بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نتايج مجاهدات پيغمبر(ص )  بتهايى را كه با دست جهل و نادانى ساخته بودند در هم شكست و بتكده هايى را كه برپايه بى خردى بنا كرده بودند، ويران ساخت مردم مشرك را از اسارت بت پرستى وعبادت چوب و سنگ آزاد نمود و آنان را به پرستش خداوند يگانه متوجه كرد.
اختلافات طبقاتى و نژادى را كه يكى از مظاهر ظلم و بيدادگرى و منشاء بسيارى از مفاسداخلاقى و اجتماعى بود، ريشه كن نمود و كليه طبقات مردم را از حقوق متساوى و استفادهيكسان از عدل آزادى برخوردار ساخت .
دشمنى و كينه توزى را كه از عادات كهن دوران جاهليت و ازعوامل كشتارهاى وحشيانه و جنايات مدهش بود، از صفحه خاطرشان زدود و به جاى آنبرادرى و محبت اسلامى را كه مايه صفا و صميميت است ، در اعماق جانشان مستقر ساخت .
نتيجه بحث آن كه از نظر دينى و علمى ، شخصيت آدمىقابل تغيير و تحول است ، جوانانى كه داراى يك يا چند صفت ناپسند هستند و بر اثر آننمى توانند به درستى با مردم سازش كنند و شخصيت شايسته اى احراز نمايند، دچارياس و نوميدى نشوند.
تغيير عادات مذموم  اگر افراد معتقد و باايمانى هستند، مى توانند با اتكاى ايمان به خدا و استفاده از انگيزههاى غريزى ، صفات ناپسند و عادات مذموم خويش را تغيير دهند و بوسيله اطاعت از اوامرالهى ، خويشتن را به سجاياى انسانى و مكارم اخلاقى متخلق سازند.
(قال على عليه السلام : ذللوا انفسكم بترك العادات و قودوها الىفعل الطاعات و حملو بها اعباء المغارم و حلوهابفعل المكارم و صونوها عن دنس المائم . ) (779)
على عليه السلام فرموده است : نفس متجاوز و سركش خويش را با ترك عادات ناپسندخوار نماييد و به انجام اوامر الهى وادارش سازيد و بار غرامت هاى تخلفش را بر وىتحميل نماييد. با ارتكاب مكارم الاخلاق زينتش كنيد و از پليدى هاى گناه مصونش داريد.
اگر جوانى فاقد سرمايه ايمان است و بر اثر عادات مذموم و اخلاق بدخويش ، از سازشبا مردم و احراز شخصيت عاجز است ، او نيز بايد با استفاده از نيروى غرايز، خويتشن رااصلاح نمايد و به صفات پسنديده متصف گردد. زيرانيل به خوشبختى زندگى و احراز محبوبيت اجتماعى ، كه خواهش فطرى بشر است ، باتخلق به صفات حميده و مكارم اخلاق به دست مى آيد.
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : لوكنا لا نرجوا جنة و لا نارا و لا ثوابا و لا عقابالكان ينبغى لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مماتدل على سيبل النجاح .) (780)
على عليه السلام مى فرمايد: اگر به فرض ، ما به بهشت و دوزخ اميدى نمى داشتيم ،باز هم شايسته ما بود كه در طلب مكارم الاخلاق باشيم ، چه آن كه سجاياى اخلاقى ازوسايل دلالت ما به راههاى كاميابى و پيروزى است .
ترس و شكست شخصيت جوان  قال الله العظيم فى كتابه : ... ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم.(781)
شرط اساسى اثبات شخصيت  فراگرفتن صفات حميده و خلقيات پسنديده ، يكى از شرايط اساسى اظهار وجود واثبات شخصيت اجتماعى است . جوانى كه داراى سجاياى اخلاقى است ، هرچند كوچك باشد،در جامعه عزيز و محبوب است . او مى تواند به شايستگى با مردم بيامزد و در سازشهاىاجتماعى پيروز گردد. بر عكس ، جوانى كه دچار سيئات اخلاقى و ملكات ناپسند است ، هرقدر بزرگ باشد، مردم از وى متفرند، او نمى تواند خود را با جامعه تطبيق دهد و شخصيتشايسته اى را احراز نمايد.
(قال على عليه السلام : سوء الخلق يوحش القريب و ينفر البعيد. )(782)
على عليه السلام فرموده است : خلق بد، دوست و خويشاوند را مى رماند و بيگانه وناشناس را به اعراض و بى اعتنايى وامى دارد.
(و عنه عليه السلام : رب عزيز اذله خلقه وذليل اعزه خلقه . ) (783)
عزت و ذلت بر اثر اخلاق  و نيز فرموده است : چه بسا عزيزانى كه اخلاق ناپسند، آنها را به ذلت و خوارىانداخته و چه بسا مردم پست و كوچكى كه صفات پسنديده ، آنان را عزيز و محبوب ساختهاست .
مسئله اخلاق در زندگى بشر به اندازه اى مهم وقابل ملاحظه است كه خداوند، در قرآن شريف ، تغيير اوضاع واحوال فردى و اجتماعى مردم را به تغيير خلقيات و ملكات نفسانى آنان مرتبط نموده است.
(ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم . )
خداوند اوضاع هيچ مردمى را تغيير نمى دهد، مگر آنكه خودشان صفات نفسانى و ملكاتروحى خويش را دگرگون سازند.
اسلام و تزكيه نفوس  يكى از ماءموريتهاى آسمانى رسول اكرم در نشر آيين مقدس اسلام ، تزكيه و مبارزه باسيئات اخلاقى بود. تغييرات عظيم و پيشرفت هاى سريعى كه در صدر اسلام نصيب مردمعقب افتاده دوران جاهليت گرديد، و توانستند در مدت كوتاهى خويشتن را از حضيض ذلتبه اوج عظمت و بزرگى برسانند و بر قسمت عظيمى از جهان آن روز حكومت و سيادتنمايند، بر اثر تزكيه نفس و اصلاحاتى بود كه با مجاهدات پى گير پيغمبر اكرم ودر پرتو تعاليم عاليه اسلام ، در خلق و خويشان به وجود آمد.
در جهان كنونى و در نظر دانشمندان امروز نيز مسئله اخلاق براى عموم طبقات ، بهخصوص نسل جوان ، مورد كمال توجه است . جوانان موظف اند. همزمان با فراگرفتنمسائل علمى و بسط معارف ، به تزكيه نفس ‍ و تحكيم مبانى اخلاقى خويش بپردازند و باتخلق به ملكات پسنديده و صفات حميده ، ضمير خويش را از سيئات اخلاقى تطهيرنمايند و براى حسن سازشهاى اجتماعى مجهز گردند و از اين راه ، شخصيت خود را اثبات ومراتب لياقت و شايستگى خويش را احراز نمايند.
موريس دبس مى گويد:
لزوم پرورش اخلاق  (چگونه ممكن است حداكثر استفاده را از دوران اثبات شخصيت ، براى تعليم و تربيتجوانان نورسيده هر دو جنس ، طبق قوانين جديد تربيتى به دست آورد؟ براى اين كار بايدمسئله تشكيل اخلاق را كه اهميت آن امروزه به طور حاد در تمام كشورهاى جهان معلوم گرديدهاست ، مورد مطالعه قرار داد. يك تعليم و تربيت تمام وكامل نمى تواند فقط به تشكيل نيروى فكرى اكتفا نمايد. چنين تعليم و تربيتى بايدبراى جهش اخلاقى ، محيط مساعدى به دست آورد. مقصود از آن ، مسائلى است كه ازقبيل اعتماد به نفس و اعتماد به زندگى و ذوقعمل و ذوق قبول مسئوليت و كسب لذت در هنگام غلبه بر مشكلات و كوششهاى بزرگ و غيره. به طور خلاصه ، بايد بر ميل اثبات شخصيت اتكا نمود و به كمك آن ، مسئله تمريناراده را به مرحله عمل درآورد تا دو موضوع لازم زير انجام پذيرد:
اولا، شخصيت جوان نورسيده بتواند واقعا لياقت خود را ثابت كند تا از وفور تصوراتو تخيلات ايمن باشد.
ثانيا، فعاليت وى متوجه كوششهاى دسته جمعى ، كه تمرين هماناعمال دوران بلوغ و كمال هستند، بشود، تا از خطر خودخواهى فردى جلوگيرى بهعمل آيد.) (784)
بدون ترديد، صفات ناپسند و سيئات اخلاقى در شكست شخصيت اجتماعىنسل جوان نقش مؤ ثرى دارند. ممكن است يك خلق مذموم ، مانند خودپسندى يا تكبر يا ترسو عدم اعتماد به نفس ، جوان را مطرود جامعه سازد و او را از سازشهاى صحيح اجتماعى واحراز شخصيت بازدارد.
براى توضيح بيشتر و مزيد اطلاع جوانان ، اين بحث را به بررسى حالت انفعالىترس و شناختن ريشه هاى آن اختصاص مى دهيم و پيرامون اين صفت گفت و گو مى كنيم .اميد است كه مفيد و ثمربخش باشد.
يكى از مباحث جالب توجه در روان شناسى كودك ، تحقيق در اين مطلب است كه آيا پايهاصلى و ريشه اساسى ترس و وحشت ، كه در سنيناول زندگى در نهاد اطفال بيدار مى شود، ناشى از غريزه طبيعى است ، يا آن كهترسهاى كودك به طور كلى از تلقينهاى والدين و مربى يا اطرافيان كودك سرچشمهميگيرد.
آيا ترس در كودك غريزى است ؟  بعضى عقيده دارند كه مايه اصلى ترس در نهاد آدمى ، ريشه طبيعى دارد و با سرشتانسان آميخته شده است و اثر مفيد آن صيانت ذات و دورى جستن از محيط خطر است .
بعضى تصور كرده اند كه ترس ، فطرى بشر نيست ، بلكه مانند بيماريها سارى ، ازراه رفتار و گفتار وحشتزاى دگران به كودك سرايت مى كند و باعث رعب و تشويشخاطرش مى گردد.
ترسهاى غريزى و تلقينى  (بچه نوزاد به آسانى دچار ترس مى شود. دكتر واتسن و خانمش چنين دريافته اند كهچيزهايى كه بيشتر موجب ترس بچه مى شود، صداهاى بلند و همچنين احساسى است مبنىبر اين كه مبادا كسى او را پرتاب كند. مع ذلك ، نوزاد به قدرى تحت حمايتكامل قرار گرفته است كه محلى براى ترسهاى بى جا ونامعقول نيست .
در جريان سال دوم و سوم تولد، ترسهاى تازه اى نشو و نما مى كند، اما بايد دانست كهتا چه حدى به تلقين راجع مى شود و تا چه حد به غريزه مربوط است . موضوع وجودنداشتن ترسها در سال اول تولد، دليل قاطع بر عدم وجود صفات غريزى بچه نخواهدبود؛ زيرا غرايز، با پيشرفت سنين زندگى كودك نضج مى گيرد، حتى افراطى ترينپيروان فرويد هم مدعى نيستند كه غريزه جنسى درحال تولد نضج پيدا كرده است . بديهى است كودكانى كه مى توانند به هر طرف روانگردند، بيشتر احتياج به ترس دارند تا بچه هايى كه هنوز راه نيفتاده اند.
نياز كودك به ترس  بنابراين اگر بگوييم غريزه ترس ناشى از نياز پيدا كردن بدان است ، جاى تعجبخواهد بود.
اين مسئله از نظر تربيت اهميت بسيار دارد. اگر تمام ترسها ناشى از القاء باشد، پسمى توان به يك وسيله ساده از آن جلوگيرى كرد و آن اين است كهحال ترس يا نفرت پيش بچه نشان ندهيم ، اگر بعضى از آنها غريزى باشد، ناچارمحتاج متدهاى دقيق مى شويم .
بچه هاى كمتر از يك سال هرگز از حيوانات نمى ترسند. همچنين ترس از تاريكى ،هرگز در اطفالى كه وحشتناكى تاريكى به آنان تلقين شده است ، ديده نمى شود. بهطور مسلم ، غالب ترسهايى كه ما به آنها عادت كرده ايم ، اكتسابى است و اگربزرگترها آن ها را ايجاد نكنند، در بچه ها نشو و نما پيدا نمى كند.) (785)
ترسهاى نابه جا  با فرض آن كه بگوييم مايه اصلى ترس ، ريشه فطرى دارد و با سرشت كودكآميخته شده است ، بايد قبول كنيم كه قسمت اعظم ترسها نا به جايى كه دامن گيراطفال مى شود و بعضى از آنها تا سنين جوانى و احيانا تا پايان عمر باقى مى مانند وپيوسته صاحبانش را رنج مى دهد، ناشى از نادانى و عقايد خرافى والدين و مربيان ، ياسوء تربيت آنان است .
گرچه بعضى از ترسهاى دوران كودكى ، كه اغلب جنبه فردى دارد، با فرارسيدن ايامجوانى و توسعه نيروهاى جسمى و فكرى ، خود به خود برطرف مى شود، ولى آثار آندر اعماق جان باقى مى ماند و در دوران شباب ، به صورت ترسهاى اجتماعى آشكار مىگردد.
ترس بر اثر خشونت والدين  مثلا كودكى كه اسير پدر و مادر تندخو و ستمكار باشد و هرگز از زورگويى و تجاوزآنان ايمنى نداشته باشد، همواره احساس وحشت و نگرانى مى كند و در باطن از ترس شرآن ها بيم و هراس دارد. چنين كودكى ، وقتى به جوانى مى رسد و پدر و مادرش مى ميرند،گرچه موضوع ترس فردى او قهرا منتفى شده است ، ولى اثر آن را از خاطرش محو نمىگردد. او خويشتن را حقير مى بيند و در خود احساس كمبود مى كند. او در معاشرتهاىاجتماعى ، در اجراى برنامه هاى تحصيلى ، در سخن گفتن با معلم يا مردم و خلاصه درسازش يا محيط و اظهار وجود دچار ترس و وحشت است .
اين قبيل جوانان ، همواره در يك كشاكش درونى و تضاد روحى به سر مى برند. از طرفىطبق خواهش فطرى مايل اند در جامعه به شايستگى پيشروى كنند و به وسيله حسن سازشبا مردم ، شخصيت خود را اثبات نمايند و از طرف ديگر، به علت ضعف و ترسى كه درباطن دارند، به خود اجازه پيشروى نمى دهند. جراءت نمى كنند كه با مردم بياميزند وخويشتن را با اوضاع عمومى تطبيق دهند. گويى خود را لايق هم آهنگى با جامعه نمى دانند.مايل اند حتى المقدور از مردم كناره گيرى كنند و بدين وسيله ضعف درونى خويش را پنهاننگاه دارند.
درمان بيمارى ترس  خوشبختانه ترسهاى مضر و مزاحم ، كه از بيماريهاى اخلاقى است ، درمان پذير وقابل علاج است . جوانان ، اگر بخواهند، مى توانند باتحليل حالات روحى خود، بر آن مسلط گردند و خويشتن را از شرش رهايى بخشند.
(كم رويى نشانه ترس از شكست و دليل بر وحشت از برخورد با اشخاص ‍ است . علتاصلى آن را بايد در اوان طفوليت جست و جو كرد. طفلى كه در بچگى مورد نامهربانى وسخت گيرى واقع مى شود، در آينده از عهده پيكار زندگى و مبارزه با ديگران بر نمىآيد و ناچار انزوا را بر آميزش ترجيح مى دهد و احيانا براى جبران شكست ، خود را بهوسايل ديگرى سرگرم مى كند.
تحليل حالات روحى  اين نقيصه و ضعف روحى را با فرار از معاشرت نمى توان رفع كرد، بلكه بايد خودرا به حشر و آميزش مجبور ساخت و در مقابل انكار نفس ، از خود پرسيد كه چرا از اينشخص يا از اين جمعيت مى گريزى ؟ از چه مى ترسى ؟ از كه بدت مى آيد؟ آيا نمىدانى كه اگر عاقل باشى و درست رفتار كنى ، همه را دوست و هواخواه خودخواهى كرد.)(786)
اولين مطلبى كه در بحث ترس بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه نگرانى وترس ، همه جا و در هر صورت ناپسنديده و مذموم نيست ، بلكه برعكس ، ترسهاى به جاو عاقلانه ، كه ناشى از احساس خطر واقعى و حاكى از فكر دورانديشى آدمى است ،پسنديده و ممدوح است .
فكر چاره جوئى  ترسهاى به جا، در جنبه روان بشر، مانند دردهاى عضوى در ناحيه جسم است . همان طوركه احساس دارد از عارضه بيمارى خبر مى دهد و آدمى را به درمان عضو دردناك وا مى دارد،ترسهاى به جا نيز به منزله اعلام خطر است و صاحبش را به فكر چاره جويى وپيشگيرى مى اندازد.
(قال على عليه السلام : كم من خائف و فد بخوفه على قرارة الامن . )(787)
على عليه السلام فرموده : چه بسا مرد خائفى كه خوفش او را در سرمنزل آرامش و ايمنى مستقر مى سازد.
ترس دانشجو از رد شدن در امتحانات ممكن است باعث پيشرفت و موفقيت وى گردد و بهجبران گذشته ، تنبلى و مسامحه كارى را ترك گويد و يا سعى و كوشش در مطالعهكتابهاى درسى و تمرينهاى لازم ، خويشتن را براى امتحان آماده كند و سرانجام كامروا وپيروز گردد.
ترسهاى مفيد  ترس بيمار از خطر تشديد مرض يا مزمن شدن بيمارى ،عامل محرك وى در به كار بستن دستور پزشكى است . ترس است كه بيمار را به فكرچاره جويى مى اندازد و او را به استعمال داروهاى مفيد و مراعات پرهيزهاى لازم وامى دارد وبدين وسيله ، موجبات بهبود و سلامتش را فراهم مى آورد.
ترس مردان با ايمان از عذاب الهى ، پايه اصلى اطاعت آنان از اوامر و نواهى خداوند است. مردان با ايمان ، از ترس كيفرهاى عادلانه پروردگار توانا، دامن خود را به پليديهاىگناه آلوده نمى كنند و از راه وظيفه شناسى و اطاعت اوامر الهى ، موجبات كاميابى و سعادتابدى خويش را مهيا مى سازند.
(الذين يوفون بعهد الله و لا ينقضون الميثاق و الذين يصلون ما امر الله به انيوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب . ) (788)
آنان كه به عهد خدا وفا دارند و پيمان الهى را نمى شكنند و آنچه را كه امر به پيوندآن فرموده است ، اطاعت مى كنند، از خدا مى ترسند و از سختى عذاب و حساب الهى بيمدارند.
( على عليه السلام : الخوف سجن النفس و رادعها عن المعاصى . ) (789)
على عليه السلام فرموده است : ترس از مجازات براى نفس سركش آدمى ، به منزله زندناست و او را از ارتكاب معاصى باز مى دارد.
خلاصه ، ترسهاى عاقلانه اى كه نشانه خطر است و آدمى را از پيش آمدهاى ناگواربرحذر مى دارد، مفيد و لازم است ، كسانى كه از خطر نمى ترسند و به موقع چاره جويىنمى كنند، غفلتا در برابر آن قرار مى گيرند و بر فرصت از دست رفته خويشافسوس مى خورند.
(قال على عليه السلام : من قلت مخافته كثرت آفته . ) (790)
على عليه السلام فرموده : كسى كه كمتر مى ترسد و از خطر پرهيز ندارد، در زندگىبا آفتهاى بيشترى مواجه خواهد شد.
ترسهاى مضر  ترس مذموم و زيان آور، آن ترسى است كه سد راه سعادت انسان و مانع از پيشرفت وتكامل است . ترسى است كه از جهت و نادانى و از ضعف و زبونى سرچشمه مى گيرد واراده آدمى را متزلزل مى كند. ترس مذموم ، علاوه بر آن كه محركعمل مفيدى نيست ، مضر و مزاحم است ، پيوسته جسم و جان صاحبش را مى كاهد و او را به راهسقوط و تباهى سوق مى دهد.
ترسهاى نا به جا و مضر در همه ادوار بين ملل و اقوام مختلف وجود داشته و دارد و نتايجشوم آن ، كم و بيش ، دامن گير مردم بوده و هست . آيين مقدس ‍ اسلام ، در ضمن برنامه هاىتربيتى خود، پيروان خويش را از اسارت چنين ترسهاى آزاد نموده و از عوارض زيانبخشآنها بر حذر داشته است . براى نمونه ، در اين جا به پاره اى از موارد اشاره مى شود.
يكى از ترسهاى زيانبخش ، كه از قرنهاى گذشته كه تا كنون در نهاد انسانها وجودداشته و از نسلهاى پيشين ، به نسلهاى بعد منتقل شده است ، ترس ازفال بد است . اين ترس در زندگى بشر تيرگى ها و بدبختى هاى بزرگى به بارآورده و عوارض نامطلوبى از خود به جاى گذرارده است .
ترس از فال بد  چه بسيار مردمى عدد سيزده و خواندن كلاغ و صداى جغد و چيزهايى نظاير اينها را شومدانسته و به آنها فال بد مى زدند. نگرانى و تشويش خاطر مى شد. مى ترسيد از اينكه مبادا خطر ناشناخته اى مواجه گردد و به اساس ‍ خوشبختى و سعادتش لطمه واردشود.
اسلام با اين عقيده غلط، كه مايه ناراحتى فكر و ناشى ازجهل و نادانى بود، جدا مبارزه كرد. پيشوايان مذهبى ، در ضمن روايات متعددى ، آن را يكعقيده خرافى و منافى با اساس توحيد معرفى نموده اند.
(قال على عليه السلام : الطيرة ليست بحق . ) (791)
على عليه السلام فرموده است : فال بد يك امر حقيقى و واقعى نيست .
(قالرسول صلى الله عليه و آله : الطيرة شرك . ) (792)
رسول اكرم (ص ) فرموده : اعتقاد به تاءثيرفال بد، شرك به خداوند است .
فال بد و نگرانى  فال بد، در قوانين نظام آفرينش ، منشاء اثرى نيست و نمى تواند ميسرعلل و معاليل جهان را بگرداند و مستقلا حادثه نامطلوبى به وجود آورد.
كسانى كه بدان معتقد نيستند، آسوده خاطرند و كمترين تاثر فكرى ازفال بد ندارند. ولى كسانى كه به آن معتقدند، اگر در معرضفال بد قرار گيرند، دچار اختلال فكر و نگرانى مى شوند. البته پريشان فكرى وناراحتى روح ، خود يك امر واقعى روانى است و مى تواند گفتار و رفتار صاحبش را ازمسير صحيح خارج كند و نتايج شومى به بار بياورد. بديهى است آن نتايج شوم ، اثرمستقيم فال بد نيست ، بلكه معلول اختلالات روانى است كه از عقيده بهفال بد سرچشمه گرفته است .
( عمرو بن حريث قال قال ابو عبدالله عليه السلام : الطيرة على ما تجعلها. انهونتها تهونت و ان شددتها تشددت و ان لم تجعلها شيئا لم تكن شيئا. ) (793)
امام صادق عليه السلام به عمر و بن حريث فرموده : تاءثير يا بى تاءثيرىفال بد در روان تو، تابه وضعى است كه آن را در نهاد خود قرار مى دهى . اگر سست وناچيزش بدانى ، سست و ناچيز خواهد بود. اگر آن را يك امر قوى و مهم پندارى ، اثرشدر تو نيز مهم و شديد خواهد بود. اگر اصلا بهفال بد، ترتيب اثر ندهى و آن را هيچ و غير واقعى بدانى ، هيچ و بى اثر خواهد بود.
ترس و تصميمهاى غير عاقلانه  از جمله ترسهاى مذمومى كه در گذشته فكر بسيارى از مردم را ناراحت داشته و مفاسدزيادى به بار آورده ، ترس از شومى زن و مركب و خانه بوده است . كسانى كه به اينعقايد خرافى معتقد بودند، پيش آمدهاى بد و حوادث ناگوار زندگى خود را، كه هر يكمعلول علت مخصوصى بوده ، به شومى يكى از آنها مستند مى كردند و به وجودشانفال بد مى زدند و از ترس ‍ اين كه مبادا با حوادث تازه اى مواجه گردند، درباره آنهاتصميم هاى غير عاقلانه و احيانا ظالمانه مى گرفتند. هنوز هم كسانى اسير اين طرزتفكر ناصحيح هستند.
چه بسيار خانواده هايى كه به گمان شومى و بدقدمى زن متلاشى شده و كودكان بىگناهش به بدبختى و سيه روزى افتاده اند. چه بسيار خانه هايى كه به تصور شومىو ناميمونى ويران گشته و به صورت خرابه هاى متروكى در آمده است .
اسلام و مبارزه با خرافات  پيشواى عالى قدر اسلام ، با آن عقايد خرافى و ناصحيح كه ازجهل و نادانى سرچشمه گرفته بود، مبارزه كرد و به مردم خاطرنشان نمود كه به وجودآنها فال بد نزنند و ندانسته بد آمدهاى زندگى را به آنها نسبت ندهند و از پى آن ،تصميمهاى ناروا نگيرند. به علاوه ، در ضمن برنامه هاى تربيتى خود، ناميمونى زن وخانه و مركب را به معنى واقعى تبيين و توضيح نمود و افكار مردم را درباره آنها بهمسير صحيح و عاقلانه هدايت فرمود.
( خالد بن نجيح عن ابى عبدالله عليه السلامقال تذكروا الشؤ م عنده فقال : الشؤ م فى ثلاثة فى المرئة و الدابة و الدار فاماشوم المرئة فكثرة مهرها و عقوق زوجها و اما الدابة فسوء خلقها و منعها ظهرها و اما الدارفضيق ساحتها و شر جيرانها و كثرة عيوبها. ) (794)
خالد بن نجيح مى گويد: در محضر امام صادق عليه السلام سخن از شومى به ميان آمد.حضرت فرمود: شومى در سه چيز است . در زن و مركب و خانه شومى زن در اين است كهمهرش سنگين باشد و بر اثر بى مهرى و عصيانش ‍ نسبت به شوهر، موجبات جدايى اشفراهم گردد. شومى مركب در اين است كه بد خلق باشد و در موقع سوارى ركاب ندهد.شومى خانه در اين است كه فضايش تنگ و همسايگانش بد و عيوبش بسيار باشد.
در اين حديث ، امام صادق عليه السلام ، از شومى و موهومى كه مردم نادان در اين سه مورداز آن مى ترسيدند و بدان فال بد مى زدند، نامى نبرده و غير مستقيم آن را مطرود و غيرقابل اعتنا شناخته است . به جاى آن ، درباره آن ها صفات نامطلوبى را كه مايه شومىواقعى و باعث ناراحتى و اختلال زندگى است ، يادآور شده و پيروان خود را از آن بر حذرداشته است .
بشر و ستاره شناسى  بشر از دير زمانى علاقه داشت كه اجرام سماوى را بشناسد و از جهان ستارگان آگاهگردد و به اسرار كاخ آفرينش پى ببرد. افراد بسيارى كه داراى هوش و فراستطبيعى بودند، در اين باره به مطالعه و تحقيق برخاستند و درطول قرنهاى متمادى ، عمر خويش را در راه شناسايى اسرار كيهان صرف كردند. سخناندرست و نادرست ، زياد گفتند و به عنوان علم نجوم كتاب ها نوشتند و فرضيه هاىصحيح و ناصحيح بسيارى به جهانيان عرضه كردند و با هدايت ستارگان ، راه درياها وصحراها را پيمودند
در جهان امروز، بر اثر پيشرفت هى علوم و صنايع ، بسيارى از حقايق ناشناخته كيهانىواضح گشته و مجهولات زيادى بر بشر معلوم شده است . اكنون ، در دنيا مسئله روز در آمدهاست . هر يك از كشورهاى بزرگ جهان مى كوشيد تا هر چه زودتر خود را بدين هدفبزرگ برساند و در اين مسابقه از رقباى خويش پيشى گيرد.
ادعاهاى غير واقعى  در روزگار گذشته ، ضمن بحث هاى نجومى و تحقيقات كيهانى ، اين سخن به ميان آمد كهپاره اى از حوادث ارضى مربوط به كرات سماى است و قسمتى از خوشبختى ها وبدبختى هاى مردم روى زمين ، به اوضاع و احوال مخصوص اجرام كيهانى بستگى دارد.كسانى ادعا كردند كه از اين راز بزرگ با خبرند و مى توانند از راه محاسبه هاى نجومىمسير خير و شر بشر را تعيين كنند.
ترس و مشورت با كاهنان  آنان كه به سخن غير واقعى اين گروه دل بستند و بدان معتقد شدند، همواره از ترس برخورد با ضررهاى ناشناخته ستارگان ، احساس بيم و هراس ‍ مى كردند و در تصميم هاىخويش دو دل و متحير بودند و مشورت با كاهنان و مدعيان علم غيب را، براى مصون ماندن ازشرور مجهول كيهانى ضرورى و لازم مى دانستند.
چه بسيار مردمى كه بر اثر اين عقيده خرافى گرفتار بدبختى و تيره روزى شدند وچه بسيار افرادى كه از ترس شرور ستارگان و ضررهاى كيهانى ، از پيروزى ها وموفقيت هاى درخشانى كه بر سر راه زندگى خود داشتند محروم ماندند.
آيين مقدس اسلام ، در زمينه مطالعه اجرام سماوى ، از يك طرف به منظور بسط علوم واطلاعات حقيقى و پى بردن به عظمت آفرينش ، پيروان خود رابه تفكر در عوالم سماوىتشويق نموده و از طرف ديگر آنان را از عقايد نادرست و غير واقعى بر حذر داشته است .
خداوند در قرآن شريف به آفتاب و ماه ستارگان و همچنين به روز و شب قسم ياد كرده وچند سوره را به اسم نجم شمس ، قمر، ليل و ضحى نام گذارى نموده است . اين خودنشانه توجه اسلام به ارزش و اهميت علوم كيهانى است .
اسلام و علم نجوم  قال موسى بن جعفر عليهنا السلام : الله تبارك و تعالى قد مدح النجوم و لو لا انالنجوم صحيحة ما مدحها الله عزوجل و الا نبياء كانوا عالمين بها. (795)
حضرت موسى بن جعفر، عليهماالسلام ، به هارون الرشيد فرمود: خداوند از نجوم بهنيكى ياد كرده و آن را مدح فرموده است و اگر نجوم صحيح و واقعى نمى بود، خداوند آنرا مدح نمى كرد. سپس فرمود پيامبران الهى از نجوم آگاهى داشتند و به چند آيه استشهادكرد.
قرآن شريف ، در موارد متعدد، از خلقت متعدد، از خلقت حيرت انگيز اجرام سماوى ، كهدليل بارزى بر وجود پروردگار جهان است ، سخن گفته و مردم را به تدبر و تفكر درنظام حكيمانه آن تشويق فرموده است .
تفكر در آفرينش جهان  ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار لايات لاولى الالباب . الذينيذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات ربنا ما خلقت هذاباطلا. (796)
در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد روز و شب براى مردانعقل و خرد، آيات بسيارى وجود دارد. آنان كه درحال ايستادن آسمان ها و زمين فكر مى كنند و مى گويند: پرورگار اين كاخمجلل را بيهوده و بى حساب نيافريده اى .
در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد روز و شب براى مردانعقل و خرد، آيات بسيارى وجود دارد آنان كه درحال ايستادن و نشستن و موقعى كه به پهلو آرميده اند به ياد خدا هستند و پيوسته درآفرينش آسمان ها و زمين فكر مى كنند و مى گويند: پروردگارا اين كاخمجلل را بيهوده و بى حساب نيافريده اى .

در اين پرده يك رشته بيكار نيست
سررشته بر ما پديدار نيست
نه زين رشته سر مى توان تافتن
نه سررشته را مى توان يافتن
اولياى گرامى اسلام ، در ضمن تشويق مسلمين به تفكر در اجرام سماوى و پى بردن بهنظام حكيمانه الهى و تحكيم مبانى ايمانى ، آنان را ازدل بستن به عقايد باطل و پندارهاى غير واقعى تحذير مى كردند و به موازات مجاهده وكوشش در راه بسط علوم معارف حقيقى ، از نشر معتقدات خرافى جلوگيرى مى نمودند.
موقعى كه على عليه السلام سربازان خود را براى جنگ خوارج مهيا ساخته و آماده حركتبود، يكى از اصحاب آن حضرت گفت :
اى پيشواى مسلمين ، اگر در اين ساعت حركت كنى مى ترسم به مراد خودنايل نشوى و در مقابل دشمن دچار شكست گردى و ترس من بر اساس ‍ محاسبه نجومى است.
فقال على عليه السلام : اءتزكم تهدى الى الساعة التى من سارفيها صرف عنهالسوء؟ و تخوف من الساعة التى من سارفيها حاق به الضر؟ و تخوف من الساعةالتى من سارفيها حاق به الضر؟ فمن صدقك بهذا فقد كذب القرآن و استغنى عنالاستعانه بالله فى نيل المحجوب و دفع المكروه و ينبغى فى قولكللعامل بامرك ان يوليك الحمددون ربه لانك بزعمك انت هدينه الى الساعة التىنال فيها النفع و امن الضر ثم اقبل عليه السلام على الناسفقال سيروا على اسم الله (797) .
پندار نادرست  على عليه السلام و در جواب وى فرمود: آيا گمانت اين است كه تو مردم را هدايت مى كنىبه ساعتى كه هر كس در آن ساعت به مقصد خود حركت كند، از پيش آمد بد مصون خواهدبود؟ و مى ترسانى از ساعتى ؟ هر كس در آن ساعت حركت كند، دچار ضرر و خطر خواهدبود؟ آن كس كه تو را در اين امر تاءييد و تصديق نمايد خدا تكذيب كرده است و دراستمداد از ذات الهى ، در رسيدن به مقصود خود، بى نيازى به خرج داده است . به گفتهتو، سزاوار است كسى كه به دستورات عمل كند، تو را حمد و سپاس نموده اى . سپسحضرت به سربازان خود توجه كرد و فرمود به نام خدا به سوى جبهه جنگ حركت كنيد.
مردى تصور مى كرد كه مى تواند از راه محاسبه نجومى ، غيب گويى كند و از حوادثآينده اشخاص با واقع بينى خبر دهد. لذا به رئيس كشور مى گويد اگر در اين ساعتبه جنگ دشمن كنى ، مى ترسم باشكست مواجه گردى .
على عليه السلام ، اگر مانند بعضى از مردم به اينقبيل سخنان بى اساس ‍ عقيده مى داشت ، لازم بود از شنيدن شكست خود بترسد و به گفتهوى ترتيب اثر دهد و از تصميم حركت در آن ساعت منصرف گردد. ولى امير المؤ منين ، كهدر مكتب علمى و ايمانى اسلام پرورش يافته بود، به آن سخن غير واقعى اعتنا نكرد و كمترين ترس و نگرانى به خود راه نداد و در كمال صارحت ، گفتار او را رد كرد و بهاتكاى خداوند بزرگ در همان ساعت سربازان خود را به جبهه حركت داد و سرانجام بردشمن غلبه كرد و با فتح و پيروزى مراجعت نمود.
ترس و تضعيف جسم و جان  (امروز در سراسر دنيا، ترس و غصه ، همچو وبا و طاعون به جان بشر افتاده و سبببروز چنان امراضى گشته كه اطبا را دچار حيرت كرده است . و آن چه ما خود حس مى كنيم وبه چشم مى بينيم اين است كه ترس و غصه از قدرت روحى و جسمى و توانايى حافظهو قابليت كار ما به مقدار زيادى كم مى كند.
مگر ترس مولود تصور نيست ؟ مثلا تصور مى كنيم كه اگر رعد و برق درگيرد، ممكناست خانه ما بسوزد، يا اگر جنگى بشود خانه و خانمان ما بر افتد، اينها همه تصوراست و احتمال . بايد به جاى اين كه خود را به اين تصورات تسليم كنيم ، درمقابل آنها افكار ديگرى را واداريم ، و به خود بگوييم كه صاعقه ها زده و به ما آسيبىنرسيده ، جنگها شده كه خانمان ما را ويران نكرده است .
چون وقايع آينده به جز خيال و تصور چيزى نيست ، خود را در آينده چنان تصور كنيد كهاز هر محنت و بلايى در امان خواهيد بود و قلم سرنوشت ، چنان كه تاكنون به حفظ شمارقم كرده ، از اين به بعد نيز به خير و صلاح شما خواهد رفت . ايمان و خوش بينى رامايه زندگى قرار بدهيد و خود را از هرگونه ترس و ضعف و اندوه برى بپنداريد،زيرا هر كس در آينده همان خواهد بود كه خود را مى پندارد.) (798)
ترس و تزلزل اراده  نتيجه آن كه ترسهاى موهوم و نا به جا، مانند چند موردى كه به آنها اشاره شد، براىنسل جوان و نسل كهن مضر و زيان بخش است و همه جا و براى همه مردم ، سد راه خوشبختىو سعادت است . اين قبيل ترس ها شخصيت آدمى را در هم مى شكند. عزم و اراده رامتزلزل مى كند، حس اعتماد به نفس را تضعيف مى نمايد و موجبات ناكامى و محروميت صاحبشرا فراهم مى سازد.
آيين مقدس اسلام ، ضمن برنامه هاى تربيتى خود، با استفاده از نيروىعقل و استمداد از قدرت عظيم ايمان ، مسلمينن را از شر ترسهاى مضر و غير واقعى نجات دادو آنان را از اسارت و ذلت آزاد نمود.
ترسهاى گوناگونى كه اغلب در دوران شباب بروز مى كند و نوبالغان و جوانان رادر سازشهاى اجتماعى دچار نگرانى و اضطراب مى نمايد و باعث خودباختگى و شكستشخصيت آنان مى شود، ريشه هاى مختلف دارد.
ترس بر اثر نقص اندام  بعضى از ترسها در جوانان ناشى از ناموزونى صفات موروثى ومعلول نقايص يا عيوب عضوى آنهاست . كودكى كه با چشم پيچيده يا كور، در رحم ساختهشده است ، طفلى كه با لب شكافته يا انحراف دست و پا متولد شده و خلاصه مولودىكه در اندامش يك يا چند نقص طبيعى مادرزاد وجود دارد، وقتى بزرگ مى شود، همواره درخود احساس كمبود و حقارت مى كند و هرچه پيشتر مى رود اين احساس در وى شديدتر مىگردد.
ترس از استهزا  موقعى كه به حد بلوغ و جوانى مى رسد، از ورود در اجتماع و آميزش با مردم خائف ونگران است و مى ترسد از اينكه ، به او بخندند و مورد تمسخر و استهزا قرار دهند يالااقل با ديده تحقير و پستى به او نگاه كنند. بديهى است چنين جوانى نمى تواند درجامعه اظهار وجود كند و شخصيت خود را اثبات نمايد.
يك خال يا لكه كوچكى كه در صورت يك دختر زيبايى باشد، يا كجى استخوان پا ياستون فقرات و نواقص مشابه آنها، مى تواند انسان را ازاول تا آخر عمر زير فشار عقده حقارت شكنجه دهد. كودكى كه ضعف يا نقص ‍ بدنى دارد،مجبور است كه پيوسته مورد سرزنش و تمسخر همبازيهاى سالم خود بوده و به واسطههمان نقص بدنى قادر به دفاع از خود نباشد. تنها عكسالعمل او اين است كه فقط به روى خودش نياورد، ولى همين خودخورى و سركوبى غرور واحساسات است كه مقدمه بدبختى هاى بعدى و ناراحتى هاى فكرى او مى شود.
احساسات جريحه دار، وقتى كه به وسيله اى التيام نيافت ، به ضمير ناآگاه مى خزد وتمام انرژيهاى سر كوفته را دور و بر خود جمع كرده و مايه تباهى انديشه واختلال فكر مى گردد.) (799)
جوان محصلى كه لكنت زبان داشت و نمى توانست روان سخن بگويد، در نامه خود نوشتهبود با آن كه خوب درس خوانده ام و هميشه در امتحاناتقبول شده ام ، ولى كندى زبانم مرا به سختى رنج مى دهد، جرات ندارم با كسى صحبتكنم ، هميشه در آخر كلاس مى نشينم و حتى المقدور خود را از چشم دبير پنهان نگاه مى دارم، زيرا مى ترسم از من سئوالى كند و در جواب ، زبانم بگيرد و همكلاسانم مرا استهزانمايند. نوشته بود جرات نمى كنم ساعت به دستم ببندم از ترس اين كه مبادا كسى كهمن وقت را سؤ ال كند و در جواب ، بر اثر لكنت زبان ، مورد تحقير و اهانت واقع شوم .
(تجزيه و تحليلروانى كه از يك استاد دانشگاه به عمل آمد، نشان داد كه عقده حقارتى كه وى از آن رنج مىبرده ، از دوران تحصيلى او در دبستان به وجود آمده بوده است . بدين معنى كه وىبلندترين شاگردان بود و هنگام بازى يا استراحت و تفريح ،قبل از همه ، او به چشم اولياى مدرسه مى رسيد. از اين رو هر وقت اتفاقى در مدرسه مىافتاد، براى تنبيه سايرين ، بلافاصله او را از صف بيرون كشيده و وسيله عبرت قرارمى دادند. هرچند در پاره اى از موارد اين عمل به جا بود، ولى اينطفل از همان وقت احساس ‍ مى كرد كه در بيشتر مواقع مورد ظلم و ستم قرار گرفته است واين بدبختى هم علتى جز بلندى قد او نداشته است .) (800)
خوشبختانه با پيشرفت هاى كه در علوم مختلف نصيب بشر شده است ، در جهان امروز،پاره اى از عيوب و نقايص موروثى ، مانند شكاف لب و پيچيدگى چشم و عوارضىنظاير آن ها علاج پذيرند.
درمان عيوب موروثى  جوانى كه به عيب موروثى قابل اصلاح گرفتار است ، اگر در شرايط مساعد درمانىقرار گيرد و بتواند ناموزونى عضوى خويش را برطرف نمايد، عقده درونى اش گشودهمى شود و قهرا از احساس حقارت و ترس ناشى از آن رهايى مى يابد.
جوانى كه قيافه نامطبوع يالنگى پايش قابل علاج نيست ، اگر از ترس سخريه واهانت دگران منزوى گردد و از سعى و مجاهده باز ايستد، نه تنها با اينعمل نقص عضوى خود را جبران ننموده و راه سعادتى به روى خويش ‍ نگشوده است ، بلكهبر عكس ، خود را محروم تر ساخته و روز به روز ترسش ‍ بيشتر و بدبختى اش وفزون تر مى گردد.
چنين جوانى موظف است :
تشخيص استعدادهاى شخصى  اولا، استعدادهاى عقلى يا بدنى خود را بشناسد و لياقت خود را در فعاليتهاى زندگىتشخيص دهد و به كارى كه شايستگى دارد دست بزند و تمام نيروى خود را در راهنيل به آن بسيج نمايد.
ثانيا، در برخوردهاى اجتماعى ، حتى المقدور خود را فراموش كند، و به جاى توجه بهنقص عضوى خويش ، متوجه دگران باشد. يا آن كه خود را با كسانى كه نقص و عيببزرگ ترى دارند مقايسه نمايد و بدين وسيله از رنجهاى درونى و ناراحتى هاى خويشبكاهد.
به نظر مى رسد اجراى اين برنامه ، استعدادهاى درونى وى را سريعا به فعليت مىآورد و او را در مدت كوتاهى به كمال لايقش مى رساند و بر اثر پيروزى و موفقيتى كهبه دست آورده ، حقارت درونى و نقص ‍ ساختمانى اش جبران مى شود و در نتيجه ، شخصيتشايسته خود را در جامعه احراز خواهد كرد.
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : اكثر النظر الى من فضلت عليه فانذكل من ابواب الشكر. ) (801)
على عليه السلام فرموده است : بيشتر توجهت به كسانى باشد كه تو بر آنهابرترى دارى . چه اين خود يكى از درهاى شكرگزارى و استفاده از نعمتهاى الهى است .
( ابى عبدالله عليه السلام : قال انظر الى من هو دونك فتكون لانعم الله شاكراو لمزيده مستوجبا و لجوده ساكنا. ) (802)
امام صادق عليه السلام فرموده است : براى تسكين خاطر و تخفيف اندوه خود، همواره بهكسى نظر كن كه نصيبش از نعمتهاى الهى كمتر از توست تا شكر نعمتهاى موجود را بهجاى آورى و براى افزايش نعمت خداوند، شايسته باشى و قرارگاه عطيه الهى گردى .
استفاده از سرمايه هاى طبيعى  كسى كه دچار سنگينى گوش يا لكنت زبان است ، اگر خود را با مردم كر ولال بسنجد، كسى كه گرفتار پيچيدگى چشم يا لنگى پاست ، اگر خويش را با افرادكور و افليج مقايسه نمايد، از تاثر و اندوهش كاسته مى شود و مى تواند ازعقل و هوش يا دست و بدن سالم و خلاصه از ساير سرمايه هايى كه در اختيار دارد،استفاده كند. و در پرتو سعى و كوشش ، از نعمتهاى تازه اى برخوردار گردد.
برعكس ، كسى كه به علت يك نقص عضو، نشاط و اميد را در خود بميراند و بر اثرافسردگى و تاثر خاطر، ساير نعمت هاى الهى را ناديده انگارد و از آنها بهره نگيرد،شايسته ناكامى و محروميت است . او هرگز نمى تواند از ذخائر درونى خويش استفادهنمايد و موجبات رشد و سعادت خود را فراهم آورد.
جوانان معلول و ناقص عضو، همواره بايد بخاطر داشته باشند كه در گذشته وحال ، مردم بسيارى در جهان قدم گذاردند كه با ابتلاى به نقايص و عيوب موروثى ، بامنظر كريه و ناموزونى اندام ، بيم و هراس به خود راه نداده و از زندگى ونيل به سعادت نااميد نشدند. اينان با عزمى راسخ به كارهاى علمى و عملى دست زده و ازاستعدادهاى درونى خويش استفاده بسيار برده و عمر خود را به عزت و خوشبختى به سرآوردند. بعضى از آنها، بر اثر لياقت طبيعى و مجاهدات پى گير، عالى ترين مدارجعلمى و فنى را پيموده و به درخشان ترين شخصيت و شهرت اجتماعىنايل آمدند.
راه جبران حقارت  نتيجه آن كه يك قسمت از ترسهاى جوانان ، كه مانع آميزشهاى اجتماعى و باعث شكستشخصيت آنهاست ، ناشى از نقايص و عيوب بدنى و خلاصه ناموزونى صفات موروثىاست . به شرحى كه اشاره شد، اين قبيل جوانان ، تا جايى كه قادرند، بايد نقايص خودرا ناديده انگارند و با سعى كوشش ، استعدادهاى طبيعى خويش را در يكى از رشته هاىعلمى يا عملى كه شايستگى دارند، پرورش دهند و از اين راه حقارت خود را جبران وشخصيت خويش را احراز نمايند.
بعضى از ترس هاى جوانان ، معلول صفات اكتسابى و ناشى از تربيتهاى نادرستدوران كودكى است . خشونت و سختگيريهاى بى مورد يا نوازش و مهرورزيهاى نا به جاىپدران و مادران نسبت به فرزندان و همچنين پاره اى از شرايط نامطلوب محيط خانواده ، درروان كودك اثر بد مى گذارد و در ايام جوانى به صورتهاى مختلف ، از آن جمله بيم ازمعاشرت هاى اجتماعى و ترس از سازگارى صحيح با محيط زندگى آشكار مى گردد.
حقيقتى كه روز به روز بيشتر آشكار مى شود اين است كه ادراكات دوران بچگى و وقايعو تجارت آن ؛ بر زندگى بعدى و شخصيت انسان اثر قاطعى دارد. با جراءت مى توانگفت كه اين ادراكات و تجارت ، سلامتى ، بيمارى و خوشبختى يا بدبختى افراد را درتمام عمر پى ريزى مى نمايد.
طفل ، در اولين سالهاى كودكى ، تار و پود زندگى اش را مى سازد و از همان روزهاىاولى كه گهواره را ترك مى گويد، هر چه بايد بشود يا نشود، شده است . همچنان كهنهال نورسته اى ، اگر كج يا راست تربيت شود، تا آخر عمر همان طور مى ماند، مسيرزندگى آدمى هم از اين قانون مستثنا نيست .) (803)
ترس بر اثر سوء تربيت  براى توضيح و تبيين اين مطلب ، كه قسمتى از ترسهاى جوانان در سازشهاى اجتماعى واثبات شخصيت ، ناشى از تربيتهاى غلط دوران كودكى است ، برسبيل نمونه به پاره اى از موارد آن اشاره مى شود.
تربيت براساس بيم و اميد  تربيت صحيح و ثمربخش ، آن تربيتى است كه بر اساس بيم و اميد استوار باشد.يعنى آن كس كه در معرض تعليم و تربيت قرار مى گيرد، بايد احساس ‍ كند كه درمقابل انجام وظيفه ، شايسته پاداش است و در برابر تخلف از وظيفه ، استحقاق كيفر دارد.اميد به پاداش آدمى را به انجام وظايف و تكاليف مقرره تشويق و دلگرم مى كند و بهفعاليتش مى افزايد و ترس از مجازات ، وى را از تخلف و سرپيچى از مقررات باز مىدارد.
در مكتب آسمانى اسلام ، بناى تربيت بر هميناصل اساسى پايه گذارى شده و هر مسلمان وظيفه شناسى مكلف است همواره خود را بينخوف و رجا بداند. يعنى نه هرگز خويشتن را از عذاب الهى ايمن دانسته و نه هرگز خودرا از رحمت واسعه خداوند نااميد پندارد.
(قال ابو عبدالله عليه السلام : كان ابىيقول انه ليس من عبد مؤ من الا و فى قلبه نوران نور خفية و نور رجاء لووزن هذا لم يزدعلى هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا. ) (804)
امام صادق عليه السلام از پدرش نقل كرده است كه مى فرمود: هيچ بنده مؤ منى نيست مگرآن كه در قلبش دو روشنى وجود دارد. يكى نور ترس و ديگرى نور اميد. اين دو احساس درنهاد مردم با ايمان آن چنان متساوى است كه اگر سنجيده شوند، هيچ يك بر دگرىفزونى ندارد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation