بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نقش وجدان در صفات انسانى  بر عكس اگر مردم به نداى وجدان اخلاقى توجه نكنند و پير و بى قيد و شرطتمايلات غريزى خود باشند، اگر عملا وجدان را سركوب كنند و تنها از خواهش هاىنفسانى خويش اطاعت نمايند، رفته رفته سجاياى اخلاقى فراموش مى شود و اساسفضايل انسانى از ميان مى رود. مردم به خوبى درندگى متخلق مى گردند و به حدود وحقوق هم متجاوز مى كنند و به نابودى يكديگر همت مى گمارند و سرانجام با دست خودموجبات فساد و بدبختى و فنا و نابودى خود را فراهم مى آورند.
سعادت در پرتو وجدان  پرفسور هانرى باروك مى گويد:
(وجدان اخلاقى بايد در يك جهت معين و به نحو عادلانه در خدمت نيكى و زيبايى فعاليتكند. در عمل وجدان يك نوع قضاوت ارزش ها وجود دارد كه چون ارضا شود، صلح و سلمروح و سعادت درونى به وجود مى آورد.
بهترين راه اين است كه اعمال خود را به منظور ارضاى وجدان اخلاقى تحت اقتدار خويشدر آوريم . اين نحو عمل است كه در آن واحد هم به صلاح شخص و هم صلاح جامعه است وفرد و جامعه را براى حصول به صلح و سعادت مشترك به هم مى پيوندد.
فقد وجدان و درنده خويى  حذف و اغماض از وجدان اخلاقى ، رويايى بيش نيست وقابل تحقيق نمى باشد، زيرا حذف وجدان اخلاقى ، در واقع نابود ساختن قضاوت داخلىاست كه جز لاينفك انسان بوده و چنين امرى ممكن نيست . چه اگر فرض كنيم كه حذف وجداناخلاقى انسان ممكن باشد و انسان فاقد اين جنبه انسانى گردد، از انسان جز غولى وحشتزا و حيوانى درنده باقى نمى ماند و هر گونه زندگى اجتماعى غير ممكن و در نتيجه منجربه اين مى شود كه خود كامگى و استبداد موحشى در كار آيد و جامعه انسانى راتبديل به اجتماعى از حيوانات و برده ها نمايد. در اينحال فرد خوشبخت نخواهد بود، بلكه بر عكس در حضيض مذلت و خوارى سقوط خواهد كرد.
اشتباهى كه متاءسفانه بر اغلب كسان حكومت مى كند اين است كهخيال مى كنند كه ارضاى نامحدود غرايز مى تواند سرچشمه خوشبختى و سعادت باشد،رد صورتى كه چنين امرى ، خود غرايز را نابود مى سازد و سرانجام به انهدام وخودكشى فرد و جامعه منجر مى گردد.) (867)
بلوغ و شكفتگى وجدان  گرچه وجدان اخلاقى از دوران كودكى در نهاد بشر بروز مى كند واطفال كم و بيش امهات فضايل و رذايل اخلاقى را تشخيص مى دهند، ولى درخلال سال هاى بلوغ كه تحول همه جانبه اى در نهاد كودكان پديد مى آيد، وجدان اخلاقىو همچنين غرايز نهفته ، يكى پس از ديگرى به شكفتگىكامل مى رسند و با سرعت ، جسم و جان نوبالغ را تسخير مى كنند.
نكته جالب آن كه وجدان اخلاقى زودتر از ساير غرايز بهكمال نهايى خود مى رسد. مثلا موقعى كه هنوز غريزه جنسى وميل به آميزش در وجود نوجوان به خوبى آشكار نشده ، وجدان اخلاقى اشمنازل تكاملى را پيموده و در اعماق جان وى نفوذ كرده است . گويى قضاى حكيمانه الهىبر اين قرار گرفته است كه قبل از بروز طوفان غرايز، نوجوان را به نيروى وجداناخلاقى مجهز نمايد و او را براى مقابله با تمايلات سركش آماده كند تا بتواند در اولينلحظات خطر، خواهش هاى غريزى خود را تعديل نمايد و خويشتن را از انحراف هاى ضداخلاقى برهاند.
جوان و انديشه پاكى  نوجوان ، به نداى فطرى و الهام وجدان اخلاقى ، عاشق حق و حقيقت و علاقه مند به تنزه وتقدس است . نوجوان براى نيكى و درستكارى حساسيت مخصوص دارد و زا آن لذت مى بردو خشنود مى شود. نوجوان همواره در انديشه پاكى و فضيلت است و مى كوشد كه گفتار ورفتارش بر راستى و درستى استوار باشد نوجوان نه تنها بر نادرستى دگرانافسوس ‍ مى خورد و از اعمال ناپاك مردم رنج مى برد، بلكه دردل آرزو دارد كه قدرتى به دست آورد تا ناپاكى ها را از بيخ و بن براندازد و دنياىتازه اى را بر اساس اخلاق و فضيلت و عدل و انصاف پايه گذارى كند.
آرزوى عدالت مطلق  موريس دبس مى گويد:
(در حدود پانزده تا هفده سالگى ، اينان به نداى تقدس يا شجاعت به لرزه در مىآيند. آرزومند مى شوند كه جهان را از نو تشكيل دهند. بدى را محو و نابود سازند و عدالتمطلق را حكم فرما نمايند.) (868)
نوجوانان ، نه تنها در افكار و اعمال خود تحت تاءثير وجدان اخلاقى هستند و به پاكىو فضيلت فكر مى كنند، بلكه دگران را نيز از پشت عينك وجدان مى بينند و همه را خوب وشايسته مى پندارند. و بطور طبيعى گفتار و رفتارشان را درست و منزه تلقى مى كنند وبا همين انديشه پاك و بى آلايش ‍ با مردم برخورد مى نمايند. بر همين اساس ، باامثال و اقران خود طرح دوستى و رفاقت مى ريزند.
(دوستى هاى جوانان به مراتب از دوستى هاى اشخاصكامل غرض تر است و به ندرت ممكن است طبق حساب قبلى بنيان گذارى شده باشد.
بنياد اين دوستى ها، در نتيجه ميل غير قابل مقاومتى است كه براى جلب محبت در انسان بهوجود مى آيد و پيدايش آن ها به وسيله تاءثيرات خاطر و نيكو كارى ها اعلام مى شود.
دوستى هاى جوانان به واسطه صميميت فوق العاده ، عطش شديد، فداكارى ،ميل به سوى حقيقت و بالاخره به واسطه ظرافت خارق العاده خود، از هر نوع پليدى وتباهى مصون است ) (869)
خودسازى جوان  نوجوانان از يك طرف براى آن كه شخصيت خود را بسازند و افكار واعمال خويش را در قالبى كه متناسب با زندگى اجتماعى است ، بريزند، احتياج بهرهبرى دارند كه در كارهاى خود از وى سرمشق بگيرند و از رويه و روشش ‍ پيروى كنند واو را الگوى سازندگى خويش قرار دهند.
از طرف ديگر، بر اثر پاك دلى و صفاى باطن ، شيفته سجاياى اخلاقى و صفاتعاليه انسانى هستند. مايل اند از وجدان اخلاقى و الهام فطرى خود پيروى كنند و شخصيتخويش را بر پايه نيكى و درستكارى استوار نمايند.
گرايش جوان به پاكى  بديهى است اگر نوجوانان با مربى شايسته و با حقيقتى برخورد كنند كه آن ها را بهراه پاكى و فضيلت سوق دهد و با روش هاى صحيح تربيتى ، خواهش هاى وجدان اخلاقىآنان را ارضا نمايند، صميمانه به او مى گروند و دعوتش را اجابت مى نمايند و دركمال خلوص از وى پيروى مى كنند.
تحولات اصلاحى و انقلاب هاى مفيدى كه در اعصار گذشته به رهبرى پيامبران خدا و باكمك و همكارى خالصانه و خستگى ناپذير
نسل جوان ، در ملل و اقوام پيشين اتفاق افتاده ، گواه صادق اين مدعى است .
موقعى كه مربيان الهى بين مشركين فاسد الاخلاق و آلوده قيام مى كردند و هدف مقدس خودرا، كه دعوت به خداپرستى و فضايل اخلاق بود، به مردم عرضه مى داشتند و بامقالات مستدل و متين خويش آنان را به آيين حق مى خواندند، بيشتر كسانى كه گردشانجمع مى شدند و دعوتشان را صميمانه اجابت مى كردند، نوبالغان و جوانان بودند،زيرا جوانان سخنان پيامبران را موافق الهام فطرى و نداى وجدانى خود مى يافتند و آنبهترين جوابگوى تمناى فضيلت دوستى خويش مى ديدند. جوانان با پيروى از مردانالهى ، عالى ترين خواهش فطرى انسانى خود را از ارضا مى كردند و از اين راه موجباتخوشبختى و سعادت مادى و معنوى خويش را فراهم مى آورند.
(فما آمن لموسى الاذريه من قومه )
پيروى جوانان از مردان الهى  زمانى كه حضرت موسى بن عمران به امر الهى قيام كرد مردم را به آيين حق دعوت نمود،جز جمعى از ذرارى و فرزندان آن قوم يعنى كودكان و نوبالغان ، كسى به وى ايماننياورد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : او صيكم بالشبان خيرا فانهم ارق افئدهان الله بعثنى بشيرا و نذيرا فحالفنى الشبان و خالفنى الشيوخ ثم قرافطال عليهم الامد فقست قلوبهم . (870) )
فضيلت پذيرى جوان  رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به شماها درباره نوبالغان و جوانان بهنيكى سفارش مى كنم كه آن ها دلى رقيق تر و قلبى فضيلت پذيرتر دارند. خداوند مرابه پيامبرى برانگيخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم .جوانان سخنانم را پذيرفتند و با من پيمان محبت بستند، ولى پيران ازقبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس ‍ به آيه اى از قرآن اشارهكرد و درباره مردم كهنسال ، كه مدت زندگى آن ها به درازا كشيده و دچار قساوت و سختدلى شده اند، سخن گفت .
پيشواى عالى قدر اسلام ، در ابتداى بعثت ، براى آن كه از شر مشركين و بت پرستانمصون باشد، سه سال مردم را در خفا و به طور پنهانى به اسلام دعوت مى كرد. در اينمدت فقط چهل نفر از زن و مرد به آيين مقدسش ‍ گرويدند كه اكثريت قريب به اتفاق آنها كودكان و نوبالغان و جوانان بودند و سنشان بين ده تا بيست و پنجسال بود.
گرايش صادقانه  اين عده معدود كه وجدانى بيدار و فطرتى پاك و دست نخورده داشتند، شايسته ترينافراد براى پذيرش آيين اسلام بودند، زيرا سخنانرسول اكرم موافق طبع حقيقت جو و فضيلت دوستنسل جوان بود. اينان بر اساس ‍ نداى فطرت توحيدى و الهام وجدان اخلاقى به آنحضرت گرويدند و مجذوب تعاليم عاليه اسلام شدند و گفتار پيغمبر تا اعماق جانشاننفوذ كرد و در كمال خلوص و پاك دلى ، رهبرى آن حضرت را پذيرفتند، گردش جمعشدند و هسته مركزى اسلام را تشكيل دادند. مى توان گفت در آن موقع دعوترسول اكرم بين كودكان و جوانان نفوذ كامل داشت و آن ها بودند كه مانند پروانه دراطرافش مى گشتند و صميمانه دستورش را به كار مى بستند. به همين جهت ، پيغمبر اكرماز جوانان حمايت كرده و درباره آنان به پيروان خود به نيكى سفارش فرموده است .
نفوذ اسلام در نسلجوان
پس از آن كه دوره دعوت هاى پنهانى به سر آمد ورسول اكرم از طرف خداوند ماءمور شد كه آشكارا مردم را به آيين اسلام دعوت كند وتعاليم آسمانى خود را بى پرده با آنان در ميان بگذارد، باز هم بيشتر كسانى كه بهآن حضرت مى گرويدند و دين اسلام را مى پذيرفتند، جوانان بودند.
استقبال پرشور و روز افزون نسل جوان از تعاليمرسول اكرم باعث خشم شديد و ناراحتى عميق بزرگسالان متعصب و لجوج شده بود، تاجايى كه در تمام محافل ، مسلمان شدن جوانان را فساد و گمراهى مى خواندند و در ضمنشكايت هاى خويش از رسول اكرم ، اين موضوع را به زبان مى آورند و مراتب نگرانىخود را صريحا اظهار مى نمودند.
شكايت مشركين از پيغمبر  عتبه كه يكى از رجال مشرك مكه بود، به اسعد بن زراره گفت :
(خرج فينا رجل يدعى انه رسول الله سفه احلامنا و سب الهتنا و افسد شباننا وفرق جماعتنا (871) )
مردى در بين ما قيام كرده و ادعا دارد كه فرستاده خداوند است . او افكار ما را نادرست وجاهلانه مى داند و از خدايان ما به بدى ياد مى كند و جوانان ما را فاسد و جماعتمان راپراكنده ساخته است .
روزى كه رجال قريش و بزرگسالان بت پرست ، به منظور تنظيم نقشه مبارزه بارسول اكرم و جلوگيرى از پيشرفت سريع اسلام و سركوب كردن پيروان آن حضرت دردارالندوه اجتماع نمودند و هر يك سخنان مهيج و آتشينى القا كردند. ابوجهل ضمن سخنرانى خود به جمله (افسد شباننا) تكيه كرد و از تاءثير شديد و نفوذعميق پيغمبر اسلام در نسل جوان مكه به شدت اظهار نگرانى و ناراحتى نمود. (872)
خشم پدران و مادران  خلاصه ، در صدر اسلام ، همه جا سخن از ايماننسل جوان بود. پدران و مادران و عموم بزرگسالان مكه ، از اين جهت كه نوبالغان وجوانانشان دعوت رسول اكرم را اجابت نموده و صميمانه با وى همكارى مى كنند، سختناراضى و خشمگين بودند. براى آن كه مسير جوانان را تغيير دهند و آنان را از پيروى آنحضرت باز دارند، به تمام وسايل زجر و شكنجهمتوسل شدند و با شدتى هر چه تمام تر در مضيقه و فشارشان گذاردند تا مگر از ديناسلام دست بردارند و به بت پرستى بردارند و به بت پرستى ، كه آيين پدرانشانبود، بازگردند. ولى رفتار ظالمانه و اعمال غير انسانى مشركين مكه كمترين اثر معنوىنداشت و نتوانست جوانان را در ايمانشان متزلزل سازد و آنان را از پيروىرسول اكرم باز دارد، زيرا تعاليم آسمانى اسلام خواستهعقل و فطرت و گم گشته وجدان پاك و بى آلايش جوانان بود. پيغمبر با زباندل آنان سخن گفته و اسلام را در عمق جانشان جاى داده بود. زجر و شكنجه بدنى و اهانتهاى شفاهى ، هرگز نمى توانست عقيده باطنى آنان را تغيير دهد و روح پاكشان را از مسيرفطرت بگرداند.
زندگى تلخ مسلمانان  گرچه پيروان رسول اكرم ، در مقابل صدمات جانكاه فشارهاى شكننده مشركين ، همچنان درايمان خود ثابت قدم بودن ، ولى زندگى بر آنان تلخ و غيرقابل تحمل شده بود و بايد هر چه زودتر به اين وضع خطرناك خاتمه داده شود. لذابا موافقت رسول اكرم قرار شد گروهى از زن و مرد مسلمان ، مكه را ترك گويند و بهكشور حبشه مهاجرت نمايند و گروه ديگر در معيت آن حضرت به خارج مكه بروند و درنقطه اى به نام شعب ابى طالب زندگى كنند، تا هر دو گروه مدتى از مشركين دور و ازتجاوزشان مصون باشند. سرانجام اين تصميم عملى شد و به طورى كه در تاريخ آمده ،هشتاد و سه نفر مرد و هيجده نفر زن ، شهر مكه را ترك گفتند و راه حبشه را در پيش ‍گرفتند. (873)
مهاجرت مسلمين به حبشه  مهاجرين مسلمان ، كه اكثر شان نوجوان و جوان بودند، به سلامت وارد حبشه شدند و دركمال آزادى و ايمنى ، زندگى عادى و برنامه هاى دينى خود را آغاز نمودند. موقعى كهقريش از ورود آنان به حبشه آگاه شدند، به توطئه تازه اى دست زدند و براى آن كهمهاجرين را با ذلت و خوارى از حبشه اخراج كنند و به مكه ، يعنى به حوزه قدرت خود،برگردانند، عمرو بن عاص و عمارة بن وليد را با هدايايى نزد پادشاه حبشهفرستادند.
شرح مسافرت نمايندگان قريش و ورودشان به مجلس ملك و همچنين ملاقات مسلمين باپادشاه حبشه و سخنان جعفر طيار، مبسوطا در كتب تاريخنقل شده است . ولى دو نكته جالب ، كه شاهد بحث ماست ، از مجموع گفتارهاى رد وبدل شده به خوبى استفاده مى شود. اول تقابلنسل كهن با نسل جوان و دوم هم آهنگى تعاليم اصولى اسلام با نداى فطرت و وجدان كهمختصرا به هر دو اشاره مى شود.
اول . نمايندگان قريش در ملاقات خود با پادشاه حبشه از انحراف دينى نوبالغان وجوانان مسلمان شده شكايت كردند و خويشتنم را نماينده پدران و عموها و خلاصهبزرگسالان قوم آنان معرفى نمودند و گفتند:
(ايها الملك انه قد صبا الى بلدك منا غلمان سفها فارقوا دين قومهم و لم يدخلوا فىدينك و جاوا بدين مبتدع و قد بعثنا اليك فيهم اشراف قومهم من آبائهم و اعمالهم و عشائرهم ليردوهم اليهم .(874) )
اى پادشاه جمعى از نوبالغان و جوانان نادان ما به كشور تو هجوم آورده اند. اينان دينقوم خود را ترك گفته و به دين تو هم در نيامده اند، بلكه خود دين تازه اى ساخته اند.اشراف مكه و پدران و عموها و بستگان اين جوانان ، ما را به نمايندگى نزد شمافرستاده اند تا آن را به سوى خود برگردانند.
از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود كه بر اثر دعوترسول اكرم ، نسل جوان و نسل كهن در مقابل يكديگر قرار گرفته اند. نوبالغان وجوانان به آن حضرت گرويده و اسلام آورده اند و براى نجات از ايذاى پدران وبزرگان قوم خود، به حبشه پناهنده شده اند و بزرگسالان به مخالفت برخاسته . ازيك طرف در مكه با تمام قدرت جوانان را كوبيده اند و از طرف ديگر، به همين منظورنمايندگى به كشور، حبشه فرستاده اند.
احضار مهاجرين به مجلس ملك  پادشاه حبشه كه مرد متين و عاقلى بود به اظهارات دو نماينده قريش ترتيب اثر قطعىنداد و به اطرافيان خود گفت بايد شخصا مهاجرين مسلمان را به حضور بخوانم و ازعقايدشان پرسش كنم . اگر مطلب آن طورى است كه فرستادگان قريش گفته اند، آنانرا تسليم آن دو خواهم كرد و اگر آن طور نبود، از آن ها دفاع مى كنم و تا زمانى كهمايل باشند، آنان را در كشور خويش ‍ نگاهدارى مى نمايم . سپس دستور داد روز معينىمهاجرين را به حضورش ‍ بياورند.
امر پادشاه به اطلاع مسلمين رسيد. قبل از روز مقرر، آنان با يكديگر شور كردند و باتوجه به اهميت مجلس ، متفقا جعفر طيار را كه آن روز سنش در حدود بيست و پنجسال بود، به عنوان سخنگوى خود برگزيدند تا به سوالات ملك پاسخ دهد.
خوددارى مسلمين از سجده ملك  در آن روزگار، معمول كشور حبشه چنين بود كه هر كس به حضور ملك مى رسيد، بايد اورا سجده كند، ولى مسلمين از سجده پادشاه خوددارى كردند.
كسانى كه در محضر ملك حاضر بودن ، به مسلمين گفتند: چرا سجده نكرديد؟ جعفر درجواب گفت : ما هيچ كس جز خداى يگانه را سجده نمى كنيم .
پادشاه حبشه پرسيد: اين چه دينى است كه شما به آن گرويده ايد؟ جعفر در جواب گفت :قوم ما از نادانى بت مى پرستيدند. ميته مى خوردند. قطع رحم مى كردند. به همسايه آزارمى دادند. زورمندان به جان و مال ناتوانان تجاوز مى نمودند و آنان را طعمه خود مىساختند. وضع ما بدين منوال بود تا خداوند بر ما پيامبرى را فرستاد، همان طور كه براقوام گذشته پيغمبرانى را فرستاده بود. اين پيغمبر از خود ماست . از شرف خانوادگىاش آگاهيم و او را به راستگويى و عفت و امانت مى شناسيم .
(فدعانا الى الله تعالى لنوحده و نخلع ماكان يعبد آباونا من دونه من الحجاره والوثان و امرنا ان نعبد الله تعالى وحده و امرنا بالصلاه و امرنا بصدق الحديث و اداالامانه وصله الارحام و حسن الجور و الكف عن المحارم و الدما و نهانا عن الفواحش وقول الزور و اكل مال اليتيم و قذف المحصنه فصدقناه و آمنا به و اتبعناه على ماجا بهفعدا علينا قومنا ليردونا الى الاصنام و استحلال الخبائث فلما قهرونا و ظلمونا و ظلموناو ضيقوا علينا خرجنا الى بلدك و اخترناك على من سواك (875) )
سخنان جعفر  او ما را به خداى يگانه دعوت كرد و گفت كه خدايان سنگى بت ها را كه پدرانمان مىپرستيدند، ترك گوييم و تنها خداوند جهان را پرستش نماييم . او امر كرده است كهنماز بخوانيم . راست بگوييم . در امانت ها خيانت نكنيم . صله رحم نماييم و نسبت بههمسايگان نيكوكار باشيم . او به ما دستور داده است از گناه و خونريزى بپرهيزيم و ازبى عفتى و سخنان ناروا و تجاوز به مال يتامى و تهمت به زنان پاكدامن اجتناب ننماييم. ما سخنانش را قبول كرديم و به وى امان آورديم و عملا از دستوراتش پيروى نموديم .بزرگان قوم ، ما را مورد تجاوزهاى ظالمانه خود قرار دادند تا مگر دوباره به بتپرستى و رواداشتن ناپاكى گذشته برگرديم . وقتى سختگيرى و ستمكاران آنان نسبتبه ما شديد و غير قابل تحمل شد، ناچار مكه را ترك گفتيم و به كشور حبشه آمديم وشما را بر دگران ترجيح داديم .
جعفر طيار در مجلس ملك ، ابتدا از بت پرستى ضدعقل و رفتار ضد وجدان مردم مكه سخن گفت و سپس به يكتاپرستى فطرى و اخلاقانسانى اسلام اشاره نمود. جعفر طيار در كلمات خود ازعقل و وجدان اخلاقى سخنى به ميان نياورده ، ولى در مقاله كوتاه و عميق خود، آيين كهن مردممكه را با تعاليم جديد رسول اكرم طورى در برابر يكديگر قرار داده و با هم مقايسهنموده كه هر شنونده عاقل و منصفى با معيار عقل و وجدان به بطلان آيين مشركين و حقانيتدين اسلام اعتراف مى كند. چنان كه پادشاه حبشه با همين منطق ، تحت تاءثير قرار گرفتو صريحا از مسلمين مهاجر حمايت نمود.
جالب آن كه جعفر طيار، براى توجيه مسلمان شدن خود و ساير مهاجرين ، تنها به همانمقايسه و سنجش ، كه در واقع قضاوت عقل و وجدان بود، قناعت نمود ودليل ديگرى بر حقانيت آيين مقدس اسلام اقامه نكرد.
معمرين و بزرگسالان قريش ، كه ساليان دراز به بت پرستى و ستمكارى عادت كرده وبه روش هاى ضد عل و وجدان خو گرفته بودن ، نمى توانستند به آسانى قبح عقايدخود را درك كنند و به اخلاق ظالمانه و غير انسانى خويش پى ببرند. ولى نوبالغان وجوانان كه ضميرى پاك و وجدانى بيدار داشتند، از آيين غلط آباى خود ناراضى بودند واز اخلاق ضد وجدانى آنان رنج مى برند. وقتى سخنان آسمانىرسول اكرم را شنيدند، به شدت تكان خوردند، زيرا گفته هاى آن حضرت را مطابقخواسته هاى فطرى و موافق نداى وجدانى خود يافتند. در واقع نوبالغان و جوانان ، باظهور اسلام ، گم گشته خود را يافتند و صميمانه از آناستقبال كردند. به همين جهت پيشواى اسلام از جوانان قدردانى فرموده و درباره آنان بهنيكى سفارش كرده است .
نتيجه آن كه وجدان اخلاقى نيروى سعادت بخشى است كه با سرشت بشر آميخته شده ومميز صفات پسنديده و ناپسند است . گرچه اين نيرو هميشه در باطن آدمى وجود دارد، ولىدر دوران بلوغ و جوانى به حد كمال مى رسد ونسل جوان را تحت تاءثير كشش هاى معنوى و جاذبه روحانى خود قرار مى دهد.
وجدان اخلاقى ، انگيزه پاك و مقدسى است كه در نهاد جوانان ، با شدت و نيرومندى بروزمى كند و آنان را به راه پاكى و فضيلت سوق مى دهد و از صفات ناپسند و خلقيات غيرانسانى بر حذر شان مى دارد.
لكنت دو نوئى مى گويد:
(خوبى آن است كه به سير صعودى تكامل كمك كند و ما را از حيوانيت به سوى آزادىهدايت نمايد. بدى آن است كه با تكامل مخالف باشد و به طور انحطاط به طرف حيوانيتبرود و از تكامل رو برگرداند) (876)
يكى از عواملى كه به قضاى حكيمانه الهى ما را به خوبى و انسانيت مى خواند و راهتعالى و تكامل را به ما نشان مى دهد، وجدان اخلاقى است . كسى كه مى خواهد هميشه خوبو پاك زندگى كند و پيوسته به زيور صفات عاليه انسانى آراسته باشد، بايدوجدان اخلاقى را در نهاد خود زنده و فعال نگاه دارد و نداى وجدان رااصل ثابت روش هاى اخلاقى خويش در تمام مظاهر زندگى قرار دهد.
(قال على (عليه السلام ): تحللوا بالاخذبالفضل و الكف عن البغى و العمل بالحق و الانصاف من النفس . (877) )
على (عليه السلام ) فرموده است : خويشتن را بافضايل اخلاقى و ملكات انسانى بياراييد. از ستم خوددارى كنيد. به حق و درستى رفتارنماييد و با قضاوت وجدانى خود نسبت به مردم منصف باشيد.
هم آهنگ ساختن وجدان با غرايز  كسى كه مى خواهد از انحراف و لغزش مصون باشد و دچار فساد و تباهى نشود، بايدتمايلات غريزى خود را با وجدان اخلاقى خويش هم آهنگ سازد و خواهش هاى نفسانى را درحدود موافقت و رضاى وجدان اعمال نمايد. چه نتيجه پيروى بى قيد و شرط از غرايز وهواى نفس ، سقوط و هلاكت خواهد بود. ( محمد بن على (عليه السلام ): راكبالشهوات لاتقال عثرته ) (878)
امام جواد (عليه السلام ) فرموده : كسى كه بر مركب شهوات خويش سوار است و خودسرانه مى تازد، هرگز از لغزش و سقوط رهايى نخواهد داشت .
(قال على (عليه السلام ): غلبه الشهوهتبطل العصمه و تورد الهك ) (879)
على (عليه السلام ) فرموده است : غلبه و فرمانروايى شهوت ، مصونيت اخلاقى را ازميان مى برد و آدمى را به وادى هلاكت و تباهى مى كشاند.
ديرزمانى است كه در دنياى كنونى ، بسيارى از مردم جهان خصوصا پيروان مكتب فرويد،غرايز و شهوات نفسانى را معيار شناسايى خوب و بد واصل اساسى خوشبختى و سعادت شناخته و عملا وجدان اخلاقى و مكارم انسانى را به دستفراموشى سپرده اند. اين تشخيص غلط، كه بطلانش رفته رفته آشكار مى شود، تاكنون مفاسد عظيمى به بار آورده و بسيارى از جوانان را در سراسر جهان به راه سقوطاخلاقى و فساد و تباهى سوق داده است .
انتقاد باروك از مكتب فرويد  (روان كارى كه بر جنبه غرايز استوار، براى بيان هر گونه تظاهرات روح انسانى ،غرايز را پايه و ملاك قرار مى دهد و چون اين تظاهرات متعدد و متضاد مى باشند، فرويدناچار شده است كه هر يك از اين غرايز، به غريزه ها معتقد شود. در نتيجه ، به غريزهزندگى ، غريزه مرگ و غريزه تهاجم قائل شده است .
فرضيه فرويد مستلزم يك درك اصلى بدبينانه اى است و از همين جاست كه غريزه تهاجمدر فريضه روان كاوى ، جاى مهم و بسيار بزرگى را گرفته است . به زعم فرويد،انسان در حكم يك حيوان شرورى است كه تمايل طبيعى اش نفرت از نوع مى باشد و هيچگونه عامل محبت و مهرى در او وجود ندارد. در صورتى كه درعمل و واقع ، عوامل عاطفى مسلما در كار است . به علاوه : نقش وجدان اخلاقى كه روان كاوىبدان معرفت ندارد، در عمل به بحرانهايى منجر گرديده است .) (880)
نقش غرايز در روانشناسى مدرن  (روانشناسى مدرن تحت سلطه و نفوذ روان كاوى ، غرايز رااصل و اساس ‍ قرار داده و آن را به مقام الو هيت رسانيده است و در نتيجه سير قهقرايى بهسوى شرك باستانى پيدا شده است . البته غرايز در زمان توحيد موسى و عيسى و محمدصلى الله عليه و آله نيز داراى اهميت بوده است ، ولى تابع سلسله مراتب بوده و زيرااقتدار وجدان اخلاقى فعاليت داشته است ، وجدان اخلاقى و غرايز را هم آهنگ ساخته و آن هارا در جهت مفهوم اجتماعى بشريت سوق مى داده است .
روان شناسى مدرن ، غرايز را به جاى هم آهنگ ساختن يك به يك ، تفكيك كرده و آزادشانگذارده و از مهار عقل رهاشان ساخته است ، و چون در اين روش پيش رويم كم كم بهدستگاهى كردن عيش و خوشى مى رسيم و با حذف مسئله زشت و زيبا و منسوب كردن هر چهما را خوش آيد به خوبى و هر چه ما را خوش نيايد و به زشتى ، به جايى مى رسيم كهميزان و ملاك خوب و بد نفس اماره ما خواهد بود و حكومت نفس برعقل آشكار مى شود، كه نتايج جامعه ويران كن آن را خوب مى شود پيش بينى كرد.)(881)
حكومت نفس بر عقل  (پس از غريزه جنسى فرويد و عقده كم و كاستى ادلر و ضمير باطن يا وجدان اجتماعىيونگ ، اينك دانش لوتسدك جلوه گر مى شود و دانش ‍ اخير به زعم باروك ، تواند نهتنها حيات انسانى را كاملا بشناساند، بلكهفصل مشترك مسائل فردى و اجتماعى نيز قرار گيرد و با روانشناسى باروكمسائل اخلاقى وجدانى ، كه مدت ها به صورت وظايف مذهبى و تبعيدى بوده و در قرن اخيرزايد و بيهوده تلقى مى گرديد، مجددا رونق يافته و پايه علمى و روان شناسى اجتماعىو زيست شناسى پيدا كرد.) (882)
از مجموع بحث دو نكته روش شد.
اول آن كه وجدان اخلاقى كه نيروى الهام الهى و نور هدايت خداوند است ، با سرشت آميختهو در نهاد آدمى ريشه عميق فطرى دارد.
دوم آن كه جاذبه معنوى و كشش روحانى وجدان اخلاقى ، در دوران بلوغ و جوانى ، قوى ونيرومند است و نسل جوان كه ضميرى پاك و باطنى منزه دارد، و به طور طبيعى شيفتهسجاياى انسانى و فضايل اخلاقى است .
علل انحراف نسل جوان  با توجه به اين دو نكته ، اينك جاى اين پرسش است كه چرا بعضى از نوبالغان وجوانان ، به نداى وجدان اعتنا نمى كنند و چه باعث مى شود كه از مسيرفضايل اخلاقى و صفات انسانى منحرف مى گردند و به پاره اى ازاعمال ضد وجدان دست مى زنند؟ در پاسخ مى توان گفت انحراف اخلاقىنسل جوان علل متعددى دارد. در اين جا براى مزيد اطلاع جوانان به بعضى از آنها اشاره مىشود.
اول . يكى از علل سركوب شدن تمايلات وجدانى فرزندان بشر، سوء تربيت آنان دردوران كودكى است . اطفالى كه در خانواده هاى فاسد و در دامن والدين و مربيان آلوده وگناهكار پرورش مى يابند و همواره ناظر رفتار و گفتار ضد انسانى آن ها هستند، رفتهرفته از مسير فطرت منحرف مى شوند و نيروى وجدان اخلاقى وفضايل انسانى در نهادشان خاموش مى گردد و چنان به روش هاى پليد عادت مى كنند كهدر دوران بلوغ و جوانى از ارتكاب بزرگ ترين گناه اخلاقى ، كمترين ناراحتى و ندامتاحساس نم نمايند.
(قال على (عليه السلام ): المر حيث وضع نفسه برياضته و طاعته فان نزههاتنزهت و ان دنسها تدنست . (883) )
على (عليه السلام ) فرموده است : خوب و بد هر انسانى تابع روشى است كه تربيتروح خود را بر آن قرار داده و در اره نيل به آن روش ، مجاهده و از آن پيروى مى نمايد.اگر با روش هاى صحيح جان خود را از پليدى پاك كرده باشد، پاك است و اگر آلودهنموده ، آلوده خواهد بود.
عادات بد بر اثر سوء تربيت  كسانى كه به خلقيات بد و صفات ضد انسانى خو گرفته و بدان عادت كرده اند، بهآسانى قادر نيستند خود را از شر آن خلاص كنند و در جامعه ، خويشتن را با فضيلت نشانبدهند، زيرا عادات بد در باطن آدمى مانند آتش پر نيرويى است كه هر قدر صاحبش آن رازير خاكستر تصنع و خود سازى پنهان نمايد، عاقبت ازخلال گفتار و رفتارش آشكار مى شود و با جرقه هاى خود، شخص بد اخلاق را رسوا مىكند.
(قال الحسن (عليه السلام ): العادات قاهرات فمن اعتاد شيئا فى سره و خلواتهفضحه فى علانيته و عند الملا(884) )
حضرت حسن (عليه السلام ) فرموده است : عادات ، در وجود آدميان ، با قهر و غلبه حكومتمى كنند. كسى كه در پنهانى به چيزى عادت كند، آشكارا و در محضر مردم مفتضحش خواهدساخت .
دوم . عامل ديگر كه نوبالغان و جوانان را از روش هاى پاك وجدانى و صفات انسانىمنحرف مى سازد و به راه خيانت و ناپاكى مى كشاند، رفقاى بد، تبليغات بد، محيطآلوده اجتماع فاسد و افراد خائن است .
جوان و محيط فاسد  موقعى كه جوانان با افراد منحرف و بد اخلاق رفيق مى شوند يا تحت تاءثير عناصرالوده و فاسد قرار مى گيرند، وقتى كه جوانان بر خلاف انتظار فطرى خود، بهنادرستى و خيانت جامعه پى مى برند و از زورگويى و فريبكارى افراد آگاه كىگردند، و زمانى كه پرده هاى ريا و خودسازى از چهره نادرستان عقب مى رود و قيافهواقعى آنان در برابر چشم هاى كنجكاو جوانان آشكار مى گردد، زمينه انحرفشان آماده مىشود. در اين موقع است كه فروغ راستى و حقيقت در ضمير نوبالغان و جوانان به خمودىمى گرايد و نيروى وجدان اخلاقى و ميل به فضيلت و پاكى در نهادشان سركوب مىشود. نوجوانان از مشاهده اعمال نارواى جامعه و محيط فاسد، درس خيانت و نادرستى مىگيرند و عملا از روش هاى ناپسند دگران پيروى مى نمايند.
ژان ژاك روسو مى گويد:
(دلم مى خواست معاشرين يك جوان را طورى انتخاب كنند كه تمام كسانى را كه اطرافشهستند، خوب بشمارد و مجالس و محافل را طورى به او بشناساند كه هر چه در آن جاصورت مى گيرد، بد بداند. لازم است بداند كه انسان طبيعتا خوب است بايد اين حقيقت راحس بكند و ابناى نوع خود را مانند خويش فطرتا نيك پندارد. ولى بايد ببيند چگونهجامعه ، افراد را خراب مى كند و چگونه عقايد غلط، سرچشمه مفاسد ايشان است . بايد هرفرد را عزيز و محترم دارد، ليكن مجموعه افراد را پست بشمارد. بايد ملتفت بشود كهتمام صورت ها تقريبا يك نوع ماسك دارد، ولى بعضى صورت ها از ماسكى كه آن را مىپوشاند، زيباتر است .) (885)
چه بسيار افرادى كه از مادر سالم و طبيعى متولد شده اند و از دوران كودكى در خانوادهخوب و در دامن پدر و مادران شايسته ، با ملكات حميده و صفات پسنديده ، پرورش يافتهاند، ولى در دوران بلوغ و جوانى ، بر اثر پاره اى ازعوامل بد و شرايط فاسد، به راه خيانت و تبهكارى كشيده شده اند، وجدان اخلاقى وسجاياى انسانى را فراموش كرده و به پست تريناعمال ضد انسانى و خطرناك ترين جرايم و جنايات دست زده اند.
تغيير مفاهيم خوب و بد  (كشش تدريجى به جنايت ، نفوذ تبليغ شديد، ترس و هراس حقير شدن شخصيت ها وآموزش مستمر يك ايدئولوژى كژ خو و شيطانى ، موجب تغيير مفاهيم خوب و بد مى شود وهر گونه احساس انسانيت و نوع دوستى را نابود مى سازد. اينعوامل بر بسيارى از افراد متوسط اثر كى گذارد. افرادى كه بيش و كم طبيعى و انسانعادى بوده ، با اين عوامل عوض ‍ مى شوند وقابل تلقين هستند و از چنين افرادى ، جانى و تبهكار ساخته مى شود.
با چنين واقعيات موحش ، نفوذ بى شمار و بزرگ ايدئولوژى ها و آموزش و پرورش وعوامل اجتماعى ، در ظهور وحشتناك ترين كژخويى ها و انحرافاتى كه انسان ممكن استبدان دچار شود، مشهود مى گردد.) (886)
اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را عموما ونسل جوان را خصوصا در راه فضايل اخلاقى و روش هاى انسانى ثابت قدم نگاه دارند و ازخطر سقوط و تباهى محافظتشان نمايند، درباره تبليغات گمراه كنند و مضر و رفتار بدو فاسد و همچنين ساير عوامل ضد اخلاقى ، درخلال روايات اسلامى سخن گفته و نكات لازم را خاطر نشان ساخته اند.
( محمد بن على عليهماالسلام : من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان الناطق عنالله فقد عبدالله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس ) (887)
امام جواد (عليه السلام ) فرموده است : كسى كه به سخن گوينده اى فرا دارد، با اينعمل وى را بندگى كرده است . اگر گوينده سخن از خدا مى گويد، او خدا را بندگى كردهو اگر ناطق از زبان شيطان و افكار شيطانى سخن مى گويد، شيطان را بندگى نمودهاست .
(قال على (عليه السلام ): غشك من ارضاكبالباطل و اغراك بالملاهى و الهزل . (888) )
على (عليه السلام ) فرموده : كسى كه تو را به مطالبباطل خشنود سازد، و به بازى و سخنان غير واقعىگول بزند، او حقايق را از تو پنهان داشته و درباره ات خيانت كرده است .
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : المره على دين خليله فلينظر احد كم منيخالل . (889) )
رسول اكرم فرموده : آدمى تحت تاءثير رفيق است و عملا از سيره و روش او پيروى مىكند. البته هر يك از شما بايد در انتخاب دوست دقت كند و ببيند با چه كسى طرح رفاقتو دوستى مى ريزد.
( على (عليه السلام ): قارن اهل الخير تكن منهم و بايناهل الشرتبن عنهم . (890) )
كشش غرايز و شهوات  على (عليه السلام )، در ضمن نامه خود به حضرت مجتبى (عليه السلام )، نوشته است :با نيكوكاران قرين شو تا از آنان باشى و از بدكاران دورى كن تا از آن ها جدا شوى .
سوم . عاملديگرى كه از دو عامل مذكور عمومى تر و شعاع تاءثيرش وسيعتر است و مى تواندجوانان را به شدت تحت تاءثير قرار دهد و آنان رحمة الله از روش هاى پاك انسانى وصفات عاليه وجدانى باز دارد و به راه گناه و ناپاكى هاى اخلاقى بكشاند، غرايزطبيعى و شهوات نفسانى است .
با فرارسيدن دوران بلوغ و شكفته شدن وجدان اخلاقى ، غرايز طبيعى نيز يكى پس ازديگرى شكفته مى شوند و خواهش هاى نفسانى با قدرت و نيرومندى بروز مى كنند.تمايل شهوت جنسى ، عشق به تجمل و خود آرايى ، تمناى قدرت و تفوق طلبى ، علاقهبه ثروت و نيرومندى و خلاصه عواطف گوناگون و احساسات تند و آتشين دوران شباب، مزاج جوانان را طوفانى مى كند و مسير افكار و اعمالشان را به كلى تغيير مى دهد.
تحولاخلاقى بر اثر بلوغ
(در ابن ميان بلوغ فرا مى رسد. ناگهان پسران آمادگى و وحدتى را كه براى كارهاىناسنجيده داشتند، از دست مى دهند و قيافه پريده تفكر بر آنان سايه مى اندازد. دختران، خود را بادقت بيشترى آرايش مى دهند و موى خود را با هنر بيشترى آشفته مى سازند.روزى ده ساعت درباره لباس فكر مى كنند و روزى صد بار با خيرگىدل انگيزى به دامن خود مى نگرند پسر، سرو گردن خود را مى شويد و كفش خود را واكسمى زند و به دختران متوجه مى گردد.
جوان خود و جهان را مى آزمايد. شاخك هاى بى پايانى از هر سوى با سوالات و نظريات، براى فهم معنى اشيا دراز مى كند. ذهن مانند چشمه جوشانى در جوشش و زايش است . هرسخنى و هر فكرى صد سخن و فكر ديگر را بر مى انگيزد. جوان به سن شوخى هاىپسرانه و خنده هاى دخترانه پا مى نهد. طغياناميال و رغبات ، حس زيبايى شناسى را تقويت مى كند و نمو مى بخشد. حس اكتساب بالا مىگيرد و هر دو دست خود را براى گرفتن پول و قدرت دراز مى كند.)(891)
تمايلات غريزى ، كه به قضاى حكيمانه الهى در نهاد بشر آفريده شده ، مايه حفظحيات فردى و نوعى و محرك آدمى در اداره شئون مختلف زندگى است و بايد همه آن ها درجاى خود، با اندازه گيرى صحيح ارضا شوند. سركوب كردن هر يك از غرايز و خواهشهاى طبيعى ، مخالف با قانون آفرينش و منافى با سعادت و خوشبختى بشر است .
يكى از معيارهاى صحيح اندازه گيرى غرايز و تمايلات نفسانى ، وجدان اخلاقى است .كسى كه مى خواهد انسان واقعى باشد و همواره حدودفضايل اخلاقى را مراعات نمايد، بايد غرايز خود را الهام وجدان اخلاقىتعديل كند و تمايلات خويش را با پيروى از هدايت وجداناعمال نمايد، تا از مفاسد اخلاقى و رفتار ضد انسانى و همچنين از عوارض نامطلوبسركوب شدن تمايلات غريزى مصون باشد
لزوم هم آهنگى وجدان و غرايز  (غريزه جنسى بايد با وجدان اخلاقى هم آهنگ شود. دو حالت متضاد مى تواند مانع اينامر گردد، يا جلو غريزه گرفته مى شود و يك روش رياضتى و زهد و تقواى افراطىتعقيب مى گردد و بر اثر آن تمايلات سر كوفته و يا گاهى بعضى انحرافات بهوجود مى آيد و يا اينكه زندگى اخلاقى قربانى غريزه بدونكنترل به وجود مى آيد و يا اينكه زندگى اخلاقى قربانى غريزه بدونكنترل بى بند و بار مى شود كه نتيجه آن ، فقر و ضعف اخلاقى بوده و جسم و روح بهنوعى از هم جدا مى گردند و عواقب وخيمى روى شخصيت باقى مى گذارند.
رشد و نمو هم آهنگ و متعادل غريزه جنسى و تعالى آن بر اثر ادغام بازندگى اخلاقى ،نقطه تحول بسيار حساس و مهمى است كه اگر به خوبى طى نشود، اثرات آن بهصورت هاى نامطلوبى تظاهر(892) مى كند.)
پرتگاه زندگى  موقعى كه جوانان ، در موارد مخصوصى ، با ناسازگارى غرايز و وجدان مواجه مىگردند و بر سر دو راهى تضاد اخلاقى و تمايل نفسانى واقع مى شوند، بايد بههوش باشند كه بر لب پرتگاه زندگى قرار گرفته و به محيط خطر نزديك شدهاند. اگر فورا تصميم نگيريد و به شهوات ضد اخلاقى خود پشت پا نزنند، سقوطخواهند كرد و ممكن است براى هميشه تيره روز و بدبخت گردند. براى نمونه به بعضىاز موارد اشاره مى شود.
غريزه جنسى با قدرت و نيرومندى بروز مى كند و تمام وجود جوان را مسخر خود مى سازداتفاقا با دختر زيبايى برخورد مى كند. به او علاقه مند مى شود. مجذوبش مى گردد.رفته رفته محبت به صورت عشق سوزانى در مى آيد و قرار و آرام را از وى سلب مىكند. مى كوشد تا به هر وسيله كه ممكن است ، بهوصل او برسد و تمايل جنسى خود را به وسيله آن محبوب خواستنى و دلپذير ارضانمايد.
اگر بتواند با او ازدواج كند و تمايل آتشين خود را در چهار چوبه شرع و قانون و باحفظ اصول اخلاق و انسانيت اعمال نمايد، توانسته است با اينعمل ، كه موافق تعاليم دينى و علمى است ، غريزه جنسى كه وجدان اخلاقى خويش را با هم، هم آهنگ سازد و هر دو خواهش را يك جا ارضا نمايد.
اگر نتواند يا نخواهد با او ازدواج كند يا دختر به عللى حاضر نيست به همسرى وى درآيد، در اين صورت جوان دلباخته ، كه به شدت در فشار عشق وتمايل جنسى قرار دارد، به دو صورت مى تواندعمل كند.
جوان بر سر دو راهى  اول آن كه از دختر چشم بپوشاند و با نفس خويش مجاهده نمايد تا فكر او را از صفحهخاطر بزدايد و تدريجا فراموشش كند دوم آن كه همچنان از پى او برود و مقصد خود راكه دست يافتن به دختر و ارضاى شهوت جنسى است ،دنبال كند و براى نيل به هدف غريزى خويش ، به هر كارى كه پيش ‍ آيد دست بزند.فرض دوم است كه مى تواند منشاء حوادث نامطلوبى گردد و انگيزه غريزه جنسى ، جوانعاشق را كور و كر كند و او را ارتكاب جرايم بزرگ واعمال ضد وجدانى وادار سازد.
چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، شيفته دخترانى پاكدامن و عفيف شده اند وبراى آن كه شهوت خود را موقتا ارضا كنند و به وسيله آن كامياب شوند، با خودسازى ووعده هاى دروغ ، آن ساده دلان را فريب داده و ناجوانمردانه با حيله و نيرنگ ضد وجدانى ،آن ها را به دام خويش ‍ افكنده اند و به قيمت يك يا چند روز كامرانى و شهوت پرستى ،حيثيت و شرفشان را بر باد داده و براى هميشه آنان را بدبخت و تيره روز ساخته اند.گاهى آن دختران اغفال شده بر اثر فشار روحى بيمارى دچار بيمارى روانى شده يا ازترس رسوايى ، در سنين جوانى ، به خودكشى دست زده اند.
چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، براى آن كه به دختر دلخواه خود برسنديا دختران به مرد مورد علاقه خويش دست يابند، به منظور بر طرف كردن موانع ،مرتكب جنايات و اعمال ضد انسانى شده اند و زنان و مردان مزاحم را كشته يا مسموم كردهاند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation