بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

جوان و دوستى افراطى  دو فرد پاك دل و با فضيلت ، كه رفيق صميمى و محرم يكديگر شده اند و دركمال خلوص و صفا با هم برخورد مى كنند، اگرعاقل و مال انديش باشند، بايد از اين نكته هرگز غفلت ننمايند كه پيوند دوستى ويگانگى ، هميشه و در همه شرايط، محكم و پايدار نمى ماند و ممكن است پيش آمدها وحوادثى ها رشته رفاقت را قطع كند و دوستى آن دو را به دشمنىمبدل سازد. بنابراين ، رفقاى يك دل ، در ايام دوستى ، بايد همواره از افراط و زيادهروى بپرهيزند و بى حساب نسبت به يكديگر اظهار اعتماد و اطمينان نكنند. بايد پايانكارهاى خود را بسنجند و در حدود عقل و خرد با هم يگانه باشند.
قال الصادق (عليه السلام ): لبعض اصحابه : لا تطلع صديقك من سرك الا على ماموااطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق قديكون عدوا يوما.(964)
امام صادق (عليه السلام ) به بعضى از اصحاب خود فرمود: دوست خود را از اسرارزندگى ات آگاه مكن ، مگر آن سرى كه اگر به فرض دشمنت بداند، به تو زيان نمىرساند، زيرا دوست كنونى ممكن است روزى دشمن تو گردد.
جوان و زياده روى در رفاقت  بزرگسالان كارآزموده و خردمند، در بحبوحه دوستى و پيوستگى از پيش ‍ آمد اختلاف وجدايى غافل نيستند و به همين جهت ، در ايام رفاقت تند نمى روند. حدود روابط دوستانهرا با رفقاى خويش با دقت و مال انديشى تعيين مى كنند و از حريمعقل و مصلحت قدمى فراتر نمى گذارند. ولى جوانان خام و سادهدل ، كه در انتخاب دوست ، پيرو عواطف و احساسات آنى خود هستند، به فرداى دوستىهرگز فكر نمى كنند و ارتباط امروز را يك پيوند ثابت و ناگسستنى مى پندارند. بهقدرى در دوستى و يكرنگى افراط مى كنند كه گويى يك روح اند در دو بدن .مثل هم لباس مى پوشند و مانند يكديگر موى و روى خود را مى آرايند. با هم از درى وسرى سخن مى گويند و هيچ رازى را از رفيق خود پنهان نمى كنند. ضرر اين تند روىموقعى آشكار مى شود كه بر اثر يك پيش آمد نامطلوب ، با رنجش خاطر از هم قهر مىكنند و دوستى آن دو به دشمنى مبدل مى گردد. در اين موقع است كه براى انتقام جويى ،هر يك راز دگرى را فاش مى كند تا بدين وسيله او را مفتضح و رسوا سازد.
(در هنگام رفاقت ، جوان به دوست خود ايمان دارد. او را تحسين مى كند. مى خواهد كهدوست ، همواره مال او باشد و سعى مى كند با تقديم هدايايى ، احساسات خود را به وىنشان دهد. خلاصه خوش وقت است كه خود را به او فداكار و صميمى معرفى نمايد.غالبا بر اين احساسات ميل شديدى هم اضافه مى شود كه در همه آيين ها متحد و متفقباشند، حتى نام و هويت مشترك داشته باشند. كوشش دارند كه سليقه و عقيده آن ها يكىباشد و تقليد يكديگر، تا بريدن موها و نوشتن خطمتحدالشكل نيز پيش ‍ مى رود. نامه هايى كه رد وبدل مى شود، حاكى از محبت جانسوز است و عبارات پر حرارت و سوزان دارد.)(965)
(جوان نورس كسى را كه عزيز مى دارد، از آن كس يك من آيد آلى به وجود مى آورد، او راچنان مى بيند كه خود مى خواهند. در واقع ، به جاى آن كه دوست خود را شخصى غير ازخود بپندارد، وى را نسخه ثانوى از شخصيت خويش مى شمارد. اما بعدها ممكن است اينتصور محو معدوم شود و اگر جزئى اختلافى ، ما بين آن دو دوست ايده آلى و دوست واقعىايجاد گردد، موجب آن شود كه دوستى محو و نابود گردد.)(966)
5 - جوانان نه تنها در ايام دوستى و پيوستگى نسبت به رفيق ، تند رو و مبالغه كارندو در مقام ابراز محبت و علاقه افراد مى كنند، بلكه وقتى رشته رفاقتشان پاره مى شود واز هم قطع علاقه مى نمايند، در اظهار مخالفت نيز زياده رو هستند و راهاعمال دشمنى نسبت به يكديگر، به كارهاى تند و افراطى دست مى زنند.
احترام به حقوق رفيق  دوستى دو رفيق يك دل و صميمى ، اگر بر اساس فضيلت و اخلاق و بر پايهعقل و درايت استوار باشد، در ايام دوستى ، همواره حقوق يكديگر را محترم مى شمارند وبه اتكاى يكرنگى و صميمت ، به حدود هم تجاوز نمى كنند و با روش هاى ناپسند وتوقعات نا به جاى خود موجبات تيرگى روابط و گسستن رشته دوستى را فراهم نمىسازند.
و من وصية له عليه السلام للحسن بن على : و لا تضيعن حق اخيك اتكالا على ما بينك و بينهفانه ليس لك باخ من اضعت حقه .(967)
على عليه السلام در ضمن توصيه نامه خود به فرزندش ، حضرت مجتبى (ع ) فرمودهاست : به اتكاى روابط دوستانه و رفاقت صميمانه ، حق برادرت را ضايع مكن ، چه درزمينه تضييع حقوق ، روابط دوستى نابود مى شود و آن كس كه حقش را تباه ساختى ،براى تو برادر نخواهد بود.
مآل بينى در ايام جدائى  آن دو رفيق عاقل و بافضيلت و وظيفه شناس ومآل بين ، اگر روى بر اثر پيش آمد نامطلوبى رشته دوستى را گسستند و با كدورت ودلتنگى از يكديگر جدا شدند، چون خردمند و دورانديش هستند، در ايام جدايى ، همواره جانبعقل و مصلحت را نگاه مى دارند و هرگز در اظهار گله و شكايت از رفيق ديروز خود تندروىنمى كنند و با سخنان ناروا و كارهاى ناسنجيده ، راه آشتى را به روى خود نمى بندند.زيرا به اين نكته متوجه اند كه ممكن است روزى تيرگى روابط برطرف شود و افقدوستى دوباره روشن گردد. اگر امروز تندروى كنند، فردا با ندامت و شرمسارى مواجهخواهند شد.
قال الصادق عليه السلام : لا تتبع اخاك بع القطيعة و قيعة فيه فتسد عليه طريقالرجوع اليك فلعل التجارب ترده عليك .(968)
حضرت صادق عليه السلام فرموده : پس از آن كه از رفيقت جدا شدى و رشته دوستى اشرا بريدى ، پشت سرش بدگويى و غيبت مكن كه با اين كار راه برگشت او را مى بندى .شايد تجربه هاى زندگى وى را به راه آشتى و تجديد رفاقت بكشاند.
(به طور كلى ، درجه محبت را نمى توان هميشه به يك ميزان نگاه داشت و حتى گاه ازكسى كه خيلى دوستش داريم ، به علتى مى رنجيم و در عين دوستى ، از او بيزار مىشويم . به خصوص هر چه دوستى شديدتر باشد، توقع زيادتر و رنجش بيشتر است.
اين حال مخصوص را كه تركيبى از محبت و بيزارى يا دوستى و دشمنى است ، اگر قهر ومهر بناميم ، شايد مناسب باشد. بين برادران و دوستان ،گول اين حال را نبايد خورد و در پس قهر و دعوا، مهر و محبت را نبايد ناديده گرفت .زيرا به صد احتمال ، عاقبت مهر بر قهر مى كند.) (969)
ارزش عقل و درايت و همچنين مراتب پاكى و فضيلت اشخاص ، در مواقع اندوه و شادى ، خشمو ترس ، دوستى و دشمنى ، تنگدستى و ثروتمندى و خلاصه در حالات غير عادىتشخيص داده مى شود.
رفيق شايسته  كسى كه با خشم و ناراحتى رفيق خود را ترك مى گويد و با گله مندى از وى جدا مىشود، اگر در ايام جدايى خود را نبازد و از حدود حق و فضيلت خارج نشود، اگر بهپاكى امتحان بدهد و از حريم عدل و انصاف وعقل و مصلحت قدمى فراتر نگذارد، داراى ارزش عقلى و صلاحيت اخلاقى است . چنين انسانشايسته و دوست داشتنى ، لايق دوستى و رفاقت است .
(قال الصادق عليه السلام : من غضب عليك ثلاث مرات فلميقل فيك سوء فاتخذه لك خلا. (970) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه سه بار نسبت به تو خشمگين شود ودرباره ات به بدى سخن نگويد، شايسته رفاقت است . او را براى دوستى انتخاب كن .
با توجه به وضع روانى و مقتضيات طبيعى دوران شباب ، براى جوانان ، مراعات همهجانبه حدود و حقوق عادلانه رفيق بسيار مشكل به نظر مى رسد. زيرا جوانان حقوق رفاقتو با مقياس عقل و مصلحت اندازه گيرى نمى كنند بلكه ميزان سنجش حقوق رفيق ، بينجوانان ، همان عواطف تند و احساسات آتشين است .
جوان و خودپسندى  جوانان اسير خوددوستى و احيانا خودپرستى هستند و نيك و بدهاى زندگى را براساستمايلات درونى خويش ارزيابى مى كنند. در نظر جوانان ، رفيق خوب و حق شناس كسىاست كه بى قيد و شرط به خواهش هاى دوست جوان خود پاسخ مثبت دهد و دركمال صميميت و فداكارى در اجراى آن ها بكوشد. اگر جوانى به تمنيات خود پسندانهرفيق خويش ‍ ترتيب اثر ندهد، وى را بى صفا و حق ناشناس مى خواند و با ديده خشم وبدبينى اش مى نگرد.
(ما نيز گاهى مثل بيماران روحى ، دوستان و آشنايان و دگران را به خاطر وجود خودتصور مى كنيم و هر چه بتوانيم آنان را به اجراى مقاصد واميال خويش وا مى داريم و مطلقا رنج و زيانشان را در نظر نمى گيريم . هر كه بهحال ما مفيد است و از ما فرمان مى برد، او را خوب مى دانيم و از هر كه به درد ما نخورد وبه حرف ما نرود، بد مى گوييم .) (971)
(قال على عليه السلام : من لم يرض من صديقه الابايثاره على نفسه دام سخطه .(972) )
توقع بى جا از رفيق  على عليه السلام فرموده است : خود پسند نادانى كه از رفيق خويش توقع بى جا مى كندو در رفاقت از وى خشنود نمى گردد، مگر آن شخصيت خود را ناديده انگارد و رفيق نادانىرا بر خود ترجيح دهد، همواره در خشم و ناراحتى خواهد ماند، زيرا هيچ رفيق عاقلى به اينگذشت احمقانه تن نمى دهد.
(با بيدارى غريزه جنسى ، جوان متوجه به درون خود مى شود. جهان اشياء برايش ماننددوره قبل ارزش ندارد و به جهان اجتماعى گروه خود مى گرايد. جوانان اطمينان قبلى خودرا از دست مى دهند و به واسطه همين عدم اطمينان ، مركز گفتار و كردار ايشان من آن هاست وچون جهان
جوان و گله مندى از محيط  محيط به گرد من جوانان نمى گردد، خواه و ناخواه از محيط دلخوشى ندارد و پيوستهگله دارند. اعتراض و انتقاد مى كنند. از اوضاع واحوال دلخوش ‍ نيستند و قوه فاعله و اراده ايشان ضعيف و سست مى شود،مثل اين كه رابطه اى غير مستقيم بين اين دو حال ، يعنىحال اعتراض و سستى اراده وجود دارد. همه چيز را نسبت به تمايلات خود مى سنجند وثبات عقيده ندارند و بر اثر همين خصوصيات است كه به آسانى بازيچه اين و آن مىشوند. بعضى اوقات اين احساسات و تمايلات به طور شديدى يك طرفى سير مى كنندو موجبات تاءثرات و عواطف خطرناكى را براى فرد فراهم مى نمايند) (973)
پيروى از احساسات تند  جوانان يك روز به خواهش دل و انگيزه هاى عاطفى و دور از محاسبه عقلى ومآل تنديشى و با يكديگر طرح دوستى مى ريزند و با هم رفيق و يكدل و صميمى مى شوند. روز ديگر بر اثر يك پيشامد ناچيز، طبع حساس و زود رنجشانآزرده مى شود و دوستى گرمشان به دشمنى و كينه توزىمبدل مى گردد.
در ايام دوستى ، به پيروى از احساسات تند وتعديل نشده ، نسبت به رفيق خود، بيش از حد ابراز علاقه و محبت مى كنند و گاهىرفاقتشان به صورت يك انزواى دو نفرى در مى آيد و در ايام رنجش و جدايى نيز بيشاز حد ابراز مخالفت و دشمنى مى كنند، تا جايى كه ممكن است به جرايم بزرگى دستبزنند و حوادث غير قابل جبرانى به بار بياورند.
(شدت عواطف متغير و زود گذر و تلطيف نشده و در دوره بلوغ ، موجبات اشتاباهات وخطاها حتى بزه ها را در اين سن فراهم مى كند.اعمال و رفتار آنا صورت مى گيرد. اگر به نتيجه رسيد، از در صلح و صفا در مى آيدو اگر كارش منتج به نتيجه نشد، قهر مى كند. ستيزه جويى مى نمايد و پيوسته درنوسان است . اين خصوصيات طبيعى جوانان است كه محتاج به فرصتعمل و صبر و وسيله براى پرورش آن است . اگر فرصت وجود نداشته باشد، اگرراهنمايى و صبر وجود نداشته باشد و اگر وسيله بيان وجود نداشته باشد، اين نيروىآماده رشد، متوجه انحرافات فردى و اجتماعى مى شود.) (974)
طغيان خشم و انتقامجويى جوانان ، نه تنها در مورد رفاقت هاى بر باد رفته و دوستاندشمن شده خطرناك است ، بلكه در تمام موارد، حتى در محيط خانواده خطراتى در بردارد.اگر جوان خشمگين و برافروخته شود و دستخوش احساسات آتشين خود گردد، ممكن استبه كارهاى وحشتزا و جنون آميزى دست بزند و مصائب سنگينى به بار بياورد.
(يك جوان هيجده ساله ، ديروز، با خوردن اسيد به عمر خود پايان داد، ولىقبل از اقدام به خودكشى به روى مادر و خواهر جوان خويش اسيد پاشيد. اين دو نفر نيزدر بيمارستان تحت معالجه قرار گرفتند.) (975)
ميانه روى در رفاقت  جوانان ، اگر در زندگى دوستدار خوشبختى و سعادت و خواهان پيروزى و كاميابىهستند، بايد با كمك ايمان و عقل بر عواطف خود چيره شوند و هرگز تسليم بى قيد وشرط احساسات خام و سوزان خويش نگردند و بااعمال ناروا، سعادت خود و دگران را تباه نسازند
در مورد رفيق ، بايد همواره معتدل و ميانه رو باشند. روزى كه با همسالان خود روابطدوستانه دارند، تند روى نكنند و بى حساب نسبت به آن ها اظهار اعتماد و اطمينان ننمايند وروزى كه با دلگيرى و آزردگى از آنان جدا مى شوند، به نام خشم انتقام جويىتندروى نكنند و در اعمال دشمنى و عداوت ، از حدودعقل و مصلحت قدمى فراتر نگذارند و عملا اندرز حكيمانه على عليه السلام را به كاربندند كه فرموده است :
(احبب حبيبك هونا ما عسى ان يعصيك يوما وابعض بغيضك هونا ما عسى ان يكون حبيبكيوما ما. (976) )
دوستى در حدود مصلحت  با دوست مورد علاقه ات به مدارا و با حفظ جهات مصلحت اظهار دوستى كن ، شايد روزىدشمنت شود و به مخالفت برخيزد، نيز در اظهار بى مهرى نسبت به كسى كه مورد خشمتقرار گرفته ، مدارا كن ، چه ممكن است روزى تيرگى از ميان برود و علاقه و محبت واقعشود.
6 - ارتباط كودكان با يكديگر، در دوران چند ساله طفوليت محدود به محيط خانواده وسپس آموزشگاه است . ولى با فرارسيدن جوانى و بروز عواطف و احساسات دوران شباب ،وضع به كلى دگرگون مى گردد و جوانان در خارج از محيط خانواده و مدرسه بادگران آشنا مى شوند و با آنان طرح دوستى و رفاقت مى ريزند و بدين وسيله روابطخود را با جامعه توسعه مى دهند.
جوان و رفاقت با همسالان  معمولا، جوانان در خارج از محيط خانواده ، رفقاى خود را از گروه همسالان و بينامثال و اقران خود انتخاب مى كنند و صميمى ترين روابط دوستانه را با آنان برقرارمى سازند. كمتر اتفاق مى افتد كه يك نفر جوان ، به طور عادى و بدون هدف مشروع يانامشروع ، با كودكى نابالغ و يا شخصىبزرگسال رفيق صميمى و دوست يك دل گردد.
جوان حاضر نيست با كودك نابالغ رفيق شود و دوستى او را مناسب با شان خود نمىداند، زيرا عقيده دارد با قبول رفاقت كوچك تر از خود، سند بى لياقتى خويش را امضاكرده است و با اين كار، شخصيت خود را تحقير نموده و عملا ارزش مقام خويشتن راتنزل داده است .
رفاقت جوان و بزرگسالان  جوان ، كه طبعا بلند پرواز و تفوق طلب است بسيار مسرور و شادمان مى گردد اگرمردى بزرگ تر از خودش وى را به رفاقت برگزيند و به عنوان همكارى و همبازى ، بااو دست دوستى و صميميت بدهد، زيرا اين امر را نشانه پيشرفت سريع شخصيت خود مىداند. ولى به خود جرات نمى دهد كه به بزرگتر از خود پيشنهاد رفاقت نمايد، زيرااحساس مى كند همان طور كه خودش حاضر نيست با كوچك تر از خود رفاقت كند و آن رامايه حقارت و دليل بى لياقتى خويش مى داند، همچنين بزرگسالان نيز حاضر نيستند باوى رفاقت كنند و موجبات هتك و تحقير خود را فراهم آورند. به علاوه جوان از يك طرفخود را خام و بى تجربه مى داند و به انديشه و افكار خويش اطمينان ندارد و مى ترسداز اين كه در خلال ايام رفاقت با بزرگ تر از خود، سخنى نا به جا بگويد يا كارناسنجيده اى مرتكب شود و مورد تمسخر و استهزا قرار گيرد و از طرف ديگر، فكر مىكند دو نفر جوان كه قرين و نظير يكديگرند، اگر با هم روابط دوستانه برقرارنمايند، مردم آن دو را به چشم پدرى و فرزندى يا استاد و شاگردى مى نگرند يا آن كهجوان را طفيلى و سربار بزرگ سال تصور مى كنند و در نتيجه عزت نفس جوان وشخصيتش در هم شكسته خواهد شد.
با در نظر گرفتن اين مطلب ، كه جوانان عموما با همسالان خود طرح دوستى مى ريزند وبا آنان رفيق صميمى مى شوند و با توجه به اين نكته كه انگيزه جوانان در رفاقت ،كشش هاى عاطفى است و كمتر به جهات عقل و مصلحت توجه مى كنند، مى توان پيش بينىكرد كه رفاقت جوانان خام و بى تجربه تا چه پايه ممكن است به كارهاى خطا و اشتباهمنجر گردد و اگر مواردى با تحريك غرايز و طغيان احساسات مواجه شود، چگونه مىتواند حوادث غير قابل جبرانى به بار بياورد.
ممكن است كسانى تصور كنند كه والدين و مربيانعاقل و مال انديش ‍ موظف اند در امر رفاقت جوانان مداخله كنند و يا بررسى صحيح وتبادل فكر، براى آنان رفقاى شايسته انتخاب نمايند و بدين وسيله جوانان را از خطرمعاشرت هاى مضر و بدفرجام نگاه دارند.
بدون ترديد، انجام چنين كار عاقلانه اى ، براىنسل جوان مفيد و سودمند است . ولى اين برنامه زمانىقابل اجرا است كه جوانان خود جدا خواستار چنين كارى باشند و دركمال صراحت افكار خويش را با بزرگسالان كار آزموده و با تجربه در ميان گذارند ونتيجه مشورت را عملا به كار بندند. ولى متاءسفانه ، جوانان نه تنها خواستار چنينبرنامه اى نيستند، بلكه با آن مخالف اند.
جوان و اثبات لياقت  جوان طبعا شيفته عرض وجود و اثبات شخصيت است مى خواهد خود مستقلا در كارها تصميمبگيرد. شخصا اراده خويش را اعمال نمايد و مراتب كاردانى و لياقت خود را ثابت كندجوان حاضر نيست در انتخاب رفيق با بزرگسالان مشورت كند و از اين راه به كوتاهفكرى و نارسايى عقل خود اعتراف ضمنى نمايد. به علاوه جوانان عقيده دارند كه اساس3 بزرگسالان ، زبان روح و نداى عاطفى جوانان را درك نمى كنند و از احساساتشورانگيز نسل جوان آگاهى ندارند، چطور ممكن است افكار خود را با آنان در ميانبگذارند و با افراد بى اطلاعى مشورت كنند.
جوان و راز دارى  به فرض اگر در موارد معدودى والدين يا مربيان ، افراد بسيار فهميده و با شخصيتىباشند كه بتوانند با منطق مستدل و قوى خود، نظرات پخته و پيشنهادهاى مصلحت آميزخويش را به جوانان بقبولانند، باز هم نتيجه صد در صد مثبت نخواهد بود، زيرا جوان ازنظر روانى به قدرى قدرت استتار دارد كه اگر بخواهد مى تواند طبق خواهشدل و بر خلاف عقل و مصلحت ، مدت ها با كسى دوستى پنهانى داشته باشد و با هوشترين پدران و مادران و مربيان از آن روابط پشت پرده بى خبر باشند.
(از مجموعه تجزيه و تحليل هايى كه درباره روحيات جوانان كرديم ، مى توانيم كيفيتمحبت و تاءلمات جوانان را به وسيله مقايسه ايشان با كودكان به دست آوريم .
تاءلمات جوانان داخلى تر است . كيفيت محبت جوانان مانند كودكان خود به خود مشخص نمىباشد. ما بين ضربه هيجان و عكس العملى كه از آن ايجاد مى شود، يكعمل ذهنى وجود دارد كه هر قدر تكامل اعضاى بدن بيشتر انجام يافته باشد، اينعمل ذهنى پيچيده تر مى باشد، در حالى كه زندگى قلبى و تاءثرات خاطر كودكخردسال ، اثر خود را زود ظاهر مى سازد و با يك حركت بدنى نتيجه آن هويدا مى شود.
محبت جوانان صميمانه تر و اسرارآميزتر است اينان قدرت دارند كه اين محبت را با دقتمخفى نمايند و يا با شدت و حرارت اظهار كنند.
اين تغيير مكان آثار محبت ، از خارج به داخل ، كه در ساير كيفيات دوران بلوغ نيز ديدهمى شود، به نظر من يكى از مشخصات اصلى معرفت النفس ‍ جوانان ، از زمان تكليف بهبعد است .) (977)
رفاقت هاى خود سرانه  چه بسيارند جوانانى كه داراى استعداد طبيعى هستند و اگر به درستى از آن بهرهبردارى كنند، به آسانى مى توانند مدارج رشد و ترقى را بپيمايد و بهكمال لايق خود برسند، ولى به اقتضاى خود سرى هاى دوران شباب ، با عناصر فاسد وآلوده و روابط دوستى بر قرار مى كنند و روى خامى و بى اطلاعى ، بر خلافعقل و مصلحت ، تنها به خواهش دل با آنان رفيق صميمى مى شوند مى سپارند. گرانبهاترين ايام عمر را در مجالس گناه مى گذرانند. دامن پاك خود را آلوده مى سازند وروزى به اشتباه خود پى مى برند كه فرصت از دست رفته و عمر عزيز سپرى شده واز رفقاى ناپاك و خائن ، جز تيره روزى و بد نامى نصيبى نبرده اند.

در نيمه راه عمرم و ياران نيم راه
چون دزد كام ديده پراكنده از برم
غمناك و بى اميد و كم آميز و دير جوش
در انتظار ضربت ياران ديگرم
دانم حديث چرب زبانان خود فروش
دانم حديث يار فروشان خود پرست
دانم فسون راست نمايان كج نهاد
دانم فريب كارگشايان چيره دست
دانم ولى چه سود كه اندرز روزگار
چون پند پيرو صحبت آموزگار نيست
تا روزگار تجربه ايد به سر دريغ
عفريت مرگ خنده زند روزگار نيست
رفيق پايه گذارى اخلاق  بدون ترديد، مسئله رفاقت و انتخاب رفيق براىنسل جوان يكى از اساسى ترين مسائل دوران شباب است . جوانان بايد همواره به ايننكته متوجه باشند كه رفقاى دوران جوانى ، نقش مؤ ثرى در پايه گذارى شخصيت وساختن خلق و خوى آنان دارند. رفيق خوب مى تواند جوان را به راه فضيلت وكمال انسانى سوق دهد. او را به صفات حميده متصف سازد و موجبات پيروزى و سعادتش رابراى تمام عمر فراهم نمايد. رفيق بد قادر است جوان زود باور و سادهدل را به مسير ناپاكى و گناه بكشاند آلوده دامن و بدنامش كند و مايه تيره روزى وبدبختى وى در تمام دوران زندگى گردد.
رفاقت بر اساس عقل  جوانان اگر خواستار سعادت و كاميابى هستند، بايد در انتخاب رفيق جانبعقل و مصلحت را نگاه دارند و خود سرانه ، از احساسات تند و ناسنجيده خويش پيروىنكنند، بايد از خودپسندى ، كه بدبختانه در دوران شباب به اوج خود مى رسدبپرهيزند و به قوت و قدرت جوانى مغرور نباشند. بكوشند تا از افكار روشن مردانسالخورده و كاردان استفاده كنند. با مشورت و مصلحت انديشى آنان با همسالان خويشرفاقت نمايند و مطمئن باشند كه نظر واقع بين بزرگسالان خردمند، بيش از نيروىجوانى ، در تاءمين سعادت و خوشبختى آنان مؤ ثر است .
(قال على عليه السلام : راى الشيخ احب الى من جلد الغلام . (978) )
على عليه السلام فرمود: در نظر من راى صائب پير سالخورده ، محبوبتر از نيروى قوىجوان بى تجربه است .
اولياى گرامى اسلام ، به منظور راهنمايى پيروان خود، ضمن ده ها حديث ، دربارهشرايط اساسى رفاقت مطالبى را بيان فرموده و صفات رفيق خوب و رفيق بد را خاطرنشان ساخته اند. در اين جا براى مزيد اطلاع جوانان پاره اى از آن روايات با توضيحمختصرى نقل مى شود.
اجتناب از احمق  يكى از شرايط اساسى رفاقت ، كه در روايات مذهبى موردكمال توجه قرار گرفته ، موضوع عقل رفيق است . اولياى اسلام جدا توصيه كرده اندكه با افراد احمق طرح دوستى نريزيد و هرگز آنان را به مصاحبت و رفاقت انتخابنكنيد، زيرا دوست احمق مايه ناراحتى و ملالت خاطر است و ممكن است در مواقعى زيان وضرر به بار آورد.
(قال على عليه السلام : صديق الاحمق فى تعب . (979) )
على عليه السلام فرموده : كسى كه رفيق احمق دارد، همواره در رنج و ناراحتى است .
(قالالصادق عليه السلام : من لم يجتنب مصاحبه الاحمق يوشك ان يتخلق باخلاقه .) (980)
امام صادق عليه السلام فرموده است : كسى كه از رفاقت و همنشينى با احمق پرهيز نكند،تحت تاءثير كارهاى احمقانه وى واقع مى شود و خيلى زود به اخلاق ناپسندش متخلق مىگردد.
(قال على بن الحسين عليه السلام : يا بنى اياك و مصاحبه الاحمق فانه يريد انينفعك فيضرك . (981) )
حضرت سجاد عليه السلام به فرزندش امام باقر فرموده است : از رفاقت با احمقپرهيز كن ، چه او اراده مى كند به نفع تو قدمى بردارد، ولى بر اثر حمق و نافهمى ،مايه زيان و ضرورت مى شود.
دوست موقع ناشناس  روزى قنبر، خدمتگزار على عليه السلام ، به مجلس يكى از مردان متكبر و تجاوز كار واردشد. در محضر وى جمعى نشسته بودند. از آن جمله مرد كوته فكر و كم تشخيصى بود كهخود را از شيعيان ثابت قدم على عليه السلام مى دانست . موقعى كه قنبر به مجلس ورودكرد، آن شيعه موقع ناشناس ، براى احترام قنبر و به پاس مقام شامخ على عليه السلاماز جا برخاست و عملا مقدم او را گرامى شمرد.
مرد متكبر از اين كار خشمگين شد و به وى گفت : آيا در محضر من براى ورود يك فردخدمتگزار قيام مى كنى ؟ مرد موقع ناشناس به جاى آن سكوت كند و بر جاى خود بنشيند وبه خشم تجاوز كار متكبر پايان دهد، جوابى داد كه خشم او را تشديد كرد. گفت : چرا بهاحترام قنبر قيام نكنم ؟ او به قدرى بزرگوار و شريف است كه فرشتگانبال هاى خود را در راه وى مى گسترانند و قنبر روىبال ملائكه راه مى رود.
اين اظهار دوستى نا به جا و بى مورد، چنان مرد متكبر را عصبى و ناراحت كرد كه از جاىخود برخاست ، قنبر را زد و به او ناسزا گفت . به علاوه ، تهديدش كرد كه اين ماجرابايد پنهان بماند و كسى از كتك زدن و دشنام دادن من آگاه نشود.
طولى نكشيد آن شيعه موقع ناشناس و كوته فكر، بر اثر مار گزيدگى بسترى شد.على عليه السلام به عيادتش رفت . از فرصت استفاده نمود و به وى فرمود: اگر مىخواهى خداوند عافيت دهد، بايد متعهد شوى كه از اين بعد نسبت به ما و دوستان ما اظهارعلاقه و محبت بى مورد نكنى و در محضر دشمنان ، موجبات زحمت و آزار ما و ياران ما رافراهم نياورى . (982)
آن مرد موقع ناشناس ، اگر شخص فهميده و عاقلى مى بود، هرگز به چنينعمل ناسنجيده و خامى دست نمى زد و بى جهت موجبات هتك و توهين قنبر را فراهم نمى ساخت. آرى دوست نادان مايه رنج و ملال است . مى خواهد به رفيق خود نفعى برساند، از نادانىبه وى ضرر مى زند.
(قال العسكرى عليه السلام : صديقق الجاهل تعب . (983) )
دوست نادان  حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام فرمود: دوست شخص نادان همواره در زحمت و ناراحتىاست .
ناگفته نماند همانطور كه نادانى و كوته فكرى مراتب و درجاتى دارد و هر قدر آدمىنادان تر باشد، خطر دوستى اش بيشتر است ، همچنينعقل و درايت نيز داراى مراتبى است و دوست هر چه عاقلتر باشد، ارزش رفاقتش ‍ بيشترخواهد بود.
( الصادق عليه السلام : الاخوان ثلاثه فواحد كالغذا الذى يحتاج اليهكل وقت العاقل و الثانى فى معنى الدا وهو الاحمق و الثالث فى معنى الدوا فهو اللبيب .(984) )
امام صادق عليه السلام فرمود: رفقاى صميمى كه هم مانند به آدمى وابسته و نزديكهستند، سه قسم اند.
اول ، كسى كه مانند غذا، از لوازم ضرورى زندگى به حساب مى آيد و در همه حالات ،آدمى به وى نياز دارد. او رفيق عاقل است .
دوم ، كسى است كه وجود او براى انسان به منزله يك بيمارى مزاحم و رنج آور است و اورفيق احمق است .
سوم ، رفيقى است كه وجود نافعش به منزله داروى شفابخش و ضد بيمارى است و اورفيق لبيب ، يعنى روشنفكر بسيار عاقل است .
رفيق خردمند  بعضى از افراد به قدرى خردمند و عاقل و نيز بين ومال انديش هستند كه كلمه عاقل براى شناساندن آنان نارسا و كوتاه است . در اين حديث ،امام صادق عليه السلام ، آن مردان شايسته و ممتاز را با كلمه لبيب معرفى كرده است .
مى توان گفت كسى كه رفيق لبيب دارد، از نعمت بسيار بزرگى در زندگى بر خورداراست . بايد قدر آن نعمت گران بها را بدان و از وجود چنين دوست پرارج و لايق بهشايستگى استفاده كند. رفيق لبيب داروى دردهاى زندگى وحلال مشكلات اجتماعى است . او مى تواند در موقع حساس و خطرناك ، بزرگ ترين خدمت رانسبت به دوست خود بنمايد و با عقل روشن خويش ، وى را از يقوط و بدبختى برهاند.
معتصم در مهمانى وزير  فضل مروان از وزراى معتصم عباسى بود. او بر اثر لياقت و كاردانى ، بر تمام اقرانخود تقدم يافت و مورد عنايت مخصوص خليفه قرار گرفت . وزير براى آن كه مردم را ازقرب معنوى خود نزد معتصم آگاه سازد و مراتب محبوبيت خويش را به دگران بفهماند، ازخليفه درخواست نمود كه به وى افتخار دهد و روزى به عنوان صرف عصرانه ، منزلشرا به قدوم خود مزين سازد خليفه دعوت او را براى روز مقرر اجابت نمود.
وزير براى پذيرايى هر چه بهتر و عالى تر، خانهمجلل خود را با فرش هاى گران بها و پارچه هاى قيمتى وگل هاى رنگارنگ به وضع بسيار جالب و خيره كننده اى تزيين نمود. ظروف طلا و نقرهبسيار تهيه كرد. بهترين ميوه ها و شيرينى ها را مهيا نمود و خلاصه مجلس بى نظيرىتشكيل داد.
موقعى كه خليفه وارد مجلس شد، از ديدن آن همهتجمل و ثروت به شگفتگى آمد و از اينكه و زيرش چنين زندگى با شكوه و مجللى تهيهكرده ، رشك برد. چند لحظه با ناراحتى نشست و سپس به بهانه درد شكم از جاى حركتكرد و از مجلس بيرون رفت .
هوش ابراهيم موصلى  وزير، از اين پيشامد سخت نگران شد. در خاطرش گذشت كه اين مجلس ‍ شوم و بد فرجام، نه تنها مقامش را بالا نبرد، بلكه زمينه تنزل و سقوطش را آماده ساخت . بايد فورا چارهجويى كند، ولى از شدت اضطراب و خود باختگى قدرت فكر كردن نداشت . در آن موقعحساس تصميم گرفت حقيقت امر را به اطلاع رفيق لبيب و هوشمند خود، ابراهيم موصلى ،كه در مجلس مهمانى حضور داشت ، برساند و ازعقل تيزبين او استفاده كند. جريان را با وى در ميان گذارد. ابراهيم لحظه اى فكر كرد.به وزير گفت : تو از خليفه جدا نشو و به عنوان بدرقه و مراقبتحال مزاجى اش به دربار برو. در محضر خليفه بمان و منتظر نامه من باش . وقتى نامه امبه دستت رسيد، در حضور معتصم بخوان . از تو مى پرسد نامه چيست ؟مدلول آن را به عرض ‍ برسان .
وزير طبق دستور رفيق داناى خود عمل كرد و نامه به موقع رسيد. ابراهيم در نامه نوشتهبود كه صاحبان فرش ها و ظروف طلا و نقره آمده اند و مى گويند مجلس پذيرايىخليفه تمام شد. اجازه دهيد اموال خود را ببريم .
همان طور كه ابراهيم پيش بينى كرده بود، معتصم از نامه سؤال كرد. وزير مفاد نامه را به عرض رساند. خليفه بى اختيار خنديد و عقده درونى گشودهشد، زيرا دانست آن همه اموال ، ملك شخصى وزير نبوده بلكه از دگران به عاريتگرفته است . به همين جهت ، با گشاده رويى و مسرت ، از زحمات وزير قدردانى كرد.رفيق لبيب با اين تدبير عاقلانه توانست دوست خود را از يك خطر قطعىبرهاند.(985)
مسئله عقل و درايت رفيق در كتب تربيتى اسلام به قدرى مهم و پر ارزش ‍ است كه اگر بهفرض كسى ، بادارا بودن عقل تيز بين و فكر روشن ، فاقد پاره اى از مكارم اخلاقباشد، رفاقت با وى روا و مجاز شناخته شده است .
( ابى عبدالله عليه السلام قال اميرالمؤ منين : لا عليك ان تصحبذالعقل و ان تحمد كرمه و لكن انتفع بعقله . (986) )
على عليه السلام فرموده است : مانعى ندارد كه با فردعاقل و خردمندى كه داراى طبع بلند و كرامت اخلاق نيست ، رفاقت نمايى ، ولى مراقب باشكه در برخوردهاى دوستانه ، تنها از فكر روشنش استفاده كنى و به دنائت و پستىاخلاقش متخلق نگردى .
رفيق گناهكار  يكى از ديگر از شرايط رفيق ، پاكدامنى وى از آلودگى هاى گناه و بزهكارى است .اولياى گرامى اسلام به پيروان خود توصيه كرده اند كه با افراد فاسد و ناپاكرفاقت نكنيد و در مجالسشان حاضر نشويد.
چه رفيق گناهكار مى كوشد تا دوست خود را بهاعمال بد خويش آلوده كند و او را در معصيت همرنگ خود سازد.
(فى وصيه اميرالمؤ منين لولده الحسن عليهماالسلام انهقال فيها: و اياك و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السو فان قرين السو يغرجليسه . (987) )
على عليه السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت مجتبى فرموده است : از مراكز بدنامبپرهيز. از مجالسى كه مورد سو ظن است دورى كن و بدان كه رفيق بد، دوست خود رافريب مى دهد و ميل او را به كارهاى ناپسند تحريك مى كند و سرانجام آلوده اش مى سازد.
چه بسيار جوانان بى تجربه و خام ، با همسالان خود، كه به مواد مخدره و ميگسارى ، بهبى عفتى و قمار و خلاصه به انواع گناه مبتلا بودند، رفيق شدند و از آنان درسناپاكى آموختند و به منظور عياشى و جلب لذت بيشتر، به كارهاى پست و گناهانخانمان سوز دست زدند و سرانجام سلامت و سعادت خود را تباه ساختند و براى تمام عمر،خويشتن را بدبخت و سيه روز نمودند.
(روز دوازدهم ژانويه امسال ، شش نفر از دانشجويان يكى از دانشگاه هاى پنسيلوانيا، درامريكا، بر اثر استعمال ماده مخدر ال - اس - دى ، قدرت بينائى خود را از دست داده و كورشدند.
آقاى نورمان يا در، كميسر امور نابينايان در قسمت رفاه عمومى ايالت پنسلوانيا، جريانواقعه را در يك مصاحبه مطبوعاتى چنين شرح داد: اين شش نفر، كه دانشجويانسال سوم دانشگاه هستند، در نقطه اى خلوت ، در خارج از دانشگاه جمع شده و پس از ششساعت عده اى ديگر از دانشجويان آن ها را با وضعى فجيع ، در حالى كه قدرت بينايىخود را از دست داده بودند، پيدا مى كنند.
آقاى يا در اضافه كرد كه بر اثر استعمال اين ماده آن ها حتى نمى توانسته اند تشخيصدهند كه در مقابل اشعه گرم خورشيد قرار گرفته اند و هنگامى به خود مى آيند كه اثرال - اس - دى ، از بين رفته و متوجه مى شوند كه كور شده اند.) (988)
رفيق بد و بدنامى  جوانى كه با رفقاى گناهكار و بد نام رفاقت مى كند و در جامعه با آنان رفت و آمد مىنمايد، اگر به فرض ، خويشتن دار و با اراده باشد و مراقبت كند كه به گناهانشانآلوده نشود، نمى تواند از بدنامى اجتماعى و سو شهرت خود را مصون نگاه دارد. زيرابدنامى يك اثر قهرى است كه بر اثر رفاقت با افراد گناهكار دامن گير جوان مى شودو سوابق او را ننگين مى كند، اگر چه به كارهاى بد آنان آلوده نشده باشد.
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : اولى الناس بالتهمه من جالساهل التهمه . (989) )
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : شايسته ترين مردم براى بدنامى و ننگاجتماعى كسانى هستند كه با بدنامان رفيق مى شوند و با آنان مجالست مى نمايند.
رفيق دروغگو  رفاقت جوانان با افراد گناهكار و متجاوز و دروغگو و خائن ، نه تنها در اوقات دوستى وپيوستگى مايه فساد اخلاق و بدنامى آنان است ، بلكه در ايام جدايى و دوره كنارهگيرى نيز جوانان از شر چنين دوستان منحرفى نخواهند بود.
كسى كه در روز دوستى به عنوان حمايت از رفيق خود دروغ مى گويد و با بى باكىدگران را به نفع دوست خود متهم مى سازد، چرا در روز دلتنگى و جدايى ، به منظورانتقام جويى و كينه توزى به رفيق ديروز خود تهمت نزند و در راه ايذاى او مرتكب جنايتنشود؟
( الصادق عليه السلام : احذر من الناس ثلاثه . الخائن و الظلوم و النمام لانخان لك خانك و من ظلم لك سيظلمك و من نم اليك سينم عليك . (990) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : از رفاقت و همبستگى سه گروه بر حذر باش .خائن ، ستمكار و سخن چين . كسى كه روزى به نفع تو خيانت مى كند، روز ديگر بهضرر تو خيانت خواهد كرد. كسى كه براى تو به ديگرى ستم مى نمايد، طولى نمىكشد كه به شخص تو ستم مى كند و كسى كه از دگران نزد تو نما مى كند، آن قريب ازتو نزد دگران نما مى خواهد كرد.
(قال على عليه السلام : من مدحك بما ليس فيك فهو خليق ان يذمك بما ليس فيك .(991) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه روزى براى فضيلتى كه در تو نيست ، بهدروغ مدحت گويد، سزاوار است روز ديگر براى صفت بدى كه از آن منزهى ، مذمتت كند.
خلاصه ، كسى كه به گناه و ناپاكى آلوده شده و به سيئات اخلاقى و خيانت كارى خوگرفته است ، قابل اعتماد و شايسته رفاقت نيست ، زيرا چنين انسان منحرفى خيلى زودرفيق خود را فاسد مى كند و او را بين مردم ننگين و متهم مى سازد. به علاوه ، چنين انسانپستى ، اگر در روز رفاقت از كارهاى ظالمانه و ضد فضيلت خود به نفع رفيق استفادهمى كند، در روز جدايى نيز با همان روش هاى ناپسند و رفتار ظالمانه ، به وى آسيب مىرساند و در هر دو صورت ، روش هاى نادرست و ضد اخلاقى چنين رفيقى ، در نظراولياى گرامى اسلام مذموم و مطرود شناخته شده است .
رفيق متملق  يكى از رفاقت هايى كه در تعاليم مذهبى مضر و مذموم شناخته شده و اولياى گرامىاسلام پيروان خود را از آن بر حذر داشته اند، رفاقت با افراد متملق و چاپلوس است .متملق كسى است كه به انگيزه ترس يا طمع ، بر خلاف عقيده باطنى و اعتقاد واقعى خود،لب تمجيد اين و آن مى گشايد و با مدح و ثناگويى نا به جا شخصت معنوى و ارزشانسانى خويش را پايمال مى كند.
متملق براى آن كه از شدت رسوايى و ننگ كار خود بكاهد و پستى و دنائت خويش را تااندازه اى پنهان كند، مى كوشد كه عمل نادرست و غير واقعى خويش را درست و حقيقى جلوهدهد و اصرار مى ورزد تا دگران را در اين روشباطل و همرنگ و هم عقيده خود سازد.
(قال على عليه السلام : لا تصحب المالق فيزين لك فعله و يود انك مثله . (992) )
على عليه السلام فرموده است : با چاپلوسى رفاقت مكن كه او با چرب زبانى تو رااغفال مى كند. كار نارواى خود را در نظرات زيبا مى نمايد و دوست دارد كه تو نيز مانندوى باشى .
جوانان بايد از همنشينى فرومايگان متملق بپرهيزند و با آنان طرح دوستى و رفاقتنريزند و متوجه باشند كه بر اثر معاشرت و مجالست با آن ها رفته رفته به خوىناپسند تملق مبتلا مى شوند. جوانان بايد بدانند كه تملق و چاپلوسى ، به منزلهانتحار معنوى و نابود كردن شخصيت اجتماعى خويشتن است . كسى كه به سعادت وخوشبختى خود علاقه دارد، هرگز به چنين خلق ناپسندى متخلق نمى شود و با دست خودموجبات نابودى شخصيت خويش را فراهم نمى سازد.
درباره رفاقت و شرايط رفيق ، احاديث ديگرى نيز از اولياى اسلام رسيده است . در اينجا با نقل يكى از آن روايات ، كه حاوى شرايط رفيق خوب و شايسته ، بحث رفاقت راخاتمه مى دهيم .
( الصادق عليه السلام : الصداقه محدوده فمن لم تكن فيه تلك الحدودفلاتنسبه الى كمال الصذاقه و من لم يكن فيه شى ء من تلك الحدود فلاتنسبه الى شىء من الصداقه . اولها ان يكون سريرته و علانيته لك واحدة و الثانيه ان يرى زينكزينه و شينك شينه و الثاثه لايغمره عنك مال و لا ولايه و الرابعه ان يمنعك شيئا مماتصل اليه مقدرته و الخامسه لايسلمك عند النكبات .) (993)
امام صادق عليه السلام فرموده است : دوستى و رفاقت حدودى دارد. كسى كه واجد تمام آنحدود نيست ، او دوست كامل نيست و آن كس كه داراى هيچ يك از آن حدود نيست ، اساسا دوستنيست .
اول آن كه ظاهر و باطن رفقيت نسبت به تو يكسان باشد.
دوم آنكه زيبايى و آبروى تو را جمال خود ببيند و نازيبايى تو را نازيبايى خودبداند.
سوم دست يافتن به مال يا رسيدن به مقام ، روش دوستانه او را نسبت به تو تغييرندهد.
چهارم در زمينه رفاقت ، از آن چه و هر چه در اختيار دارد، نسبت به تو مضيقه ننمايد.
پنجم تو را در موقع آلام و مصائب ترك نگويد.
جوان و انتخاب شغل  قال الله العظيم فى كتابه : ... و لقد مكناكم فى الارض وجلنا لكم فيها معايشقليلاما تشكرون (994)
مسئله انتخاب شغل و به دست آوردن كار، يكى از مهم ترينمسائل نسل جوان است . فرزندان بشر موقعى كه روزگار كودكى و ايام بلوغ را طى مىكنند و به دوران جوانى قدم مى گذارند، مايل اند كارى به دست آورند و جايى در جامعهبراى خود باز كنند. زندگى خويش را از درآمد شخصى تاءمين نمايند و در پرتو آن بهآزادى و استقلال نايل گردند. شايستگى خود را ثابت كنند و شخصيت خويش را در جامعهمستقر سازند.
اشتغال به كار و قبول مسئوليت ، لازمه زندگى شرافتمندانه در اجتماعات بشرى است .كسى كه مى خواهد از مزاياى تمدن برخوردار گردد و با عزت و آبرومندى امرار حياتنمايد، بايد خود عضو مفيد جامعه باشد و در لياقت و شايستگى كارى را به عهده بگيردو همان طور كه وى از نتايج كار دگران استفاده مى كند، دگران نيز از نتيجه كار او بهرهمند گردند.
فرومايگى كه از قبول مسئوليت و انجام كار شانه خالى مى كنند و در زندگى سربارمردم اند و مانند انگل ها از محصول زحمت دگران ارتزاق مى كنند، مورد بدبينى اسلام ومنفور جوامع بشرى هستند و سرانجام ، بيكارى و تن پرورى ، آنان را به راه فساد اخلاقو تباهى سوق مى دهد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ملعون من القى كله على الناس . (995) )
بيكارى و فساد اخلاق  رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : رانده و مطرود در گاه الهى است كسى كهبار زندگى خود را بر دوش دگران بيفكند و از دسترنج مردم امرار معاش نمايند.
(قال على عليه السلام : ان يكن الشغل مجهدهفاتصال الفراغ مفسده . (996) )
على عليه السلام فرموده : اگر تن دادن بهشغل ، مايه زحمت و تعب است ، بيكارى دائم نيز باعث نادرستى و فساد است .
خداوند، بشر را با نيروى عقل و استعداد نامحدود آفريده و از وى خواسته است تا با كارو كوشش و با سعى و عمل ، ذخائر نهفته زمين را بيرون آورد، غذا و لباس و ساير لوازممعيشت خود را تهيه نمايد، با آسايش خاطر زيست كند و شكرگزار او باشد.
(و لقد مكناكم فى الارض و جعلنالكم فيها معايش قليلا ما تشكرون . )
اى فرزند بشر، ما به شما در زمين سلطه و اقتدار بخشيديم و براى تاءمين روزى ومعيشتتان ، هر قسم نعمتى را در آن قرار داديم ، ولى اندكى از شما شكرگزار نعمت هاى خداهستيد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation