بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

پايان دوران كودكى  تحولات اساسى بلوغ به دوران كودكى خاتمه مى دهد و نوجوانان به وسيله رشدتدريجى و سريع استخوان ها و عضلات و اعضاى داخلى بدن ، به صف مردان و زنانجامعه نزديك مى شوند و طولى نمى كشد كه تمام مميزات يك شخص بزرگ در آنانپديدار مى گردد.
همزمان با تحولات انقلابى و نمو همه جانبه بدن ، عوارض ديگرى نيز به سبب بلوغ ،در جسم نوجوانان آشكار مى شود.
(پسرها با چيزهاى تازه ديگرى آشنا مى شوند. پيدايش دانه هاى سياه رنگ بر روىپوست ، مخصوصا در اطراف بينى ، روى چانه يا روى شانه ها، ايشان را سخت مضطربمى سازد. آن گاه كه غدد چربى دهنده شروع به ترشحات فراوان مى نمايند و بعضىاز خلل و فرج را مسدود مى كنند، اين جوش هاى صورت ، كه به فراوانى ديده مى شوند،ظهور مى نمايند و اين ها جز جريحه دار ساختن عزت نفس جوانان ، عيب ديگرى ندارند.
رشد تارهاى صوتى  تغيير صدا كه بر حسب آب و هوا و نژادهاى مختلف ، زودتر يا ديرتر ظهور مى نمايد، يكاثر عمومى است كه در همه پيدا خواهد شد. حلقوم در هنگام تكليف توسعه مى يابد وبرجستگى حلقوم بر آمده تر از سابق مى شود. تارهاى صوتى از لحاظطول دو برابر مى شوند. صدا كه تا آن هنگام زير بود، در مدت چند ماه ، طنينمخصوصى پيدا كرده ، به اصطلاح دو رگه مى شود و بسيار نامطبوع مى گردد. بعد ازآن در مدت چند هفته از شدت آن كاسته مى شود و به تدريج حالت تدريج حالت صداىاشخاص ‍ بالغ را پيدا مى كند و در 17 سالگى آخرين تغييرات صوتى نيز از بين مىروند.
صداى زن نيز تغيير مى كند، اما كمتر محسوس است . آهنگ آن كه بليغ ‌تر و رساتر مىشود، در حدود 15 سالگى وضع ثابتى به خود مى گيرد.)(124)
روئيدن موى بر صورت پسران يكى از نشانه هاى بلوغ آنان و حاكى از طى شدن دورانطفوليت است ، ولى در صورت دختران بالغ ، موى نمى رويد و اين خود يكى از تفاوتهاى آشكار زن و مرد است . امام صادق عليه السلام ، در توحيدمفضل ، به اين مطلب اشاره فرموده و آن را يكى از مظاهر طراوت وجمال زن معرفى كرده است :
(فاذا ادرك و كان ذكرا طلع الشعر فى وجهه فكان ذلك علامة الذكر وعزالرجل التى يخرج به من حد الصبى و شبه النساء و ان كانت انثى يبقى وجهها نقيا منالشعر لتبقى لها البهجة والنضارة التى تحركالرجال لما فيه دوام النسل و بقاؤ ه .(125) )
تفاوت دختر و پسر  موقعى كه طفل بالغ مى شود اگر پسر باشد در صورتش موى مى رويد و اين نشانهجنس مرد است و به علاوه مايه عز و شخصيت اوست . چه ، بدين وسيله از سر حد كودكى وشباهت زنان خارج مى شود. و اگر دختر باشد، رخسارش همچنان پاك و بدون مو باقى مىماند تا طراوت و جذابيت ، كه عامل محرك مردان و مايه دوامنسل انسان است ، در وى محفوظ باشد.
(فقال المفضل يا مولاى فقد راءيت من يبقى على حالته و لاينبت الشعر فى وجهه وان بلغ حال الكبر فقال ذلك بما قدمت ايديهم و ان الله ليس ‍ بظلام للعبيد.)(126)
مفضل عرض كرد: مولاى من ، كسانى را ديده ام كه همچنان به وضع سابق خود باقى ماندهو با آن كه بزرگ شده اند، موى بر صورتشان نروئيده است .
حضرت فرمود اين وضع معلول اعمالى است كه سابقا انجام داده اند، خداوند هرگز بهبندگان خود ستم نمى كند.
گويى امام عليه السلام مى خواهد به مفضل بفهماند كه روييدن موى در صورت مردان يكسنت الهى در برنامه طبيعت است . هر جا كه طبيعت از انجام كار خود سر باز مى زند، قطعامانعى بر سر راه دارد. گاهى آن مانع از ريشه هاى ارثى سرچشمه مى گيرد و گاهى ازاعمال نسل سابق است كه عكس العمل روى نسل هاى بعد مى گذارد.
رشد و محيط طبيعى  ناگفته نماند كه به نظر دانشمندان ، عامل رشد استخوان ها و عضلات و اعضاى داخلىبدن نوجوانان تازه بالغ ، تنها معلول عوامل بلوغ نيست ، بلكه شرايط طبيعى فردى ونژادى و همچنين عوامل طبيعى محيط زندگى نيز در كيفيت رشد مؤ ثرند. نظر به اين كهعوامل خارجى رشد در همه جا و براى همه كس يكسان نيست ، به همين جهت ، نمو بدن كودكانتازه بالغ تحت نظم و حساب مخصوصى قرار ندارد و به اعتبار تفاوت شرايط و اختلافعوامل ، متفاوت مى شود.
(گودن ثابت كرده است كه رشد بدنى مطلقا تابع هيچ گونه نظم و ترتيبى نيست .معمولا رشد بدنى كم و بيش بريده بريده انجام مى يابد و آهنگ افزايش آن ، نه تنها بارفتار و علل شخصى و فردى بستگى دارد، بلكه با شرايط محيط خارجى نيز تغيير مىيابد. مثلا ميزان آن در فصل تابستان بيش ‍ ازفصل زمستان است .)(127)
نتيجه آن كه بلوغ ، عامل نمو سريع استخوان ها و عضلات و كليه اعضاى داخلى است .بلوغ ، كودكان ضعيف را به رشد نهايى بدن وكمال نيرومندى جسم مى رساند و آنان را در رديف افراد بزرگ وكامل اجتماع قرار مى دهد.
منازل تكامل  قرآن شريف ، منازل تكامل فرزندان بشر را يكى پس از ديگرى تا لحظه آخر رحم مادرشرح مى دهد و سپس مى فرمايد:
(ثم يخرجكم طفلا، ثم لتبلغوا اشدكم .)
پس از آن شما را به صورت طفل ناتوانى از رحم مادر بيرون مى آورد، سپس ‍ دوران بلوغفرامى رسد تا شما به رشد نهايى و كمال قوت خود برسد.
( ابى عبدالله عليه السلام فى قول اللهعزوجل (فلما بلغ اشده واستوى ) قال اشده ثمانى عشرد سنة واستوى التحى.(128) )
امام صادق عليه السلام در تفسير آية (فلما بلغ اشده واستوى ) فرموده است: مراد از نيرومندى ، رسيدن به هجده سال است و مراد از استوى روئيدن موى بر صورتاست .
رشد نهايى عقل جوان  قال الله العظيم فى كتابه : وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح ، فاءن انستم منهمرشدا فادفعوا اليهم اموالهم (129)
تاءثير بلوغ در حالات روانى  عوامل انقلابى بلوغ ، نه تنها بر روى بدن اثر مى گذارند و باعث رشد سريع و همهجانبه جسم مى شوند، بلكه در روان نوجوانان نيز مؤ ثرند. افكار و اخلاق آنان رادگرگون مى سازند و انقلاب عميقى در روحشان پديد مى آورند. به همين جهت ، طرز فكرو خلقيات نوجوانان ، با اطفال نابالغ تفاوت بسيار دارد.
(غدد تناسلى نه تنها براى حفظ نسل و نژاد وظيفه بزرگى را بر عهده دارند، بلكهدر تشديد فعاليت هاى فيزيولوژيكى و روانى و معنوى ما نيز مؤ ثرند، بين خواجه هاهيچ گاه فلاسفه و دانشمندان بزرگ پيدا نشده است .
بيضه ها و تخمدان ها اعمال پردامنه اى دارند. نخست آن كهسلول هاى نر يا ماده مى سازند كه پيوستگى اين دو موجود تازه ، انسانى را پديد مىآورد و در عين حال موادى ترشح مى كنند و در خون مى ريزند كه در نسوج و اندام ها وشعور ما خصايص جنس مرد يا زن را آشكار مى سازد. همچنين به تماماعمال بدنى ما شدت مى دهند. ترشح بيضه ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت مىگردد.)(130)
(بيضه ها از تمام غدد مترشحه داخلى نفوذ بيشترى بر روى قدرت و حالت روحى مادارد. در هنرمندان و شعراى بزرگ و مقدسين و فاتحين عموماتمايل جنسى شديد بوده است . برداشتن غدد جنسى حتى پيش ‍ افراد بالغ تغييراتى رادر حالات روانى سبب مى شود. بعد از بيرون آوردن تخمدان ها زنان افسرده مى شوند وقسمتى از فعاليتهاى فكرى و حس ‍ اخلاق خود را از دست مى دهند. در كسانى كه باعمل جراحى بيضه ها را برمى دارند، شخصيت رفته رفتهزايل مى شود.)(131)
جهش احساسات  در باطن آدمى دو نيروى عظيم و دو قدرت مؤ ثر وجود دارد: يكىعقل و ديگرى احساسات . مراد از جنبه روانى و معنوى بشر، مجموع اين دو قدرت است .وقتى گفته مى شود عوامل بلوغ در جهات معنوى و روانى انسان مؤ ثرند مراد اين است كهبا فرارسيدن بلوغ ، هم زمان با رشد اندام ،عقل و احساسات نيز تحت تاءثير قرار مى گيرند و آن دو هم ، پا به پاى نمو اندام ، درراه رشد و شكفتگى قدم مى گذارند، با اين تفاوت كه رشد احساسات ، مانند رشد اندام ،خيلى سريع و به طور جهش صورت مى گيرد و عواطف نوجوانان خيلى زود و با شدتشكفته مى شوند، ولى عقل در كمال آرامى و به تدريجمنازل كمال خود را طى مى كند و پس از گذشت ساليان دراز به رشد نهايى خود مى رسد.
افكار ناسنجيده  ناموزونى رشد عقل و احساسات ، بزرگ ترينمشكل روانى جوانان و منشاء انحراف اخلاقى آنان است . افكار خام و ناسنجيده ،اعمال نادرست و غيرعادى ، و احيانا طغيان هاىنسل جوان ، اغلب از عدم توازن عقل و احساساتشان سرچشمه مى گيرد.
طغيان احساسات  در ايام جوانى ، احساسات كه بزرگ ترين قوه محركه و نيروى فعاله آدميان است ، دركمال قدرت و نيرومندى است و عقل مآل انديش ، كه راهنماى خيرخواه احساسات است ، درحال ضعف و ناتوانى است . به همين جهت است كه جوانان ، موقعى كه درحال عادى هستند، پاره اى از اعمال و اقوالشاننامعقول و حساب نشده به نظر مى رسد. موقعى كه برافروخته و غيرعادى هستند،احساساتشان طغيان مى كند و شعله هاى سوزان از باطنشان زبانه مى كشد. در آن موقعتصميم هاى ناروا مى گيرند و به اعمال وحشت زا و خطرناكى دست مى زنند،عقل ضعيف و رشد نكرده آنها هرگز قادر نيست احساسات آتشين را مهار نمايد و از تندروى وطغيانشان باز دارد.
روان شناسى اختصاصى جوان  وضع اختصاصى روح جوانان سبب شده است كه دانشمندان مى گويند: روان شناسى جوان، اختصاصى است و از جهات بسيارى با روان شناسى عمومى تفاوت دارد. مربى شايستهكسى است كه دوران شباب را بشناسد و از وضععقل و عواطف جوانان ، كه پايه هاى اساسى تعليم و تربيت است ، آگاه باشد و باتوجه به حالات روانى آنان ، برنامه هاى تربيتى خود را تنظيم نموده و به موقع اجرامى گذارد.
ناگفته نماند كه تربيت كودكان با جوانان از جهات بسيارى متفاوت است . از آن جمله اينكه كودكان خردسال به علت ضعف جسم و نارسايى فكر، در خود احساساستقلال و اختيار نمى كنند و حاضرند بى چون و چرا از مربيان خود اطلاعت نمايند وبرنامه هاى تربيتى را به كار بندند؛ ولى جوانان كه بر اثر بلوغ ، نيرومند وتوانا شده اند و در خود احساس شخصيت و استقلال مى كنند، حاضر نيستند به اطاعت بىقيد و شرط تن دردهند و ندانسته تسليم برنامه هاى تربيتى شوند.
اگر مربيان بخواهند به هدف خود برسند و جوانان را بر اساس صحيح تربيت نمايند،بايد وسيله اى فراهم آورند كه جوانان احتياج خود را به راهنمايى آنان درك كنند و بهكار بستن تعاليمشان را وظيفه قطعى خود بشناسند و به منظورنيل به خوشبختى و سعادت ، در كمال صميمت و علاقه مندى با آن ها همكارى نمايند.
بهترين وسيله تربيت جوانان  يكى از بهترين وسايل تربيت پذيرى نسل جوان ، خودشناسى است . اگر جوانان خود رابشناسند و از موقع حساس و خطرناك خويش آگاه باشند، اگر اين حقيقت تلخ را باور كنندكه در دوران بلوغ و جوانى ، چراغ عقلشان ضعيف و كم فروغ است و بر عكساحساساتشان نيرومند و آتشين است ، اگر بفهمند كه عدم توازنعقل و احساسات در دوران شباب ، بزرگ ترين پرتگاه زندگى است اگر بدانند بعضىاز جوانان با احساسات ناسنجيده و غير عقلانى ، تصميم هاى خطرناكى گرفتند و بهكارهاى ناروايى دست زدند و براى هميشه دچار تيره روزى و بدبختى شدند، اگر متوجهشوند كه بدون راهنمايى مربيان عالم و خيرخواه قادر نيستند اين پرتگاه چند ساله رابه سلامت طى كنند و از سقوط و بدبختى و خطر رهايى يابند، و خلاصه اگر اين حقيقترا بپذيرد كه براى نيل به خوشبختى و سعادت ، نيازمند مربيان و برنامه هاى صحيحتربيتى هستند و سرپيچى از تعاليم آنان جز بدبختى و ناكامى اثرى نخواهد داشت ،به نظر مى رسد كه برنامه هاى تربيتى را با آغوش بازاستقبال كنند، خودسرى و استبداد راى را ترك گويند و تعاليم مربيان را دركمال صميمت و علاقه مندى به كار بندند.
ترك خودسرى و استبداد  در اين فصل ، به اختصار، پيرامون عقل بشر عموما، وعقل جوانان خصوصا، گفت وگو مى كنيم و با استفاده از منابع اسلامى و نظريات تحقيقىدانشمندان بشر، اين بحث دقيق را به منظور خودشناسى جوانان با آنان در ميان مىگذاريم . اميد است اين بررسى ، نسل جوان را به لزوم پذيرش ‍ تربيت هاى اسلامى وقبول اندرزهاى حكيمانه مردان عالم و خيرخواه بيش ‍ از پيش متوجه نمايد.
بررسى عقل  مسئله روح ، عقل و فكر، در گذشته و حال ، يكى از مهم ترينمسائل فلسفى و روانى شناخته شده و پيرامون آن پرسش هاى زيادى به ميان آمده است . ازآن جمله اين كه آيا نفس عاقله بشر، يك حقيقت مجرد و فوق ماده است ، يا چيزى جز ماده نيست ؟آيا فكر كه منشاء تمام ترقيات بشر است ، زاييدهسلول هاى مغز انسان است يا آن كه مغز براى فكر كردن ، به منزله ابزارى در اختيارروح مجرد است ؟ آيا روان بشر با مرگ بدن از ميان مى رود يا آن كه پس از مرگ باقى وپايدار است ؟ و پرسش هاى ديگرى نظاير اين ها.
طرفداران تجرد نفس  بسيارى از فلاسفه و حكما، در گذشته ، به تجرد نفس عقيده داشته و نيروى اصلىادراكات عقلى را خارج از حريم ماده مى دانستند و در كتب فلسفى براى اثبات عقيده خود،دلايلى آورده اند.
بوعلى سينا مى گويد:
(ان الجوهر الذى هو محل المعقولات ، ليس بجسم و لا هو قائم بجسم .(132) )
حقيقت پابرجايى كه كانون مدركات عقليه است ، نه جسم است و نه متكى به جسم .
و نيز مى گويد:
(و يدرك بغير جسميته و بغير مزاج جسميته .(133) )
نيرويى كه آدمى به وسيله آن حقايق عقلى را درك مى كند، نه جسم است و نه تركيب مادىدارد.
حكيم صدرالدين شيرازى مى گويد:
(ان النفس الناطقة ليست بجسم و لامقدار.(134) )
نفس ناطقه انسان نه جسم است و نه داراى مقدار مادى .
در پايان دلايل تجرد نفس مى گويد:
(فهذه احدى عشرة براهين موقعة لليقين بان النفس الانسانية مجردة عن المادةولواحقها.(135) )
اين يازده دليل ، براهينى است اطمينان بخش كه نفس آدمى مجرد از ماده و آثار ماده است .
اين عقيده در دنياى كنونى و بين دانشمندان نامى امروز نيز طرفداران بسيار دارد. اينگروه فلاسفه را روحيون مى نامند. ايشان عقيده دارند كهعقل از شئون نفس مجرد است .
پيروان مكتب مادى  در مقابل طرفداران روح مجرد و پيروان مكتب ماوراى طبيعت ، مكتب ماديون قرار دارد كه نهتنها روح مجرد را انكار مى كنند، بلكه اساسا به ماوراى طبيعت عقيده ندارند. اينان جهانهستى را جز ماده و تحولات آن نمى دانند. در نظر آنانعقل عبارت از سلول هاى مغز است و فكر و تعقل ، خاصيت طبيعى آنسلول ها است . خلاصه ، در كمال صراحت مى گويند: همان طور كه صفرا ترشح كبد است، تعقل و تفكر نيز ناشى از سلول هاى مغز است .
مركز اصلى حافظه  در جهان كنونى ، غير از مسئله عقل ، مسائل مشكل ديگرى نيز وجود دارد كه دانشمندان بشربر اساس اختلاف مكتب روحيون و ماديون پيرامون آن ها بحث و گفت وگو مى كنند. از آنجمله موضوع حافظه است . به نظر ماديون ، مركز اصلى حافظه ،سلول هاى مغز است ، ولى روحيون عقيده دارند كانون اصلى حافظه روح مجرد است و درنظر آن ها سلول هاى مغز رابطى بيش نيستند.
(جاذب ترين مسائل حافظه مسئله فلسفى آن است . موضوع اين است كه بدانيم خاطراتدر كجا و چگونه حفظ مى گردند. اين مسئله مهم است . زيرا اجازه مى دهد فلسفه مادى و حكمتمعنوى را در موضوع دقيقى در برابر يكديگر قرار دهيم .
مسئله حافظه در حقيقت يكى از مسائل بسيار تاريك روابط مغز و فكر مى باشد. خاطراتدر كجا حفظ مى شود؟ در مغز يا روح ؟ شرايطتشكيل خاطره كدام است ؟ اگر بخواهيم به اين پرسش ها پاسخى بدهيم ، بايد از يكروش فلسفى طرفدارى كنيم و روش ديگر را غلط بپنداريم . قضاياى حافظه براىبعضى اشخاص دليل صحت فرضيه ماديون و براى بعضى ديگر درخشان ترين برهاناستقلال روح مى باشد.)(136)
ضايعات مغزى  ماديون عقيده دارند كه فراگيرى مطالب ، نگاهدارى و يادآورى آن ها و خلاصه ضبط تماممحفوظات علمى و غير علمى و همچنين به موقع يادآورى ، كارهايى است مادى و مركز اصلىتمام آن ها سلول هاى مغز است . به همين جهت ، اگر نقطه يا نقاطى از مغز، به علتبيمارى يا خونريزى يا علل ديگر معيوب شود، بيمار تمام يا قسمتى از حافظه خود رااز دست خواهد داد.
فراموشى هاى غيرطبيعى  (در سال 1835 بروكا ثابت كرد كه خونريزى سومين برآمدگى سمت چپ مغز، باعثپديد آمدن فراموشى هاى حركتى مى گردد. زيرا صورت هاى ذهنى حركتى و لسانىخراب مى شوند. بنابر تحقيقاتى كه ورنيك وگوسماول و شاركو به عمل آورده اند، فراموشى كتابت ، كه به واسطه جراحت دومينبرآمدگى مغز در قسمت پيشانى پديد مى آيد، باعث خرابى دومين برآمدگى قحفى است ،به واسطه خراب شدن صورت هاى بصرى خطى ظاهر مى گردد. بالاخره آن ها علت كرىذهنى را پديد آمدن جراحاتى در اولين برآمدگى شقيقه اى مى دانند كه نتيجه آن نابودشدن صورت هاى ذهنى سمعى است . براى صورت هاى ذهنى تكلمى ، مراكز مخصوصىوجود دارد كه در محل معينى از پوشش مغز متمركز شده اند. به علاوه ، چنان كه ريبو ثابتكرده است ، فراموشى هاى غيرطبيعى را مى توان به علت جراحاتى از مغز دانست كه اينجراحات به واسطه عوامل مختلف عفونى و سمى و يا عللى كه به رطوبت هاى نسوج مغزمربوط است ، توليد مى شوند. فراموشى هايى كه به واسطه فلج عمومى يا ضعفحافظه ايام پيرى عارض مى شود و همچنين فراموشى هاى موسمى نيز كه نتيجه تكانهاى مغزى مى باشد. همين طور هستند.)(137)
دستگاه ماشينى مغز  روحيون پس از بررسى هاى دقيق و دامنه دار و نقض هاى متعددى كه بر نظريه ماديونوارد كرده اند، به اين نتيجه رسيده اند كه بدون ترديد مغز آدمى مركز مادى حافظه ويادآورى هاست ، ولى كانون اصلى و مركز حقيقى حافظه ، روح مجرد است ،سلول هاى مغز، براى روح مجرد، به منزله دستگاه ارتباط و ابزار كار است . اگر آدمىبر اثر خونريزى يا عفونى شدن بعضى از نقاط مغز، قسمتى از محفوظات خود را از دستمى دهد، نه براى آن است كه مركز اصلى حافظه آسيب ديده است ، بلكه با ضايع شدنقسمتى از سلول هاى مغز، روح مجرد، وسايل ارتباط و ابزار كار آن قسمت مخصوص را ازدست داده و در نتيجه از انجام وظيفه مربوط به آن بازمانده است .
ژان ث . فيلو، استاد فلسفه ، چنين مى گويد:
(به نظر برگسون ، نقش اساسى بدن ،عمل كردن است . دنياى خارج بر بدن اثر مى گذارد و آن هم به دنياى خارج عكسالعمل نشان مى دهد. مغز به غير از نوعى مركز تلفن چيز ديگرى نيست . نقش آن هممثل مركز تلفن چيز ديگرى نيست . نقش آن هم مثل مركز تلفن عبارت از برقرار ساختنارتباط يا منتظر نگاه داشتن است . اگر اين دستگاه ماشينى خراب شود، فراموشى هاىمختلفى را مشاهده خواهيم كرد. اما صورت هاى ذهنى گذشته ، كجا و چگونه حفظ مى شوند؟برگسون در اين قسمت به يك بار تسليم نظريه هاى روحى مى شود. طرفداران ايننظريه معتقدند كه نيروى روحى ، حقيقت مختلفى دارد و ممكن نيست از بين برود.
راويسون كه يكى از طرفداران فلسفه روحى است وقبل از برگسون بوده ، به روح مطلقى معتقد است كه واحدكامل و خاطره تمام است و همواره در برابر همه چيز و خودش حاضر است و هميشه و بدونتخلف ، آن چه را كه خودش بوده و مى باشد زير نظر دارد.
راويسون كه يكى از طرفداران فلسفه روحى است وقبل از برگسون بوده ، به روح مطلقى معتقد است كه واحدكامل و خاطره تمام است و همواره در برابر همه چيز و خودش حاضر است و هميشه و بدونتخلف ، آن چه را كه خودش بوده و مى باشد زير نظر دارد.
اشتباه ماديون  فيلو مى گويد: اگر زيست شناسان تصور كرده اند كه خاطرات بهشكل استحاله هاى مادى در مغز باقى مى ماند و اين موضوع را به اتكاى امراض ‍ حافظه وارتباط آن ها با قسمتى از مغز اظهار داشته اند، دچار اشتباه شده اند. اگر به مغز صدمهاى برسد، دستگاه هاى حركتى خراب مى شوند و مغز ديگر نمى تواند نقش خود را انجامدهد و خاطرات مجرد هم نمى توانند صورت مادى به خود بگيرند. ديگر خاطرات مفيد ظاهرنمى شوند و شخص به انواع امراض حافظه مبتلا مى گردد، اما با اينحال ، حافظه مجرد مورد تعرض قرار نگرفته است . پس مغز فقط شرايط انجامعمل تذكار را فراهم مى نمايد و محتوى تذكار نيست . البته عموما مابين حالات نفسانى ومغز، پيوستگى و تعلقى وجود دارد، ولى چنان كه برگسون متذكر مى گردد، مابينلباسى كه به ميخ آويزان است و خود ميخ هم پيوستگى وجود دارد، زيرا اگر ميخ رابيرون بياوريم ، لباس مى افتد. با اين حال وجود لباس به وجود ميخ بستگى ندارد.
تفكيك حافظه از عادات  اگر در دوره كنونى بخواهيم از نفوذ نظريه هاى برگسون اظهار عدم اطلاع كنيم ، كاربيهوده اى كرده ايم . برگسون اول كسى است كه حافظه حقيقى را از عادات مجزا نموده وثابت كرد كه خاطره مانند چيزى كه در كتابى ثبت شده باشد، در مغز نيست . وى نشان دادكه مغز دستگاهى است كه صورت هاى ذهنى را با زمانحال مربوط مى سازد. از طرفى دلاى مى نويسد تمام قضايايى كه اخيرا به وسيلهآزمايش هاى علوم حيوان شناسى و علم امراض ‍ ثابت شده است ، نظريه برگسون را تاييدمى كند.)(138)
نظريه روحيون و ماديون  عقل بشر نيز يكى از پيچده ترين حقايق جهان آفرينش است . اين گوهر گران بها وناشناخته ، كه منشاء اصلى تمام افتخارات انسان و مايه اساسى تقدم بشر است ، بهمراتب مجهول تر از نيروى حافظه است .
حقيقت ناشناخته  دانشمندان روحى و مادى ، در گذشته ، پيرامون آن سخن ها گفته و بحث ها كرده اند و آنگفت وگو تا امروز همچنان ادامه دارد. روحيون معتقدند كه نفس عاقله و مركز اصلى تفكر وتعقل ، روح مجرد انسان است و سلول هاى مغز چيزى جز وسيله مادى نيست كه در اختيار روحمجرد قرار گرفته است . ماديون عقيده دارند كه روح مجردى در بشر وجود ندارد. مركزاصلى و كانون حقيقى تفكر، همان سلول هاى مخصوص مغز است . ولى با تمام گفت وگوهاو با همه پيشرفت هايى كه در علوم مختلف نصيب بشر شده ، تا امروز چيزى جز بهت وتحير عايد دانشمندان نگرديده است و هر چه پيشتر مى روند، بيشتر به عجز و ناتوانىخويش اعتراف مى نمايند.
منشاء واقعى فكر  دكتر كارل مى گويد:
(ماهيت فكر يعنى اين عنصر عجيبى كه با صرف انرژى ناچيزى اين قدر فعاليت مىكند، چيست ؟ و روابط آن با اشكال معلوم انرژى فيزيكى كدام است ؟ روح در ماده زنده ،نامريى است . مع ذلك ، بزرگ ترين قدرت فعاله دنياى ماست . چه ، سطح زمين را باكاوش هاى خود عوض كرده و تمدن ها بر پا و سرنگون نموده و جهان ستارگان را به ماشناسانده است . آيا همان طور كه انسولين به وسيله لوزالمعده و صفر از كبد ترشح مىشود، فكر نيز از مغز تراوش مى كند؟ كدام عناصر و موادسلول عصبى است كه به فكر بدل مى گردد؟ آيا همان قسم كه گلوكز از گليكوژن وفيبرين از فيبرينوژن حاصل مى شود، فكر نيز از عاملى كه قبلا وجود داشته ، پديدارمى گردد و يا نوعى انرژى است كه با انرژى هاى فيزيكى متفاوت است و به وسيلهسلول هاى طبقه قشرى مغز زاييده مى شود؟ و يا بر عكس موجودى غير مادى است كه درخارج از زمان و مكان و بيرون از ابعاد جهان بزرگ وجود دارد و به طريقه مجهولى در مغزراه مى يابد. در هر عصر و در هر كشور، فلاسفه بزرگ ، عمر خود را صرفحل اين مسائل كرده اند و هيچ يك به گشودن اين راز موفق نشده اند.)(139)
اندازه گيرى نيروها  بدون ترديد، هر قسم فعاليت مادى احتياج به مصرف كردن نيرو دارد. دانشمندان درپرتو پيشرفت هاى علمى توانسته اند از مقدار نيرويى كه در بدن يك انسان ، براىانجام كارى صرف مى شود، اندازه گيرى كنند. پنج ساعت رانندگى ، چهار ساعت نجارى، سه ساعت آهنگرى ، دو ساعت نويسندگى و يك ساعت سخن گفتن ، چه مقدار نيرو لازم دارد؟علم آن را تعيين نموده و پاسخ داده است .
مهم ترين كار انسان فكر كردن است . فكرى كه مايه همه پيروزى هاى دانشمندان بشراست . فكرى كه منشاء اصلى كليه مظاهر خيره كننده تمدن است . فكرى كه اساس سعادتمادى و معنوى بشر به آن بستگى دارد. فكرى كه مى تواند يك تمدن عظيم به وجودآورد، يا يك تمدن كهن را نابود نمايد.

از يك انديشه كه آيد در درون
صد جهان گردد به يك دم سرنگون
خلق بى پايان ز يك انديشه بين
گشته چون سيلى روانه بر زمين
هست آن انديشه پيش خلق خرد
ليك چون سيلى جهان را خوردوبرد
خلق عالم چون رمه است و او شبان
مى دواند جمله را روز و شبان
شگفتى كارهاى دماغى  موضوع عجيب و جالب توجه آن است كه فكر، با همه اقتدار و عظمتش ، به نيروى مادى ،احتياج قابل ملاحظه اى ندارد و مقدار مصرفش به قدرى كم و ناچيز است كه باوسايل علمى قابل اندازه گيرى نيست و تقريبا بايد گفت صفر است .
(شگفتى در اين است كه كارهاى دماغى به هيچ وجه سبب افزايش ‍ متابوليسم بدن نمىگردد. گويى در اين هنگام انرژى زيادى مصرف نمى شود و يا آن كه انرژى لازمه آنقدر ناچيز است كه تكنيك هاى ما قادر به اندازه گيرى آن نيست . حقيقتا عجيب است كهصرف انرژى براى فكر، فكرى كه سطح زمين را با آثار خود تغيير مى دهد و باعثايجاد و افناى ملت ها مى گردد و در فضاى بى كران آسمان ، دنياهاى جديدى را كاوش وكشف مى كند، اين قدر ناچيز باشد كه نتوان آن را سنجيد.
بزرگ ترين فعاليت هاى فكرى ، كمتر از انقباض عضله دو سرباز براى برداشتن يككتاب ، متابوليسم را بالا مى برد. نه جاه طلبى سزار، نه تفكرات نيوتن ، نهمطالعات درخشان پاستور، به اندازه قدرت چند ميكروب يا جزيى افزايش تيروئيد، سببافزايش تغذيه بافت ها و متابوليسم ايشان نشده است .)(140)
بى نيازى روح از انرژى مادى  اين كه بزرگ ترين فعاليت هاى فكرى ، كمتر از انقباض عضله اى نيرو مصرف مى كند،مويد اين مطلب است كه فكر يك عمل مادى نيست ، بلكه يكعمل معنوى و ناشى از روح مجرد است . روح مجرد در فعاليت هاى روحانى خود نيازى بهانرژى مادى ندارد.
مردم چهارده قرن قبل ، از رسول اكرم (ص ) درباره حقيقت روح پرسش ‍ كردند. خداوند درقرآن شريف به اين پرسش پاسخ داد:
(و يسئلونك عن الروح ، قل الروح من امر ربى و ما اوتيتم من العلم الا قليلا).(141)
پيغمبر اكرم ماءمور شد در جواب سئوال مردم بگويد كه روح يك امر الهى است و براىبشر يك حقيقت ناشناخته و مجهول است و آن چه كه در فهم اين حقيقت ، به آن ها افاضهشده ، بسى كم و ناچيز است .
نارسايى دانش در شناختن روح  از روزگار رسول اكرم تا امروز، تحولات عظيمى در جهان بشر پديد آمده و انسان در راهعلم و دانش پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى نصيبش گرديده ومنازل بسيارى را پشت سر گذارده است . حقايقمجهول يكى پس از ديگرى آشكار شده و رازهاى بسيارى از پشت پرده درآمده است . ولىدرباره شناسايى حقيقت روح بشر، وضع دنياى امروز هم مانند عصر پيغمبر اكرم است .بشر آن روز از اين حقيقت مجهول آگاه نبود، و دانشمندان امروز نيز حقيقت روح را نمىشناسند. آن روز اطلاعات بشر درباره روح ، كم و ناچيز بوده و اطلاعات امروز انسان همبا همه پيشرفت هاى علمى ، ناچيز و كم است . اين خود حقيقتى است كه دانشمندان دركمال صراحت بدان اعتراف مى كند:
جرقه مجهول  دكتر اوستاس چسر پزشك و روان شناس انگليسى مى گويد: (بعضى اشخاص مىگويند كه مجموعه اعمال ماشينى مغز ما، اين من يا خود راتشكيل مى دهد. عده ديگر مى گويند كه آن عبارت از مغز به علاوه يك جرقه مرموز است كههنگام مرگ از بدن ما خارج مى شود. چنان كه مى دانيد، فلاسفه بزرگ درباره روح و ماهيتآن و محل آن در بدن ما و همچنين اين كه آيا روح از بين رفتنى است يا جاودانى ، زيادانديشيده اند. اين مسئله پيچيده هنوز هم حل نشده است و هنوز هم دانشمندان براى كشف حقيقت آنمى كوشند.
به هر حال هر يك از ما بايد اين موضوع را براى خودحل كنيم . يعنى يا بايد از افكار يكى از فلاسفه يا اديان درباره روح پيروى كنيم ، ياآن كه كوشش ‍ كنيم خودمان در اين باره به نتيجه اى برسم . اين مسئله به قدرى وسيعاست و به اندازه اى عقايد گوناگون درباره آن اظهار شده كه درسال هاى اخير، بسيارى از متفكرين تصميم گرفتند آن را از نظر ديگرى مورد مطالعهقرار دهند. به اين معنى كه مسئله روح را كه بسيار پيچيده يا مبهم است ، كنار گذارده ،تنها درباره ذهن يا روان ، يعنى مجموعه احساسات و عقايد و افكار ما، به كنجكاوى ومطالعه بپردازند.
قبلا بايد بگويم كه هنوز درباره بدن ، بسيارى چيزها را نمى دانيم ، ولى البته مىتوانيم بدن را وزن كنيم يا از آن عكس بگيريم . حتى مى توانيم اجزاى مختلف آن راجداگانه مورد مطالعه قرار دهيم و آزمايش هاى زيادى روى آن انجام دهيم . درست است كه مامى توانيم مغز را وزن كنيم و از آن عكس ‍ بگيريم و آن را تشريح كنيم ، با مغز شخصمرده مى توانيم اين كارها را به خوبى و به طوركامل انجام دهيم و با مغز شخص زنده هم تا اندازه محدودى اين آزمايش ها را مى توان انجامداد، ولى آيا تشريح مغز مرده ، به ما در شناختن روان كمك مى كند و آيا جراحى كه مغز يكشخص زنده را عمل مى كند، مى تواند به افكار درونى او پى ببرد؟ متاءسفانه بايدبگويم كه موضوع شناختن روان ، خيلى از اينمشكل تر و پيچيده تر است .)(142)
از اين مختصر دو نتيجه به دست آمد:
اول . قرآن شريف كه مبين حقايق و ميزان شناسايى حق ازباطل است ، به وجود روح تصريح كرده و آن را يك امر الهى معرفى فرموده است . بهعلاوه ، خاطر نشان كرده كه آگاهى مردم بر آن حقيقتمجهول بسى ناچيز و كم است . اكنون نيز روحيون و ماديون ، با همه پيشرفت هاى علمى ،معترف اند كه از حقيقت و روان بشر و همچنين حقيقتعقل ، آگاهى ندارند. خلاصه ، روح و عقل در نظر پيروان هر دو مكتب ، دو حقيقتمجهول و ناشناخته هستند.
مركز مادى تعقل  دوم . روحيون و ماديون هر دو قبول دارند كه از نظر وظايف الاعضايى ، مغز آدمى مركزعقل و فكر است و اگر آسيبى ببيند، در تعقل و تفكر اثر مى گذارد. اين موضوع نيز موردتاييد روايات اسلامى است .
( ابى عبدالله عليه السلام : موضعالعقل الدماغ .(143) )
امام صادق (ع ) فرموده است : مركز عقل بشر مغز است .
( ابن عباس ، قال ان الله تعالى اوحى الى داود انيسال سليمان عن اربعة عشر كلمة ، فان اجاب ورثه العلم والنبوة ،قال اخبرنى يا بنى اين موضع العقل منك ، قال الدماغ .(144) )
ابن عباس مى گويد كه خداوند به داود پيغمبر وحى فرستاد كه از فرزند خود حضرتسليمان ، 14 كلمه را پرسش نمايد. اگر به درستى جواب داد، او را وارث علم و نبوتخود قرار دهد. سئوال كرد: فرزند، مركز عقل تو در بدنت كجاست ؟ جواب داد: مغز مركزعقل است .
اينك ، براى آن كه جوانان خود را بشناسند و از نارسايىعقل خويشتن در دوران بلوغ بهتر آگاه گردند، مطالب چندى را بر اساس روايات اسلامىو تحقيقات علمى دانشمندان بشر، با آنان در ميان مى گذاريم .
بررسى مغز نوجوانان  اول . با توجه به اين مطلب كه مركز مادى عقل آدمى ، دماغ اوست ، بررسى وضع مغزنوجوانان تازه بالغ ، يكى از بهترين و نزديك ترين راه تشخيص ‍ درجه خردمندى وتعقل آن هاست . خوشبختانه ، دانش امروز اين مطلب را به خوبى تحقيق كرده و در اختيارعلاقه مندان گذارده است .
(تنها قسمت بدن كه از قانون تقسيم سلولى مستثناست ، بافت عصبى يعنى مغز واعصاب است . چون نوزادان ، تمام سلول اين بافت را با خود به دنيا مى آوردند و در تمامدوران زندگى ، حتى يك سلول مغزى يا عصبى نمى سازند، به هميندليل ، از بين رفتن اين سلول ها بر اثر بيمارى يا ضربه ، غيرقابل جبران است .
اما با وجود همه اين ها، مغز و پى نوزاد بدون زياد شدنسلول ها رشد مى كند و اين كار در سه سال اول زندگى آن قدر سريع انجام مى گيردكه تقريبا 85 درصد از رشد مغز بشر تا سه سالگى انجام شده است .)(145)
رشد سريع مغز كودك  گرچه ساختمان مغزهاى مردم از نظر تعداد سلول ها و خصوصيات دقيق آن با يكديگرمتفاوت است ، ولى در هر حال مغز هر انسانى وسيله ارتباط و ابزار مادى براى روح آنانسان است . موقعى كه سلول هاى هر مغزى به رشد نهايى خود رسيد و آخرين مرحلهكمال طبيعى خود را طى كرد، مى توان گفته وسيله مادىتعقل در آن فرد به حد كمال خود رسيده است وقبل از آن ، به سبب ناتمامى رشد و كمال سلول ها، چراغعقل ضعيف و كم فروغ است .
افكار كودكانه  با آن كه در سه سال اول زندگى ، نمو سلول هاى مغز بسيار سريع است و در آن مدتكوتاه ، تقريبا 85 درصد رشد دماغى پايان مى پذيرد، با اينحال مى بينيم كه اطفال ، همچنان كودكانه فكر مى كنند و قدرت تجزيه وتحليل صحيح مطالب را ندارند، زيرا از طرفى ، تا زمانى كه 15 درصد باقى ماندهرشد بر آن افزوده نشود و سلول هاى مغز و شبكه هاى ارتباطى آن بهمنزل نمو و كمال خود نرسند، نيروى تعقل و تفكر به خوبى شكفته نمى شود و از طرفديگر، عقل و ادراك وقتى كامل مى شود كه تمام شبكه هاى ارتباطى مغزى ، كه از تارهاىعصبى تشكيل شده اند، به طور كامل از غشاء ميلين پوشيده شوند.
(به عقيده لانك ورثى ، فعاليت ادراكى روانى مغز با سرعت پوشيده شدن رشته هاىعصبى از ماده ميلين رابطه خيلى نزديك دارد.)(146)
براى آن كه نوجوانان ، زمان رشد نهايى مغز خود را بدانند و از سنين آخرينمراحل تكاملى اعصاب آن ، آگاه گردند و خلاصه براى آن كه بدانند نيروىعقل و دركشان در چه موقع به آخرين مراحل كمال خود مى رسد، دو قسمت از نتيجه تحقيقاتدانشمندان متخصص را در اين جا نقل مى كنم .
(1. جدول رشد مغز كه به وسيله بُويد تهيه شده است .)(147)
وزن متوسط مغز در سنين مختلف
سن پسردختر
در مواقع تولد 330گرم 283گرم
3 تا 6 ماهگى 602گرم 560گرم
6 تا 12 ماهگى 776گرم 727گرم
1 تا 2 سالگى 941گرم 843گرم
2 تا 4 سالگى 1095گرم 990گرم
4 تا 7 سالگى 1138گرم 1035گرم
7 تا 14 سالگى 1301گرم 1154گرم
14 تا 20 سالگى 1374گرم1244گرم
پوشش كامل رشته هاى عصبى  (2. اكثر رشته هاى عصبى در مغز و نخاع و پى ها، از ماده اى به نام ميلين پوشيده شدهاند و مى توان گفت يك رابطه مستقيم خيلى نزديك بين رشداعمال مغزى و پوشيده شدن رشته هاى عصبى از ميلين وجود دارد. بيشتر رشته هاى عصبىدر مغز، تا سن بلوغ ، از اين ماده پوشيده مى شوند، ولى بعضى از رشته هاى عصبى كهدر قشر مغز وجود دارند، در سنين متوسط زندگانى ، كاملا از غشاء ميلين پوشيده مىشوند.)(148)
ملاحظه مى كنيد كه مغز آدمى در بيست سالگى به رشد نهايى خود مى رسد، ولىپوشش كامل رشته هاى عصبى قشر مغز، كه با فعاليت هاى ادراكى رابطه مستقيم دارد، بااختلاف تفاوت سرعت پوشش در افراد، تقريبا در سنين متوسط زندگى صورت مىگيرد. بنابراين ، به هر نسبتى كه سن نوجوان بالا مى رود و به سنين متوسط عمرنزديك تر مى شود، نيروى درك و تعقلش كامل تر مى گردد.
(قال على عليه السلام : و يستكمل عقله فى ثمان و عشرين سنة .(149) )
على عليه السلام مى فرمايد: عقلآدمى در 28 سالگى كامل مى شود.
(و عنه عليه السلام و ينتهى عقله فى خمس و ثلثين و ما كان بعد ذلك فبالتجارب.(150) )
و نيز فرموده است آخرين مرحله نهايى تكامل طبيعىعقل ، در 35 سالگى است و از آن پس ، هر ترقى و كمالى كه نصيبعقل مى شود، تجربى است نه طبيعى .
نتيجه اين مطلب در سه جمله خلاصه مى شود:
1. مغز آدمى مركز مادى تعقل و تفكر است .
2. تا زمانى كه مغز هر انسانى به رشد نهايى خود نرسيده و تارهاى عصبى قشر مغزاز ماده ميلين به طور كامل پوشيده نگشته ، وسيلهتعقل و تفكر او كامل نشده است .
3. گرچه در سه سال اول زندگى ، مغز كودك در حدود 85 درصد رشد مى كند، ولى 15درصد باقيمانده ، كه ميزان رشد نهايى مغز است و همچنين پوشش تارهاى عصبى ، كهوسيله شكفتگى كامل دستگاه تعقل است ، با گذشتن ساليان دراز به دست مى آيد و تاحدود 35 سالگى طول مى كشد.
رمز نارسايى عقل جوان  اگر نوجوانان به اين سه نكته طبيعى توجهكامل نمايند، به رمز نارسايى عقل خود پى مى برند و به خوبى مى فهمند كه تا دورانبلوغ را طى نكنند و ايام جوانى را پشت سر نگذارند، نيروى دركشان به رشد نهايىخود نمى رسد و از كمال عقل برخوردار نخواهند شد.
اندازه گيرى عقل و هوش  دوم . چندى است كه به وسيله تست ، درجات عقل و هوش اشخاص را آزمايش مى كنند و اين دونيروى پنهانى روان را به وسيله سئوالات مربوط اندازه گيرى مى نمايند. آزمايش هاى راكه كارشناسان روى عقل و هوش ‍ نوجوانان تازه بالغ انجام داده اند، به اين نتيجه رسيدهاست كه نه تنها عقل و هوش آنان در تحولات بلوغ رشد نمى كند، بلكه سطح آن دو تااندازه اى تنزل مى نمايد. درباره اين كه چراتنزل مى كند، نظراتى اظهار شده است . براى آن كه نوجوانان از وضع روانى خودبهتر آگاه گردند، عين عبارات بعضى از دانشمندان را در اين جانقل مى كنم :
(اگر كسى ناگهان اين سئوال را از شما بكند، آيا جوانان نورسيده از كودكان باهوشترند، مثل اين كه ميل مى كنيد بگوييد: بلى . اما در نتيجه تفكر، شبهه اى در شما پيدا مىشود.
ميزان مترى هوش  مى دانيد كه به وسيله تست ها موفق شده اند سطح فكرىاطفال را سال به سال تعيين كنند، و آن چيزى را كه بينه ميزان مترى هوش ناميده است ،تشكيل دهند. اما آهنگ توسعه فكرى كه به وسيله تست اندازه گرفته مى شود، ازسال هاى تكليف به بعد كم كم نقصان مى يابد و از 14 سالگى به بعد، تا سنينكمال ، ترقيات آن نامحسوس است . به طورى كه منحنى هاى آمار كم كم افقى مى گردند.بينه چنين عقيده داشت كه با مطالعه در كارخانه ها نيز سن به طور متوسط از 13سال تجاوز نمى نمايد.)(151)
(رابطه مابين پيدايش يك فكر منطقى نزديك به فكر دورانكمال ، و زمانى كه توسعه فكرى حاصله از تست ها شروع به كند شدن مى كند،دليل ديگرى براى اين نظريه به وجود مى آورد كه بعد از دوران كودكى ، ترقىفكرى واقعى انجام نمى گيرد.
جهش عواطف و كندى فكر  ممكن است اين فكر نيز براى برخى پيش آيد كه در دوران بلوغ ، در نتيجه جهش عواطفمحبت و پيدايش غريزه جنسى ، هوش تحت تاءثير آن ها قرار مى گيرد و مطيع و منقاد مىشود.
فكر يك كودك 11 ساله كه عينى تر و عملى تر است و با دنياى خارج توافق بيشترىدارد، خيلى به فكر اشخاص عاقل و كامل نزديك تر است تا فكر جوانى كهدل داده عواطف و هيجانات خويشتن است و علاقه او به كابوس ها و تخيلات و عواطف خودخيلى بيشتر است تا به محيطى كه وى را احاطه نموده است .
اگر بخواهيم بگوييم كه در دوران بلوغ ، هوش به كلى تاريك و خرف مى شود، اغراقگفته ايم . اما اگر واقعا يك سير قهقهرايى در بين باشد، فقط در دوران بحران تكليفامكان دارد، زيرا شور و هيجان جوانى با شكفتگى فكرى ، موافق و مساعد نيست.)(152)
(قال اميرالمومنين عليه السلام : لايزالالعقل والحمق يتغالبان على الرجل الى ثمانى عشر سنة فاذا بلغها غلب عليه اكثرهمافيه .(153) )
على عليه السلام فرموده است : پيوسته عقل و حماقت در مزاج نوجوانان تازه بالغ در جنگو ستيزند تا بحران تكليف را پشت سر بگذارند و به سن هجدهسال برسند. در آن موقع ، اگر ساختمان فكرى جوان طبيعى و سالم باشد، كم كمعقل پيروز مى شود و حماقت شكست مى خورد، و اگر اساسا احمق باشد، حماقت برعقل غالب خواهد شد.
جنون جوانى  سوم . يكى از بيمارى هاى روانى كه كليه دانشمندان متخصص ، در كتب علمى خود شرح دادهو پيرامون آن مبسوطا بحث كرده اند، جنون جوانى است . اين بيمارى معمولا در سنين بلوغآشكار مى شود و با تفاوت نشانه ها و عكس العمل هاى مختلفى كه در بيماران پديد مىآورد، به چهار نوع تقسيم شده است .
كارشناسان دانشمند تاكنون نتوانسته اند علت واقعى اين بيمارى را به درستى تشخيصدهند و محتملا آن را ناشى از فعل و انفعال هاى ترشحات غدد داخلى ، در دوران بحرانىبلوغ ، و مسموميت هاى ناشيه از آن مى دانند.
(علت اصلى جهل ما از مسائل روانى ، پيچيدگى و ابهام شگرف موضوع اوست . ما هنوزوسايلى در دست نداريم كه بتوانيم در دنياىمجهول سلول هاى عصبى و اعمال مغزى و روانى ، براى خود راهى باز كنيم . فىالمثل ، براى ما ممكن نيست كه روابط دقيق بين علائم بيمارى جنون جوانى و ضايعاتسلول هاى مغزى را در يابيم .)(154)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation