بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

جوانان ناپخته  گاهى در سياست مسائل مشكلى پيش مى آيد كه پيچيده تر ازمسائل دقيق علمى است . صاحب نظران آزموده و مردان باهوشى كه عمر خود را در جزر و مدسياست گذرانده اند، در حل آنها متحير مى مانند و اظهار عجز مى كنند، ولى در همان موارد،بعضى از جوانان ناپخته و بى تجربه نظر مى دهند. اظهار عقيده مى كنند.
تصميم مى گيرند و در حدود قدرت و شعاع شخصيت خود به اقدام عملى دست مى زنند.انتظار دارند كه دگران نيز عقيده آنها را بپذيرند و با آنان عملا عمكارى نمايند. اى حدناشناسى و بلندپروازى ، ناشى از فكر خام و ناآزموده دوران جوانى است .
(قال على عليه السلام : كفى بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره . (640) )
على عليه السلام فرموده است : در نادانى مرد همين بس كه حد خود را نشناسد و از آن آگاهنباشد.
تندروى هاى ناسنجيده  اين قبيل تندروى هاى ناسنجيده كه از افكار نارسا و احساسات افراطى دوران جوانىسرچشمه مى گيرد، ممكن است حوادث نامطلوبى به بار بياورد و احيانا سبب پيش آمدها ومصائب غيرقابل جبرانى گردد.
در شناسايى اشخاص نيز جوانان مشكلاتى بر سر راه دارند.
آنان مايل اند خود را و همچنين دگران را به خوبى بشناسند و به ارزش ‍ واقعى خويشتن وساير اشخاص پى ببرند، ولى در اين راه كمتر به مقصد مى رسند، زيرا جوانان ، بهاقتضاى طبع جوانى ، اغلب تحت تاءثير كشش هاى عاطفى هستند و درباره خود و دگرانبيشتر براساس احساسات قضاوت مى كنند نه بر پايهتعقل و تفكر.
تخيلات احساساتى  (نقش بلوغ در زندگى هركس ، اكتشاف موجودات است ، يعنى هم شخص خود و هم دگرانرا و به اصطلاح آقاى بوبر، من و تو را بشناسد و در آنها از نظر سه حقيقت فردى ،اجتماعى و ايده آلى مطالعه نمايد.
جوان نورسيده ، در مقام تماس با دگران ، به امتحان خود نيز موفق مى شود. دگران را ازنظر خود مشاهده مى كند، يعنى آنها را افرادى مى داند كه در يك زندگى اجتماعى شركتنموده اند، ولى در هر حال ، اعم از اين كه شخص ‍ مورد امتحان او، من يا تو باشد، وى آنشخص را از دريچه تخيلات احساساتى خويش ، به صورت موجودى ايده آلى كه فقططرحى از ايشان در نظر دارد، مشاهده مى نمايد.) (641)
جوانان از يك طرف به واسطه كمى سن و نارسايىعقل و نداشتن تجربه كافى مردم را كمتر مى شناسند و از نيرنگ هاى افراد خائن بىاطلاعند و از طرف ديگر، بر اثر اين كه فطرت پاك انسانى در نهادشان دست نخورده وسالم مانده است ، به همه مردم با چشم خوش بينى مى نگرند و تمام افراد را پاك و منزهمى پندارند.
به علاوه ، احساسات تند و افراطى به آنانمجال بررسى و تحقيق نمى دهد و در كارها بى مطالعه تصميم مى گيرند.
دلبستگى نسنجيده  بر اثر اين سه عامل مؤ ثر، جوانان اغلب اغفال مى شوند. فريب مى خورند. نسنجيده بااشخاص دل مى بندند. با آنها طرح دوستى مى ريزند. اسرار زندگى خود را با آنان درميان مى گذارند و گاهى ، به تحريك آنها، مرتكباعمال ناروايى مى شوند و موقعى به خطاى خويش پى مى برند كه زيان ها ديده و لكهها تيره اى دامن پاكشان را آلوده نموده است .
(قال على عليه السلام : الطمانينة الىكل احد قبل الاختبار من قصور العقل .(642) )
على عليه السلام فرموده است : پيش از آزمايش به هركسدل بستن و از وى در باطن ، سكون و ايمنى داشتن ، ناشى از نارسايىعقل و كوتاهى خرد است .
استثمار جوانان  در سراسر جهان و در تمام ادوار، بسيار اتفاق افتاده كه جوانان پاكدل و كم تجربه ، روى تمايل شديدى كه بهمسائل سياسى داشته اند، اغفال شده و عناصر فاسد و جاه طلب ، آنان را آلت دست خودساخته اند و به عنوان فعاليت هاى مفيد سياسى ، نيروى عظيم و ثمربخششان را به نفعمقاصد سوء خود، در مجارى مضر و خطرناك به كار انداخته اند و سرانجام آنان را دچارسقوط و تباهى كرده و جامعه را به مسير بدبختى و تيره روزى سوق داده اند.
نصايح و اندرزهاى حكيمانه  اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را عموما ونسل جوان را خصوصا، از لغزش هاى سياسى محافظت نمايند و آنان را از همكارى هاى مضرو خطرناك بازدارند، وظايفشان را با تعبيرهاى مختلف ، به صورت نصايح و اندرزهاىحكيمانه خاطرنشان فرموده اند.
(عن ابن ابان قال سمعت اباعبدالله عليه السلاميقول : يا معشر الاحداث اتقو الله و لا تاتوا الرؤ ساء، دعوهم حتى يصيروااذنابا.(643) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : اى گروه جوانان ، از خدا بترسيد و گردفرمانروايان ستمكار نگرديد، آنان را ترك گوييد تا از مقام سرورى و بزرگىتنزل كنند و دنباله رو جامعه باشند.
پيروى هاى ناروا  (قال عليه السلام : لاتطيعوا الادعياء الذين شربتم بصفوكم كدرهم و خلطتمبصحتكم مرضهم و ادخلتم حقكم فى باطلهم . (644) )
على عليه السلام فرموده است : از فرمان كسانى كه به دروغ مدعى پيروى از روشرسول اكرم (ص ) هستند اطاعت ننمايند. آنان كه شما را واداشتند تا آب صاف چشمه ايمانخود را با رشحات تيره افكار آنان بنوشيد و سلامت خويش را با بيمارى آنها بياميزيد وحق خود را در باطلشان وارد سازيد.
محمد بن مسلم زهرى ، ساليان دراز با حكومت بنى اميه همكارى داشت و در راه اجراى سياستظالمانه و مقاصد سوء آنان فعاليت مى كرد. حضرت سجاد عليه السلام نامه مفصلى بهوى نوشت . او را موعظه كرد. كارهاى خطرناكش را خاطرنشان فرمود و از وى خواست كهروش نادرست خويش ‍ را ترك گويد و گذشته خود را با رفتار صحيح جبران نمايد.
نردبان گمراهى  (جعلوك قطبا اداروا بك رحى مظالمهم و جسرا يعبرون عليك الى بلاياهم و سلّما الىظلالتهم .(645) )
زين العابدين عليه السلام به زهرى نوشت : بنى اميه تو را چون ميله آهنى ساختند تابه وسيله تو آسياب ستم خود را به گردش درآورند و منويات ظالمانه خويش را برمردم تحميل نمايند. تو را چون پلى قرار دادند تا از پشتت گذر كنند و به هدف هايى كهبراى مردم ، مصيبت بار و رنج آور است برسند. تو را نردبانى ساختند تا از آن بالابروند و به گمراهى هاى خويش ‍ دست يابند.
(ولاتحسب انى اردت توبيخك و تعنيفك و تعييرك لكنى اردت ان ينعش الله ماقدفاتمن رايك و يرد ما عزب من دينك ... اما بعد فاعرض ‍ عنكل ما انت فيه حتى تلحق بالصالحين . (646) )
گمان مدار كه مى خواهم تو را توبيخ كنم و به كارهايى كه مرتكب شده اى ملامت وسرزنش نمايم . بلكه مقصود اين است كه خداوند آراى ناصوابت را جبران نمايد وچيزهايى كه از دينت دور شده ، به تو بازگرداند... بعد از اين ، از كارهاى ناروايى كهبدانها آلوده هستى ، روى گردان تا مگر به گروه نيكوكاران بپيوندى و به آنان ملحقشوى .
نتيجه آنكه جوانان به مسائل سياسى علاقه وافر دارند و آن را از ارزشهاى مهم زندگىمى دانند. اگر در اين راه تندروى نكنند و تصميم هاى مضر نگيرند، مى توانند بابررسى مسائل سياسى و مطالعه نظريات سياستمداران بشر، فهم خود را تقويت كنند وموجبات رشد شخصيت خويش را فراهم آورند. برعكس ، اگر دچار زياده روى و افراطگردند و از كارهاى اساسى يا تحصيل علم بازمانند يا عناصر فاسد آنان را آلت دستخود سازند، در راه خطا قدم گذارده اند و ممكن است مايه تباهى و سقوطشان گردد.
نقش محيط در ساختن شخصيت جوان  قال الله العظيم فى كتابه : ... وجاوزنا ببنىاسرائيل البحر فآتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم قالوا يا موسىاجعل لنا الها كما لهم الهة قال انكم قوم تجهلون . (647)
زندگى كردن انواع حشرات و حيوانات برى و بحرى ، در كره زمين ، از جهت نيازمندى بهكمك دگران يا بى نيازى از اين و آن و همچنين از نظر زندگى فردى و جمعى ، اوضاعمختلف و گوناگونى دارد و هريك از آنها با شرايط مخصوصى ادامه حيات مى دهند.
بعضى از جانوران اند كه از روز اول ولادت داراى فعاليت حياتى هستند و به حمايت پدرو مادر احتياج ندارند. آنها مى توانند مستقلا زندگى كنند. خود به تنهايى از پى آب و غذابروند و از حيات خويشتن دفاع نمايند. اين قسم از جانوران دوران كودكى ندارند و براىادامه حيات به دگران محتاج نيستند.
دوران كودكى حيوانات  بعضى از جانوران ، در روزهاى اول ولادت ، بر اثر ضعف و ناتوانى ، به كمك و حمايتدگران نيازمندند و نمى توانند خود به تنهايى زندگى كنند. خداوند حكيم محبت آنها رادر دل والدين يا مادرشان قرار داده كه با علاقه مندى و فداكارى ، در تامين زندگىفرزندان خود بكوشند، به آنها آب و غذا برسانند و درمقابل دشمن از حياتشان دفاع نمايند تا رفته رفته نيرومند شوند و براى زندگىاستقلالى مهيا گردند. اين قسم از جانوران دوران كودكى دارند و براى ادامه حيات بهدگران محتاج هستند.
اندازه گيرى محبت والدين  جالب آن كه در نظام حكيمانه آفرينش ، محبت والدين با مقياسطول ايام كودكان و مقدار نيازمندى و احتياج آنها اندازه گيرى شده است . هر حيوانى كه ايامناتوانى اش بيشتر و دوران كودكى اش طولانى تر است ، امتداد محبت والدينش زيادتر ومهرشان به فرزند پايدارتر است . با اين تفاوت كه درخلال دوران كودكى ، به هر نسبتى كه بچه نيرومندتر مى گردد و نيازش به حمايتكمتر مى شود، به همان نسبت علاقه والدين كاهش مى يابد. روزى كه دوران كودكى سپرىمى شود و بچه براى زندگى مستقل مهيا مى گردد، محبت والدين نيز پايان مى پذيرد،پدر و مادر وى را ترك مى گويند و به راه زندگىمستقل روانش مى سازند.
دوران كودكى بشر  در ميان انواع پستانداران ، دران كودكى انسان از همه طولانى تر و احتياجش ‍ به حمايتدگران از همه بيشتر است . فرزند بشر بايد درطول سالهاى متمادى ، از حمايت هاى وسيع و كمك هاى گوناگون دگران برخوردار باشدتا شايسته زندگى مستقل شود و به شرايط ادامه حيات مجهز گردد.
به عبارت ديگر، نياز بشر در ايام كودكى ، تنها اين نيست كه چندى در آغوش ‍ مادرزندگى كند، از شيرش ارتزاق نمايد تا به راه بيفتد، دندان درآورد و غذا بخورد و سپسزندگى مستقل خود را آغاز نمايد، بلكه فرزند بشر درطول ايام كودكى بايد جسم و جانش تقويت گردد، خلق و خويش ساخته شود، از دگرانگفتار و رفتار بياموزد، از آداب و رسوم اجتماعى آگاه گردد و خلاصه از هر جهت براىزندگى و سازش با محيط مجهز شود و اين كار احتياج به دوران كودكى درازمدت دارد.
(دوره رشد انسان نسبت به جانوران ديگر بسيار دراز است . از اين رو، نوزاد انسانىدير زمانى به دگران تكيه مى كند و به مدد آنان زنده مى ماند و پرورده و پخته مىشود. انسان د رميان شبكه روابط متقابل جامعه خود به سر مى برد و در ضمن فعلهاىمتقابلى كه بين او و ديگران روى مى دهند، ميراث هاى جامعه را به خود مى كشد و در نتيجهجامعه پذير و فرهيخته مى شود. رابطه هاى متقابلى كه فرد را به افراد ديگر و بهفرهنگ جامعه پيوند مى دهند، از هر سو زندگى انسان را در ميان مى گيرند و به او هيئتىاجتماعى مى بخشند.) (648)
نياز بشر به اجتماع  احتياج بشر به حمايت و كمك دگران منحصر به دوران كودكى و ايام ضعف و ناتوانى اشنيست ، بلكه اين نيازمندى ، پس از سپرى شدن ايام كودكى همچنان ادامه دارد و آدمى براىادامه زندگى ، در تمام دوره هاى جوانى و ميان سالى و پيرى نيز محتاج به حمايت وهمكارى دگران است . زيرا بشر به قضاى حكيمانه الهى ، اجتماعى آفريده شده و قادرنيست يك تنه و بدون كمك دگران در صحنه بيكار زندگى نبرد كند و خود به تنهايىبر تمام مشكلات فائق آيد و ادامه حيات دهد.
بشر بايد همواره در ظل جامعه زيست كند و براى دست يافتن به ضروريات زندگى وحوايج مادى ، براى پيروزى در نبرد با طبيعت و غلبه بر موانع طبيعى ، براى پيمودنراه كمال و نيل به مدارج عالى انسانى و خلاصه براى حفظ حيات فردى و به فعليتدرآوردن استعدادهاى درونى خويش ‍ همواره به اشتراك مساعى افراد نوع خود احتياج دارد.
ضرورت اخلاق  نياز قطعى بشر به حمايت دگران و لزوم همكارى با اين و آن ايجاب مى كند كه هرفردى براى تامين زندگى و ادامه حيات ، داراى خلق و خوى اجتماعى باشد. بايد دركودكى افكار و اخلاقش طورى ساخته شود كه وقتى بزرگ شد و وارد جامعه گرديدبتواند خود را با محيط اجتماعى خويش تطبيق دهد و در جامعه عضو مفيد و مؤ ثرى به حسابآيد، مردم از وى منتفع شوند و او نيز از مردم بهره مند گردد.
(كليه افعال و اعمال منظم آدمى بايد با مقتضيات محيط تطبيق گردد و مهم ترينعوامل محيط هم كه اهميت مستقيم در شخص دارند، همان عواملى هستند كه از فعاليت هاى سايرافراد سرچشمه مى گيرند. اين حقيقت را چگونگى زندگى هر فردى به نيكوترين وجهىاثبات مى كند. در حقيقت ، هر شخصى هنگام تولد كاملا نيازمند به كمك دگران است ،بنابراين جنبه انفرادى در خوى و طبع آدمى وجود خارجى ندارد، زيرا انسان هرچه داردپرتوى است كه از خارج مى گيرد.) (649)
مقياس كاميابى  كاميابى و بهره مندى هركس در جامعه به مقياس خلق و خوى اجتماعى اوست . خوشبخت ترينمردم از نظر زندگى كسانى هستند كه بر اثر تربيت صحيح ، به اخلاق حميده و صفاتپسنديده متخلق شده اند، با مردم به پاكى و فضيلت و به نيكى و گشاده رويىبرخورد مى كنند، حقوق و حدود دگران را محترم مى شمارند و به شايستگى خويشتن را باجامعه تطبيق مى دهند.
لزوم معاشرت  (عن ابى عبدالله عليه السلام : خالطوا الناس و آتوهم و اعينوهم و لا تجانبوهم وقولوا لهم كما قال الله تعالى : و قولوا للناس حسنا.(650) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : با مردم بياميزيد، در اجتماعشان شركت كنيد و آنانرا در كارها يارى نماييد. منزوى نشويد و از جامعه كنار نگيريد و همواره در معاشرت هاىاجتماعى دستور خداوند را به كار بنديد كه فرموده است : با مردم به خوبى سخنبگوييد و حسن برخورد داشته باشيد.
يكى از جهاتى كه باعث طولانى بودن دوران كودكى فرزندان بشر است ، ضرورتپرورش هاى اخلاقى و لزوم فراگرفتن صفات اجتماعى است . بشر در دوران كودكىبايد نيك و بدهاى زندگى را بشناسد. به آداب و رسوم جامعه پى ببرد. بايد يادبگيرد كه چگونه با مردم بياميزد و با آنان در اداره امور زندگى همكارى نمايد. چطورخويشتن را با جامعه تطبيق دهد و از مزاياى زندگى اجتماعى برخوردار گردد. بديهىاست كه نيل به چنين هدف بزرگى سالها وقت لازم دارد.
فرزندان بشر، از دختر و پسر، وقتى از مادر متولد مى شوند، داراى استعدادهاىگوناگونى هستند كه به امر الهى با سرشتشان آميخته شده و در نهاد همه آنها وجوددارد. بعضى از آن استعدادها به طور طبيعى و بدون احتياج به پرورش ، در موقع مقرربه فعليت مى رسند و خود به خود شكفته مى شوند، مانند قابليت نطفه سازى در وجودپسران و بچه سازى در رحم دختران كه با فرارسيدن بلوغ به طور خودكار آشكار مىشوند و نيازى به حمايت و پرورش ندارند.
پرورش استعدادها  بعضى از استعدادها است كه ظهور آنها احتياج به مراقبت و تربيت دارد و بدون پرورشتحقق پيدا نمى كنند، مانند سخن گفتن بچه انسان و بچه حيوان وقتى از مادر متولد مىشوند، هر دو از سخن گويى عاجزند، با اين تفاوت كه در بچه حيوان اساسا استعدادسخن گفتن نيست ، ولى در بچه انسان اين قابليت وجود دارد. اگر فرزند بشر در معرضپرورش قرار گيرد و مربيان با وى حرف بزنند، رفته رفته به زبان مى آيد و آناستعداد شكفته مى شود، ولى در صورتى كه پرستاران و اطرافيان كودك ، خودلال و بى زبان باشند و نتوانند با او سخن بگويند، بچه نيز بى زبان بار مى آيد وآن استعداد طبيعى در وى همچنان خاموش مى ماند و هرگز خود به خود بروز نمى كند.
يكى از استعدادهايى كه به طور طبيعى در نها انسانها وجود دارد و در پرتو تربيتآشكار مى شود، استعداد اجتماعى شدن است . فرزندان بشر وقتى از مادر متولد مى شوند،قابل پذيرش زندگى اجتماعى هستند، ولى تنها وجود آن قابليت براى اجتماعى شدن آنانكافى نيست ، بلكه بايد طفل را با خلق وخوى اجتماعى پرورش داد و روشهاى معاشرتبا مردم و طرز سازگارى با محيط را به وى آموخت و بدين وسيله آن استعداد طبيعى را ازقوه به فعليت آورد.
بعضى از حشرات ، مثل موريانه و زنبور عسل ، به طور طبيعى زندگى جمعى دارند ومانند انسان با هم تشريك مساعى مى كنند و در تمام دوران حيات به همكار يو تشخيصبرنامه هاى همزيستى ، احتياج به فراگرفتن صفات اكتسابى ندارند، بلكه وظيفهشناسى به طور غريزى در نهادشان شكفته مى شود. هر حشره اى خودبه خود از برنامهاى كه در زندگى جمعى بايد انجام دهد، آگاه مى گردد و به هدايت تكوينى پروردگار،خود را با محيط زندگى خويش منطبق مى سازد. ولى در انسان ، تنها استعداد اجتماعى شدنطبيعى است و براى اين كه آن استعداد شكل عملى به خود بگيرد و مورد بهره بردارىواقع شود، بايد قدم به قدم تمام وظايف زندگى اجتماعى را به فرزندان بشر ياد دادو از راه تربيت ، آنان را براى سازش با محيط مجهز ساخت .
(هر نوزادى هنگامى كه چشم به جهان مى گشايد، فقط قوا و استعدادهايى محدود دارد كهدر پرتو آن مى تواند تبديل به انسان گردد. به تدريج ، بر اثر تجربياتمختلفى ، به قول جامعه شناسان اجتماعى مى گردد. مراد از اجتماعى شدن كيفيتى است كهدر نتيجه آن آدمى يك عضو مثبت در جامعه اى مى گردد كه در آن به دنيا آمده است و به موجبآداب و رسوم و سنن آن جامعه رفتار مى كند.) (651)
طفل از زمان ولادت تا پايان ايام بلوغ ، دوران كودكى خود را طى مى كند و درخلال اين مدت طولانى ، ضمن اين كه بدن ناتوانش تواند مى گردند، استعداد اجتماعىاش نيز تدريجا فعليت پيدا مى كند، به خلقيات اجتماعى و صفات سازگارى با محيطمتخلق مى گردد و براى همكارى با مردم و زندگى در جامعه آماده مى شود.
محيط تربيتى  گرچه شرايط محيط طبيعى به مقدار قابل ملاحظه اى در ساختن خلق و خوى آدمى مؤ ثراست ، و هر انسانى با صفات و خلقيات متناسب با محيط طبيعى خود بار مى آيد، ولىعامل بسيار مؤ ثرى كه استعداد اجتماعى طفل را به فعليت مى آورد، شخصيت كودك را پايهگذارى مى كند و او را به صفات خوب يا بد اجتماعى متصف مى سازد، محيط تربيتىاوست . فرزندان بشر صفات اجتماعى خود را از كسانى فرامى گيرند كه از دورانكودكى تا ايام جوانى در محيطهاى مختلف خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن ، به طورمتناوب با آنان در تماس بوده و از رفتار و گفتارشان سرمشق گرفته اند.
كودك و خانواده  (نخست كودك از محيط پيرامون خود هيچ گونه آگاهى ندارد، لكن به زودى نسبت بهاشياء و اشخاص پيرامون خودش احساس علاقه مى كند و از ميان اين اشخاص ، از همهنزديكتر به وى مادر اوست كه در اكثر فرهنگ عبارت از مهمترين شخصى است كه در عمرخود خواهد ديد.
بعد از مادر، به ترتيب اهميت ، پدر و ساير اعضاى خانواده او قرار دارند. در همين دايرهمحدود است كه فرد، نخستين و پايدارترين اثرات ذهنى را كسب مى كند و هم آنجاست كهداخل در زندگى حقيقى مى گردد. به همين جهت ، به هيچ روى جاى شگفتى نيست كه روانشناسان و روان كاوان و جامعه شناسان ، تا اين اندازه به سالهاىاول زندگى كودك و محيط حيات وى اهميت مى دهند.
دايره محدود خانواده بعدا توسعه يافته و همبازى ها را نيز فرامى گيرد و سپس بيش ازپيش گسترش يافته و شامل همدرسان و آموزگاران و دوستان سرانجام عده كثيرى ازخارجيان مى گردد و همه آنان در اجتماعى ساختن كودك تاءثير دارند.) (652)
كودك و رفتار دگران  (همان طور كه كولى در كتاب خود به نام طبع انسانى و نظم اجتماعى خاطرنشان مىكند، فرد بر اثر تماس با اعضاى خانواده به وجود خودش پى مى برد و اين آگاهىنيز از طريق توجه به رفتار آنان نسبت به وىحاصل مى گردد. به عبارت ديگر، كودك نخست به وجود خودش پى مى برد و سپس باتصور عقيده دگران راجع به خودش و دقت در چگونگى رفتار و كردار سايرين ، درمىيابد كه چگونه آدمى است . به همين جهت ، معمولى عقيده كودك را درباره خودش آيينهشخصيت فرد خوانده است .
از آن جا كه كودك خودش را غيرمستقيم در محيط خويش مى بيند، هرگز تصوير حقيقىخودش را مشاهده نمى كند، بلكه برحسب رفتار و كردار دگران ، خويشتن را بهتر يابدتر از آن چه هست مى بيند.
استانلى هال ، روان شناس آمريكايى ، حتى بر آن است كه طرز صدا زدنطفل ، از جانب اعضاى خانواده و يا دوستانش ، ممكن است در نظر او نسبت به خودش اثرفراوان داشته باشد، چنان كه كودكى كه مادرش او را فرشته بخواند، درباره خودشعقيده اى پيدا مى كند كه بسيار متفاوت با عقيده كودك ديگرى است كه مادرش او رارذل صدا مى زند.) (653)
آموزش هاى آگاهانه  خلقيات خوب يا بد اجتماعى و صفات سازگار با محيط، به دو صورت در ضميرفرزندان بشر مستقر مى شود و استعداد اجتماعى شدن آنان را به فعليت مى آورد: يكىدانسته و به طور آگاه و ديگرى ندانسته و به صورت ناآگاه .
بعضى از صفات اجتماعى است كه مربيان و اطرافيان كودك به او مى آموزند و مكرر بهوى خاطرنشان مى كنند و طفل نيز با توجه و آگاهى ، آنها را فرامى گيرد و عملا به كارمى بندد. رفته رفته بر اثر تكرار، به آن صفات عادت مى كند و در آينده برنامهزندگى اجتماعى اش مى گردد. مثل آن كه مادر بهطفل مى گويد هميشه پاكيزه باش . دست و صورتت را بشوى . در حضور دگران درستبنشين و زياد حرف نزن . يا آموزگار به نوآموز مى گويد دست در كيف همكلاسى ات مكن .همبازى ات را آزار مده . به معلم احترام كن . در كلاس مودب باش و كارهايى نظاير اين ها.
فراگيرى هاى ناآگاه  بعضى از صفات است كه طفلبدون آن كه به وى بياموزند يا خودش ‍ خواسته باشد، به طور ناآگاه از محيط خانه ومدرسه و كوچه و بازار ياد مى گيرد و ندانسته به آن خلقيات متخلق مى شود. مثلا درخانه اى كه پدر و مادر ترسو هستند، در خانه اى كه والدين و اطرافيان كودك خرافى ومعتقد به موهومات باشند، در آموزشگاهى كه معلم فحاش و بدزبان است و در كوچه اى كههمسايگان و همبازيهاى كودك زورگو و متجاوزند، بدون آنكه بداند يا بخواهد، تحتتاءثير واقع مى شود و به طور ناآگاه ترسو و خرافى و بدزبان و زورگو بار مىآيد و طبع اجتماعى اش با همان صفات مذموم و خلقيات ناپسند ساخته مى شود.
پايه گذاران شخصيت  خلاصه آن كه محيط خانواده و آموزشگاه و ساير اطرافيان كودك سازنده خلق و خوىاجتماعى وى هستند. آنان اند كه با روش هاى پسنديده يا ناپسند خود، به طور آگاه ياناآگاه ، شخصيت طفل را پايه گذارى مى كنند و استعداد اجتماعى شدن كودك را به فعليتمى آورند. آنان اند كه در طول دوران كودكى ،طفل را براى زندگى اجتماعى آماده مى كنند و او را براى همكارى با مردم و سازش با محيطمجهز مى سازند.
تربيت خوب و بد  كسى كه از دوران شيرخوارگى تا پايان ايام بلوغ ، به خوبى تربيت يافته واستعداد اجتماعى اش با وضع شايسته اى به فعليت رسيده است ، كسى كه در محيط خانهو مدرسه و كوى و برزن به درستى بارآمده و به طور آگاه يا ناآگاه خلقيات پسنديدهاى را از اطرافيان خود فراگرفته است ، وقتى به دوران جوانى مى رسد و وارد جامعهمى گردد، واجد شرايط لازم زندگى اجتماعى است . او قادر است با مردم به خوبىبياميزد و به آسانى عضو مفيد اجتماع گردد. او مى تواند خويشتن را با شرايطگوناگون محيط تطبيق دهد و خود را با تحولات سريع اجتماعى هم آهنگ سازد.
برعكس كسى كه از طفوليت بد تربيت شده و طبع اجتماعى اششكل نامناسب به خود گرفته ، كسى كه از اطرافيان خود دانسته يا ندانسته صفات بدكسب كرده و با شخصيت ناپسند بارآمده است ، وقتى وارد جامعه مى شود، در سازش بامحيط، ضعيف و ناتوان و احيانا وامانده و غيرقادر است . او در جوانى ، بر اثر عجز، از همآهنگى با اجتماع و تطبيق دادن خود با محيط، همواره ناراحت و نگران است و مكرر با ناكامىو شكست مواجه مى شود و اين آشفتگى روحى ممكن است وى را به كارهاى ناروايى وادار كندو از خود عكس العمل هاى نامطلوبى بروز دهد.
محيط نيرومند اجتماع  گرچه خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن سهعامل نيرومند در پايه گذارى شخصيت و ساختن خلق و خوى فرزندان بشر است و آدمى خواهناخواه تحت تاءثير اين سه محيط مقتدر قرار دارد، ولى محيط اجتماعى ، كه آخرين كلاسساختن اخلاق و شخصيت آدمى است ، به مراتب قوى تر از آن سه محيط است .
(گفته اند كه هر جامعه اى ارگانيسم اعضاى خود را تحت سازمان معينى درمى آورد و بهاصطلاح ، افراد را واجد نوع معينى از شخصيت مى كند.
گفته اند با آن كه وجود اختلافاتى بين شخصيت هاى افراد يك جامعه جدايى مى افكند،اعضاى هر جامعه اى در زمينه شخصيت ، داراى هم مانندهايى هستند و از اين جاست كهانگليسى آرام به آسانى از فرانسوى پرشور متمايز است و آلمانى پرخاشگر باايتاليايى خون گرم يكسان نيست و ژاپنى قانون شناس با كره اى گردن كش فرق داردو همچنين كرارا از جنگ پرستى سرخ پوستان ماندان و آرامش دوستى سرخ ‌پوستان زونىو فزون جويى قبيله مانو و كناره گيرى و رخوت قوم بالى سخن رفته است . بايد ديدكه علت اين اخلافات چيست ؟) (654)
(اين محيط اجتماعى است كه قسمتى از امكانات ارگانيسم را مورد استفاده قرار مى دهد وموافق مقتضيات خود آن را متعين و متشخص ‍ مى سازد. هركسى با امكانات ادراكى و عاطفىدامنه دار و متنوعى زاده مى شود، ولى اين امكانات اداركى و عاطفى ، چنان كه از معنى كلمهامكان برمى آيد، سرمايه اى بالقوه و به هيچ روى صورتىبالفعل و نظامى متحقق ندارند، بلكه به تدريج ، در برابر مطالبات محيط اجتماعى ازقوه به فعل مى آيند و در قوالب معينى جارى مى شوند. پس جريان زندگى اجتماعى استكه به كسى ادراكات علمى مى دهد و خرافات را موضوع ادراكات كسى ديگر مى كند.جريان زندگى اجتماعى است كه يكى را اسير عاطفه عداوت مى گرداند و عاطفه محبت رابر ديگرى چيره مى سازد و باز همين جريان زندگى اجتماعى است كه عداوت يكى رامتوجه ابناى نوع خود مى كند و عداوت ديگرى را به سوى موانع طبيعى و اجتماعى نوعانسان سوق مى دهد.
انسان از لحاظ خصايص اصلى ارگانيك در همه اعصار و اجتماعات تاريخى تقريبا يكسانبوده است ، ولى از لحاظ خصايص اجتماعى ، اقسام مختلفى يافته است . زن در همه جاساختمان بدنى معينى دارد، ولى بنا بر تحقيقات دامنه دار مرگرت ميد، همه تيپ هاىشخصيت ، از تيپ فرمانبردار محض تا تيپ استقلال طلب و خودكام و پرخاشگر، در ميانزنان جامعه هاى گوناگون ديده مى شود.
خلاصه ، چنان كه فريس مى نويسد، ارگانيسم انسانى هرچه باشد در دست تواناىجامعه مى گردد و مطابق الزامات اجتماعى تشخص مى يابد.
جامعه به قدرى نيرومند است كه مى تواند از امكانات يك ارگانيسم ضعيف به حداكثربهره بردارى كند و شخصيت توانايى بسازد، يا ارگانيسم نيرومندى را به صورتىدرآورد كه با گوشه گيرى و رياضت و كشتن نفس ، امكانات عظيم طبيعى خود راعاطل و باطل گذارد و حتى با خودكشى به حيات خود پايان دهد.)(655)
كشش هاى اجتماعى به اندازه اى نيرومند و تواناست كه عموم مردم ، به استثناى افرادبزرگ و نوابغ ، از تمام مقرراتش پيروى مى كنند و بدون انديشه و فكر، خويشتن رابا آداب و سنن منطبق مى سازند. محيط نيرومند اجتماع قادر است به آسانى جوانان را همرنگخود نمايد و صفات و خلقيات خانوادگى آنان را كه هم آهنگ روش هاى اجتماعى نيست ، بهدست فراموشى بسپارد.
پيروى مردم از اجتماع  (قال على عليه السلام : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم . (656) )
شباهت اخلاقى مردم به محيط اجتماعى و مقتضيات زمان خودشان ، بيشتر از شباهت بهصفات خانوادگى و خلقيات پدران آنهاست .
(انسان داراى يك غريزه اجتماعى است و اين غريزه وى را بر آن مى دارد كه درداخل گروه زندگى كند و از آن هرگز خارج نشود. به همين جهت است كه انسان همواره نسبتبه گروه خود حساسيت فراوان دارد و تابع افكار و عقايد اوست . به عقيده تروتر،تاءثير و نفوذ گروه انسانى بر فرد مقاومت ناپذير است و فرد آن چه را كه جمع درستبداند، قبول مى كند و آن چه را كه جمع ، تقبيح يا ممنوع كند، مكروه مى شمرد و امكانقليلى براى آزادى فكر و عقيده وجود دارد. مخالفت بااصول و رفتار اجتماع ، وجدان را ناراحت مى كند و در آدمى احساس ارتكاب بزه ايجاد مىنمايد.) (657)
گرايش افراد به آداب نوين  هرگاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد جامعهقرار گيرد، عمودم بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و خود به كليه افرادجامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير بدان خوى مىگردد. بدين طريق ، آن چه براى جامعه حكم رسمى داشت ، براى فرد جنبه عادت پيدا مىكند. آدمى ، در حقيقت ، در شرايط معمولى ، تقريبا هميشه تحت فشار عادت و بدون تفكررفتار مى كند و خود به خود از راه و رسم اجتماع پيروى مى نمايد.) (658)
تاءثير اجتماع در عقايد  قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحى زندگى و روى رفتار و گفتار عادى فرد اثر مىگذارد و مى تواند نيك و بدها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلكه محيط اجتماعى قادراست تا اعماق جان افراد نفوذ كند و بر روى عقايد مذهبى و افكار ايمانى آنان نيز مؤ ثرواقع شود و سرانجام از راه حق و حقيقت منحرفشان سازد.
بنى اسراييل در طول ساليان دراز اسير دست فراعنه بودند و با بدترين وضعىزندگى مى كردند. حضرت موسى بن عمران ، به امر الهى قيام كرد. با حكومت جبارفرعون به مخالفت برخاست و مردم را به خداى يگانه دعوت كرد. بنىاسراييل تيره روز و بدبخت ، به رهبرى آن پيامبر بزرگ از ذلت و اسارت رهيدند و باعنايت خداوند توانا از درياى نيل به سلامت عبور كردند و از آن محيط خفقان آور و كشندهنجات يافتند. بديهى است چنين قومى بايد همواره شكرگزار خداى يگانه باشند، لحظهاى به شرك و انحراف نگرايند و هرگز از تعاليم آسمانى رهبر بزرگ خويشسرپيچى نكنند. متاسفانه چنين نشد و تنها ورود در يك جامعه مشرك و مشاهده پرستش بت ،توانست افكار آنان را از مسير صحيح بگرداند و به بت پرستى متمايلشان سازد. قرآنشريف مى گويد:
(و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتوا على قوم يعكفون على اصنام لهم قالوا ياموسى اجعل لنا الها الهة قال انكم قوم تجهلون .)
ما بنى اسراييل را از دريا عبور داديم . بر سر راه خود با مردمى مشرك و بت پرستبرخورد كردند. محيط اجتماعى مشرك چنان در آنها اثر گذارد كه به موسى گفتند: همانطور كه اين مرم خدايانى دارند و آنها را پرستش ‍ مى كنند، تو نيز براى ما بت هايى مهياكن تا ما هم آن ها را بپرستيم .
موسى از اين حق ناشناسى و توقع بى جا سخت و رنجيده خاطر شد و به بنىاسراييل گفت : راستى كه شما مردم نادان و بى خردى هستيد.
آرى جامعه مشرك قادر است فرد موحد را از يكتاپرستى بازدارد و به شرك و بت پرستىمتمايل سازد. جامعه بى دين و گناهكار مى تواند فرد متدين و صحيحالعمل را از صراط مستقيم پاكى و فضيلت بگرداند. پرده حياى ايمانى و اخلاقى او رابدرد و به راه فساد و تباهى اش سوق دهد.
اقامت در محيط فساد  اگر مسلمانى در بلد غيرمسلمان از اظهار شعاير اسلامى عاجز باشد و نتواند به وظايفدينى خود عمل كند، حق ندارد به آن بلد مهاجرت نمايد و اقامت در آن محيط نيز بر وى ممنوعاست ، زيرا چنين محيطى در وى اثر بد مى گذارد. و به طور ناآگاه از مسير مسلمانىمنحرفش مى سازد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : انى برى ء منكل مسلم نزل مع مشرك فى دار الحرب . (659) )
رسول اكرم (ص ) فرموده است : هر مسلمانى كه در بلد كفر به مشركى وارد شود و در آنجا اقامت گزيند، من از وى برى و بيزارم .
(عن اميرالمومنين عليه السلام قال : من الكبائرقتل المومن عمدا الى ان قال و التعرب بعدالهجرة . (660) )
على عليه السلام در ضمن حديثى كه گناهان كبيره را برشمرده است ، فرموده : يكى ازكباير، قتل عمدى مسلمان است و كبيره ديگر اين است كه آدمى پس ازقبول اسلام و مهاجرت ، از محيط مسلمانان اعراض كند و به جوامع كفر و ضلالت بپيوندد.
تعرب بعد از هجرت  (عن محمد بن سنان ان اباالحسن الرضا عليه السلام كتب اليه فيما كتب من جوابمسائله : و حرم الله التعرب بعدالهجرة للرجوع عن الدين و ترك الموازرة للاءنبياءوالحجج (ع ) و ما فى ذلك من الفساد و ابطال حقكل ذى حق .(661) )
حضرت رضا عليه السلام در نامه اى كه به سوالات محمد بن سنان جواب داده ، نوشتهاست : خداوند تعرب بعد از هجرت را حرام كرده ، زيرا حقيقت اينعمل ، برگشت از دين خدا و ترك يارى و تقويت پيامبران الهى است . به علاوه ، اين كارمفاسدى در بر دارد و حقوق صاحبان حق را باطل خواهد ساخت .
اراده اجتماع مظهر بزرگترين نيرو و به وجودآورنده عظيم ترين قدرت است .
مردم يك جامعه وقتى چيزى را بخواهند و براىنيل به آن جنبش كنند، خواه حق باشد يا باطل ، ظالمانه باشد يا منصفانه ، سرانجام بهآن مى رسند و به خواسته خويش جامه عمل مى پوشاند.
(قال على عليه السلام : ارجاف العامة بالشى ءدليل على مقدمات كونه . (662) )
على عليه السلام فرموده : تحرك شديد و جنبش مردم نسبت به چيزى ، مقدمه به وجود آمدنآن چيزى است .
(و عنه عليه السلام : خوض الناس فى شى ء مقدمة الكائن . (663) )
و نيز فرموده است : فرورفتن افكار مردم در چيزى ، زمينه موجود شدن و تحقق يافتن آناست .
حركت فرد در اجتماع  در محيط نيرومند و تواناى اجتماع ، فرد به صلاح و فساد فكر نمى كند و به عواقب كارخود نمى انديشد. او در دست اجتماع ، مانند تخته پاره كوچك ناچيزى است كه در مسير حركتسيلاب عظيم و بنيان شكنى قرار گرفته است . كوركورانه حركت مى كند و جامعه به هرطرف كه مى رود، وى را با خود مى برد.
اطاعت كوركورانه  (بنا به فرضيه لوبن ، فرد در اجتماع شخصيت آگاه خود را از دست مى دهد و تابعتلقينات جمعيت مى گردد. درست مانند معلول هيپنوتيسم كه به فرمانعامل است . فردى كه جزء جمعيتى در مى آيد، در نردبان مدنيت چندين پله پائين تر مى آيد.شخص ممكن است فوق العاده با تربيت و عاقل باشد و درحال انفرادى سخت درباره عواقب كردار و رفتار خويش ‍ بينديشد، لكن در ميان جمع ممكن استتبديل به يك وحشى گردد و بدون تفكر و تامل ، در تحت سلطه غريزه ، به هر اقدامىتن در دهد. انسان در جمع به درجه وحشيگرى سقوط مى كند و از هر تلقينى ، كوركورانهو بدون چون و چرا، پيروى مى نمايد و دست به اقداماتى مخالف عادت و افكار خود مىزند. به نظر لوين ، فرد در ميان جمعيت حكم شنى را در ميان خرمن شن دارد كه باد بهميل خود هر جا بخواهد آن را مى برد.) (664)
اگر جامعه از مردمان رشيد، عالم ، درستكار و بافضيلتتشكيل شده باشد، ممكن است جنبش عمومى و حركت اجتماعى آنان ، منشاء خير و خوبى گردد وموجبات رفاه بيشترى را براى مردم فراهم آورد. ولى در جايى كه اكثريت مردم افرادنادان ، بى سواد، فرومايه و بى فضيلت باشند، در آن جا حركت اجتماعى اغلب مضر وخطرناك است و مى تواند مصائب غيرقابل جبرانى به با بياورد.
جنبش فرومايگان  (قال على عليه السلام : فى صفة الغوغاء هم الذين اذا اجتمعوا ضروا و اذا تفرقوانفعوا.(665) )
على عليه السلام درباره غوغا فرموده : آنان مردمى هستند كه وقتى به هم بپيوندند وحركت اجتماعى كنند، ضرر مى زنند و چون متفرق گردند و به كارهاى فردى خودبپردازند، منفعت مى رسانند.
غوغاى اجتماعى ، مانند بيمارى هاى سارى ، خيلى زود دامن گير همه مى شود و قدرتنيرومند اجتماع به طور ناآگاه عموم افراد را به خود جذب مى كند و با سرعت به هدفخويش جامه عمل مى پوشد و تنها افراد بسيار قوى و نيرومند ممكن است شخصيت خود راحفظ كنند و خويشتن را از جريانهاى مخرب و نامطلوب بركنار نگاه دارند.
در جنبش هاى لجام گسيخته ، افراد متجاوز، از فرصت اجتماع مردم سوء استفاده مى كنند ودر ميان موج جمعيت ، به طور ناشناس خسارات و ويرانى هايى را به بار مى آورند و بهجرايم و جناياتى دست مى زنند و سرانجام چون شناخته نمى شوند، مورد تعقيب كيفرى ومجازات قانونى قرار نمى گيرند.
نهضت جهال  (قال على عليه السلام : هم الذين اذااجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لميعرفوا.(666) )
على عليه السلام فرموده : به وجودآورنده نهضت هاى جاهلانه كسانى هستند كه وقتىاجتماعى كنند، پيروز مى شوند و به مقصد خودنايل مى گردند و چون پراكنده گشتند، شناخته نمى شوند.
(افراد در ميان جمعيت دستخوش احساسات خودخواهى و خصومت مى گردند و جمعيت به آناناجازه نمى دهد كه عنان اين احساسات را از دست بدهند. از خصوصيات مهم جمعيت ،خودپسندى و عقيده جزمى يا قطعى به حق خود است و در زير پرچم همين عقيده و ايده آليسم، جمعيت حاضر است هرآنچه را در سر راه خود مى يابد، نابود كند و بر افكار و آرمان هاىخودش لباس عمل بپوشاند.) (667)
مجرمين ناشناخته  در ميان گروهى از افراد كه داراى هدف مشتركى هستند، فرد قدرتى احساس مى كند كه درحال انفرادى فاقد آن است . گذشته از اين جزء، گروهى بودن موجب ناشناختگى و درنتيجه موجب عدم مسئوليت است . بنابراين ، عضو يك جمعيت ، از قيد و بند هرگونهبازرسى خويشتن را آزاد مى داند و بدون توجه به عواقب كار، براى مبادرت بههرگونه اقدامى آماده مى گردد.
گذشته از اين ، در گروهى كه داراى هدف مشتركى باشد، نيروى تلقين فوق العاده قوىاست و اين كيفيت موجب بروز وضعى مى گردد كه يك فكر يا حس تلقين شده ، به سرعتهمه افراد جمعيت را فرامى گردد.
افرادى كه داراى شخصيت بسيار نيرومند باشند و بتوانند درمقابل نيروى تلقين مقاومت ورزند و برخلاف امواج شنا كنند. بسى نادرند. منتهى كهبتوانند انجام دهند آن است كه عقايد دگرى اظهار دارند و تفرقه اى ايجاد كنند و از همينطريق ، جمعيت ها در بسيارى از موارد از مبادرت به اقدامات ظالمانه و وحشيانه خوددارىكرده اند.) (668)
خلاصه آن كه فرزندان بشر از زمان ولادت تا پايان دوران بلوغ همواره تحت تاءثيرخانواده و آموزشگاه و كوى و برزن هستند و در اين سه محيط سازنده و نيرومند، شخصيتخوب يا بدشان پايه گذارى مى شود و به صفات پسنديده يا ناپسند متخلق مىگردند و در آغاز جوانى كه وارد اجتماع مى شوند، براساس تربيت هايى كه در آن سهمحيط آموخته اند، با مردم مى آميزند و با همان صفات و خلقياتى كه فراگرفته اند، باجامعه سازش مى كنند.
اگر در جامعه تحول اساسى و انقلاب عميقى روى ندهد و اوضاع اجتماع دگرگون نگردد،گروههاى مختلف با تفاوت تربيت هاى خانوادگى و آموزشگاهى ، مى توانند با همزندگى كنند و هر گروهى خود را در شرايط مخصوص به خويش با جامعه تطبيق دهد وشخصيت متناسب خود را احراز نمايد.
(مادام كه جامعه تغيير شكل نداده و دستخوشتحول بزرگى نگشته ، تصادم و اصطكاكى بيناصول مختلف به وجود نخواهد آمد و همه در كنار يكديگر به زندگى خود ادامه خواهد داد.
يك جا قدرت ، افتخار، عزت ، تسلط و در جاى ديگر كار و زحمت و محروميت و حقارت بهطور منفك وجود خواهد داشت . در گوشه اى اصل زور و قلدرى و استثمار و در گوشه ديگراصل بردبارى و فرمانبردارى و تمكين حكمفرما خواهد بود. زنان صفاتى مخصوص بهخود و مردان فضايلى ويژه خويش خواهند داشت .) (669)
اختلال شخصيت  متاسفانه در جهان كنونى ، يعنى دنياى صنعت و ماشين ، روش هاى اجتماعى به سرعت عوضمى شود و آداب و رسوم عمومى در مدت كوتاهى تغييرشكل مى يابد. در خلال اين تحولات سريع ، چه بسيار نارواها در نظر مردم روا مى شودو رواها ناروا مى گردد.
تحول در دنياى ماشين  به عبارت ديگر، آداب و رسوم اجتماعى ، در گذشته وحال ، همواره دستخوش تحول و انقلاب بوده و هرگز قرار و ثبات نداشته و ندارد، بااين تفاوت كه در ادوار گذشته ، تحولات اجتماعى با آرامى و در طى يك يا چند قرنصورت مى گرفت ، ولى در عصر ماشين تغيير وتحول به قدرى سريع انجام مى شود كه ممكن است درطول زندگى يك نسل ، تحولات گوناگونى در شئون اساسى اجتماعى پديد آيد وبسيارى از رسوم يا سنن اخلاقى ، كه يك روز در جامعه مطلوب و موردقبول بوده ، روز ديگر وازده و مطرود شناخته شود. بديهى است در چنين وضعى بيشترجوانان دچار كشمكش هاى درونى مى شوند و از تضاد و نسازگارى تربيت هاى خانوادگىبا روش هاى نوين اجتماعى ناراحت و نگران مى گردند.
براى آن كه اولياى اطفال و همچنين نسل جوان تا ا ندازه اى به اهميت اينمشكل بزرگ اجتماعى و تربيتى واقف شوند و نظر اولياى گرامى اسلام را دربارهتحولات روا و ناروا بدانند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره تحولات روا و ناروابدانند و براى آن كه نقش صنعت و ماشين در تغيير سريع آداب اجتماعى و سنن اخلاقىواضح گردد، لازم است پيرامون آن ها به اختصار گفت و گو شود.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation