بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

جوان و تخيلات  يكى از تمايلاتى كه در دوران شباب به شدت بروز مى كند و باعث سرپيچىنوبالغان از روش هاى عاقلانه بزرگسالان مى گردد، علاقه به تخيلات غير ممكن وتصورات افسانه مانند است . در اين دوره ، افكار شيرين ناشدنى چنان در اعماق روحجوانان اثر مى گذارد و آنان را به عالم خواب وخيال مى كشاند كه از واقع بينى و درك حقايق زندگى باز مى مانند.
(شايد هرگز در دوران زندگى ، تجسم وتخيل انسان اين قدر شديد و درخشان و غير قابل مقاومت نباشد. به خصوص دورانى كه مابين 17 و 20 سالگى محصور است ، امتياز خاصى را در ادوار زندگى داراست .
خيالبافى صورت مرجع تفكر در دوران تكليف است . شروع آن در نتيجه يك هيجان سبك وساده مى باشد كه اولين صور ذهنى را به وجود مى آورد آنگاه در نتيجه تداعى افكار ويادگارها، صور جديدى از آن مشتق مى گردند، چنان كه گويى جوان بر روى شيبملايمى به طرف يك دنياى نيمه خيالى ، كه در عينحال بستگى تام با وضع احساسات فعلى وى دارد، رانده مى شود.)(704)
تخيلات مفيد  علاقه به تخيلات كه به فضاى حكيمانه الهى در نهادنسل جوان آفريده شده ، اگر عاقلانه و با اندازه گيرى صحيح به كار برده شود،قطعا نتايج سودمندى به بار مى آورد. تخيلات در حدود مصلحت ، نيروى خلاقه ذهن جوانانرا به كار مى اندازد و به آنان افكار ذهنى جوانان را بيدار مى كند و آنان را براىنيل به مدارج عالى ترى آماده مى سازد.
كرسى مورسين مى گويد:
(قوه تخيل در اطفال ، سر منشاء بسيارى از خوشى ها و مسرت ها است . در مواقع بازى ،كودكان تخيلات خود را آزادنه به كار مى اندازند و علامت آن اعتماد و اطمينان كودكانه اىاست كه به هم بازى هاى خود دارند. طفلى كه تفنگ چوبى به دوش انداخته و قدم نظامىبرمى دارد، خود را يك سرباز واقعى تصور مى كند.
گاهى يك تخيل عميق بر اثر تربيت و تجربه يا به واسطه تاءثيرات محيط، بهصورت يك شاهكار هنرى يا تابلو نقاشى يا اختراع مكانيكى در مى آيد، افكار و عقايد،زاييده همين قوه تخيل است نبوغ و دهاء نيز مولود همان مى باشد. عالى ترين تجليات مغزبشرى ، در اختراعات و ترقيات مكانيكى و فهم رياضيات عاليه ، نتيجه همين قوه تصورو تخيل است .)(705)
موريس دبس مى گويد:
تخيل و پيشرفت هاى فكرى  (بايد با دقت تمام ، ما بين فعاليت طبيعى فكرى جوانان نورس با حالات غير عادىآنان ، كه در نزد مبتلايان به امراض عصبى ديده مى شود، تفاوتقائل گرديد. اين تخيلات ، از لحاظ امكانات جديد و اختراعات و افكار بديع بسيار غنىاست و براى پيشرفت فكرى و فرهنگى جوانان مقدمه مناسبى مى باشد.
اگر ما نيز مانند پ . گيوم معتقد باشيم كه تجسم و تصور، بيش از فعاليت هوش ، درزندگى انسان مؤ ثر است ، بايد قبول كنيم كه دوران بلوغ يكى ازمراحل اساسى توسعه بدن انسانى است .
جوان و افكار شاعرانه  وقتى انسان از اى موضوع بيشتر اطمينان مى يابد كه ملاحظه مى كند جهش ‍ تجسمات خلاقو به خصوص جهش پيشرفت هاى هنرى در اين زمان بيشترقابل ملاحظه است . جوان نو رسيده كه علاقه مفرطى به صور شاعرانه پيدا مى كند، درمقابل زيبايى ، حساس تر از ديگران است . تجسم وتخيل جوان را وادار مى سازد كه وجود خود را كشف كند و ديگران را درك نمايد.)(706)
اگر تخيلات دوران شباب از حدود شايسته خود تجاوز كند و به صورت توسعه اوهام وخواب خيال در آيد و جوانان در آرزوهاى ناشدنى و تصوراتمحال خود غرق شوند و از درك واقعيتهاى زندگى باز مانند، آن تخيلات مايه تيره روزىو بدبختى آنان خواهد شد.
در چنين مواقعى ، نيروى فروزان عقل خاموشى مى شود، سرمايه گران بهاى عمر بهرايگان از كف مى رود و آدمى از كوشش و فعاليتى كه مايه پيروزى هاى زندگى است ،باز مى ماند و سرانجام دوران حياتش با محروميت و ناكامى سپرى مى گردد.
خيالات باطل  (البته خيال و تصور ما به جا و لازم است ، به شرط آنكه مقدمهعمل باشد، و گرنه خيالاتى كه منجر به عمل و نتيجه نشود، يكسرهباطل و مانع پيشرفت و تلف كننده عمر خواهد بود.
فرق نويسندگان و مخترعين كه مخلوق خود را درخيال مى سازند و مى پرورانند با مردم خيالباف اين است كه آنان مهارخيال را به دست دارند و آن را به هر جه كه مى خواهند مى برند، در صورتى كه مردمخيالباف را، خيال ، همچو اسبى سركش ، ديوانه وار، به هر جا مى كشاند و احيانا بهخطر مى اندازد. آن كه در عالم حقيقت به دنبال آرزو پويان و كوشان است ، هر روز بهمقصود خود نزديك تر مى شود، ولى آن كه آرزو را در فقطخيال جست و جو مى كند، هر روز از آن دورتر و نااميدتر خواهد بود.)(707)

مرغ بر بالا پران و سايه اش
مى دود بر خاك و پران مرغ وش
ابلهى صياد آن سايه شود
مى دود چندان كه بى مايه شود
بى خبر كان عكس آم مرغ هواست
بى خبر كه اصل آن سايه كجاست
تير اندازد به سوى سايه او
تركشش خالى شود در جست و جو
تركش عمرش تهى شد عمر رفت
از دويدن در شكار سايه تفت
اسلام و تخيلات مفيد  پيشواى عالى قدر اسلام ، تخيلات مفيد و آرزوهاى به جاى بشر را، كه منشاء سعى وكوشش مايه ترقى و تعالى است ، پسندديه و ممدوح دانسته و آن را از شاخه هاى رحمتالهى معرفى فرموده است .
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله :الامل رحمة لامتى ولولا الامل مارضعت والدة ولدها و لاغرس غارس شجرا.) (708)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : آرزو براى امت من رحمت است . چه اگرآرزو نمى بود، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى درختى نمى نشاند.
برعكس ، تخيلات مضر و آرزوهاى دراز و ناشدنى ، در روايات مذهبى مطرود و ناپسندشناخته شده و اولياى گرامى اسلام آن را نشانه كوته فكرى و نادانى معرفى كردند.
(قال على عليه السلام : من الحمق الاتكال علىالامل .) (709)
على عليه السلام فرموده : تكيه كردن بر آرزو از ابلهى و حماقت است .
(و عنه عليه السلام : كثرة الامانى من فسادالعقل .) (710)
آرزوهاى دراز  و نيز فرموده است : آرزوهاى زياد، ناشى از فسادعقل آدمى است .
(قال اميرالمومنين عليه السلام : من اطال الامل اساالعمل .) (711)
اميرالمومنين عليه السلام فرموده است : كسى كه آرزو را دراز گرداند رفتار خود راضايع و بد ساخته است .
متاءسفانه ، عشق ، تخيلات ناشدنى و آرزوهاى دراز، درنسل جوان ، خصوصا در دختران ، بيش از حد ضرورت و مصلحت بروز مى كند و در بعضىاز موارد، تصورات موهوم به طورى بر روح جوانان چيره مى شود و آنان را به عالمخواب و خيال مى كشاند كه به كلى از درك واقعيت هاى زندگىغافل مى شوند.
در محيط مدرسه براثر پريشان فكرى ، درس معلم را نمى فهمند و در محيط خانواده بهكارهاى ناموزون دست مى زنند و زندگى عادى را به باد مسخره مى گيرند و تنها بهافكار شيرين و غير ممكن خود شرخوش و مست اند. اين حالت روانى يكى ازعلل سرپيچى نسل جوان از روش هاى سنجيده و عقلانى بزرگسالان است .
شخصيت موهوم  (تخيل و تجسم پرشور و جوان نو رسيده ، شخصيت او را به آن صورتى كه خودمايل است و آرزو دارد، به وجود مى آورد و آن را در نظر قشنگ و زيبا مى سازد. يكگودال عميق مابين وجود واقعى و تصور افسانه آميزى كه خيالبافى از آن به وجودآورده است ، ايجاد مى شود. توافق ما بين وجود و شخصيت واقعى ، و آن وجودى كه درنتيجه تحريكات افسانه آميز خيالبافى ايجاد شده است ، هر لحظهمشكل تر مى شود.)(712)
(تخيل و تجسم احساساتى در نزد دختركان ، مقام وسيع ترى را داراست مخصوصا براىدختركان با فرهنگ و تحصيل كرده ، يك ملاقات ساده و بعضى گفت و گوهاى عادى و بىحاصل كافى است كه در مغز ايشان يك رمان كامل به تمام معنى به وجود آورد.)(713)
علل سرپيچى جوانان  نتيجه آن كه جهش احساسات و هيجان هاى عاطفى ، حس تجددخواهى ،ميل مخالفت با تقليد، يا تقليد در جهت مخالف و همچنين تخيلات ناشدنى و آرزوهاى بىحساب ، از تمايلات طبيعى دوران شباب است و با تفاوت شدت و ضعف در وجود كليهجوانان نهفته است .
بدون ترديد، هر يك از اين تمايلات به نوبه خود در ساختن صفات اخلاقى و پىريزى شخصيت جوانان سهم مؤ ثرى دارد و در پاره اى از موارد، آنان را به مخالفت باآداب و رسوم نسل كهن و سرپيچى از آنها وارد مى كند و گاهى كار به طغيان و عصيانمنجر مى شود.
فعاليتهاى غير عميق  بعضى از جوانان در احراز شخصيت و انتخاب راه سازش با محيط، داراى وضع عادى هستندو براى ساختن شخصيت خود، مستقيما از برنامه هاى خانوده و اجتماع پيروى مى كنند و خيلىزود خود را با شرايط زندگى تطبيق مى دهند و دوش به دوش جامعه قدم برمى دارند واگر در پاره اى از مواقع به اقتضاى جوانى و براثر عواطف و انگيزه هاى دوران شباب ،از روش هاى عادى و رسوم و سنن اجتماعى سرباز زنند، مخالفتشان عميق و ريشه نيست وسرپيچى آنها ثابت و پايدار نمى نماند، بلكه پس از گذشت مدت كوتاهى مخالفت خودرا ترك گفته و همچنان روش عادى به خود مى گيرند.
(براى عده اى اثبات شخصيت با آرامى و بدون درخشش صورت مى گيرد. شخص بيشترعلاقه مند به تغييرات و ترقيات مداوم است . فكر كم كم با منافع جديد خو مى گيرد وآنها را مختص خود مى سازد و رفت رفته با حقيقت منطبق مى شود. هيجانات و آشوب هاىگذرى كه ايجاد مى شوند، هرگز تا قلمرو مسائل اختصاصى وجود پيشرفت نمى نمايند.اين اشخاص بيشتر افكار مثبت و مردان فعال را به وجود مى آورند.
عصيان ناپايدار  براى برخى ، اين عمل به وضعى دراماتيك و آميخته با نمايش و خود نمايى بهعمل مى آيد و همراه با يك عصيان ناپايدار است . علاقه به چيزهاى تازه و آرزوهاى مشخصساختن خويش منجر به اين مى شود كه در گفتار و لباس ‍ پوشيدن ، يك وضع غير عادىپيش گيرد. كشف وجود شخصى ، يك نوع نهضت حب ذات و خود ستايى مفرط ايجاد مى نمايد.اين بحران بدعت كه در رفتار و حركات روزانه و نيز در افكار و احساسات هويداست ، درخاتمه دوران بلوغ تسكين مى يابد. علت اى موضوع آن است كهتكامل اين دسته از جوانان با آهنگ مخصوص و ضربات ناگهانى بهعمل مى آيد كه منجر به حوادث كوچكى مى گردد.)(714)
جوانان انقلابى  بعضى از نوبالغان و جوانان در راه اظهار وجود اثبات شخصيت خود وضع انقلابىدارند. اينان تسليم آداب و سنن معمولى نمى شوند و همواره مى خواهند افراد استثنايىجامعه باشند. آنها در اين فكر نيستند كه صفات و اخلاق دگران را به طور عادى فراگيرند و خود را با وضع اجتماعى موجود منطبق سازند، بلكه مى خواهند حتى المقدور و باروش هيا محيط مخالفت كنند و اين راه شخصيت مخصوصى براى خويشتن احراز نمايد.
مخالفت جوانان انقلابى با آداب و رسوم اجتماعى ، ريشه دار و عميق است و منشاء آن ، تنهاعواطف دوران شباب و تجدد خواهى ، يا مخالفت با تقليد و تخيلات جوانى نيست ، بلكهدر نهاد آنان انگيزه هاى مطلوب و نامطلوبى وجود دارد كه پيوستن مجموع آنها بهيكديگر، باعث سرپيچى و تخلفشان از روش هاى اجتماعى مى گردد.
گروهى از اين قبيل جوانان ، براثر پاره اى از بيمارى هاى روانى يا سوء تربيت دورانكودكى ، از واقع بينى باز مى ماند و در راه احراز شخصيت ، به روش هاى تند و انقلابىدست مى زنند و احيانا به طغيان و عصيان مى گرايند. بعضى از آنها به قدرى از حقيقتدور مى شوند كه تا پايان عمر به سازش با محيط اجتماعى خويش موفق نمى گردند.
مخالفت بر اثر بيمارى يا نبوغ  گروهى ديگر از جوانان انقلابى كسانى هستند كه بر اثر نبوغ ذاتى و فروغ عقلىخود، از روش هاى نا صحيح اجتماعى سرباز مى زنند و دركمال واقع بينى ، ب آداب ء سنن ناپسند جامعه مخالفت مى كنند. اين گروه ممتاز وپرارزش نه تنها از اعمال نادرست دگران پيروى نمى كنند و خويشتن را به ناروايىهاى مردم آلوده نمى سازند، بلكه مى كوشند تا مسير جامعه را نيز تغيير دهند و محيطتازه اى بر وفق افكار خود به وجود آورند. براى روشن شدن مطلب ، پيرامون هر دوقسمت به اختصار توضيح داده مى شود.
غرور فطرى  (گذشته از امراضى جزئى ابراز شخصيت ، امراض فكرى اساسى ترى وجود دارد.يكى از آنها مرض پارانوئيا است كه علامت آن منم منم كردن بسيار است و زندگى اجتماعىرا غير ممكن مى سازد.)(715)
منطق غلط  (طفل پارانوئياك از همان اوان تولد داراى اخلاقى مخصوص به خود است كه او را بهوضع مخصوصى اصلاح ناپذير مى سازد. ازقبيل غرور فطرى ، كه بر اثر خودخواهى ، بر تمام تمايلاتش غلبه دارد. رشد فوقالعاده حس انانيت و خودپرستى ، بى اعتنايى ، كه از حساسيت فوق العاده شروع مى شودو حتى ممكن است به فكر آزار دگران منتهى گردد. لحنى كهمعلول منطق غلط اوست و خطر اين حالت در اينجاست كهطفل پارانوئياك همواره بر اين منطبق شكست ناپذير غلط متكى است از آن صرفنظر نمىكند. در ذهنش اشياء و موجودات به صورت كاملا غلطى نقش بسته كه گويى در اشعهمنكسرى ديده شده است .
قيافه و رفتار طفل پارانوئياك كاملا معلوم است . صورتش گرفته سرد و سخت و غالباعصبانى است . لبانش باريك و كشيده ، نگاهش ثابت و سرد و زمانى كه مات مى شود،به هيچ وسيله نمى توان وى را از اين حالت بيرون آورد. شخصيتش غيرقابل تاءثير و تاثر است و اين حالت انجماد روحى ، كه اغلب به خوبى نمايان است ،معرف اوست . چه وضع و حالتش نيز مانند عضلات صورتش بى حركت و بى نشاط مىماند.
شخصيت تغييرناپذير  طفل كاملا خود را مى گيرد و چنان رفتار مى كند كه گويى درحال حمله است و به همه چيز بى اعتناست . تمام اينها نشانه شخصيتى است كه ممكن است درهم بشكند. ولى تغيير نكند و خود را تغيير ندهد. در حركاتش ‍ سريع است . از اوان كودكىكوس استقلال مى زند و سعى مى كند راه زندگى اش را به تنهايى بپيمايد. بعضىاوقات ، اينگونه اطفال ، به جوامعى كه حس خودخواهى آنها را ارضا نكرده و آنان رارنجانده است ، اعلان جنگ مى دهند و چون اشخاصى ناراضى و خطر ناك اند، در اطراف خودسبب خرابى هاى هولناك مى شوند.
نوجوان پانزده ساله بسيار زيبا و متفر عن و بى اعتنايى كه تمام وقت خود را وقف اندازهگيرى مواد منفجره مى نمود و يك روز مقدارى از آن گردها را منفجر كرد و باعث آتش سوزىگرديد، از اين قبيل اطفال بود. آيا مى توانيد حدس بزنيد مقصودش از اينعمل چه بود؟ آرى او ميخواست دنيا را منجر سازد. تمام دنيا را به معنى اعم و اين جملات خوداو ست و اين هدف بزرگ ، خود نشانه خوبى از اخلاقش مى باشد.)(716)
بيمارى هيسترى  (مرض دوم ، هيسترى است كه انتشار آن كمتر از آن است كه اطباى امراض دماغى در اواخرقرن گذشته تصور مى نمودند. با اين حال ، در نزد دختران جوانى كه علاقه بهتظاهر و خودنمايى دارند، بسيار ديده مى شود. اينانميل دارند مناظرى به وجود آورند، كمدى هايى بازى كنند، از شخصيت معينى تقليد نمايند ولااقل خود را نيمى از آرزو و تخيل خويش ‍ وفق دهند.
شيزوفرنى  از همه بيمارى هاى شخصيت تنفر آورتر، جنون پيش رس ، به آن صورتى است كه درنوبالغان و جوانان پيدا مى شود. فعاليت روحى از حقيقت منحرف مى گردد. عجايب كيفيتاخلاقى موجب مى شود كه موجود به سوى خود بازگشت نمايد. آنگاه يك نوع بى قيدىعميقى در مقابل محيط در وى توليد مى شود. اين حالت را اوتيسم مى نامند. مريض ، اوقاتخود را به نشخوار تمام نشدنى مى گذارند. فكر بى حركت مى شود. آنگاه حالتى دربيمار پديد مى آيد كه گويى از محيط بريده است . اين نوع جنون تدريجى را امروزشيزوفرنى مى نامند.)(717)
تربيت هاى غلط دوران كودكى نيز مانند پاره اى از بيمارى هاى روانى باعث ناسازگارىبا محيط اجتماعى و شكست شخصيت است . كساين كه در كودكى خودپسند و متكبر، حقير وفرومايه ، از خود راضى و نازپرورده يا با صفات مذموم ديگرى نظاير اينها باز آمدهاند، در دوران بلوغ و جوانى با مشكلات گوناگونى مواجه هستند و نمى توانند بهآسانى خود را با جامعه تطبيق دهند و به شايستگى احراز شخصيت نمايند.
جوانان خشمگين  اينان براثر شكست هاى درونى و بى اعتنايى هاى مردم به توقعات نادرستشان ، هموارهناراضى و خشمگين هستند و همه را بد و فاسد الاخلاق مى دانند و اغلب با سرپيچى ازآداب و رسوم اجتماعى يا جنگ و ستيز با مردم ، خاطر آشفته خود را آرام و تحقيرها و اهانتهاى دگران را تلافى مى كنند. غافل از آن كه با اينقبيل اعمال ناپسند، نه تنها شخصيتى كسب نكرده و نقايص خود را جبران ننموده اند، بلكهيك قدم تازه اى در راه بدبختى خود برداشته ومشكل جديدى بر مشكلات خويشتن افزوده اند.
(بسيارى از كودكان طبيعى كه در ميان افراد فاسد و جنايتكار به دنيا مى آيند و درچنان محيطى پرورش مى يابند، نمى توانند بالاخره با محيط تطابق نمايند و بعدها يازندان ها را پر مى كنند و يا آزادانه جنايت و دزدى رت ادامه مى دهند. اين افراد عارى ازمسئوليت را بايد محصول انحطاط و فسادى دانست كه تمدن صنعتى موجد آن گرديده است .
عجز از سازش با محيط  در مدارس جديد، كودكانى كه لزوم تلاش و تمركز فكر واصول اخلاقى در تربيت آنها رعايت نشود نيز بدون حس مسئوليت و سطحى بار مى آيند وبعدها، وقتى اين جوانان با فشار محيط روبه رو مى شوند، در برابر دشوارى هاى مادىو معنوى زندگى ، جز با گريز و گوشه گيرى و يا جست و جو كمك و تهيه حامى ، ازسازش با محيط عاجز مى مانند و در موارد باريك زندگى دست به جنايت و يا خودكشى مىزنند.)(718)
عدم اعتماد به نفس  (طفلى كه بد تربيت شده ، موقعى كه بزرگ شد، اگر وارث ثروت كلانى باشد،خواهى مجبور به معاشرت و تماس با مردم است و چون اطرافيان خويش رامثل اطرافيان دوره كودكى بى بندوبار، مهربان وسهل انگار نمى بيند، ناچار همه را پست و فاسد و غيرقابل معاشرت دانسته و زندگى را بر خود تلخ مى كند و اگر وارث ثروتى از پدر ومادر نبوده و مجبور باشد براى ادامه زندگىدنبال كسب و كارى برود، آن وقت است كه براثر فقدان حس شجاعت و اعتماد به نفس ،فاجعه زندگى او شروع مى شود و ميان نااميدى و بدبختى محصور مى گردد. به زودىدر مى يابد كه وى براى زندگى در دنياى تنازع بقاء تربيت نشده است و نمى تواندبه تنهايى روى پاى خود بايستد و ناچار در صف كسانى در مى آيد كه نه تنها سربارجامعه اند، بلكه پارازيت مردم اند. مثل جيب برها، فالگيرها، قمار بازها، ميخوارگان وغيره .)(719)
نتيجه آنكه سرپيچى و مخالفت اين گروه از جوانان ، كه داراى شخصيت انقلابى هستند وبا روش هاى اجتماعى سازش نمى كنند، ناشى از نقايص ‍ روانى و بيمارى هاى روحىآنان يا سوء تربيتشان در دوران كودكى است .
شخصيت انقلابى نوابغ  گروه نوابغ و رهبران عالى قدر بشر نيز داراى شخصيت انقلابى هستند و با آداب و سنننادرست اجتماع سازش نمى كنند، ولى منشاء مخالفت آنان ، تشخيص صحيح ء قدرت دركروحانى آنهاست .
تحولات عظيمى كه در طول قرن هاى متمادى در زندگى انسان ها پديد آمده و پيشرفت هاىبزرگى كه از هر جهت نصيب جامعه بشر گرديده ، از فكر روشن وعقل واقع بين مردان بزرگ سرچشمه گرفته است . آنان بودند كه با عزم راسخ و ارادهتزلزل خود، با انحطاط و پستى و با جهل و نادانى مبارزه كردند و مردم را در راهنيل به كمال و سعادت ، قدم به قدم به پيش راندند.
رهبران روحانى  پيشاپيش اين گروه انقلابى و سعادت بخش ، رهبران روحانى يعنى فرستادگان خداوندقرار دارند، زيرا در هر عصرى از اعصار گذشته ، بزرگ ترينتحول اصلاحى در عقايد و اخلاق و اعمال جوامع بشرى به وسيله آنان پايه گذارى شدهاست .
انبيا بودند كه در عقب افتاده ترين ملل و اقوام قيام كردند و در راه مبارزه با شرك و بتپرستى و جهل و نادانى ، تا پاى مرگ پيشروى نمودند و انسان ها را از منجلاب فساد وتباهى نجات دادند.
انبيا بودند كه با روح انقلابى خود، در راه دفاع از حريم حق و حقيقت و نابود كردن آدابو سنن فاسد اجتماع به پاخاستند. از آزار و شكنجه نهراسيدند. از كشته شدن در راه خدانترسيدند، و تا آخرين نفس با كمال نيرومندى و اطمينان خاطر تلاش كردند و بذرتعاليم عاليه خود را در ضمير مردم مستعد افشاندند و با مراقبت هاى مداوم و تذكراتپى در پى ، آنان را از گمراهى و جهل رهايى بخشيدند.
آغاز رهبرى ابراهيم  يكى از مردان الهى كه از عقايد و آداب ناصواب قوم خود سرپيچى نمود و با شخصيتانقلابى خويش ، كه ناشى از رشد عقلى و فيض نبوت بود، طوفان عظيمى ايجاد كرد،حضرت ابراهيم خليل است ، قرآن شريف در چند مورد از خدمات آن رهبر بزرگ تمجيد كردهو آنها را به مسلمين خاطر نشان فرموده است . او ازاول شخصيت ممتازى داشت و خداوند با لطف مخصوص خود لياقت رهبرى مردم را به وىعنايت فرموده بود.
(و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين . ) (720)
حضرت ابراهيم دعوت انقلابى خود را، كه در درجهاول مبارزه با بت و بت پرستى بود، از محيط خانواده و بين كسان و بستگان خويش آغازنمود و مراتب دانايى و حسن تشخيص خويش را ابتدا با آنان در ميان گذارد.
(اذ قال لابيه يا ابت لم تعبد مالايسمع و لا يبصر و لا يغنى عنك شيئا. يا انت انى قدجاءنى من العلم ما لم ياءتك فاتبعنى اهدك صراطا سويا. (721) )
به آذر مى فرموده : چرا بت هاى نابينا و ناشنوا را كه نمى توانند كوچك ترين نفعىبه تو برسانند، پرستش مى كنى ؟ اى آذر، من از افاضات الهى علمى فراگرفته امكه تو از آن آگاه نيستى ، بيا در ترك بت پرستى از من پيروى كن تا تو را به راهراست هدايت نمايم .
(قال اراغب انت عن آلهتى يا ابراهيم لئن لم تنته لا رجمنك و اهجرنى مليا.) (722)
سخنان ابراهيم و آذر  آذر، كه از سخنان ابراهيم به خشم آمده بود، به وى گفت : مگر تو از خدايان من روگردانشده اى ؟ اگر از اين روش باز نايستى و از مخالفت بت ها دست برندارى ، سنگسارتخواهم كرد. برو از من دور شو كه سال ها رويت را نبينم .
ابراهيم كه با فكر بلند و روح انقلابى خود تصميم قطعى داشت كه با اساس ‍ شركمخالفت كند و بت پرستى را از بيخ و بن براندازد، دركمال صراحت به آذر پاسخ داد و گفت :
(و اعتزلكم و ماتدعون من دون الله و ادعو ربى عسى الا اكون بدعاء ربى شقيا.) (723)
من از شما و بت هاى شما كناره گيرى مى كنم و تنها خداى يگانه را مى خوانم . اميدوارم ازرحمتش محروم نباشم .
مبارزه ابراهيم با بت پرستى  ابراهيم جوان همچنان به دعوت آسمانى و روش انقلابى خود ادامه داد و با منطقمستدل خويش بين مردم قيام كرد و در كمال صراحت با بت پرستى ، كه از آداب و رسومكهن قومش بود، مخالفت نمود و همه آنها را پدرانشان را نادان و گمراه خواند.
(ماهذه التمائيل التى انتم له عاكفون . قالو الوجدنا آباءنا لها عابدين .قال لقد كنتم انتم و آباو كم فى ضلال مبين .) (724)
اين مجسمه اى بى رووح چيست كه پرستش مى كند و عمرى در كنارشان به سر مى بريد.در جواب گفتند: ما پدران خود را ديده بوديم كه اينها را پرستش مى كردند و ما از آنانپيروى مى كنيم . ابراهيم فرمود: شماها و همچنين پدران نادانتان سخت در گمراهى بوده وهستيد.
سخنان آتشين ابراهيم بين مردم موجى از خشم و وحشت ايجاد كرد و به وى مى گفتند: آيانمى ترسى از اين كه با خدايان اين چنين مخالفت مى كنى ؟ ابراهيم گفت :
(و كيف اخاف ما اشر كتم و لاتخافون انكم اشركتم بالله .) (725)
چگونه من از بت هايى كه شريك خدا قرار داده ايد بترسم ، ولى شما از اين كه براىخداى يگانه شريك ساخته ايد، نمى ترسيد؟
تشديد مبارزات  وقتى ابراهيم خليل ديد كه مردم مرده دل از سخنانمستدل و تذكرات تندش به خود نمى آيند و از شرك و بت پرستى دست نمى كشند، روش ‍مبارزه را تشديد كرد و با منطق مهيج ترى به آنان حرف زد و گفت :
(و تالله لاكيدن اصنامكم بعد ان تولوا مدبرين .) (726)
به خدا قسم كه من با هر نقشه و تدبيرى كه ممكن باشد، در غياب شما بت ها را درهم مىشكنم .
اعلام بت شكنى  حضرت ابراهيم ، با اين تهديد تند، شديدترين مراتب مخالفت و سرپيچى خويش را ازآئين ساختگى قوم خود به زبان آورد و صريحا تصميم قطعى خود را براى شكستن بت هابه مردم اعلام نمود و منتظر فرصت نشست . سرانجام در روز مناسبى تهديد خود را عملىكرد و تمام بت ها را به استثناى بت بزرگ قطعه قطعه نمود.
اين عمل انقلابى طوفان عجيبى بر پا كرد. شهر را تكان داد.
بت پرستان با خشم و هيجان غير قابل توصيفى فرياد مى زدند و در جست و جوى كسىبودند كه چنين ستمى را به خدايان روا داشته است . واضح بود كه آن شخص كسى جزابراهيم نيست . زيرا همه مردم ، كم و بيش سخنان او را شنيده و از طرز تفكرش آگاهبودند.
(قالوا سمعنا فتى يذكر هم يقال له ابراهيم .) (727)
همه يك صدا گفتند: آن جوانى كه بدگويى بت ها را از او شنيده ام و به نام ابراهيمخوانده مى شود، به چنين كار خطيرى دست زده است .
محاكمه علنى ابراهيم  قرار شد او را براى محاكمه علنى و كيفر به حضور مردم بياورند. ابراهيم را آوردند وپس از رد و بدل سخنانى چند، بدون وحشت و دركمال صراحت ، آن مردم خشمگين را مخاطب ساخت و فرمود:
(افتعبدون من دون الله مالاينفعكم شيئا و لايضر كم اف لكم و لما تعبدون من دون اللهافلاتعقلون .) (728)
آيا جز خداى يگانه ، موجودات بى اثرى را مى پرستيد؟ اف بر شما و بر معبودهاىشما. آيا عقل نداريد و تفكر نمى كنيد.
نتيجه انقلابى  شخصيت انقلابى ابراهيم خليل ، ناشى از رشد عقلى و وحى الهى بود، سبب شد كه باآيين باطل و رسوم كهن قوم خود مخالفت نمايد و درمقابل بت و بت پرستى به پيكار برخيزد. گرچه در اين راه با مشكلات و مصائب جانكاهىروبرو شد، ولى موفق گرديد كه عقل مردم را به مقدارقابل ملاحظه اى تكان بدهد و جامعه را به تفكر وتعقل وادار نمايد.
يكى ديگر از مردان الهى كه در پرتو نيروى فروزانعقل و وحى ، به مخالفت با آداب و رسوم ناپسند قوم خود بپا خواست و با شخصيتانقلابى خويش ، بزرگترين تحول درخشان و حيات بخش را در جامعه بوجود آورد و مردمرا از حضيض جهل و پستى به اوج دانايى و عزت رسانيد، پيامبر گرامى اسلام است .
حضرت محمد صلى الله عليه و آله در محيطى به پيغمبرى مبعوث شد كه مردم نادانشعلاوه بر شرك و بت پرستى ، به انواع جرائم و جنايات و نارواييها و خرافات آلودهبودند زورگويى و ستمگرى ، كشتن دختران و تحقير زنان ، تجاوز بهاموال و اعراض ديگران و مى خوارگى و قماربازى ،چپاول و غارت و خلاصه دهها صفات رذيله ، در رديف سنن ملى و آداب و رسوم معمولى آنبود و كمترين احساس شرمسارى و ندامت از آنهمه جرائم مى نمودند.
قيام رهبر اسلام  پيشواى عالى قدر اسلام ، با راهنمايى وحى الهى و در پرتوعقل كامل خويش ، با تمام آن روشهاى ناپسند به مخالفت و سرپيچى برخاست و با عزمىثابت ، مبارزه پيگير خود را آغاز نمود. البته هدف عالى آن شخصيت بزرگ انقلابى تنهامخالفت فردى با آداب و رسوم باطل مردم نبود، بلكه او مى خواست با سعى و مجاهده ،همه لكه هاى ننگين را از دامن اجتماع پاك كند و كليه روشهاى ناپسند مردم را از بيخ و بنبراندازند.
محيط تازه اى را بر فوق اراده براساس عقل و منطق وعدل و انصاف را پايه گذارى كند و شخصيت مردم را بر طبق شرايط محيط جديد بسازد،و در اين راه موفقيت درخشان و بى نظيرى نصيبش گرديد. بعبارت ديگر، او در ساختنشخصيت خود، نتنها از مردم نادان پيروى نكرد و خويشتن را با روشهاى غلط و سنن فاسدمنطبق نساخت ، بلكه بر عكس ، با همت بلند و اراده عالى خود، جامعه را با خويشتن تطبيقداد و مردم را به پيروى از هدفهاى عالى و روشهاى عالمانه خود وادار نمود.
قال على عليه السلام : بعثه و الناس ضلال فى حيرة و خابطون فى فتنة قداستهوتهم الاهواء و اسيتزلهم الكبرياء و استخفتهم الجاهلية الجهلاء حيارى فىزلزال من الامر و بلاء من الجهل .(729)
اوضاع عصر جاهليت  على عليه السلام درباره اوضاع فاسد دوره جاهليت فرموده است : خداوندرسول گرامى را به پيامبرى مبعوث فرمود، هنگامى كه مردم گمراه و سرگردان بودنددر بيراهه هاى فتنه و فساد سير مى كردند. هواى نفس ‍ اسيرشان ساخته و تكبر وخودپرستى به اشتباهشان سوق داده بود. و بر اثرجهل و نادانى ، كوته فكر و سبكسر گشته و در كارها حيرت زده و نگران بودند.
مقالات انقلابى و مستدل پيغمبر گرامى اسلام تا اعماق جان مردم نفوذ كرد و منطبق حكيمانهآن حضرت ، در مدت كوتاهى بزرگترين تحول اصلاحى را در آن محيط عقب افتاده وفاسد بوجود آورد و جامعه را از هر جهت منقلب نمود.
قد صرفت نحوه افئده الابرار و ثنيت اليه ازمة الابصار. دفن الله به الضغائن و اطفاءبه النوائر الف به اخوانا و فرق به اقرانا اعز به الذلة واذل به العزة .(730)
تحولات درخشان  دل هاى مردم نيكوكار به وى متوجه گشت و نگاه چشم ها به سوى او معطوف گرديد.خداوند به دست آن رهبر توانا، كينه هاى ديرينه را از صفحات خاطرها محو نمود و شعلههاى خانمانسوز را خاموش كرد. افراد بيگانه را با تعاليم او با هم برادر ساخت وكسانى را كه به ناحق با يكديگر همكارى داشتند، از هم جدا نمود. حق و فضيلت را درپرتو كوشش او، از خوارى به عزت رساند و ظلم و فساد را به ذلت و پستى انداخت .
نهرو مى گويد:
(محمد صلى الله عليه و آله نيز مانند بنيان گذار بعضى از مذاهب ديگر، مردى شورشىبود كه براى مخالفت با بسيارى از عادات و نظام اجتماعى وجود قيام كرد.
دينى كه او مردم را بدان مى خواند، به خاطر سادگى و صراحتش و به خاطر رنگدموكراسى و برابرى كه با خود داشت ، توده هاى مردم را در كشورهاى همسايه جلب مىكرد، زيرا آنها روزگارى دراز تحت سلطه قدرت مطلقه پادشاهان مستبد و روحانيان وپيشوايان دينى مستبد به سر مى بردند. آن ها از نظام قديمى فرسوده شده بودند وبراى يك تغيير وضع آمادگى داشتند. اسلام اين تغيير را به ايشان عرضه مى داشت و ازطرف ايشان هم استقبال مى شد، زيرا از بسيارى جهات وضعشان را بهتر مى ساخت وبسيارى از مفاسد قديمى را پايان مى داد و اين احساس را در هر فرد مسلمان به وجود مىآورد كه عضو يك جامعه اخوت و برادرى بزرگ است .)(731)
پيغمبر و نسل جوان  مقالات انقلابى و سخنان آتشين رسول اكرم ، در آغاز دعوت ، بيش از همه درنسل جوان تحول روحى ايجاد كرد. جوانان كه طبعا تجدد طلب و انقلابى هستند، گرد آنحضرت جمع شدند و صميمانه به آيين مقدسش ‍ گرويدند و به پيروى از برنامه هاىعقلى و علمى رهبر عالى قدر خود، مبارزه خويش را با سنن فاسد و روش هاى ناپسند جامعهشروع كردند و همه جا، در سفر و حضر، در محيط خانواده و اجتماع ، مخالفت خود را باعقايد و افكار باطل مردم صريحا اظهار مى نمودند.
سعدبن مالك ، از جوانان پرشور و انقلابى صدر اسلام بود.
او در 17 سالگى به آيين نبى اكرم گرويد و در شرايطمشكل قبل از هجرت ، همه جا مراتب وفادارى خود را به دين اسلام و مخالفت خويش را باسنن نادرست جاهليت ابراز مى كرد.
جوانان با ايمان ، براى آن كه از شر مشركين مصون باشند، همه روزه براى اقامه نماز،به دره هاى اطراف مكه مى رفتند و فريضه يوميه را دور از چشم مخالفين انجام مى دادند.
اولين تصادم جوانان با مشركين  در يكى از روزها كه جمعى از جوانان مسلمان در يكى از دره ها به نمازمشغول بودند، گروهى از مشركين رسيدند و با مشاهده عبادت آنان ، لب به توبيخ وسرزنش گشودند و به آيين آنها بدگويى كردند و كار آن دو گروه به زد و خورد كشيد.در آن ميان ، سعدبن مالك ، كه از سخنان مشركين و اهانت به اسلام خشمگين شده بود، بااستخوان فك شتر، سريكى از آنها را شكست و خون جارى شد و اين اولين خونى بود كهدر اسلام به زمين ريخته شد.
در آن روزها مشركين در كمال قدرت و مسلمين در نهايت ضعف و ناتوانى بودند و زد و خوردبا آنان ممكن بود به حوادث سنگين و خطرناكى منجر شود، ولى جوانان كه خود را براىتحمل آزار و شكنجه اى آماده كرده بودند، از دورنماى خطر نهر اسيدند و در دفاع از حريماسلام از كيفر نترسيدند.
سعد مى گويد: من نسبت به مادرم خيلى مهربان و نيكوكار بودم . موقعى كهقبول اسلام كردم و مادرم آگاه شد روزى به من گفت : فرزند، اين چه دينى است كهپذيرفته اى ؟ يا بايد از آن دست بردارى و به بت پرستى برگردى يا من آن قدر ازخوردن و آشاميدن امساك مى كنم تا بميرم و سپس مرا در دين جديدم سرزنش و ملامت نمود.
سعد كه به مادر علاقه زياد داشت ، با كمال مهربانى و ادب به وى گفت :
من از دينم دست نمى كشم و از شما در خواست مى كنم كه از خوردن و آشاميدن خوددارى نكنى.
مادر به گفته فرزند اعتنا نكرد. يك شبانه روز غذا نخورد و فرداى آن روز سخت ضعيف وناتوان شد.
مادر تصور مى كرد كه سعد با آن همه علاقه و مهرى كه نسبت به وى دارد، اگر او را باحال ضعف ببيند، از دين خود دست مى كشد، غافل از آن كه مهر الهى آن چنان در عمق جانشنفوذ كرده كه مهر مادرى نمى تواند در برابر آن مقاومت نمايد. به همين جهت ، روز دوم ،وضع سخن گفتن سعد تدبير كرد. او با منطقى خشن و قاطع به مادر گفت :
(و الله لوكانت لك الف نفس فخرجت نفسا نفسا ماتركت دينى )
به خدا قسم اگر هزار جان در تن داشته باشى و يك يك از بدنت خارج شود، من از دينمدست برنمى دارم .
وقتى مادر تصميم جدى فرزند آگاه شد از تغيير عقيده سعد مايوس
گرديد، امساك خود را شكست و غذا خورد.(732)
خلاصه روش انقلابى و سخنان پرشور رسول اكرم صلى الله عليه و آله در جواناننيز شخصيت انقلابى به وجود آورد. آنان با اتكاى خداوند و به راهنمايى پيشواى عالىقدر خود، با سنن فاسد جاهليت به مبارزه برخاستند. بت ها را شكستند بتخانه ها را ويرانكردند. ظلم و ستم را از ريشه برانداختند. آداب و رسومباطل را نابود ساختند و به جاى همه آنها، سازمانى نو براساس ايمان و علم ،عدل و آزادى و اخلاق و فضيلت به وجود آوردند و عقب افتاده ترين مردم را به عالى ترينمدارج كمال رسانيدند.
تغيير شخصيت جوان قال الله العظيم فى كتابه :... قد افلح من زكيها. قد خاب من دستها.(733)
يكى از مسائلى كه لازم است در بحث هاى مربوط به شخصيت مورد، دقت توجه دقت و توجهواقع شود و دانستن آن براى نسل جوان ضرورت دارد، اين است كه صفات اخلاقى و عاداتاكتسابى ، كه پايه اساسى و مايه اصلى شخصيت آدمى در ايام جوانى است ؛قابل تحول و تعيير است .
صفات قابل تغيير  به عبارت ديگر، تربيت هاى خوب و بد و عادات پسنديده يا ناپسندى كه جوانان آن ها رادر دوران كودكى و ايام بلوغ ، از محيط خانواده و اجتماع آموخته اند و بدان ها خو گرفتهاند، تخلف ناپذير و غير قابل اجتناب نيست ، بلكه در شرايط مخصوص و مساعد ممكن استهمه آن صفات تغيير كند و صفات و عدات تازه اى جايگزين آن ها گردد.
صفات موروث و مكتب  (ممكن در سرتاپاى خود دقت مى كنيد، مى بينيد كه هر قسمت از ساختمان جسمى شما ارثىاست كه پدر و مادر يا اجداد برده ايد. مثلا ممكن است موى سياه پرشكن را از مادر صورتگرد را از مادر بزرگ گرفته و رنگ صورت را از پدر و قد بلند را از پدر بزرگداشته باشيد. به هر حال ، شكل و قد و قواى بدنى بى شك همه موروثى و مبداء آنقابل تشخيص ‍ است . لكن نمى توان مبداء زود رنجى يا شوخى طبعى را به آسانى معلومكرد. همين قدر مسلم است كه عادات و صفات و به طور كلى طرز فكر و رفتار مامعلول قضايا و برخوردهاى زندگى ، يعنى ساخته محيط ماست .
وقتى وقايع و اثرات محيط تكرار شد، بدون آن كه متوجه باشيم ، شخصيت ما رادرقالب خود مى ريزد، ولى خوشبختانه هر وقت بخواهيم ، مى توانيم آن قالب را بشكنيم وخود را از بند برهانيم . يعنى هر اندازه عادت غير مفيد يا مزاحمى در ما كهنه شده و ريشهگرفته باشد، مى توان به قوت اراده آن را از بن در آورد و به جاى آن عادت و خوىبهترى نشانيد. بلى ، شخصيت خود، يعنى سرشت و خوى خود را مى توان جزئا يا كلاتعيير داد.)(734)
بنابراين ، اگر جوانى بر اثر تربيت هاى ناپسند خانوادگى و محيط فاسد اجتماعى،بدبار آمده و نمى تواند با جامعه سازش كند، ماءيوس نباشد و تصور نكند كه براثر هميشه بدبخت و شكست خورده خواهد بود، بلكه او مى تواند با اراده جدى و تصميمقاطع ، خويشتن را اصلاح كند و شخصيت شايسته اى را احراز نمايد.
مبارزه با عادات ناپسند  چنين انسانى از نظر دينى و علمى موظف است با عادات فاسد خويش ‍ مبارزه كند و خلقياتناپسندى را كه مايه محروميتش شده ، از صفحه خاطر بزدايد و با فراگرفتن صفاتپسنديده مووجبات كاميابى و موفقيت خويش ‍ را فراهم آورد.
(قال عليه السلام : لاتترك الاجتهاد فى اصلاح نفسك قانه لايعنك عليها الاالجد.(735) )
مجاهده در راه اصلاح  على عليه السلام فرمود: هرگز از مجاهده و كوشش در اصلاح خويش باز ناپست ، زيراچيزى جز سعى و كوشش تو را در اين كار يارى نخواهد كرد.
(و عنه عليه السلام : ايها الناس تولوا من انفسكم تاءديها و اعدلوا بها عن ضراوةعاداتها. (736) )
و نيز فرموده است : اى مردم ، خودتان تاديب نفس خويش را عهده دار شويد و از عادتناپسندش باز گردانيد.
(عن ابى عبدالله عليه السلام : اقصر نفسك عما يضرها منقبل ان تفارقك و اسع فى فكاكها كما تسعى فى طلب معيشتك فان نفسك رهينة بعملك .) (737)
امام صادق عليه السلام فرموده است : نفس خود را از آن چه برايش مضر است بازدار،قبل از آن كه بميرى ، و در آزادى جانت كوشش كن ، همان طور كه در طلب روزى ات كوششمى كنى ، زيرا كه جانت در گرو اعمال توست و جز با كوشش تو آزاد نخواهد شد.
استفاده از عقل و منطق  (عاداتى كه به ساليان دراز براى ما طبيعت ثانوى شده ، يك شبه از سر به در نمىرود، ولى خوشبختانه ، اگر به دستور عقل و منطق و يا عزمى راسخ رفتار كنيم وشتابزده نباشيم ، هر خلق و خويى ، هر چه كهنه باشد، خيلى زودتر از آن چه آمده ، خواهدرفت .
بايد اول قواعد كلى را كه بر وجود انسانى حكم فرماست فرا بگيريم ، پس از آن ، هرچه بهتر شخص خودمان را بشناسيم ، يعنى بدانيم چه خليقه و عادتى را مى خواهيم درخود عوض كنيم و كدام را رشد و نمود بدهيم و به خصوص بفهميم چه قابليت خاصى درما موجود است كه بتواند در زندگى مايه برجستگى و كاميابى باشد، بعد از آن كه بهاين تشخيصات موفق شديم ، بايد خود را به صفات پافشارى و شكيبايى مجهز كنيم وهمواره ناظر و مواظب خود باشيم و تا اصلاحى را كه در نظر گرفته ايم در خود بهوجود نياوريم ، دست از كوشش و مجاهده بر نداريم .)(738)
خودپسندى حجاب عقل است  جوانانى كه گرفتار عيوب اخلاقى و عادات ناپسنديده هستند و در راه اصلاح خويشتنقدمى بر نمى دارند، يا از آن جهت است كه خودپسندى حجاب عقلشان شده و از انحراف هاىمعنوى خود را درك نمى كنند، يا آن كه به علتجهل و نادانى ، فضيلت را از رذيلت تميز نمى دهند، يا بر اثر ضعف اراده نمى توانندبه اصلاح خويش تصميم قطعى بگيرند. اين گروه ، در هر صورت ، مورد سوء نظر وبدبينى اولياى گرامى اسلام اند.
(قال على عليه السلام : جهل المرء بعيويه من اكبر ذبوبه .) (739)
على عليه السلام مى فرمايد: جهل و بى خبرى انسان از عيوب اخلاقى اش در رديف بزرگترين كناهان اوست .
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الجهلبالفضائل من اقبح الرذائل .) (740)
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد: جهل آدمى بهفضايل اخلاقى خود، از قبيح ترين صفات رذيله است .
(و عنه عليه السلام : اعجز الناس من قدر على انيزيل النقص عن نفسه و لم يفعل .) (741)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation