بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ناصح راستگو  (قال على عليه السلام : ليست الروية مع الابصار فقد تكذب العيون اهلها و لا تغشالعقل من استنصحه .) (291)
على عليه السلام فرموده : بينش و درك واقعى ، هميشه با ديده ها ميسر نيست . زيرا گاهىچشم خطا مى كند و به صاحبش دروغ مى گويد، ولىعقل ، در اندرز و نصيحت به صاحبش خيانت نمى نمايد و هرگز خلاف واقع نمى گويد.
(عن ابى عبدالله عليه السلام : العقلدليل المؤ من .) (292)
امام صادق عليه السلام فرموده : خرد، راهنما ودليل مردان با ايمان است .
نيروى عواطف  در مقابل قوه عقل ، نيروهاى ديگرى در نهاد آدمى وجود دارد كه به نام هاى هوى ، غرايز،عواطف ، احساسات ، خواهش هاى نفسانى ، تمايلات غيرعقلانى و اسماء ديگرى نظاير اينها خوانده مى شوند.
تمايلات عاطفى بزرگ ترين قدرت محرك بشر و نيرومندترينعامل تهييج و جنبش انسان است . احساس و عاطفه گاهى آدمى را در راه خير و خوبى تحريكمى كند و منشاء بروز عالى ترين سجاياى اخلاقى و صفات انسانى مى شود و گاهى بهگناه و ناپاكى تهييجش مى نمايد و باعث ارتكاب خطرناك ترين جرايم و جنايات مىگردد.
منشاء نيكى و بدى  مهر محبت ها، علاقه و عشق ها، اغماض و گذشت ها، عفو و بخشش ها، جانبازى و فداكارى ها،دستگيرى و يتيم نوازى ها و خلاصه ده ها صفات عاليه انسانى ، از عواطف و احساساتسرچشمه مى گيرند.
جنايت و آدم كشى ها، خيانت و دزدى ها، خشم و انتقام جويى ها، ايذاء و سمتگرى ها، هتك و اهانتها، چپاول و غارت ها، تخريب سيئات اخلاقى و صفات غير انسانى نيز از عواطف واحساسات پديد مى آيند.
ريشه هاى اصلى و بذرهاى اساسى تمايلات غريزى و خواهش هاى عاطفى ، در نهادفرزندان بشر، روز ولادت به صورت استعدادهاى فطرى وجود دارد. به موازات نمواندام و رشد نيروى درك كودك و به تناسب احتياجات زندگى و بسط استعدادها يكى پساز ديگرى به فعليت مى رسند.
(هنگام تولد كودك و مدتى پس از آن نمى توان هيجان هاى مختلف را در او مشاهده كرد. آنچه در اين دوران ديده مى شود، فقط به حالت برانگيختگى است . هيجان ها كم كم نمو مىكنند و تنوع مى يابند. تنوع هيجان ها از طرفى با بلوغ مكانيزم و از طرف ديگر بايادگيرى ارتباط دارد.
واكنش هيجانى  تحريك هيجانى كودك در دروان ابتدايى عمر با نيازمندى هاى فيزيولوژيك او بستگىدارد. نيازمندى به غذا و اجتناب از درد و احتياج به فعاليت ، وقتى به مانعى برخورند،در او ايجاد واكنش هيجانى مى كنند و مثلا او را به گريه وادار مى نمايند. همين كهنيازمندى ها رفع شوند، كودك خاموش ‍ مى شود، كم كم هيجان ها نمو مى كنند و تنوع مىيابند.)(293)
رشد تدريجى احساسات  كودك در ابتدا گرسنگى و درد را احساس مى كند. پس از چندى لبخند مى زند. بااشخاص انس مى گيرد. از ديدن بعضى شاد مى شود و نسبت به بعضى ابراز بى ميلى وآزردگى مى كند. اگر نازش بكشند خشنود مى شود و لذت مى برد. اگر به وى تندىكنند ناراحت مى شود، قهر مى كند و با گريه خود را به دامن مادر مى افكند.
چندى نمى گذرد كه حالت خشم و ترس نيز در وى پيدا مى شود. همچنين نسبت به بعضىاز كودكان ، حسد مى برد و درباره بعضس ابراز مهر و محبت مى كند. كم كم انگيزه تملك وحس جمال در وى ظاهر مى شود و از اشياء رنگين و لباس زيبا خشنود مى گردد. سپس درمحيط خانواده يا در بازى هاى دسته جمعى ، حس تشخيص طلبى وتمايل به ستيزه جويى از خود نشان مى دهد. خلاصه ، هر چه رشدش زيادتر مى شود ونيروى دركش قوى تر مى گردد، عواطف و احساساتش افزايش مى يابد.
بلوغ و رشد غرايز  تمايلات عاطفى و خواهش هاى نفسانى در مزاج كودكان همچنان به رشد و شكفتگى خودادامه مى دهند و پيوسته پيشروى مى كنند تا دروان بلوغ و جوانى برسد. در آن موقعغرايز طبيعى به خوبى شكفته مى شوند و همه استعدادهاى عاطفى به فعليت مى رسند.احساسات غير عقلانى در مزاج جوانان به سرعت شدت بسط و توسعه پيدا مى كنند وسراپاى وجود آنان را فرا مى گيرند.
تجديد تشكيلات  (به طور كلى ، در نتيجه بيدارى نيروى عشق در سنين بلوغ ، حساسيت جوانان زياد مىشود و در واقع مسئله خيلى پيچيده تر از اين هاست . نبايد تصور كرد كه قلب جوانانهمان قلب كودكان است كه بر آن عشق نيز افزوده اند. توليد عشق در جوانان نتيجه يكتجديد تشكيلات عميق در مسائل روحى و عواطف آن هاست كه به تدريجتكامل يافته است و همچون جهش بدنى ، صورت يك نوع جهش واقعى دارد.)(294)
خداوند حكيم به منظور صيانت ذات و تاءمين شئون مختلف زندگى بشر و حفظ حيات فردىو نوعى انسان ، غرايز و تمايلاتى را در نهاد آدميان به وديعه گذارده است . وجود هر يكاز آن غرايز و خواهش هاى عاطفى در جاى خود ضرورى و لازم است .
طغيان غرايز  اگر غرايز به خوبى تعديل گردند و از سركشى و طغيانشان جلوگيرى شود، اگرعواطف و احساسات هر يك با اندازه گيرى صحيح و در جاى مناسب خوداعمال شوند، موجب خوشبختى و كمال بشر و مايه سعادت فرد و اجتماع خواهد بود. برعكس ، اگر غرايز و احساسات مهار نشوند، اگر آزادانه و بدون قيد و شرطاعمال گردند، اگر در مسير سركشى و هيجان هاى نابه جا قرار گيرند، آدمى را بهجرايم و جنايات عظيمى وامى دارند و انسان را از هر درنده اى خونخوارتر و از هر گزندهاى خطرناك تر خواهند ساخت .
اولياى گرامى اسلام ، در چهارده قرن قبل ، اين حقيقت مهم روانى را خاطرنشان فرموده اندو روان شناسان امروز نيز صريحا به آن اعتراف دارند:
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الشر كائن فى طبيعةكل احد فان غلبه صاحبه بطن و ان لم يغلب ظهر.) (295)
على عليه السلام فرموده است : شر و بدى به طور طبيعى در سرشت هر انسانى وجوددارد. اگر آدمى بر آن غلبه كند و طبع سركش خود را مهار نمايد، تمايلات بد و مخربدر پس پرده پنهان خواهد ماند، و اگر بر طبع خود غلبه نكند و به مهار كردن تمايلاتنارواى خويش نايل نگردد، شرور و خطرات آشكار خواهند شد.
(و عنه عليه السلام : اكره نفسك على الفضائل ، فانالرذائل انت مطبوع عليها.) (296)
و نيز فرموده است : با سعى و مجاهده ، فضايل اخلاقى را به نفس سركش ‍ خودتحميل كن و برخلاف ميل و رغبتش ، او را به پاكى و نيكى وادار نما. زيرا خواهش طبيعى ورغبت نفسانى بشر، به شهوات ناروا و رذايل اخلاق است وقبول فضايل و ملكات پاك برخلاف تمايلات فطرى نفس است .
(به نظر ديدرو، دانشمند فرانسوى ، همه بچه ها اساسا جانى هستند و اين ازاقبال خوش ماست كه نيروى جسمانى آن ها به قدرى محدود مى باشد كه نمى گذاردنيروى مخرب خود را در خارج و عليه ما به كار ببرند.)(297)
نفس سركش  دكتر اوستاس چسر مى گويد: در باطن هر يك از ما يك نفس بد و شرير وجود دارد كه مامى توانيم با كسب دانش و تربيت صحيح آن را تحت فرمان و اختيار در آوريم . اگر چهگاهى در شرايط غير عادى ، مثلا هنگام جنگ يا قحطى ، اين نفس سركش دوباره آزاد مىشود.)(298)
آنان كه بر هواى نفس تمايلات غريزى خود تسلط دارند، كسانى كه عواطف و احساساتخويش را در اختيار گرفته اند و آن ها را به مقدار لازم و در جاى شايسته به كار مىبرند، انسان واقعى هستند و از سعادت و خوشبختى بشرى برخوردارند.
تسخير تمايلات  (قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اشجع الناس من غلب هواه .)(299)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : نيرومندترين مردم كسانى هستند كه بر تمايلاتنفسانى خود پيروز شوند و آن ها را مطيع و مسخر منطقعقل خويشتن سازند.
(و عنه صلى الله عليه و آله : ما منكم من احد الا و له شيطان ، قالوا و انت يارسول الله ؟ قال و انا الا ان الله عزوجل اعاننى عليه فاسلم ، فلاياءمرنى الا بخير.) (300)
رسول اكرم (ص ) به مردم فرمود: هيچ يك از شما نيست مگر آن كه در باطن خود شيطانىدارد. عرض كردند: يا رسول الله ، آيا براى شما هم شيطانى است ؟ فرمود: بلى ،براى من هم ، جز آن كه خداوند مرا يارى كرده و شيطانم تسليم من شده است و غير از نيكىو خير از من خواهشى نمى كند.
خودسرى غرايز  بدون ترديد، آزادى نامحدود عواطف و احساسات ، سد راه سعادت و خوشبختى بشر است .خودسرى و لجام گسيختگى غرايز و خواهش هاى نفسانى ، منافى با نظم اجتماعى و تمدنانسانى است و آدمى را به راه سقوط و تباهى و سوق مى دهد.
(زندگانى و مخصوصا زندگى اجتماعى انسان ايجاب مى كند كه نيروى غرايز از ابتداهدايت شود و به طرف هدف هاى اجتماعى معطوف گردد. تمدن بايد با ابراز آزادانهغرايز مخالفت نمايد و به زبان ديگر، همان طور كه جلو جريان آب را براى چرخاندنيك توربين سد مى كنند، تمدن بايد غرايز را به منظور ترقى وتكامل انسان تحت فرمان بگيرد و از تظاهر بى بندوبار آن ها جلوگيرىنمايد.)(301)
اطاعت از هواى نفس  (قال الجواد عليه السلام : من اطاع هواه اعطى عدوه مناه .) (302)
امام جواد عليه السلام فرموده است : آن كس كه از هواى نفس خود اطاعت و فرمان بردارىنمايد، با اين عمل آرزوهاى دشمن خويش را بر آورده است .
(قال على عليه السلام : من غلب هواه على عقله ظهرت عليه الفضايح .)(303)
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه تمايلات نفسانى بر عقلش غالب باشد،رسوايى هايش آشكار خواهد شد.
منشاء جرايم  همه مى دانيم كه در كره زمين روزى نمى گذرد مگر آن كه صدها و جنايت و خيانت ، بهصور مختلف اتفاق مى افتد و دامن بشر به جرايم گوناگونى ازقبيل آدم كشى و دزدى ، رشوه خوارى و بى عفتى ، زورگويى و ستمگرى و اعمالى نظايراين ها آلوده مى گردد و مردم كشورها كم و بيش از عوارض ‍ سوء و نتايج شوم آن جنايت هارنج مى برند.
محرك جنايتكاران  محرك آدمى در ارتكاب جرم و جنايت ، احساساتتعديل نشده و تمايلات خودسر و لجام گسيخته اى است كه همواره در ضمير مردم حكومتمى كند و آنان را به راه ناپاكى و انحراف سوق مى دهد.
(ممكن است بين چهار نفر جانى ، عمل جنايت ناشى از محرك هاى مختلف باشد. يكى بهعلت انتقام از رقيب دست به قتل مى زند. دومى يكى از خويشاوندانش را كه حاجب ارث بردناوست از ميان برمى دارد. سومى كه مثلا يك زن است ،طفل خود را خفه مى كند تا از رنج تربيت او آسوده شود. چهارمى بهمنزل پيرمردى وارد مى شود و براى آن كه بدونقيل و قال اثاثش را بدزدد، او را مى كشد. پس هر جانى محركى خاص خود دارد. اين محركاگر از احساسات سرچشمه نمى گيرد، پس از كجا توليد مى شود؟
ميل به انتقام ، از توهينى كه به عزت نفس و شرافت كسى وارد شده ، يا به دست آوردنثروت و مال باعث قتل نفس مى شود، عمل منافى با عفت به عنف و سوء قصد نسبت بهشرافت يك زن هم در حقيقت از احساسات جاه طلبانه سرچشمه مى گيرد. اين اطفاى نايرهشهوت از آن جا ناشى مى شود كه مردى براى آن كه قدرت خود را به زن ضعيف نشاندهد، او را به قربانى كردن عفت و آزرمش مجبور مى سازد. حريق عمدى غالبا از حس ‍ انتقامسرچشمه مى گيرد. دزدى اكثرا از احساسات آزمندانه ناشى مى شود.
پس چنان كه ديديم ، جاه طلبى ، غرور، ميل به قدرت نمايى ، حرص ، تملك ، احساساتمختلفى هستند كه محرك آدمى در ارتكاب جرايم و جنايات مى شوند.)(304)
نيرويى كه قادر است احساسات را مهار كند و آنها را به راه صحيح و سعادت بخش هدايتنمايد، عقل است . قدرتى كه مى تواند خواهش هاى نفسانى و تمايلات عاطفى راتعديل كند و به نحو شايسته اى از آنها بهره بردارى نمايدعقل است .
عقل راهنماى منزهى است كه بشر را از اعمال احساسات ناروا باز مى دارد.عقل نگهبان خيرخواهى است كه جلو انگيزه هاى خطرناك را مى گيرد و آدمى را از سقوط وتباهى محافظت مى نمايد. خلاصه ، عقل است كه مانع طغيان و سركشى احساسات است ونمى گذارد آدمى به جرايم و جنايات آلوده شود.
خاطرات ناپسند  (قال على عليه السلام : للنفوس خواطر للهوى :والعقول تزجر و تنهى .) (305)
على عليه السلام فرموده است : نفس اماره بشر بر اساس هوى و تمايلات ناروا،خاطراتى در خود مى پرورد، و عقل مصلحت انديش مانع اجراى آن خاطرات مى شود و آدمى رااز اعمال تمنيات خود باز مى دارد.
(و عنه عليه السلام : للقلوب خواطر سوءوالعقول تزجر منها.) (306)
و نيز فرموده است : در دلهاى بشر، خاطرات بد و خواهش هاى زشت پديد مى آيد.عقل است كه از اعمال آن خاطرات جلوگيرى مى كند و بشر را از بدكارى و گناه محافظت مىنمايد.
احساسات مخرب  (محرك هاى اعمال ، از نوع عاطفى اند. حتى افلاطون نيز منحصرا آنها را عقلانى نمىدانست . ما در عين احتياج به احساس ، به منطق نيز احتياج داريم . احساس اگر بوسيلهعقل هدايت نشود، خطرناك است . مثلا خطر حسد از يك اپيدمى طاعون كمتر نيست ، زيرا هر كسبراى آزار ديگران بيشتر از كمك به خود تلاش مى كند. كينه نيز همچون حسد، متباين باقوانين زندگى است ، زيرا اصولا مخرب است .)(307)
در اجتماعى كه عقل بر احساسات حاكم باشد، جايى كه تمايلات عاطفى مردم با مصلحتانديشى عقل به كار افتد، آن جا كانون خوشبختى و سعادت است . آن جا مهد عدالت و امنيتاست و خلاصه آن جا مدينه فاضله است . در آن جا، مردم همواره از نيروى پربركتاحساسات و عواطف حداكثر استفاده را به نفع ماديات و معنويات خويش مى نمايند و درپرتو راهنمايى هاى عقل ، از خطراتى كه ممكن است دامنگيرشان شود، مصون و محفوظاند.
فساد و تباهى  جايى كه عقل محكوم هوى باشد، جايى كه تمايلات نفسانى و خواهش هاى غريزى بر مردمحكومت كند و جامعه پيرو بى قيد و شرط شهوات و تمايلات نارواى خود باشد و صداىعقل به جايى نرسد، آن جا كانون فساد و تباهى است . آن جا مركز تيره روزى و بدبختىاست . در آن جا از عدل و انصاف ، از حق و فضيلت سخنى نيست . در آن جا زندگى انسانىو سجاياى اخلاقى به معنى واقعى خود، مفهومى نخواهد داشت .
(قال على عليه السلام : من غلب عقله هواه افلح ، و من غلب هواه عقله افتضح.(308) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه عقلش بر هواى نفس غالب باشد به رستگارى وسعادت نايل مى شود، و آن كس كه عقلش مغلوب تمايلات نفسانى اش باشد، سرانجامرسوا و مفتضح مى گردد.
هوى پرستى و سقوط  (و عنه عليه السلام : انكم ان امرتم عليكم الهوى اصمكم و اعماكم و ارداكم.(309) )
و نيز فرموده است : به راستى اگر هواى نفس را فرمانرواى خود سازيد و بى قيد وشرط اطاعتش نماييد، شما را كور و كر مى كند و سرانجام مايه سقوط و هلاك شما خواهدشد.
عقل ضعيف و احساسات قوى  ناگفته نماند كه عقل ضعيف و ناتوان هرگز قادر نيست بر تمايلات نفسانى غلبه كند واحساسات سركش آدمى را مهار نمايد. تنها عقلكامل است كه مى تواند در مقابل سيل خروشان شهوات و تمايلات نفسانى سد محكمىباشد و عواطف و احساسات نيرومند را مطيع و فرمان بردار خود سازد.
(قال على عليه السلام : العقلالكامل قاهر للطبع السوء.(310) )
على عليه السلام فرموده : عقلى كه به مرتبهكمال و نيرومندى رسيده است مى تواند طبيعت بد و غرايز تندرو را مقهور و سركوبنمايد.
متاءسفانه عقل كامل و نيرومند، در بين افراد بشر، حتى كسانى كه به سنكمال رسيده اند، كمتر يافت مى شود. عقل بيشتر مردم درمقابل طوفان سهمگين احساسات ، ضعيف و ناتوان است و تاب مقاومت ندارد. موقعى كه كششهاى شهوات و تمايلات نفسانى تهييج مى شوند، موقعى كه انگيزه هاى خشم وانتقامجويى طغيان مى كنند و سراپاى وجود آدمى را ميدان تاخت و تاز خود قرار مى دهند،گويى عقل تاءثير خود را به كلى از دست مى دهد و از صحنه نبرد خود را بيرون مىكشد. در آن موقع است كه حوادث تلخ و مصائبغيرقابل جبرانى به بار مى آيد.
عقل خواب آلود  (قال على عليه السلام : نعوذ بالله من سباتالعقل و قبح الزلل .(311) )
على عليه السلام فرموده است : پناه مى برم به خداوند از اين كه شرايطى پيش آيد كهعقل به خواب فرو رود و از راهنمايى و هدايت بازماند و در نتيجه آدمى به زشت ترينلغزش ها دچار گردد.
خشم و تيرگى طفل  (و عنه عليه السلام : الغضب يفسد الاءلباب و يبعد من الصواب .) (312)
و نيز فرموده است : غضب ، عقل هاى مردم را فاسد مى كند و آدمى را از درستكارى و صلاحدور مى سازد.
(عن ابى عبدالله عليه السلام : الغضب مفتاحكل شر.(313) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : خشم ، كليد تمام بدى ها و شرور است .
(خشم موجب نفرت ، و نفرت محرك انتقام مى شود. هرگز فكر جنايت در آرامش آغاز نمىشود، بلكه در حالت بحرانى و شديد و در يك لحظه ايجاد مى گردد. زير ضرباتتمايلى كه ايجاد شده و هر آن بر سراسر وجود آدمى مستولى مى گردد، احساسات غيرقابل مقاومتى به وجود مى آيد كه غالبا با تظاهرات عضوى و اختلالات جسمانى كه منجربه انقلاب روحى مى شود، تواءم است . در اين حالت آشفتگى ،عقل چه نقشى مى تواند بازى كند؟ عقل جاى خود را به احساسات مى دهد و خود از ميانهناپديد مى گردد.
ريبو، در بحث منطق عواطف ، اين موضوع را مورد بررسى قرار داده وعمل آن را با منطق عقلانى مغاير دانسته است . عقل ، بى طرفانه از مقدمات ، نتايج كلى مىگيرد و احساسات ، مقدمات را براى هدف مطلوب مورد استفاده قرار مى دهد.
از دست دادن تعادل  كسى كه شانه اش زير تازيانه خشم خم شده ، ديگر نمى تواند فكر كند و قضاوتنمايد و تحت تاءثير و نفوذ جابرانه احساسات و رشگ ، تعادلش را از دست مى دهد وتصميمى جز جنايت نمى تواند بگيرد و از هر جانب كه مى انديشد، راست به اين مقصد مىرسد. در اين مرحله و لحظه ميان تصميم و عمل ، اگرعقل پاى خود را در ميان نگذارد، فاجعه جامه عمل به خود مى پوشد.)(314)
تمايلات غيرعقلانى  نه تنها جرايم و جنايات و گمراهى هاى اخلاقى ناشى از احساسات لجام گسيخته وتمايلات غيرعقلانى است ، بلكه گمراهى هاى معنوى و انحراف هاى اعتقادى نيز از خواهشهاى حساب نشده و هواى نفس ‍ سرچشمه مى گيرد. تعصب ، لجاج ، تكبر،، خودپسندى وصفاتى نظاير اينها سد راه سعادت بشرند و نمى گذارند مردم عاقلانه فكر كنند و ازروى علم و معرفت ، هدايت را از گمراهى تشخيص دهند و به حق و حقيقت بگرايند.
(و ان كثيرا ليضلون باهوائهم بغير علم .)
بسيارى از مردم كه دچار گمراهى و ضلالت مى شوند، به سبب اين است كه ندانسته ازهواى نفس خود اطاعت مى كند و بدون علم و فكر، تمايلات خويش را پيروى مى نمايند.
نسلجوان و احساسات
گر چه تمام طبقات مردم در سنين مختلف ، كم و بيش اسير احساسات نيرومند و تمايلاتخودسر خويش هستند و پيوسته در معرض گناهكارى و انحراف اند، ولى خطر طغياناحساسات براى نسل جوان ، از ساير طبقات بيشتر است و همواره خوشبختى و سعادتشان راتهديد مى كند. زيرا از يك طرف ، با فرارسيدن دوران بلوغ ،تمايل جنسى و ساير خواهش هاى عاطفى در ضميرشان به شدت بيدار مى شوند و آنان رااز هر جهت تحت تاءثير خود قرار مى دهند و از طرف ديگر،عقل نوجوانان كه هنوز به رشد نهايى و كمال طبيعى و اكتسابى خود نرسيده است ، ماننددوران كودكى ، همچنان ضعيف و ناتوان است و درمقابل امواج نيرومند احساسات قدرت ايستادگى و مقاومت ندارد. بديهى است در چنينشرايطى ، جوانان پيوسته در پرتگاه خطر قرار دارند و با كمترين غفلت ممكن استسقوط كنند و به بزرگ ترين حادثه نامطلوب دچار شوند.
اگر يكى از انگيزه هاى عاطفى جوانان تهييج شود، اگر يكى از تمايلات نفسانى آنانطغيان نمايد، مزاجشان را با سرعت و به سختى طوفانى مى كند و چون به سبب خامى ونارسايى عقل ، از مصلحت انديشى و مال بينى هم عاجزند، در آن موقع حساس ممكن است بهكارهاى خلاف مصلحت و احيانا به جرايم خطرناكى دست بزنند كه هرگزقابل جبران نباشد و براى هميشه خود را سيه روز و بدبخت كنند.
روان زودرنج جوان  روان زودرنج و حساس جوانن مانند انبار باروتى است كه مستعداشتعال است . كافى است با يك جرقه منفجر شود و شعله هاى سوزانش خرمن سعادت خود واطرافيانشان را نابود كند.
مزاج نوجوانان همواره آماده هيجان و طوفان است . آماده تخريب و انقلاب است . آنان به علتشدت تمايلات عاطفى ، همه چيز و همه كس را از پشت عينك احساسات مى نگرند. يكتحريك كوچك ، يك ضربه روحى ، ممكن است آنها را منقلب كند و از راهاعتدال و درستكارى منحرف نمايد.
بى احترامى به جوانان  بى احترامى به شخصيت جوانان ، تحقير و اهانت به آنان يكى ازعوامل مهم طغيان نسل جوان است . براى آن كه نوجوانان دچار انگيزه هاى عاطفى و هيجان هاىانتقامى نشوند، براى آن كه به كارهاى زشت و ناپسند دست نزنند، پدران و مادران درخانواده و مربيان در محيط آموزشگاه مؤ ظف اند با آنان طورى رفتار كنند كه روحزودرنجشان آزرده نشود، عواطف و احساساتشان مجروح نگردد و در خود احساس پستى وحقارت ننمايند. زيرا پديد آمدن اين حالت روانى ممكن است آنان را تحريك كند و بهكارهاى ناروايى وادارشان نمايد.
جرم جوانان  (يكى از دقيق ترين و مهم ترين مطالعاتى كه درباره جنبه هاى روان پزشكى جرمجوانان شده استك مطالعه هلى وبرونر است . اين دو دانشمند به معاينه دقيق و عميق 105جفت كودكانى كه مرتكب خلاف بزرگى شده بودند و نيز برادران و خواهران غير مجرمايشان پرداختند. يعنى جوانان مجرم را با خواهران و برادرانشان طورى مقايسه كردند كهبتوانند عوامل مربوط به وراثت و محيط اجتماعى و اقتصادى را درست زير نظر بگيرند.سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه تقريبا صدى نود و يك جوانان مجرم ، از اختلالاتعاطفى شديد رنج مى بردند. يعنى از حيث روابط عاطفى و اين كه مورد بى مهرى قرارگرفته بودند، هم احساس ناامنى مى كردند و هم از اختلالات عاطفى مربوط به انضباطخانوادگى رنج مى بردند. هم احساس ‍ حقارت و حسادت و رقابت با برادران خود داشتند وهم كشمكش هاى عاطفى عميق درونى و احساس ناخودآگاهانه گناهكارى ، همراه باميل به مجازات شدن در آنها ديده مى شد.)(315)
خشونت هاى بى مورد  بدون ترديد، يك قسمت از طغيان و عصيان جوانان ، ناشى از بى مهرى ها واعمال ناسنجيده پدران و مادران است . تحقير و سرزنش هاى غيرصحيح ، سخت گيرى ها وخشونت هاى بى مورد، مخالفت ها و انتقادهاى نابه جاى پدران و مادران نادان ، فرزندانجوان را خشمگين و غضب آلود مى كند و آنان را به ستيزه جويى و تجاوزكارى وامى دارد.اين قبيل پدران و مادران ، مورد بدبينى و سوءنظر اولياى گرامى اسلام اند.
احساسات تند  گرچه اعمال ناپسند و سوءرفتار بعضى از پدران و مادران ، منشاء قسمتى از طغيان وعصيان نسل جوان است ، ولى ناگفته نماند كه احساسات تند و افكار ناپخته خود جواناننيز سهم مؤ ثرترى در تجاوزكارى و خودسرى آنان دارد.
گاهى پدران و مادران عاقل و دورانديش با بعضى از خواسته هاى خام و ناسنجيدهفرزندان جوان خود مخالفت مى نمايند و آن را منافى با مصلحت تشخيص مى دهند، ولىجوانان ، كه مخالفت آنان را اهانت به شخصيت خود گمان مى كنند و باعث شكست و حقارتخويش مى پندارند، برافروخته و خشمگين مى شوند و براى جبران شكست موهوم خود، بهكارهاى غيرعاقلانه و احيانا ضدانسانى دست مى زنند.
بعضى در مقابل پدر و مادر زبان به بدگويى و سخنان ركيك مى گشايند و دست تجاوزبه سوى آنها دراز مى كنند. بعضى قهر مى كنند و به صورت تعرض ، خانه و خانوادهرا ترك مى گويند. گاهى از شهرستان مسكونى خود خارج مى شوند و پدر و مادر را ازمحل خويش بى خبر مى گذارند و باعث نگرانى و پريشان فكرى آنها مى شوند. بعضىاز جوانان كه نادان ترند، مرتكب اعمال وحشيانه و خطرناكى مى شوند كه به هيچ وجهقابل جبران نيست و بعضى به سبب ضعف نفس و هيجان هاى شديد روحى ، خودكشى مىكنند.
ناتوانى عقل  تمام اين اعمال ناروا و كارهاى زشت ديگرى نظاير اينها، از ناتوانىعقل و نيرومندى احساسات و تمايلات عاطفى نسل جوان سرچشمه مى گيرد. تا زمانى كهجوانان ، اين دوران بحرانى را پشت سر نگذارند و از اين منزلى طوفانى عبور نكنند،وضع عقل و عواطفشان نامتعادل و غيرموزون است .
انگيزه هاى عاطفى  اين حقيقت تلخ قابل انكار نيست كه اغلب جوانان ، تحت تاءثير احساسات سوزان خود هستندو در مواقعى كه انگيزه هاى عاطفى و تمايلات نفسانى ، آنان را تهييج مى كند، به علتنارسايى فكر و كمى تجربه ، به خير و شر كارهاى خود توجه ندارند و از عكسالعمل تصميم هاى عجولانه خويش ‍ آگاه نيستند. اگر پدران و مادران دانا و دلسوز، قدمبه ميان نگذارند و با تصميمات خام جوانان مخالفت نكنند، اگر آنان را از تندروى وشتاب زدگى باز ندارند، ممكن است حوادث نامطلوبى اتفاق افتد و با يك اقدام خلافمصلحت ، مشكلات غيرقابل حلى در راه زندگى خود و ديگران به وجود آورند.
حضرت سجاد زين العابدين عليه السلام كنيزى داشت . او را در راه خدا آزاد كرد و سپسوى را به همسرى قانونى خود درآورد و با او ازدواج نمود. جاسوسى مخصوص خليفه ،اين جريان را براى عبدالملك مروان گزارش ‍ داد. عبدالملك به حضور حضرت زينالعابدين نامه تندى به اين مضمون نوشت .
(به اطلاع من رسيده است كه با كنيز آزاد كرده خويش ازدواج نموده ايد، با آن كه مىدانستيد در خاندان قريش ، زنان وزين و با شخصيتى وجود داشت كه ازدواج با آنها باعثمجد و عظمت شما مى شد و فرزندان نجيب و شايسته اى مى آوردند، شما با اين ازدواج ، نهبزرگى خود را در نظر گرفتى و نه حيثيت فرزندان خويش را مراعات كردى .)
نكوهش نابه جا  حضرت سجاد عليه السلام در جواب نوشت : (نامه شما كه حاوى نكوهش من در ازدواجكنيز آزاد شده ام بود، رسيد. نوشته بوديد كه در زنان قريش كسانى هستند كه ازدواجبا آنها سبب افتخار من و مايه پديد آمدن فرزندان نجيب است . بدانيد فوق مقام رفيعرسول اكرم مقامى نيست و كسى در شرف و فضيلت بر آن حضرت فزونى ندارد. يعنىازدواج با خانواده قريش براى فرزندان پيغمبر اكرم باعث مجد و عظمت نخواهد شد. ماهرگز به دگران افتخار نمى كنيم .
كنيزى داشتم براى رضاى خدا آزاد كردم تا از اجر الهى برخوردار شوم . سپس وى را برطبق قانون اسلام به همسرى خود درآوردم . او زنى است شريف و با ايمان ، متقى وپرهيزگار. كسى كه در دين خدا به پاكى و نيكى قدم برداشته ، فقر و گمنامى ياسابقه كنيزى به شخصيت او ضرر نمى زند. اسلام ، اختلافات طبقاتى را محو كرد.اسلام ، پستى هاى موهوم را از ميان برد و نقايص را با تعاليم عاليه خويش جبران كرد،اسلام ريشه هاى ملامت و سرزنش هاى دوران جاهليت را از بيخ و بن برانداخت .)
(فلالوم على امرء مسلم ، انما اللوم لوم الجاهلية والسلام .)
انديشه نادرست  بر يك مرد مسلمان كه وظايف خود را به درستى انجام مى دهد، ملامتى نيست . ملامت شايستهكسانى است كه انديشه هاى نادرست در مغز مى پرورند و همچنان مانند دوران جاهليت فكرمى كنند.
عبدالملك نامه حضرت سجاد عليه السلام را خواند. مضامين محكم نامه ، روحش را فشرد. آنگاه نامه را به طرف فرزند جوانش ، سلمان بن عبدالملك ، كه در مجلس نشسته بود،افكند كه بخواند. پسر جوان وقتى نامه را خواند، برافروخته و خشمگين شد نتوانستخود را نگاه دارد. با ناراحتى به پدر گفت كه حضرت سجاد با پيوندى كه بهرسول اكرم دارد، سخت بر شما افتخار كرده و صريحا برترى و مزيت خويش راخاطرنشان نموده است .
عبدالملك گفت : فرزند، اين مطلب را فراموش كن و از آن سخنى به ميان نياور. زبانگوياى بنى هاشم ، سنگ سخت را مى شكند و امواج دريا را مى شكافد. فرزند عزيز،چيزى كه ساير مردم را پست و كوچك مى سازد، براى على بن الحسين مايه رفع و عظمتمى شود.(316)
افكار مطرود  حضرت سجاد عليه السلام در پاسخ نامه عبدالملك ، به مقام شامخ نبى اكرم و افتخارفرزندان عزيز آن حضرت اشاره كرد و ضمنا به طور كنايه و غيرمستقيم عبدالملك مروانرا در سخن جاهلانه اش ملامت نمود و انديشه نادرستش را از بقاياى افكار مطرود و محكومدوران جاهليت معرفى كرد. بديهى است دريافت چنين نامه اى براى عبدالملك و پسرشبسيار سنگين و ناراحت كننده بود.
عبدالملك نمى بايست از اول به على بن الحسين نامه انتقاد بنويسد و بى جهتعمل صحيح و قانونى آن حضرت را مورد اعتراض و خرده گيرى قرار دهد. اكنون كه نامهنوشته و به اين عمل نادرست مبادرت كرده است ، بايد خود را براى دريافت پاسخ محكم ومتقن آن جناب آماده نمايد و به عوارض نوشته نا به جاى خويشتن تن در دهد.
تندروى جوان  عبدالملك كه دوران جوانى را پشت سر گذارده است ، عبدالملك كه با گذشت زمان ، عقلشبه رشد طبيعى خود رسيده و از حوادث روزگار به مقدارقابل ملاحظه اى تجربه آموخته است ، تا اندازه اى بر احساسات خويش مسلط است و مىتواند خود را از هيجان هاى بى مورد و خطرناك نگاه دارد. ولى فرزند جوانش كه اكنوندوران شباب را طى مى كند و هنوز به رشد عقلى نرسيده و سرد و گرم جهان را نديدهاست ، بعيد به نظر مى رسد كه بتواند خويشتن دار باشد و در مواقع تحريك احساسات، از تندروى و تصميم هاى ناروا بر كنار ماند.
پاسخ قاطع حضرت سجاد عليه السلام به پدر و پسر، ضربه روحى زد و هر دو ازمضمون نامه آن حضرت ناراحت و رنجيده خاطر شدند. با اين تفاوت كه پدر كارآزموده وتجربه ديده ، هيجان هاى خود را پنهان نگاه داشت و چيزى نگفت ، ولى پسر جوان و كمتجربه نتوانست خود را نگاه دارد و مراتب ناراحتى و هيجان خويش را به زبان آورد.
ميل به انتقام  اگر اختيار در دست پسر نادان و كوتاه فكر مى بود براى ارضاى احساسات برانگيختهخود انتقام مى گرفت . او از قدرت هاى نظامى و انتظامى مملكت استفاده مى كرد و به منظورجبران شكست معنوى خويش ، به آن حضرت آسيب مالى و جانى مى رساند و كمترين توجهىبه نتايج شوم عمل خود نمى نمود. ولى پدر پخته وعاقل كه ، به تمام جهات قضيه متوجه است ، با خود حساب مى كند گرچه پاسخ حضرتسجاد عليه السلام تلخ و سنگين است ، ولى عوارض انتقامجويى و تجاوز به آن حضرتبه مراتب تلخ ‌تر و سنگين تر است . اگر به زين العابدين آسيبى برساند، موردتنفر و انزجار افكار عمومى واقع مى شود. ممكن است مردم بر وى بشورند و باعث سقوطحكومتش گردند.
نشانه خردمندى  عبدالملك روى فكر و مال انديشى ، به اين نتيجه رسيد كه بايد فشار روانى نامهحضرت سجاد را تحمل كند و از انتقامجويى كه خطر بزرگ ترى در بردارد، چشمبپوشد. بايد به ناراحتى و شكست روحى پاسخ زين العابدين تن دردهد و از تنفر افكارعمومى كه شكست بزرگ تر و شر ناراحت كننده ترى است ، بر كنار بماند. او عملا بههمين روش عاقلانه تصميم گرفت و به فرزند جوانان و برافروخته خود نيز توصيهكرد: (ساكت باش و اين سخن را دوباره به زبان نياور.) و اين خود نشانه خردمندى ومال انديشى است .
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ليس العاقل من يعرف الخير من الشر، ولكنالعاقل من يعرف خيرالشرين .(317) )
على عليه السلام فرمود: عاقل آن كسى نيست كه تنها نيكى را از بدى تشخيص دهد. بلكهعاقل كسى است كه وقتى در مقابل دو بدى قرار مى گيرد، آن را كه خطرش كمتر و شرشخفيف تر است بشناسد، و با تن دادن به شر كوچك تر، خود را از شر بزرگ تر مصوننگاه دارد.
سنجش بدى ها  مردان كامل و خردمند، تنها به ارضاى تمايلات موجود خويش فكر نمى كنند، بلكه باعقل دورانديش خود منازل بعد را نيز در نظر مى گيرند. مردانعاقل تا جايى از خواهش هاى نفسانى خود پيروى مى كنند كه مايه تيره روزى و بدبختىفرداى آنان نشود. ولى جوانان بيشتر متوجه تمنيات موجود و احساسات نقد خود هستند وبه عكس العمل كارهاى خويش ‍ كمتر فكر مى كنند و از همين رهگذر، بهاعمال زشت و ناروايى آلوده مى شوند و موجبات انحراف خود را فراهم مى آورند.
براى آن كه جوانان بر عواطف و احساسات خويش مسلط شوند و از خطرات محتمله مصونباشند، براى آن كه به تعديل تمايلات نفسانى خودنايل گردند و از آنها به نحو شايسته استفاده كنند، لازم است به چند نكته اساسىتوجه كامل نمايند و همواره آنها را به خاطر بسپارند و عملا به كار بندند.
سد راه سعادت  اول . جوانان بايد بدانند كه خودسرى و لجام گسيختگى عواطف و احساسات ، بزرگترين سد راه سعادت انسان است . جوانى كه به خوشبختى و كاميابى خود علاقه دارد،بايد مجاهده كند تا بر هواى نفس و تمايلات عاطفى خويش حاكم گردد و بتواند آن ها رادر جاى خود، با اندازه صحيح ، اعمال نمايد و از تندروى و طغيانشان بازدارد.
مبارزه با صفات ناپسند  تحكيم مبانى اخلاقى و پرورش سجاياى انسانى و همچنين مبارزه با سيئات اخلاقى وصفات ناپسند، در برنامه زندگى و تاءمين سعادت بشر، اگر مهم تر از فراگرفتنمطالب علمى و برنامه هاى درسى نباشد، قطعا كمتر از آن نيست .
(ما ابايى نداريم از اين كه ساليانى چند را براى آموزش حساب و تاريخ و علوم وفلسفه صرف كنيم و زمان هاى درازى را براى آشنايى به قواعد ورزش و دو و شنا وفوتبال و اسكى و تنيس به كار بريم . جوانان ، گذراندن امتحانات متوسطه و آزمايشهاى لازم براى تصديق رانندگى و خلبانى را با خوش رويىاستقبال مى كنند، ولى هنوز توجه نكرده اند كه تكنيك مشى زندگى خيلىمشكل تر از پرورش فكرى است .
مبارزه عليه خودپسندى ، روشى عالمانه تر از مبارزه با تيفوس يا وباى آسيايى مىخواهد. بلاشك ، ترك عادات مضره ، همچون تلمذ رياضيات عالى دشوار است . به محضورود به مدرسه ، از همان دقايقى كه كودك ، آموزش خط و الفبا را شروع مى كند، بايدقوانين اصلى زندگى را نيز تعليم بگيرد. بى ادبى و حسادت و دو بهم زنى ، عيوبىبزرگ تر از ندانستن جغرافى و دستورزبان است ، و اجراى مقررات عقلانى زندگى ، كماهميت تر از تعليم حساب نيست .)(318)
متاءسفانه غلبه بر هواى نفس و مهار كردن عواطف و احساسات كارى بسى دشوار ومشكل است . پيشواى عالى قدر اسلام ، جانبازى و فداكارى در ميدان جنگ و پيروزى بردشمنان مسلح را جهاد اصغر خوانده ، ولى جنگ با هواى نفس را، كه دشمن داخلى است ، بهجهاد اكبر تعبير فرموده است .
عن موسى بن جعفر عليه السلام قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله بعث سريةفلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر.قيل يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر قال جهاد النفس .(319)
جهاد اكبر  پيغمبر اكرم به سربازانى كه از جبهه جنگ برگشته بودند فرمود: در گشايش و رحمتباشند مردمى كه جهاد اصغر را انجام داده و جهاد اكبر به عهده آنان باقى مانده است .عرض شد: يا رسول الله جهاد اكبر كدام است ؟ فرمود: جهاد با نفس .
دوم . نيرويى كه با هواى نفس بجنگد و با مجاهدات پى گير خود بر آن پيروز گردد،عقل است . براى آن كه جوانان در نبرد با هواى نفس فاتح شوند، براى آن كه بتواننداحساسات خويش را مسخر و مطيع خود سازند، بايد همواره ازعقل پيروى كنند و گوش به فرمانش باشند.
مشورت با عقل  پيش از اعمال هر يك از خواهش هاى نفسانى ، باعقل مشورت كنند. اگر موافق بود به كار بندند و اگر مخالفت كرد، تركش گويند. درچنين شرايطى است كه عقل رفته رفته نيرومند مى شود و عنان نفس سركش را در دست مىگيرد و مانع سركشى و طغيانش مى شود و در نتيجه موجبات خوشبختى و سعادت صاحبشرا فراهم مى آورد.
(قال على عليه السلام : والعقل حسام قاطع ، وقاتل هواك بعقلك .(320) )
على عليه السلام فرموده : عقل شمشير برانى است . از آن استفاده كنيد و با هواى نفس خودبجنگيد.
تعاليم ايمانى  سوم . هواى نفس و تمايلات عاطفى در مزاج بشر بسيار قوى و تواناست .عقل كه نيروى تعديل كننده تمايلات است ، در عموم مردم ، به خصوص ‍نسل جوان ، ضعيف و ناتوان است . عقل قادر نيست به تنهايى تمام صلاح و فساد زندگىرا تشخيص دهد و همه جا و براى هميشه بر احساسات حكومت كند و از طغيانشان بازدارد.به همين جهت ، براى تاءمين سعادت بشر، پيامبران را مبعوث فرموده و تعاليم ايمانى ومذهبى را مؤ يد عقل قرار داده است .
(قال على عليه السلام : العقل شرع من داخل والشرععقل من خارج .(321) )
على عليه السلام فرموده : عقل براى بشر دين داخلى است ، چنان كه دين براى اوعقل خارجى است .
اگر جوانان از اول مبانى ايمان خود را محكم كنند، اگر به تعاليم الهى و قوانين مذهبىمتوجه شوند، مى توانند بر احساسات خود حاكم گردند و همواره از پليدى ها و گناهمصون بمانند.
خواهش جنسى  تمايل جنسى نيرومندترين خواهش نفسانى جوانان است و اغلب آنان در اين پرتگاه دچارسقوط مى شوند. نيروى عظيم ايمان توانست يوسف جوان را در سخت ترين شرايط هيجانشهوت جنسى حفظ كند و دامنش را همچنان منزه و پاك نگاه دارد.
(و راودته التى هو فى بيتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هيت لك ،قال معاذالله انه ربى احسن مثواى انه لايفلح الظالمون .)(322)
بانويى كه يوسف در خانه او بود، به فكر افتاد تا از وى كامياب شود. براى اينمنظور درهاى عمارت را بست و به يوسف گفت : در اختيار تو هستم .
يوسف جواب داد:
خدا نكند كه به اين عمل ناپاك آلوده شوم . مربى من خداست و اوست كه منزلت و مقام مرانيكو داشته است و ستمكار هرگز رستگار نخواهد شد.
اگر عقل جوانان از نيروى ايمان استمداد كند، اگر مذهب و خرد با هم فعاليت سعادت بخشخود را آغاز نمايند، نفس سركش رام مى شود و جوانان مى توانند احساسات و عواطف رامطيع خويش سازند و موجبات سعادت حقيقى خود را فراهم آورند.
تمايلات فطرى و تربيتى جوان  قال الله العظيم فى كتابه : قلكل يعمل على شاكلته (323)
خواهش هاى طبيعى و اكتسابى  مجموع خواهش هاى نفسانى و كشش هاى عاطفى جوانان را مى توان به دو دسته تقسيم كرد.يك قسم تمايلاتى است كه به طور طبيعى در نهاد بشر آفريده شده و ريشه فطرىآنها با سرشت انسان آميخته است . قسم ديگر، خواهش هاى اكتسابى است و منشاء آنها كيفيتتربيت هاى خانوادگى و شرايط اختصاصى محيط اجتماعى است .
غرايز طبيعى و خواهش هاى طبيعى ، از دوران كودكى تا اوان بلوغ تدريجا شكفته مىشوند و يكى پس از ديگرى به فعليت مى رسند. موقعى كه كودك بالغ مى شود،غرايزى كه قبلا شكفته شده بودند، نيرومندتر مى گردند و با وضوح و شدت بيشترىظهور مى نمايند. به علاوه ، با فرا رسيدن بلوغ ، تمايلات فطرى ديگرى نيز درنوجوانان آشكار مى شود و فعاليت خود را آغاز مى نمايند. مانند كشش هاى شهوى و عشقسوزان به جنس مخالف ، بسط شخصيت و تمايل شديد به احرازاستقلال ، علاقه به تجمل و خودآرايى و انگيزه هاى ديگرى نظاير اينها.
خلق و خوى ثابت  خواهش هاى اكتسابى نيز با پيشرفت تربيت هاى خوب و بد خانوادگى و تاءثير محيطاجتماعى در دوران قبل از بلوغ به تدريج آشكار مى گردند. به هر نسبتى كه آثارتربيت هاى پسنديده يا ناپسند در ضمير كودك ريشه دارتر مى شوند، تمنيات ناشى ازآنها خودنمايى آشكارترى مى نمايند و رفته رفته تمايلات خوب و بد، به صورتخلق و خوى ثابت درمى آيند. مانند خواهش عدل و انصاف يا انگيزه تجاوز و ستمكارى ،علاقه به مهر و محبت يا حس كينه توزى و دشمنى ، رغبت به وجود و سخاوت ياميل به بخل و لئامت و صفات ديگرى مانند آنها.
بروز نتايج تربيت  موقعى كه طفل بالغ مى شود و به محيط پرشور نوجوانى قدم مى گذارد و قواى جسم وجانش با سرعت شكفته مى شوند، نتايج خوب و بد تربيت هاى دوران كودكى نمايان ترمى گردند و با قوت و شدت بيشترى ظهور مى نمايند. به طورى كه در تمام رفتار وگفتار نوجوان را تحت تاءثير خود قرار مى دهند.
كودك وقتى از مادر متولد مى شود، هيچ نمى داند و صفحه دلش از نقش هر علم و دانشىخالى است . ولى خداوند وى را با وسايل دانش آموزى مجهز فرموده است . به او ذهن مستعدىعطا كرده كه تدريجا تكامل مى يابد و آماده فراگرفتن مطالب علمى مى شود. همچنين بهوى چشم و گوش داده تا ذهن را با جهان خارج مرتبط كند و از راه مسموعات و مبصرات ،حقايق را درك نمايد و به مدارج علم و معرفت نايل گردد.
(والله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا وجعل لكم السمع والابصار والافئدة لعلكم تشكرون .(324) )
خداوند شما را از شكم مادر بيرون آورده . هيچ نمى دانستيد. به منظور زندگى ونيل به دانش ، براى شما چشم و گوش و ذهن قرار داده تا مگر نعمت هاى او را شكرگزارىكنيد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation