بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آداب اجتماعى  از روزگارهاى گذشته تا كنون هر يك از ملل و اقوام بشرى ، با اختلاف شرايط حيات ومغايرت نژاد و تفاوت مذهب و زبان ، يك سلسله مقرراتى را به نام آداب و رسوم اجتماعىپذيرفته و در اداره امور زندگى براساس ‍ همان آداب و رسوم با يكديگر برخوردداشته و دارند.
(آداب و رسوم اجتماعى عبارت از مقررات و روش هاى معمولى است كه ازنسل هاى پيشين به نسل هاى بعد انتقال يافته و بر حسب ضروريات ، آداب تازه اى بهآن اضافه مى شود.
سمنر، آداب اجتماعى را به منزله تنها وسيله تطبيق فرد يا اجتماع مى داند. آداب اجتماعىشامل كليه رسوم متداول زندگى ، اعم از جزيى ترين و جدى ترين رسم هاست و تعداداين آداب از اندازه خارج است .) (670)
پايه هاى اخلاق  (اخلاق ، هنگامى كه جنبه عملى پيدا مى كند، به نام سنن و عادات و آداب دسته جمعىمتداول خوانده مى شود. سنن و آداب هر جامعه اى پايه فعاليت هاى انفرادى آن جامعه است .در حقيقت اين سنن تارهايى هستند كه فعاليت انفرادى ، همچون پودى بر روى آنها بافتهمى شوند و اين حقيقت همواره از آغاز پيدايش بشر جارى بوده است .
در هر صورت ، آداب همواره به منزله پايه هاى اخلاق به شمار مى روند، زيرا رواجبرخى سنن و آداب ، آدمى را ناگزير مى كند كه اخلاق و عادات خويش ‍ را از آن آداباقتباس كند و هر عادتى يك توقع ناآگاهى به وجود مى آورد.) (671)
در نظر مردم ، تمام مقررات عادى و آداب و رسوم اجتماعى ارزش يكسان ندارند و جامعه همهآن ها را به يك چشم نمى نگرند، بلكه بعضى را مهم و لازم الاجرا و بعضى را عادى وقابل تخلف مى داند.
سنن و مقرراتى كه ناشى از عقايد مذهبى يا مبانى ملى است و در سعادت و خوشبختى جامعهنقش مؤ ثرى دارد، مهم و غيرقابل اغماض است و سرپيچى از آن ها مايه زيان مادى و معنوىاست ، ولى آداب و رسومى كه زاييده افكار عادى و ناشى از روش هاى سطحى زندگىاست ، چندان قابل ملاحظه نيست و ممكن است كسانى در اجتماع آن ها را ناديده انگارند و عملااز انجامشان سر، باز زنند.
آداب و سنن  بعضى از جامعه شناسان ، قسم اول ، يعنى آداب و رسومى را كه حاوى سعادت و مايهرستگارى مردم است ، به سنن تعبير كرده و قسم ديگر را كه روش هاى عادى اجتماع است ،آداب و رسوم خوانده اند.
(آن دسته از آداب و رسوم كه به نظر جامعه ، رعايت آن ها براى رفاه و نيك بختى مردمضرورى است و تخلف از آنها حيات جامعه را به خطر مى افكند، سنن خوانده مى شود.
بنا به تعريف سمنر و كلر، سنن عبارت از آداب و رسومى است كه متضمن فكر رفاه وصلاح جامعه باشد و آدمى را بر آن دارد كه خود را با آنها وفق دهد، گو اين كه هيچاجبارى از طرف مقامى به وى وارد نيايد. در اثنايى كه انسان مى تواند آداب و رسومعادى را بدون گوشمالى و مجازات شديدى زير پا بگذارد، هرگز جرات آن را ندارد كهسنتى را ناديده انگارد، زيرا از اين تخلف ، زيان بزرگ خواهد ديد.
رسوم ناپايدار  آداب و رسوم اجتماعى هر قومى متناسب با وضع زندگى و شرايط محيط اجتماعى آن قوماست . با توجه به اين مطلب كه تمام ملت ها، كم و بيش ، در راه ترقى وتكامل تلاش مى كند و پيوسته شرايط زندگى خود را در پرتو پيشرفت هاى علمى وصنعتى دگرگون مى سازند، ناچار آداب و رسوم اجتماعى آنان نيز ثابت و پايدارنخواهد ماند، بلكه با عوض شدن اوضاع اجتماعى يا تغييرشكل مى دهند يا به كلى از ميان مى روند.
(آداب و رسوم اجتماعى با تغيير شرايط اجتماعى عوض مى شود. گو اين كه درمقابل هر تغييرى معمولا ابراز مقاومت مى شود. آداب مربوط به افكار و آرا و رسومخانوادگى و مالكيت و غيره ، معمولا بيش از رسومى كه بستگى به فعاليت هاى اقتصادىيك ملت دارند، مانند فن تهيه محصول ، در مقابل تغييرات مقاومت مى كنند.) (672)
تغيير مقتضيات زمان  عقلا و خردمندان كه از دگرگونى هاى اجتناب ناپذير جامعه با خبرند و از تغييرمقتضيات زمان آگاه اند، هرگز در تحولات اجتماعى خود را نمى بازند و راه صحيحزندگى را گم نمى كنند، بلكه تغييرات اجتماعى را باكمال دقت مورد توجه قرار مى دهند و با پيشرفت هاى اساسى و ثمربخش زمان پيش ‍ مىروند. خويشتن را با شرايط تازه محيط منطبق مى سازند و عملا از آداب و رسومش پيروىمى كنند.
(قال على عليه السلام : اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه .(673) )
على عليه السلام فرموده است : داناترين مردم به مقتضيات زمان كسى است كه از تحولاتآن دچار شگفتى نشود و خويشتن را نبازد.
(و عنه عليه السلام : ينبغى لمن عرف الزمان ان لا ياءمن الصروف والغير.(674) )
و نيز فرموده است : كسى كه عارف به مقتضيات زمان است و از دگرگونى هاى پىگيرش آگاهى دارد، شايسته است هرگز خويشتن را از تحولات و تغييرات اجتنابناپذيرش در امان نداند.
تربيت بر وفق محيط  آداب و رسوم اجتماعى هر زمان به منزله برنامهعمل و خط مشى زندگى مردم آن زمان است . هر فردى با به كار بستن آن برنامه مىتواند به شايستگى با مردم بياميزد و خويشتن را با مقتضيات زمان خود منطبق سازد.پدران و مادران دانا موظف اند در تربيت فرزندان متوجه مقتضيات زمان باشند، آنان را باشرايط محيط تربيت كنند و به صفات متناسب زمان ، كه شرط حسن سازگارى با اجتماعاست ، مجهزشان نمايند.
تفاوت زمان پدران و مادران  (قال على عليه السلام : لا تقسروا اولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غيرزمانكم .(675) )
على عليه السلام فرموده است : آداب و رسوم زمان خودتان را با زور و فشار بهفرزندان خويش تحميل نكنيد، زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند.
براى آنكه سخن على عليه السلام مورد سوء تفسير و تعبير افراد مغرض يا نادان قرارنگيرد و باعث گمراهى افراد ساده دل و بى اطلاع نشود، لازم است اين نكته خاطرنشانگردد كه سفارش تربيتى على عليه السلام ، همان طور كه در متن حديث آمده است ، تنهاناظر به آداب ، يعنى رسوم معمولى اجتماعى است ، وگر نه سنن ثابت انسانى و مقرراتقطعى اسلامى كه پايه و اساس خوشبختى بشر است ، تغييرناپذيرند و همواره بايدثابت و پايدار بماند.
پدران و مادران دانا موظف اند فرزندان خود را براساس همان سنن تربيت كنند و تربيتكنند و بدين وسيله موجبات سعادتشان را فراهم آورند و بدانند اگر بر فرض ، جامعهاى نادان از انجام سنن اساسى و سعادت خود سر، باز زند و به نام تغيير مقتضيات زمان، گناهانى را روا و فرايضى را غيرضرورى يا ناروا تلقى نمايد، واقعيت آن سنن تغييرنمى كند و سرانجام ، نتايج شوم آن تخلف و سرپيچى ، دامن گير جامعه خواهد شد.
پيشرفت با تكامل زمان  به عبارت روشن تر، على عليه السلام مى خواهد بگويد اگر ديروز پدرى طبق مقتضياتزمان خويش ، با خواندن كتاب قانون بوعلى ، طبيب شده و بيماران را درمان كرده است ،نبايد امروز همان برنامه را به فرزند خودتحميل كند، زيرا مقتضيات زمان تغيير كرده و شرايط طبابت عوض شده است . چنين پدرىاگر بخواهد فرزندش طبيب شود، بايد طبق آداب و رسوم زمانعمل كند. او را به دانشگاه بفرستد تا طب و جراحى جديد را فرا گيرد و در هر قسمت ازآخرين تحقيقات علمى دانشمندان جهان آگاه شود.
پديده هاى نوين  اگر پدرى ديروز با خشت و گل براى مردم خانه مى ساخت و موردقبول جامعه بود، نبايد امروز راه و رسم بنايى زمان خود را به فرزند خويش ‍تحميل كند و او را در اين كار با همان روش تربيت نمايد، زيرا در دنياى امروز طرزساختمان و مواد آن تغيير كرده است . او موظف است فرزند خود را براىتحصيل در رشته معمارى به دانشگاه بفرستد تا مهندس شود و به اسلوب ساختمانهاىبتونى و اسكلت فلزى مطابق آداب و رسوم زمان خود آشنايىكامل پيدا كند.
ديروز ريسندگى و بافندگى با چرخ ‌هاى چوبى ووسايل دستى بود، امروز با ماشينهاى خودكار است . ديروزحمل و نقل بار و مسافر به وسيله اسب و شتر بود، امروز بااتومبيل و طياره است . ديروز به وسيله روشنايى ، چراغ هاى روغنى و نفتى بود، امروزبه وسيله لامپ و نيروى برق است . ديروز مردم در مجالس ومنازل روى زمين مى نشستند، امروز ميز و صندلىمعمول شده است . ديروز سردارى و كمرچين مى پوشيدند، امروز كت و شلوار و خلاصهآداب و رسوم اجتماعى در تمام شئون زندگى تغيير كرده است .
سنن تغييرناپذير  على عليه السلام به پيروان خويش توصيه كرده است كه آداب و رسوم زمان خود را بهفرزندانتان تحميل نكنيد و آنان را به اعمال روش هاى عصر خودتان ملزم ننماييد، چه آنهابراى زمان دگرى آفريده شده اند. وظيفه شما اين است كه با تحولات تكاملى جهانپيشروى كنيد و فرزندان را با مقتضيات زمان خودشان تربيت نماييد تا بتوانند خود رابا شرايط زمان تطبيق دهند و به شايستگى با جامعه همكارى و سازش نمايند. ولىهرگز به آنان اجازه نمى دهد كه به نام تغيير شرايط زمان ، سنن اساسى و سعادتبخش اجتماع را ناديده انگارند و از حدود مقررات قطعى اسلامى ، كه در همه ادوار پايهسعادت و رستگارى انسان هاست ، قدمى فراتر بگذارند.
اقامه عدل و انصاف ، اداى امانت و وفاى به عهد، وظيفه شناسى و شرافت نفس ،راستگويى و درستكارى و ديگر صفات انسانى از سنن ثابت الهى و مايه خوشبختى بشراست . مسلمان بايد هميشه و در همه جا آنها را عملا به كار بندد و فرزندان خويش را نيزبا همان سنن تربيت كند.
ميگسارى و قمار، تجاوز و ستم ، ناپاكى و خيانت ، بى عفتى و زنا و ساير صفات ذميمهاز محرمات قطعى اسلام و عامل تيره روزى و بدبختى آدمى است . مسلمين همواره بايد از آنهااجتناب نمايند و فرزندان خود را نيز از آن اعمال برحذر دارند.
اگر به فرض در محيط فاسدى ، زورگويى و خيانت سند لياقت باشد و تجاوز و ستمنشانه قدرت ، بى عفتى و ناپاكى علامت تجددخواهى و شراب و قمار در رديف آداب ورسوم پسنديده به حساب آيد، فرد مسلمان نبايد خود را تسليم آن روش هاى ناپسند نمايدو خويشتن را به پليدى هاى آن محيط مسموم آلوده كند. حق ندارد فرزند خود را طبق آن آدابو رسوم غلط تربيت نمايد و به تصور هماهنگى با مقتضيات زمان ، موجبات تباهى وسقوط خود و خاندان خود را فراهم سازد.
پذيرفتن آداب و رسوم جديد، كه ناشى از تكامل علمى جامعه و باعث بهتر زيستن است ،نشانه شخصيت و آزادگى و حاكى از قدرت سازگارى با روش هاى نوين اجتماعى است .
برعكس ، ترك گفتن سنن انسانى و تن دادن به پليدى گناه ، علامت فرومايگى وزبونى و نشانه ضعف نفس و هوى پرستى است .
با كمال تاءسف ، در دنياى كنونى صنعت و ماشين ، بسيارى از سنن اخلاقى و سجاياىانسانى مورد بى اعتنايى قرار گرفته و پاره اى از آنها، مانند آداب و رسوم كهنه ومتروك ، به دست فراموشى سپرده شده است .
در دنياى ماشين ، فروغ ايمان رفته رفته به خمودى گراييده و دلبستگى مردم بهخداوند ضعيف شده و پاكى و تقوى ، كه اساس سعادت آدمى است ، رنگ افسانه وتخيل به خود گرفته است .
پيشرفت هاى روزافزون علوم طبيعى و پى بردن به اسرار نهفته خلقت ، از يك طرف ،بشر را چنان مست و مغرور كرده كه به نداى پيامبران الهى و رهبران روحانى بى اعتناشده است و از طرف ديگر چنان در شئون مادى غوطه ور شده كه جنبه معنوى و انسانى خودرا به كلى از ياد برده است .
هدف زندگى در جهان امروز  در دنياى صنعت ، عواطف عالى انسانى و سجاياى اخلاقى ارزش واقعى خود را از دست دادهاست . در نظر جامعه امروز، تنها بهتر زيستن و بيشتر لذت بردن و خلاصه غرايز وخواهش هاى نفسانى را هرچه زيادتر ارضا كردن ، هدف عالى زندگى شناخته شده است .در نتيجه اين طرز تفكر، خوى تهاجم و درندگى در نهاد بشر بيدار شده و تعدى وتجاوز فزونى يافته و پيوسته رو به افزايش مى رود.اصل شرافتمندانه تعاون بقا در زندگى بشر تدريجا جاى خود را به تنازع بقا مى دهدو مردم در كشاكش حيات ، مانند درندگان ، به خشونت و بى رحمى با يكديگر برخورد مىكنند.
پديده صنعت و تحولات خيره كننده آن ، زيبايى ها و زشتى هاى فراوانى را در جوامعبشرى به ارمغان آورد و سود و زيان بسيارى را در شئون مختلف زندگى نصيب انسان هاساخت . قدرت صنعت ، بشر را در نبرد با طبيعت پيروز ساخت . صداى ماشين ها، غرش طيارهها و سوت كشتى ها، حكومت آدمى را در زمين و هوا و دريا اعلام نمود. در پرتو صنعت ، قلمروحكومت بشر توسعه يافت و همچنان گسترش مى يابد. از يك طرف به عمق درياها فرومى رود و از طرف ديگر در ماوران جو به سير و مطالعه مى پردازد و فكر تسخير اجرامكيهانى را در سر مى پرورد.
بهزيستى در پرتو علم  بشر در پرتو طبيعت ، به اعماق تاريك طبيعت راه يافت . از اسرار نهفته اش ‍ آگاه شد.با نيروى علم ، منابع طبيعى را به نفع خويش مسخر ساخت و موجبات بهزيستى خود رافراهم آورد.
با پيشرفت صنعت ، جهان اسرارآميز ميكروب شناخته شد و آدمى به منشاء بيمارى هاىخانمانسوز پى برد و با مبارزات علمى ، خويشتن را از شر بسيارى از دردهاى جانكاه وامراض مهلك و طاقت فرسا نجات داد.
خلاصه ، صنعت ماشين در تمام شئون زندگى مردم اثر گذارد و تحولات عميقى دركشاورزى ، آبيارى ، سدبندى ، راهسازى بهداشت ، اقتصاد، ريسندگى ، بافندگى وديگر امور حياتى به وجود آورد و موجبات آسايش ‍ جوامع صنعتى را فراهم ساخت .
نتايج زيان بخش ماشين  همزمان با تحولات مفيد و سودمندى كه صنايع ماشينى در زندگى انسان ها به وجود آوردو مردم را از منافع بسيارى برخوردار ساخت ، نتايج زيان بخش و نامطلوبى نيز در جامعهبشرى از خود به جاى گذارد و در مواقع جنگ و صلح ، جنايات بزرگ و مفاسدغيرقابل جبرانى به بارآورد.
پيشرفت صنايع ماشينى ، سلاح هاى وحشتزا و مرگبارى در اختيار بشر گذارد و قدرتجنگى ملل و اقوام جهان را در كشتار انسانها و تخريب شهرها و نابود كردن تمدن ها بهوضع حيرت آورى افزايش داد. بشر خودسر و جاه طلب ، با صنعت ماشين ، توانست در جنگجهانى دوم به آن همه اعمال ضد انسانى دست بزند و آن وقايع فجيع و جنايت شرم آور رابه وجود آورد.
زمينه نابودى بشر  مهمتر آن كه پيشرفت روزافزون علوم طبيعى و صنايع ماشينى از يك طرف و ضعف مبادىايمانى و اخلاقى از طرف ديگر چنان بشريت را در معرض ‍ خطر قرار داده كه بعضى ازدانشمندان ، نسبت به مفيد بودن پيشرفت هاى علوم طبيعى در تاءمين سعادت بشر اظهارترديد كرده و فكر مى كنند آدمى با دست يافتن به نيروى اتم ، زمينه نابودى خود رامهيا كرده و ممكن است اين موفقيت درخشان علمى ، در مدت كوتاهى به حيات بشر در كره زمينخاتمه دهد.
راسل مى گويد:
(بمب اتمى و حتى بيشتر از آن ، بمب هيدروژنى سبب ايجاد وحشت هاى تازه اى شده ونتايج علم را در زندگى بشر بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است . حتى بعضىاز صاحب نظران برجسته كه انيشتين به شمار آنان است ، خاطرنشان ساخته اند كه خطرمحو حيات اين سياره خاكى را تهديد كند.)(676)
لزوم توسعه اخلاق  راسل در كتاب ديگرش گفته :
(اشخاصى هستند، از جمله ، كه به زعم آنهامحتمل است كه انسان دوره حيات خود را طى كرده باشد و در ظرف سنين معدودى موفق شودبا مهارت شگرف علمى خود، خويشتن را نابود كند.) (677)
لكنت دونوئى مى گويد:
(امروز كه بشريت در نتيجه به كار بردن نيروى اتميك تهديد به انهدامكامل مى شود، مردم تازه متوجه مى شوند كه تنها نجات مؤ ثر آنها منوط به توسعهبيشتر و عالى تر اخلاق انسان است . براى اولين بار در تاريخ بشر، انسان از كارىكه با هوش خود انجام داده بيمناك است و در عجب است كه آيا راه راست را برگزيده است.)(678)

واستان از دست ديوانه سلاح
تا ز تو راضى شود عل و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نى ببند
دست را ورنه صد آرد گزند
بد گهر را علم و فن آموختن
دادن تيغ است دست راهزن
تيغ دادن در كف زنگى مست
به كه آيد علم ناكس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آرد در كف بد گوهران
بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى  در دنياى ماشين شرايطى به وجود آمد كه بين بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى جوانان قهرافاصله افتاد و باعث تعويق ازدواجشان گرديد، زيرا كسى كه مى خواهد در جهان صنعتزندگى كند و خود را با شرايط و مقتضيات آن منطبق سازد، بايد ساليان دراز درسبخواند و به يكى از فنون دنياى ماشين آشنا شود تا بتواند درآمد مناسبى براى خودپايه گذارى كند و از آن راه زندگى خود و عائله خويش را تاءمين نمايد.
تضعيف عفت و اخلاق  در اين فاصله دراز، تمايل جنسى به جوانان فشار مى آورد و آنان را در مضيقه و تنگناىقرار مى دهد. به علاوه ، تماشاى فيلمهاى مهيج و شهوت انگيز، كه خود از فرآورده هاىزندگى ماشينى است ، كشش تمايل جنسى را تشديد مى كند و بر فشار طبيعى شهوتجوانان مى افزايد. همچنين ديدن زنان نيمه عريان در كوچه و خيابان ، شهوت جوانان رابه شدت مشتعل مى سازد و نيروى عفت و اخلاق را در نهادشان تضعيف مى كند. در اين موقعاست كه بسيارى از پسران و دختران جوان راه فساد و تباهى را در پيش مى گيرند و عملابه مقررات اخلاقى و سنن اجتماعى پشت پا مى زنند.
مشكلات زندگى در دنياى ماشين  ويل دورانت مى گويد:
(ناگهان كارخانه ها ظاهر شد و مردان و زنان و فرزندان خانه و خانواده را ترك گفتندتا در ساختمانهاى غم انگيزى كه نه براى پناه دادن انسانها، بلكه براى حمايت ماشين هاساخته شده بود، به نحو فردى ، نه خانوادگى ، كار كنند و مزد خود را نيز به نحوفردى دريابند.
شهرها بزرگ تر شدند و مردان به جاى بذرافشانى و جمع خرمن در مزارع ، در امكنهكثيف و تاريك با، تسمه ها و قرقره ها و تيغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دندهآهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند.
ظهور ماشين هاى نو، عمل زندگى و درك آن راسال به سال مشكل تر ساخته است . بلوغ و پختگى ذهنى در شهر ديرتر از مزرعهحاصل شد. در دنياى ماشين ، مردان بيست ساله شهرهاى جديد، در برابر تغيير و غموض ‍روزافزون اوضاع ، به مثابه كودكان شدند و دهسال ديگر لازم آمد تا اشتباهات آنها برطرف گردد. دوران رشد درازتر گشت و تعليم وتربيت وسيعى لازم آمد تا ذهن را با وظايف حيات جديد آشنا سازد.) (679)
برافتادن عفت و حيا  (رشد جنسى مانند سابق زود دست مى دهد، ولى رشد اقتصادى ديرتر مى رسد. تحديدشهوات كه در زندگى روستايى امرى معقول و عملى به نظر مى رسيد، در جامعه صنعتىكه ازدواج را تا سى سالگى به تاءخير مى اندازد، امرى دشوار و غيرطبيعى مى نمايد.شهوت ناگزير سر بر مى آورد و كف نفس مشكل مى گردد. عفت كه وقتى جزوفضايل بود، مردود مى شود و حجب و حيا از ميان مى رود. مردان به كثرت گناهان افتخارمى كنند و زنان مى خواهند در لجام گسيختگى با مردان همقدم شوند و عشق بازى امرى عادىمى شود و فحشاى رسمى ، بر اثر مراقبت پليس ، بلكه به علت رقابت فحشاى غيررسمى از كوچه و بازار برچيده مى شود. اصول اخلاقى جامعه كشاورزى از هم مى پاشدو جامعه شهرى ديگر آن را به حساب نمى آورد.) (680)
رواج ناپاكى  نتيجه آن كه در دنياى ماشين ، نه تنها آداب و رسوم عادى در معرض ‍ دگرگونى سريعقرار دارد، بكله سنن ثابت اجتماعى و مقررات اساسى اخلاق نيز دستخوشتحول و تغيير قرار گرفته و بر اثر فساد اخلاق و ناپاكى محيط، بسيارى ازفضايل و پاكى ها مطرود شناخته شده و بسيارى ازرذايل و ناپاكى ها مطلوب و مقبول جامعه قرار گرفته است .
(قال على عليه السلام : اذا خبث الزمان كسدتالفضائل و ضرت و نفقت الرذائل و نفعت .(681) )
على عليه السلام فرموده است : وقتى محيط اجتماع آلوده و ناپاك شد، سجاياى انسانى وفضايل اخلاقى بى رونق و زيان آور مى شود برعكس ،رذايل و ناپاكى در جامعه رايج و سودبخش مى گردد.
(افكار ما راجع به درست و نادرست و صاب و ناصواب كاملا بستگى به آداب و رسومو سنن متداول دارد. آداب و رسوم اجتماعى ممكن است هر ناصوابى را صواب جلوه دهد و آنچه روزى مطلوب بوده ، ممكن است روزى نامطلوب شناخته شود و بالعكس . همچنين آن چه درجامعه اى صواب مى نمايد، ممكن است در جامعه ديگر خطا به نظر آيد.) (682)
مسلمين جهان نيز مانند ساير ملل و اقوام تحت تاءثير تحولات دنياى ماشين قرار گرفتهو بسيار از سنن اجتماعى و مقررات اسلامى را عملا ترك گفته و آنها را مزاحم لذايذ و سدراه منافع خود دانسته اند و بر عكس ، به گناهان و ناپاكى هاى بسيارى عملا تن داده ولذت و نفع خويش را در آنها پنداشته اند.
پيش بينى انحطاط اخلاقى  اولياى گرامى اسلام ، در قرون گذشته ، اين انحطاط و پستى اخلاقى را براى مسلمينپيش بينى كرده ، و در ضمن احاديث متعددى ، تحول سنن اجتماعى و سجاياى انسانى را خبرداده اند.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ياءتى على الناس زمان ... السنة فيهمبدعة و البدعة فيهم سنة والحليم منهم غادر و الغادر بينهم حليم . (683) )
رسول اكرم (ص ) فرموده است : روزگارى بر مردم مى آيد كه سنت هاى سعادت بخش درجامعه بدعت تلقى مى شود و بدعت ها سنت . بردبارانشان فريبكار و حيله گران بين مردمبردبار شناخته مى شوند.
(قال على عليه السلام : صار الفسوق فى الناس نسبا و العفاف عجبا.)(684)
على عليه السلام درباره محيط فاسد مى گويد: گناهكارى و ناپاكى در آن جامعه ازاوصاف عادى مردم شده و كف نفس و پاكدامنى باعث شگفتى گرديده است .
فروريختن بناى اخلاق  بديهى است در چنين محيط مسموم و شرايط فاسد اجتماعى ، جوانان به راه فساد و تباهىرانده مى شوند. بناى فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى ، كه محيط خانواده در نهادشانپايه گذارى كرده بود، فرو مى ريزد و شخصيت شايسته اى را كه با مراقبت پدر ومادر، در دوران كودكى فراگرفته بودند، از ياد مى برند. محيط نيرومند اجتماع ،اخلاقشان را دگرگون مى سازد و صفات شخصيت آنان را با مقتضيات فاسد محيط وشرايط گمراه كننده اجتماع هم آهنگ مى نمايد.
تنها كسانى مى توانند از فساد و گمراهى مصون بمانند كه در راه انجام سنن اسلامى ووظايف انسانى ، مجاهده كنند و بر شهوات و تمايلات غير مشروع خود حاكم باشند.شخصيت خويش را نبازند و عنان نفس سركش ‍ را هرگز از دست ندهد و اين كار بسى دشوارو مشكل است .
جوان و اثبات شخصيت  قال الله العظيم فى كتابه : ... قالوا سمعنا فتى يذكرهميقال له ابراهيم .(685)
ميل اظهار وجود و اثبات شخصيت براى نوبالغان و جوانان يكى از طبيعى ترين حالاتروانى آنهاست كه به قضاى حكيمانه الهى در نهادشان آفريده شده است .
نوجوانى كه دوره كودكى را گذرانده روزگار طفيلى گرى اش سپرى شده است ، خواهناخواه ، بايد خود را براى زندگى مستقل اجتماعى مجهز نمايد و با فراگرفتن صفاتىكه لازمه سازش با محيط و احراز شخصيت است ، متصف گردد، ولى اين كار هرگز بهآسانى صورت نمى گيرد.
نسل جوان حاضر نيست بدون قيد و شرط از تمام روش بزرگ سالان پيروى كند و بىچون و چرا كليه صفات شخصيت خود را با آنان هم آهنگ سازد، بلكه بر عكس ، در بينتمام ملل و اقوام همواره يك نوع مخالفت و تضاد بيننسل جوان و نسل كهن وجود داشته و دارد و در بعضى از مواقع آن مخالفت ها را به صورتجنگ و ستيز درآمده و منجر به طغيان و عصياننسل جوان گشته است .
احساسات تند جوانى  بدون ترديد، احساسات تند و آتشينى كه به طور طبيعى بر اثر پديده بلوغ ، در نهادجوانان بيدار مى شود و تمام وجود آنها را تحت تاءثير خود قرار مى دهد، نقش مؤ ثرى درمخالفت و سرپيچى جوانان دارد و آنان را در برابر بزرگسالان به مقاومت و خودسرىوادار مى كند.
عواطف زودگذر  (جهش فوق العاده حساسيت و هجوم تصورات معلوم مى دارند كه دوران بلوغ ، سالهاىخاص احساسات است . هيجاناتى كه در وضع بدن مؤ ثرند، مولد يك نوع بى نظمىهايى مى شوند. اين هيجانات ، در نتيجه تجسمات ذهنى كه آنها را بر روى بنيان وجدانمستقر مى سازند، تطويل مى شوند. مثلا يك حركت حاكى از علاقه مندى به شخصمخصوصى ، هيجانات و عواطف زودگذر و متعددى ايجاد مى كند و از مجموعه آنها، يك ماجرا،يك داستان به وجود مى آيد. كه عبارت از احساس دائمى و پابرجاى يك محبت خاص مىباشد.) (686)
سرپيچى جوان از رسوم كهن  علاوه بر جهش احساسات عمومى ، اساسا با فرارسيدن دوران بلوغ ، يك سلسله تمايلاتمخصوصى در نوبالغان پديد مى آيد كه هر يك از آنها به نوبه خود، سهمى در انگيزهسرپيچى جوانان از پذيرش پاره اى از آداب و سنن بزرگسالان دارد و مى تواندنسل جوان را در انتخاب صفات شخصيت ، به مخالفتنسل سابق وادار نمايد. براى روشن شدن مطلب ، پيرامون بعضى از آنها به اختصار گفتو گو مى كنيم .
تجددخواهى جوان  يكى از تمايلاتى كه در همه جوانان به طور طبيعى وجود دارد و روى شخصيتشان اثرمى گذارد، علاقه به كارهاى نو و افكار جديد است . جوانان با حفظ تمام مميزات طبيعى وصفات ثابت دوران شباب ، منعكس كننده اوضاع واحوال اختصاصى زمان خود هستند. جوانان شيفته مطالب و مقالات تازه و سبك هاى نوينروزگار خود مى باشند. به سخنان جديد در كمال دقت گوش فرامى دارند و پيرامونمطالب نو و با علاقه فراموان گفت و گو مى كنند.
در پوشيدن لباس و انتخاب كفش و كلاه و آراستن موى و روى و خلاصه در تمام حركات وسكنات پيرو مدهاى تازه و روش هاى نوين هستند ومايل اند در زندگى برنامه هاى جديدى را براى خود انتخاب كنند و روش هايى را غير ازروش بزرگ سالان برگزينند.
موريس دبس مى گويد:
(جوانان اوضاع و احوال زمان خود را منعكس مى نمايند و خيلى بيش از دگران تحتتاءثير اوضاع اجتماعى جديد قرار مى گيرند و حتى تاءثير اين اوضاع در ايشان خيلىبيشتر از آن است كه بعضى تصور كرده اند.
ما امروز شاهد مشخصات جوانان ، كه مطابق مد و به نرخ روز است ، مى باشيم . جوانانورزشكار با قدم هاى محكم مصمم به طرف ميدان هاى ورزش هجوم آورده اند. پيشاهنگان بهنشان عجيب مزين شده اند و در داخل چادرها، در مقابل آتش و در سكوتجنگل ها اقامت مى نمايند. دختران جوان موهاى خود را كوتاه كرده اند و مشت هاى نيرومند وورزش را مى پسندند.) (687)
تكامل در پرتو عقل  حيوانات كه در پرتو هدايت تكوينى خداوند، در چهارچوب غرايز زندگى مى كنند، روشهاى يكنواختى دارند كه در طول قرنهاى متمادى همواره ثابت بوده و هرگز تغييرشكل نمى دهند. ولى بشر با استفاده از نيروى خلاقهعقل ، پيوسته در مسير ترقى و تكامل است و با گذشت زمان ، برنامه هاى تازه اى را درزندگى خود طرح مى كند و در راه هاى جديدى قدم مى گذارد.
بشر در طول قرن ها، بر اثر پيشرفت تدريجى علوم ، به قسمتى از اسرار طبيعت پىبرده و به نفع خود بهره بردارى كرده است . دانشمندان ، در هر عصرى از تجربيات خوددر راه بهتر زيستن استفاده نموده و قيافه زندگى را تغيير داده اند و به تمام مظاهر آنرنگ هاى تازه ترى بخشيده اند.
تطبيق با تحولات  خلاصه ، بشر، با گذشت زمان ، مدارج تكامل را پيموده و همچنين مى پيمايد.
مردان عاقل كسانى هستند كه از مقتضيات زمان خود آگاه باشند و خويشتن را با تحولاتصحيح و شايسته آن تطبيق دهند. اين مطلب در روايات اسلامى با عبارات مختلفىخاطرنشان شده است .
(عن ابى عبدالله قال فى حكم داود (ع ): علىالعاقل ان يكون عارفا بزمانه مقبلا على شاءنه . (688) )
امام صادق عليه السلام از مطالب حكيمانه داودنقل كرده است : انسان عاقل موظف است زمان خود را بشناسد و به وظايف خويش متوجه باشد.
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس .(689) )
امام صادق عليه السلام فرموده : كسى كه عالم به مقتضيات زمان خود باشد، مورد هجوماشتباهات قرار نمى گيرد.
شناسايى روزگار  (قال اميرالمومنين عليه السلام : من عرف الايام لميعفل عن الاستعداد.(690) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه اوضاع روزگار خود را مى شناسد، از آمادگىدر مقابل مقتضيات آن غفلت نمى ورزد.
(راءى الرسول صلى الله عليه و آله ان اتساع الفتوح يقضى بان يتعلم بعضاصحابه صنعة الدبابات و المجانيق و الضبورفارسل الى جرش اليمن اثنين من اصحابه يتعلمانها.(691) )
رسول اكرم (ص ) مشاهده كرد كه توسعه فتوحات اسلامى و بسط امور نظامى ايجاب مىكند كه بعضى از اصحابش با سلاحهاى جديد آشنا شوند. به همين جهت ، دو نفر ازاصحاب خود را به جرش ، كه يكى از روستاهاى يمن بود، فرستاد تا اطلاعات لازم رافراگيرند.
شرط كاميابى  آگاهى از تحولات و تكامل زمان و همگامى با پيشرفت هاى گوناگون بشر در مظاهرمختلف زندگى ، شرط اساسى كاميابى و موفقيت فرد و اجتماع است .عاقل كسى است كه خود را با ترقيات صحيح عصر خويش تطبيق دهد و از مزاياى سودمندآن استفاده نمايد.
به تقليد گويندگان كهن
نكردم گنه گر نگفتم سخن
سخنگوى باشد زبان زمان
كه حال زمان را بود ترجمان
زمان را كسى ترجمانى
كند كه با منطقش همزبانى كند
درخت كهن كايدش بوى مرگ
به پيوند نو، نو كند بار و برگ
كهن تا نگشتى نوآموز باش
به هر روز داناى آن روز باش
محافظه كارى نسل كهن  نسل جوان بر اثر تمايل تجددخواهى و نوطلبى ، خيلى زود به افكار تازه و پيشرفتهاى نوين متوجه مى شود و خود را با مقتضيات زمان تطبيق مى دهد. بر عكس ،نسل كهن كه به محافظه كارى علاقه دارد، مايل است از آداب و رسوم گذشته پيروى كندو تا آن جا كه ممكن است ، روش هاى ديرين را در برنامه زندگانى خود همچنان نگاهدارىنمايد. همين تفاوت ميل ، منشاء يك قسمت از اختلافات جوانان با بزرگسالان در محيطخانواده و اجتماع است .
نمى توان گفت سرپيچى و تخلف نسل جوان از آداب و رسومنسل كهن هميشه و در همه جا مفيد و ثمربخش است ، بلكه بر عكس ، در پاره اى از موارد ممكناست منشاء خطرات بزرگى گردد و ضررهاىقابل جبرانى به بار بياورد. ولى بدون ترديد مى توان گفت اگر تجددخواهى جوانانبه درستى هدايت شود و با راهنمايى مربيان لايق در مسير صحيح خود قرار گيرد و ازافراط و تندروى هاى نا به جا مصون بماند، مايه نوسازى محيط و منشاء بسيارى ازتحولات اجتماعى است و مى تواند جامعه را از پاره اى از رسوم فاسد و آداب غلط رهايىبخشد و از انحطاط و پستى و احيانا از سقوط و تباهى اش محافظت نمايد.
ويرانى هاى جنگ  جواهر لعل نهرو مى گويد:
(جنگ ، سراپاى افكار و عقايدى را كه ما با آن پرورش يافته بوديم ، مرتعش ساخت وما را حتى درباره مبانى اجتماع و تمدن جديد به شك و ترديد افكند. ما ديديم كه چگونهانبوه كثيرى از جوانان جهان نابود شدند. ما شاهد دروغ ها، خشونت ها، وحشيگرى ها،ويرانى ها و تباهى هاى بسيار بوديم و از خود مى پرسيديم كه آيا پايان تمدن فرارسيده است ؟
دوران جنگ و پس از آن ، دوران تجزيه و دوران از هم گسستن و دوران درهم شكستن اعتقادات وعادات كهن بود. دوران شك و ترديد و تكاپويى بود كه هميشه به هنگام تغييرات وتحولات سريع پيش مى آيد.
جوان و نوسازى محيط  در چنين دورانهاى تاريخى جهان است كه بايد فكر ما و جسم و جان ما به فعاليت بيشتر وجدى تر بپردازد. اين دوران ها زمانى است كه زندگى بى مزه و يكنواخت عادى ، جان تازهمى گيرد و ماجراهاى بزرگ پيش مى آيد و هر يك از ما مى توانيم در ساختمان دنياى نو ونظام تازه سهمى به عهده بگيريم . در چنين دورانى ، جوانان نقش عمده اى را اجرا مىكنند، زيرا آنها خيلى آسان تر از كسانى كه پير شده اند و ذهن و فكرشان با افكاركهنه و قديمى ، خشك و جامد شده است مى توانند خود را با افكار و مقتضيات زمان منطبقسازند.) (692)
جوانان و پيشواى اسلام  حجاز، قبل از اسلام ، كانون فساد و مركز آداب و رسوم ناپسند بود. مردم آن سرزمين چنانبه دختركشى ، چپاول ، جنايت ، بت پرستى و خلاصه به انحراف عقايد و اخلاق خوگرفته بودند كه از كارهاى نارواى خود كمترين احساس ناراحتى نمى كردند.
موقعى كه پيشواى گرامى اسلام آيين جديد الهى و برنامه هاى نوين مذهبى خود را بهمردم عرضه مى كرد و بزرگ ترين انقلاب سعادت بخش جهانى را پايه گذارى نمود،جوانان با شور و گرمى زايد الوصفى به آن دين مقدس ‍ گرويدند و با رهبرى پيامبراسلام ، به منظور امحاى عقايد غلط و سنن فاسد به پاخاستند و بر اثر مجاهده و كوششپيگير خود توانستند در مدت كوتاهى محيط حجاز را از آن همه پليد و ناپاكى تطهير كنندو جامعه عقب افتاده را به عالى ترين مدارج كمال برسانند.
نتيجه آن كه تجددخواهى و نوطلبى ، يكى ازعوامل مخالفت نسل جوان با نسل كهن است . اينتمايل طبيعى ، جوانان را در راه احراز شخصيت و برگزيدن صفات اخلاقى ، بهسرپيچى از پاره اى از آداب و رسوم بزرگسالان وامى دارد و آنان را به مسير روشهاىنوين سوق مى دهد.
آزادى خواهى مفرط  يكى ديگر از عواملى كه باعث سرپيچى نوبالغان از آداب و رسوم اجتماعى مى گردد،استقلال طلبى و آزادى خواهى مفرط نسل جوان است .
عكس العمل اين تمايل افراطى ، مخالفت با تقليد از پاره اى از روش هاى ديرينبزرگسالان و برگزيدن صفات تازه اى در بنيان گذارى اخلاق و شخصيت است . وروشن شدن اين مطلب احتياج به توضيح كوتاهى دارد.
دو تمايل مفيد به فضاى حكيمانه الهى در نهاد آدميان آفريده شده ، كه اگر هر يك از آندو با اندازه گيرى صحيح در جاى خود به كار برده شود، مايه خوشبختى و سعادت است. يكى ميل به تقليد و پيروى از كارهاى دگران و ديگرىميل به تخلف و سرپيچى از تقليد اين و آن .
اثر تقليد و ضدتقليد  اثر مفيد تقليد آن است كه هر نسلى مجموعه معلومات و تجربياتنسل هاى گذشته را فراگيرد ، يا هر فردى رفتار و گفتار دگران را سرمشق خود قراردهد و با پيروى از روشهاى سنجيده و آزموده آنان ، موجبات رفاه و آسايش خويش را فراهمسازد.
اثر مخالفت با تقليد آن است كه آدمى درهاى ترقى و تعالى را بر روى خود نبندد وخويشتن را در محدوده تقليد دگران زندانى ننمايد و احيانا با پيروى بى قيد و شرط ازآنان ، اشتباهاتشان را تكرار نكند. بلكه هموارهعقل و فكر خود را در بررسى روشهاى دگران به كار اندازد و از نيروى ابتكار خويش ‍استفاده كند و در مسير تعالى و تكامل قدم بردارد و راه هاى تازه اى را به روى خودبگشايد.
اندازه گيرى بر معيار عقل  (فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هماولوالالباب . (693) )
بشارت ده به بندگانى كه شنواى سخن هستند و از بهترين آن پيروى مى كنند. اينانكسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده و آنها صاحبانعقل و درايت اند.
در اين آيه ، تقليد و مخالفت با تقليد، بر معيارعقل اندازه گيرى شده است و خداوند بشارت مى دهد كه پيروزى و سعادت نصيب كسانىاست كه به سخنان دگران گوش فرادارند و تنها از آن چه خوب و پسنديده است پيروىنمايند، نه آن كه بدون سنجش عقلى ، از گفتار و رفتار دگران كوركورانه تقليدنمياند.
(قال ابوعبدالله عليه السلام : اياك ان تنصب رجلا دون الحجة فتصدقة فىكل ماقال .(694) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : بپرهيز از اين كه بدوندليل كسى را به رهبرى خود برگزينى و بدون چون و چراى تمام گفته هاى او راتصديق نمايى .
پيروى بى قيد و شرط  هيچ يك از افراد بشر، حتى مردان حكيم و دانشمند، مصون از خطا و اشتباه نيستند.عاقل كسى است كه در تقليد از مردان تحصيل كرده نيز جانبعقل و درايت را مراعات كند، و از پيروى بى قيد و شرط بپرهيزد، تا از ضررهاى محتملهمصون بماند.
(قال على عليه السلام : ان كلام الحكماء اذا كان صوابا كان دواء و اذا كان داء.(695) )
على عليه السلام فرموده است : سخن حكما و دانشمندان ، اگر درست و مطابق با واقعباشد، داروى شفابخش است و اگر خطا و غيرواقعى باشد، بيمارى است .
(شما خوب مى دانيد كه چون عملى در مقابل ما انجام شود، ما نيزميل مى كنيم كه آن را تكرار نماييم . اين موضوع حالت سرايت ، حالت الهام و تلقين دارد.اما غير از آن ، يك حالت ديگر نيز در انسان وجود دارد و آنتمايل به گفتن نه و مخالفت است . برحسب مزاج و اخلاق شخصى و سن وسال ، گاهى اين غريزه و گاهى آن تفوق مى يابد. هر دوى اين غريزه ها مفيدند، اولى باتلقين آن چه نسبت به ما بيگانه بود، و جود ما را غنى تر مى سازد و دومى نيروى مقاومتبه ما مى دهد و لزوم انجام كارى غير از كار دگران را تلقين مى نمايد. اگر اين غريزهبيش از حد خود پيشرفت كنند، اولى انسان را مقلدى سست و بى اراده بار مى آورد و دومىشخص را منفى باف و بى حاصل مى سازد. به طور طبيعى و عادى ، اين هر دو غريزه دررفتار شخص مؤ ثرند.) (696)
تقليد كوركورانه  يكى از مشكلاتى كه بر سر راه تبليغ پيامبران الهى وجود داشت ، تقليدهاى كوركورانهمردان متعصب از روش هاى ناپسند و گذشتگان بود. فرستادگان خداوند براى آن كه مردممشرك و گناهكار را از بت پرستى و آلودگيهاى اخلاقى برهانند و موجبات خوشبختى وسعادتشان را فراهم آورند، آنان را به تفكر و تدبر دعوت مى نمودند و از آنها مىخواستند كه در شناختن حق و باطل ، از نيروىعقل خويش استفاده كنند، ولى مشركين نادان متعصب ، در حفظ عقايدباطل و تصحيح اعمال نارواى خويش ، تنها به روشهاى پدران خود تكيه مى كردند وتقليد از عقايد و رفتار نادرست گذشتگان را سند صحت افكار واعمال باطل خود قرار مى دادند. واضح است كه چنين تقليدهاى جاهلانه و بى اساس تا چهحد در خمودى عقل مؤ ثر است و چگونه فروغ خود را تيره و تار مى سازد.
پيروى هاى احمقانه  (قال هل يسمعونكم اذ تدعون . او ينفعونكم او يضرون . قالوابل وجدنا آباءنا كذلك يفعلون . ) (697)
ابراهيم خليل به بت پرستان مى فرمود: آيا اين مى شنوند وقتى شما آنها را مى خوانيد؟يا آن كه مى توانند به شما سود يا زيانى برسانند؟ در جواب گفتند: ما پدران ومادران خود را ديديم كه چنين مى كردند.
(و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليها آباءنا.) (698)
و موقعى كه مرتكب عمل زشت و ناروايى مى شدند، براى توجيه آن مى گفتند پدران مابه اين كار دست زده اند.
(اگر عكس العمل تقليد غلبه نمايد، فرد به طور كلى آداب و سنن اجتماع را مى پذيردو در عين حال ، عادات مضحك و كلمات اصطلاحاتمعمول و عادى ايشان را نيز قبول مى كند، فقط از اين رو كهمثل دگران كرده باشد. آن وقت اين خطر وجود دارد كه فرد، خود را به وضع خرف كنندهاى منطبق با محيط خويش سازد.) (699)
سرپيچى هاى نابه جا  همان طور كه تقليدهاى كوركورانه مانع تعقل و تفكر و سد راه تعالى وتكامل بشر است ، همچنين سرپيچى هاى نا به جا از تقليدهاى صحيح و خردمندانه ، كه ازخودسرى و غرور احمقانه آدمى سرچشمه مى گيرد، نيز مايه عقب افتادگى و محروميت واحيانا باعث تباهى و هلاكت است .
(قال على عليه السلام : لا تستبد برايك فمن استبد براءيه هلك . (700) )
على عليه السلام فرموده است : مستبد به راى نباش . چه آن كس كه در راى خود استبدادورزد سرانجام هلاك خواهد شد.
تنها راه پيروزى و سعادت در اين زمينه ، حفظ موازنه بينتمايل تقليد و خواهش ضد تقليد است . همان طور كه قرآن شريف خاطر نشان فرموده است، مردان عاقل كسانى هستند كه نه پيرو تقليدهاى جاهلانه باشند تا تمام روش هاىدگران را بى قيد و شرط بپذيرند و نه اسير خودسرى و استبداد راى باشند تا بدونمطالعه از تقليدهاى مفيد و ثمربخش سرپيچى نمايند.
(تمام اين عوامل وضعى به وجود مى آورد كه مطالعه دوران پس از جنگ را به صورتتاريخ ، بسيار دشوار مى سازد. اما در عين حال كه ما به بحث و گفت و گو دربارهاعتقادات و افكار مى پردازيم و بسيارى از چيزها را فقط از آن جهت كه گفته مى شودكهنه و قديمى است ، نمى پذيريم ، بايد متوجه باشيم كه نمى توانيم به اين بهانهبا افكار گوناگون بازى كنيم ، بلكه بايد باكمال جديت بكوشيم تا بفهميم كه چه بايد كرد و راه درست و مناسب در برابرمان كداماست .)(701)
جوان و روش هاى افراطى  متاءسفانه ، در سنين بلوغ و دوران شباب ، موازنهتمايل تقليد و ضد تقليد بر هم مى خورد و در جوانان يك حالت افراطى مخالفت با آدابو سنن بزرگسالان بروز مى كند. آنان مايل اند در برنامه هاى زندگى و تازه اى رابراى خود اتخاذ نمايند، يا آن كه از اعمال كسانى تقليد كنند كه از روش هاى عادى وآداب رسوم عمومى سرباز زده و به كارهاى تازه اى مبادرت كرده اند. همينتمايل ضد تقليد و يا تقليد در جهت مخالف ، سبب بروز اختلاف بيننسل جوان و نسل كهن مى گردد و احيانا منشاء جرايم جنايات غيرقابل جبران مى شود.
تقليد در جهت مخالف  (در حاليكه غريزه تقليد در دوران سوم كودكى ، غالب و مسلط است ، غريزه مخالفت درابتداى بلوغ بزرگ مى شود و يك حالت ضديت و مخالفت به روح انسان مى دهد. نيروىقبول تلقين ، انحطاط مى يابد و حال آن كه قدرت منعاعمال و بازرسى رفتار و نيروى مقابله كردن با مشكلات را قوت مى بخشد. در نزدپسران ، به خصوص ، اين موضوع ، به واسطه علاقه اى به تهاجم و زد و خورد دارندكه كاملا آشكار است ، اما با اين حال ، عكس العمل تقليد نيز هنوز وجود دارد و با عكسالعمل ضد تقليد مخلوط شده است . ميل ايجاد چيزهاى تازه كه در اين سنين به فراوانىديده مى شود، در واقع نتيجه همان تقليد در جهت مخالف است .)(702)
در سال 1966، يك جوان در شيكاگو، نه پرستار را بهقتل رساند، طولى نكشيد جوان ديگرى در دانشگاه تگزاس شانزده نفر را كشت . اين دوحادثه خونين سبب شد كه رابرت اسميت ، جوان هيجده ساله ، به تقليد از آن دو نفر، درهمان سال به جنايت مشابهى دست بزند و شش نفر را هدف گلوله خود قرار دهد.
(رابرت اسميت ، يك جوان هيجده ساله آمريكايى ، امروز ناگهان وارد يم مدرسهآرايشگرى شد و با طپانچه شش دختر را هدف قرار داد.
اسميت در كلاسى كه دختران درس آرايشگرى ياد مى گرفتند وارد شد و به آن شش تندستور داد دايره وار روى زمين دراز بكشند. او سپس طپانچه خود را بيرون آورد و مغزدختران را هدف قرار داد.
دو تن از دختران فورا و سه تن ديگر در راه بيمارستان در گذشتند و ششمين دختر دراغماى كامل است و اميدى به نجات او نمى رود. اسميت پس از اين كشتار از كلاس خارج شد،در حالى كه به شدت مى خنديد. زنى موفق شد كه فورا پليس را آگاه كرده وقاتل را تحويل عدالت بدهد. رابرت اسميت در كلانترى به پليس گفت :قتل هاى دسته جمعى كه اخيرا در آمريكا روى داده ، الهام بخش جنايت امروز بوده است.)(703)
نتيجه آن كه آزادى خواهى بى حساب و تمايل افراطى ضد تقليد جوانان ، كه منشاءسرپيچى زايد از حد آنان از آداب و رسوم اجتماعى است ، يكى ازعلل اساسى مخالفت نسل جوان با بزرگسالان در برگزيدن صفات اخلاقى و اثباتشخصيت است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation