمتى از عمر عزيز و نيروى خود را به رايگان از كف مى دهند.
اينان اگر زود به خود آيند و مسير غلطى را كه برگزيده اند ترك گويند و به كار يارشته اى كه شايستگى دارند، وارد شوند، ممكن است به آسانى زيان اشتباه خود را جبراننمايند و سرانجام به موفقيت و پيروزى نايل گردند. ولى اگر به مسير غلط خويشادامه دهند و همچنان به راه خطا بروند، طولى نمى كشد كه مجبور مى شوند آن را تركگويند و با ناكامى و شكست ، عقب نشينى نمايند.
(اگر به كارى شوق داريم كه استعداد آن در ما نيست ، بايد آن شعله را در خود فروبنشانيم ، زيرا هرچند قوه و همت صرف كنيم در آن به كار جايى نخواهيم رسيد. خوشبختكسى است كه استعداد خود را موضوع كار و حرفه خويش قرار داده باشد.)(1026)
كار بر معيار ذوق و استعداد  (كسى كه به آزادى و به تشخيص عقلانى ، كارى را مطابق استعداد و ذوق خود نمىبيند، و آن را رها مى كند، وجودى است بالغ كه به رشد فكرى رسيده و قوه تميز يافته، لكن آن كه در نتيجه شكست و از ناچارى دست از كارى مى كشد و توجهى به واقع ندارد،از رشد فكرى محروم است .) (1027)
صرف نظر از استعداد طبيعى و شوق عاطفى ، بعضى از جوانان با وضع استثنايىآفريده شده اند و از نظر تمايل روانى يا نبوغ فطرى يا ساختمان بدنى داراى صفتمخصوصى هستند كه مى تواند در خوش بختى و بدبختى آنان اثر عميق داشته باشد واوضاع زندگى آن ها را دگرگون سازد.
مشاورين و راهنمايان اين قبيل جوانان موظف اند درخلال بررسى استعداد فطرى و شوق عاطفى به صفت مخصوصشان نيز متوجه باشند وشغل آنان را با در نظر گرفتن آن صفت استثنايى تعيين نمايند.
(مثلا يك نفر راغب به مردم آزارى (ساديك ) ممكن است تمايلات خود را بر حسب سطحفرهنگ و شرايط زندگى خويش به طرق ديگرى ارضا كند. يعنى اگر داراى معرفت وفرهنگ اندكى باشد، شغل قصابى را اختيار خواهد كرد و اگر داراى تحصيلات عالىباشد، به شغل جراحى خواهد پرداخت و بدين سان تمايلات ناشى از رغبت او به آزاردگران ، به طريق سمبوليك عملى خواهد شد.)(1028)
گرچه مسئله صلاحيت و شايستگى براى قبول مسئوليت در گذشته وحال پيوسته مورد توجه عقلاى بشر بوده و هست ، ولى در جهان كنونى علم و صنعت ، ايناصل با اهميت بيشترى تلقى شده و براى حسن انجام كارهاى پيچيده ومشكل دنياى ماشين ، يكى از شرايط پيروزى و موفقيت به حساب آمده است .
در روزگار گذشته ، كه اقتصاد بشر بر اساس كشاورزى بود، تشخيص ‍ استعدادهاىطبيعى جوانان براى انتخاب شغل و اشتغال به كار ضرورت قطعى نداشت ، زيرا در آندوره ، به استثناى بعضى از كارها كه به استعداد طبيعى و شايستگى فطرى نياز داشت ،بيشتر كارها به قدرى ساده و سطحى بود كه اغلب جوانان ، با اختلاف درجات هوش واستعداد، در هر كارى كه وارد مى شدند، به آسانى آن را فرا مى گرفتند و به خوبىاز عهده انجامش ‍ برمى آمدند. ولى در دنياى كنونى ، كه اقتصاد جهانى بر پايه تكنيك وماشين قرار گرفته است ، در دنياى كه بشر با قدرتعقل و هوش و در پرتو علم و محاسبه ، صدها پديده صنعتى به وجود آورده و هر پديده اىموضوع كار و مجراى درآمد هزاران مردم جهان شده است ، مسئله تشخيص استعداد طبيعى ولياقت فطرى جوانان در انتخاب شغل نقش بسيار مؤ ثرى دارد.
جوانى كه مى خواهد در دنياى صنعت جايى براى خود باز كند و خويشتن را با زندگىماشينى تطبيق دهد، قبلا بايد بداند كه در چه رشته اى لياقت دارد، و از عهده چه كارىبرمى آيد، سپس در حدودى كه مى خواهد، در آن پيشرفت كند و معلومات لازم را فرابگيردتا بتواند شغل مناسبى به دست آورد و به آبرومندى زندگى كند.
ناگفته نماند كه تنها كسب معلومات در رشته مورد نظر وتحصيل تخصص ‍ براى نيل به زندگى موفقيت آميز و با شرافت كافى نيست ، بلكهعلاوه بر آن ، شايستگى اخلاقى و حسن سازش اجتماعى لازم است .
( ابى عبدالله عليه السلام قال : كل ذى صناعة مضطر الى ثلاثخلال يجتلب بها الكسب و هو ان يكون حاذقا بعلم مؤ ديا لامانة فيه مستميلا لمن استعمله ) .(1029)
شرايط پيروزى در كار  امام صادق عليه السلام فرموده است : هر صاحب حرفه و صنعتى ناچار بايد داراى سهخصلت باشد تا بتواند بوسيله آن تحصيل درآمد كند.اول آنكه در رشته علمى خويش مهارت داشته باشد. ديگر آنكه با درستكارى و امانترفتار كند. سوم آنكه با كارفرمايان حسن برخورد داشته باشد و نسبت به آنان ابرازتمايل نمايد.
در دنياى كشاورزى ديروز، جوانان خيلى زود بهاستقلال اقتصادى مى رسيدند و به آسانى داراىشغل و درآمد مى شدند، زيرا طبق آداب و رسوم زمان ، فرزندان از دورانقبل از بلوغ با پدر به مزرعه مى رفتند و او را در كارهاى فلاحتى كمك مى نمودند و درضمن ، خود نيز به فنون ساده كشاورزى ، كهمعمول آن روز بود، آشنا مى شدند و براى فراگرفتن تعليمات لازم كشاورزى ، دينارىصرف آنان نمى شد.
مرد در مزرعه از حيثيت عقل و جسم زودتر پخته و بالغ مى گرديد و وظايف حيات را دربيست سالگى مانند مردان چهل ساله به خوبى مى كرد. احتياج او تنها به گاوآهن وبازوى قوى و مراقب اوضاع جوى بود.)(1030)
اقتصاد در دوره كشاورزى  در دوران كشاورزى ، مسئله تجارت و صنعت نيز مانند كار فلاحت ابتدايى و سطحى بودزيرا تجارت در آن زمان عبارت از مبادله چند قلم كالاى طبيعى يا صنايع دستى بود كهبازرگانان در شعاع محدود حوزه فعاليت خود انجام مى دادند و محصولات صنعتى نيز چندقلم ابزارهاى ساده كشاورزى و ساختمانى و سلاحهاى سربازى مقدارى لوازم زندگى ونظاير اينها بود.
بديهى است فراگرفت فنون صنعت يا رموز تجارت در سطح آن زمان ، احتياج بهاستعداد خوب و تحصيلات عالى نداشت . به همين جهت ، فرزندان تجار و صاحبان صنايعمى توانستند مانند روستازادگان در اوايل جوانى وارد كار شوند و خيلى زود بهاستقلال اقتصادى و درآمد شخصى نايل آيند.
در عصر كنونى كه مهم ترين پايه اقتصادش بر صنايع ماشينى استوار است ، شرايطزندگى نسبت به دوره كشاورزى چندان تغيير كرده كه با يكديگرقابل مقايسه نيستند. پديده صنعت كه مهم ترين موضوع كار و فعاليت جهان امروز است ،نتيجه انديشه هاى خلاق و محاسبه هاى دقيق گروهى از دانشمندان ديروز و امروز است .اينان با سرمايه هاى علمى و تجربيات مداوم خويش اكتشافات و اختراعات عظيمى موفقشدند و زندگى مردم كره زمين را دگرگون ساختند. اين فعاليت علمى و فنى همچنان ادامهدارد و پيوسته پديده هاى تازه اى به جهان عرضه مى شود.
كاريابى در دنياى ماشين  جوانانى كه مى خواهند خود را با چنين دنيايى منطبق كنند و از مزاياى زندگى ماشينىبرخوردار گردند، بايد براى كاريابى و نيل بهاستقلال اقتصادى منازلى را بپيمايند. و به مشكلات آن تن در دهند و بايد سطح فهم واطلاعات خود را از راه تحصيلات علمى و تمرينهاى علمى بالا ببرند و در خور استعدادطبيعى خويش ، رشته اى را انتخاب كنند و در آن تخصص ‍ يابند تا بتوانند در پيكراجتماع عضو مفيد و كارآمدى به حساب آيند و دركمال عز و احترام زندگى كنند. انجام كارهاى بزرگ علمى ، علاوه بر لياقت طبيعى ، وقتزياد و مجاهده بسيار لازم دارد.
ويل دورانت مى گويد:
(انتقال از كشاورزى به صنعت ، در زندگى بشر مؤ ثر افتاد واستقلال اقتصادى فرد نيز مانند بلوغ و رشد ذهنى او ديرتر فرارسيد. در طبقهكارگران صنايع دستى ، فقط جوانان بيست و يك ساله مى توانستند نان خود را درآورندو ازدواج كنند. سن كسب معيشت در طبقات بالاتر به نسبت مقام وتجمل بالاتر رفت . تاءخير رشد اقتصادى درمشاغل مهم تر، بيشتر گرديد. هزاران عامل نوع تسلط فرد را بر صنعت و اقتصادمشكل تر ساخت و آن را هر لحظه در معرض خطر قرار داد.) (1031)
مشكلات كار در اقتصاد صنعتى  بعضى از كارهاست كه انجام آن ، احتياج به تحصيلات عالى و معلومات زياد دارد. پارهاى از كارها با فراگرفتن تحصيلات متوسط انجام پذير است . قسمتى ازمشاغل و كارهاى دستى است كه تحصيلات علمى و درسى لازم ندارد و فراگرفتن آن باتمرين هاى عملى ميسر است . البته تمام اين مشاغل از نظر ارزش علمى و وزن اجتماعى ودرآمد مالى يكسان نيستند، ولى همه آن ها در اداره اجتماع نقش مؤ ثرى دارند و هريك بايد درجاى خود محترم باشد.
اگر جوانان كم استعداد درباره خود واقع بين باشند و با فراگرفتن يكى ازشغل هاى متوسط يا كارهاى دستى ، كه مناسب استعدادشان باشد، خدمت اجتماعى خويش راآغاز نمايند و آن كار را به خوبى انجام دهند؛ مى توانند به شايستگى جاى خود را درجامعه باز كنند و به استقلال اقتصادى نايل آيند.
انتخاب شغل در خور توانايى  (بى ترديد و تاءمل ، به شغلى بپردازيد كه در خور توانايى و استعداد شماست ،زيرا اگر در جهان كار پستى باشد، آن است كه صاحب كار از عهده بر نيايد، و گرنههر عملى كه با مهارت و كمال انجام شود، موجب افتخار و سربلندى است ). (1032)
متاءسفانه بسيارى از جوانان كم استعداد كه حاضر نيستند به نارسايى طبيعى خوداعتراف نمايند، در آرزوى دست يافتن به شغل هاى بزرگ علمى يا كارهاى مهم اجتماعى ،كه هرگز از عهده آن بر نمى آيند، عمر عزيز خود را به هدر مى دهند و براى روش غلطخود دلايلى مى آورند.
بعضى از اين جوانان ، پدرانى بزرگ و عالى قدر دارند. اينان بدون توجه به كمىاستعداد خويش ، از مقام خانوادگى خود سخن مى گويند و متوقع اند شغلشان بالاتر ازشغل پدرانشان يا لااقل در رديف شغل آنان باشد و حاضر نيستند كارى را در خور لياقت واستعداد خود بپذيرند.
بعضى از آنان به رقابت جوانان فاميل و همسايگى و همدرسان خود برخاسته و مىگويند ما از آن ها چه كم داريم ؟ غافل از اين كه آن ها داراى استعداد طبيعى و هوش فطرىهستند و هر سال به كلاس بالاتر رفته اند و اينان فاقد لياقت و استعداد فطرى هستند ودر ظرف چند سال ، حتى يك قدم پيشروى نكرده اند و هر قدر هم كوشش كنند، به نتيجهنخواهند رسيد و بايد به كارى وارد شوند كه در خور استعدادشان باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation