بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جوان از نظر عقل و احساسات, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AGHL0001 -
     AGHL0002 -
     AGHL0003 -
     AGHL0004 -
     AGHL0005 -
     AGHL0006 -
     AGHL0007 -
     AGHL0008 -
     AGHL0009 -
     AGHL0010 -
     AGHL0011 -
     AGHL0012 -
     AGHL0013 -
     AGHL0014 -
     AGHL0015 -
     AGHL0016 -
     AGHL0017 -
     AGHL0018 -
     AGHL0019 -
     AGHL0020 -
     AGHL0021 -
     AGHL0022 -
     AGHL0023 -
     AGHL0024 -
     AGHL0025 -
     AGHL0026 -
     AGHL0027 -
     AGHL0028 -
     AGHL0029 -
     AGHL0030 -
     AGHL0031 -
     AGHL0032 -
     AGHL0033 -
     AGHL0034 -
     AGHL0035 -
     AGHL0036 -
     AGHL0037 -
     AGHL0038 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

پيامبران و بشردوستى  بشردوستى و خودخواهى نسبت به عموم مردم ، از صفات بارز پيامبران الهى و رهبرانروحانى بود. آنان عاشق سعادت و خوشبختى مردم بودند و از گمراهى و نادانى انسان هارنج مى بردند. پيامبران خدا، مانند پدرانى دلسوز و مهربان ، روز و شب مجاهده مىكردند و در راه نجات گمراهان ، به همه مصائب و ناملايمات تن مى دادند تا مگر آنان رابه صراط مستقيم هدايت كنند و از قيد جهل و اسارت آزادشان سازند.
در قرآن شريف ، علاقه شديد رسول اكرم به هدايت و سعادت مردم تصريح شده و مراتببشردوستى و عواطف انسانى آن حضرت ، خاطرنشان گرديده است :
(لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم. )
خداوند، مردم عصر رسول اكرم را، از هر مذهب و نژاد مخاطب ساخته و فرموده است :
عواطف پيشواى اسلام  همانا پيغمبرى از جنس خود شما براى هدايت و راهنمايى شما آمده است . او به سببدگردوستى و نوع خواهى ، از بدبختى و جهل و فقرتان ناراحت است . مصائب و شدايدشما بر وى سنگين و گران است . او در نجات همه شما، عموما، حريص است و بهسعادتتان علاقه شديد دارد و نسبت به مؤ منين ، خصوصا، رئوف و مهربان است .
مكتب آسمانى اسلام زندگى مفيد و سودبخش را تنها نصيب كسانى مى داند كهتمايل خوددوستى و دگردوستى خويش را به موازات يكديگر و با اندازه گيرى صحيحارضا نمايند. از طرفى به خود متوجه باشند و در راه تعالى معنوى و تاءمين حوايج مادىخود كوشش كنند و در هر كارى به شايستگى قدم بردارند و از طرف ديگر به غير متوجهباشند و آنان را نيز به مسير پاكى و فضيلت سوق دهند و موجبات خوشبختى وسعادتشان را فراهم آورند.
(و العصر ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنوا و عملوا الصحالحات و تواصوابالحق ، و تواصوا بالصبر. ) (1134)
به روزگار قسم ، كه زندگى تمام انسان ها را از هر نژاد و ملت زيان بار و ضرر آوراست ، مگر آنان كه با ايمان و اعمال شايسته ، خود را رستگار و سعادتمند كنند و باسفارش به حق و صبر، موجبات خوشبختى و سعادت دگران را فراهم آورند.
به موجب روايات اسلامى ، مسلمان واقعى كسى است كه دگردوستى و خدمت به مردم ، جزءبرنامه روزانه اش باشد و در حدود توانايى و قدرت خويش ، اين وظيفه انسانى واخلاقى در نسبت به تمام مردم انجام دهد.
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يحبهفليس بمسلم . ) (1135)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : اگر مسلمانى بشنود كه مردى از هر مذهب و آيين ، مسلمين رابه يارى خود مى خواند و از آنان كمك مى طلبد، اگر به ندايش جواب مثبت ندهد و يارىاش نكند، مسلمان نيست .
(قال النبى (ص ): ليس بمؤ من من بات شبعانا و جاره طاويا.(1136) )
و نيز فرموده است : با ايمان نيست كسى كه سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد.
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : من اصبح لا يهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم . ) (1137)
و نيز فرموده است : كسى كه صبح كند و قصد خدمتگزارى در كارهاى مسلمانان نداشتهباشد، مسلمان نيست .
(قال على عليه السلام : المؤ من من نفسه فى تعب و الناس منه فى راحة .(1138) )
على عليه السلام فرموده است : مرد با ايمان خود را در زحمت و رنج قرار مى دهد و مردم درپرتو وى در آسايش و راحت به سر مى برند.
(قال على بن الحسين عليه السلام : يا بنىافعل الخير الى كل من طلبه منك فان كان من اهله فقد اصبت موضعه و ان لم يكن من اهله كنتانت من اهله . ) (1139)
حضرت سجاد عليه السلام به امام باقر فرمود: فرزندم ، هر كس كه از تو درخواستخير و خوبى نمايد، به وى نيكى كن . چه ، اگر درخواست شايسته آن نيكى باشد، توبه واقع رسيده اى و كار خوبى را در موردش انجام داده اى و اگر او شايسته آن نيكىنبوده است ، تو با انجام درخواست او، مراتب شايستگى خود را در كار خير ابراز كرده اى .
دگردوستى و مهرورزيى به ابناى بشر، كه نشانه تعالى روان و رشد اخلاق است ، درتمام ادوار محبوب و مطلوب پيامبران الهى و عقلاى بشر بوده و آن را يكى از شرايطضرورى زندگى انسانى به حساب آورده اند. ولى در دنياى كنونى ، وجود اين خوىپسنديده ، براى صلح و آرامش و بهزيستى جوامع بشرى ضرورت بيشترى پيدا كردهاست .
بهزيستى در پرتو دگردوستى  در دنياى كنونى ، بر اثر پيشرفت علم و دانش و توسعه صنعت و ماشين ، بشر، قدرتزيادترى به دست آورده و نيروى بيشترى در اختيار گرفته است . در چنين شرايطى ،اگر دگردوستى و محبت به غير در نهادش قوت بگيرد و به خوبى مهرورزى متخلقگردد، نيرو عظيم علم و صنعت را در مجراى صحيح و براى بهبود زندگى به كار مىاندازد و از آن به نفع انسانيت استفاده مى كند و موجبات رفاه و آسايش مردم را فراهم مىسازد و در نتيجه جوامع بشرى از نعمت صلح و صفا، مهر و محبت و همكارى و مواساتبرخوردار مى گردند.
برعكس اگر در شرايط پيشرفت علم و صنعت ، بشر به خوددوستى و شهوات خويشمتوجه گردد و حب ذات خود را تقويت كند و از دگردوستى و خوى انسانىغافل شود، مفاسد عظيمى به بار مى آيد. در اين موقع ، حس جاه طلبى و خودپرستىبيدار مى شود، خواهش هاى نفسانى به طغيان و سركشى مى گرايند و نيروى علم و صنعتدر دست بشر وسيله ارضاى غرايز و شهوات مى شود و در راه ظلم و ستم ، تجاوز وتخريب و خونريزى و فساد و به كار مى افتد.
انسان ها درنده خو مى شوند. اقويا، ضعفا را نابود مى كنند و بشر با سرعت در راهدشمنى و كينه توزى و فساد و تباهى پيش مى رود.
(علم يك غلام حلقه به گوش است ، به فرمان جنگ ، آدميان را به خاك هلاك مى اندازد وبه دستور طب آنان را از مرگ و نيستى رهايى مى بخشد.سيل آتش را از توپ جارى مى سازد و يا برعكس ، آتش تب را خفيف مى دهد.پل هاى عظيم به وجود مى آورد و يا آن كه آن ها را با خاك يكسان مى سازد. انسان درپرتو علم ، هم مى تواند راحتى و نيكبختى خويش را تاءمين كند و هم بر اثر علم از هر دوقسمت محروم سازد. متاءسفانه ، اين احتمال از هر حيث نزديك به نظر مى رسد، لكن هر گاهفرمانروا ازاده كند، غلام مى تواند او را از هر گونه رنج و بدبختى نجات دهد.
اوضاع نامطلوب جهان كنونى  مسلم آن است كه اوضاع دنيا بر وفق مراد و مطابق دلخواه جهانيان نيست ، بلكه مملو ازخصومت ، دشمنى ، كشتار، ناكامى ، گرسنگى ، ويرانى ، بدبينى ، ترس و غم است و مابه غلام خود نهيب مى زنيم كه بيش از پيش بر دامنه اين بلاها بيفزايد.
به راستى مايه بسى حيرت است كه علم پس ازتبديل وحشيان به آدميان ، اينك بار ديگر آدميان را به صورت وحشيان در مى آورد. تمدندستخوش ‍ چه فلاكتى شد؟ آيا بيمار است ؟ آيا پايه هاى آن اصولاتزلزل است ؟ معبودى است كه مريدان خود را به هلاك مى رساند؟ يا آن كه درمقابل خوى و طبع پست انسانى ياراى مقاومت ندارد؟
آيا منشاء همه ناكامى ها و بيمارى هاى بين المللى همين خوى انسانى است ؟ آيا ممكن است آنچه بر انسان مى گذرد، نتيجه عمل خودش باشد؟ علم به اين پرسش پاسخ مثبت مى دهد،ولى علم برده اى بيش نيست . چه مى شد اگر اين غلام حلقه به گوش ، يعنى علم رادرست مورد استفاده قرار مى داديم ؟ چه مى شد هر گاه در پرتو نور آن جلو مى رفتيم وبه عوض ‍ استمداد از آن براى ساختن توپ و تفنگ ، براى به وجود آوردن يك جامعه بينالمللى آرام تر و سعادتمندترى از آن يارى مى طلبيديم ؟) (1140)
منشاء بدبختى بشر  آيين مقدس اسلام ، بدبختى و تيره روزى مردم را در تمام ادوار، مستند به اخلاق فاسد واعمال ناپسند خود مردم دانسته ، همچنين تغيير وضع و اصلاح جامعه را نيز مشروط بهاصلاح افكار و اعمال همان مردم مى داند. و اين مطلب را قرآن شريف در موارد متعدد خاطرنشان نموده است .
(ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوالعلهم يرجعون . ) (1141)
بر اثر اعمال نارواى مردم ، فساد و تباهى در خشكى و دريا آشكار گرديد تا خداوندنتايج شوم پاره اى از كارهاى ناپسند آنان را به خودشان بچشاند. باشد كه متنبهشوند و از راه غلطى كه رفته اند بازگردند.
(ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم . (1142) )
خداوند اوضاع و احوال هيچ ملتى را دگرگون نمى سازد، مگر اين كه آن مردم خوداعمال و اخلاق خويش را تغيير دهند.
كسانى كه بر اثر خودخواهى و افراط در حب ذات ، بدخواه دگران اند و دردل بغض و كينه مردم مى پرورند و عمرشان در جنگ و ستيز مى گذرد، پيوسته ناراحت وبى قرارند و زندگى را با تلخى و ناكامى مى گذارنند.
اينان اگر آرزوى خوشبختى و سعادت دارند، بايد در قوماول خود را اصلاح كنند و طرز تفكر خويش را دگرگون سازند. بايدتمايل حب ذات را تعديل ننمايند و دگردوستى را دردل پرورش دهند تا اوضاع زندگيشان تغيير كند و مهر و محبت جايگزين جنگ و ستيزگردد.
داروى رنجهاى اجتماعى  (امروز دو قانون مخالف با هم در نزاع اند. يكى قانون خونريزى و مرگ است كهپيوسته در تجسس وسايل نوبتى براى تخريب و انهدام است و ديگرى قانون صلح وكار و سلامتى كه دائما در صدد كشف وسايل در برگرفته است .
انگيزه زندگى كردن و دوست داشتن در مقابل غريزه خصومت ورزيدن ، يك منبع بزرگنيرومندى و نيكبختى است . هرگاه بتوانيم دوست داشته باشيم ، زندگى را در خوشى وسعادت به سر خواهيم برد. اين داروى محبت و دوستى ، كه شفابخش همه رنج ها و غم هاست، از قرنها پيش ‍ توسط كليه پيامبران تجويز شده است . شايد جنبه علمى اين نظريهرا بتوان اين سان بيان كرد: چه منابعى در اختيار ماست كه در پرتو آن بتوانيم غريزهزندگى را تقويت كنيم و در مقابل غريزه مرگ مقاومت ورزيم ؟ چگونه مى توانيم محبت ودوستى را تشويق كنيم و در عوض از ميزان دشمنى و تنفر بكاهيم ؟ چگونه مى توانيم آنهارا به طور عاقلانه اى به هم بياميزيم ؟
آيا نمى توان از غرايز دلاورى و تفوق دوستى به طور عاقلانه تر و مدبرانه ترىاستفاده كرد و از به كار بردن آن در راه قتل و كشتار و نابودى و انهدام خوددارى نمود؟آيا نمى توان اين نيروى اعجازانگيز محبت را كه موجب كشش مرد و زن به سوى يكديگر ودوستى و همرنگى ابناى بشر است ، بيش از پيش تقويت كرد؟ آيا اين داروى شفابخش راكه موجب برطرف شدن علل پراكندگى و نفاق و چند دستگى است ، نمى توان تعميم داد؟عقل و منطق ما را بر آن مى دارد كه به اين پرسش ها پاسخ مثبت دهيم و تجربيات روانشناسان نيز مؤ يد اين نظر منطقى است ، زيرا اعجاز محبت هر روز درعمل و در موارد مختلف در مقابل ديدگان محققان مكشوف مى گردد.) (1143)
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : راءس العقل بعد الدين التودد الى الناس و اصطناعالخير الى كل بر و فاجر. ) (1144)
عقل و مهرورزى  رسول اكرم (ص ) فرمود: پس از ايمان به خداوند، سرآمد تماماعمال عاقلانه بشر دوستى و نيكى به همه مردم است ، خواه خوب و درستكار باشد يافاسق و گناهكار.
( ابى الحسن عليه السلام قال : التودد الى الناس نصفالعقل . ) (1145)
حضرت رضا(ع ) فرمود: نصف عقل آدمى اظهار دوستى و محبت نسبت به عموم مردم است .
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : الخلق عيال الله فاحب الخلق الى الله من نفععيال الله و ادخل على اهل بيت سرورا. ) (1146)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : مخلوق خداوند عموما عيالات خدا هستند و محبوب ترين فردنزد پروردگار كسى است كه به عيالات خدا نفعى برساند و خانواده اى را شاد نمايد.
جوان و دگردوستى  جوانان ، كه در بهترين ايام عمر قرار دارند ومنازل ابتدايى زندگى اجتماعى را طى مى كنند، موظف اندتمايل دگردوستى را در نهاد خود پرورش دهند و به اين خوى شريف انسانى متخلقگردند، از تمام فرصت هاى مناسب براى مهرورزى و محبت به مردم استفاده كنند وجوانمردانه در غم و شادى ، آنان شريك باشند تا در زندگى ، پيروز و كامياب گردندو دوران حيات خود را با آسايش و آرامش و با شادكامى و مسرت بگذرانند.
تقسيم ساعات فراغت  يكى از فرصتهاى بسيار مناسب براى ارضاىتمايل دگردوستى و ابراز مهر و محبت به مردم ، اوقات فراغت و ساعات بيكارى است .جوانان با فضيلت مى توانند ساعات فراغت خود را تقسيم كنند. قسمتى را به جلب لذايذمشروع و اعمال غريزه خود دوستى اختصاص دهند و موجبات خشنودى نفس و كاميابى خويش رافراهم آورند و قسمت ديگر را براى نيل به لذايذ روحانى و ارضاىتمايل دگردوستى مصروف دارند و در راه كمال اخلاقى و تعالى روانى پيشروى كنند وجنبه انسانى خود را احياء نمايند.
براى توضيح و تبيين اين موضوع مهم لازم است پيرامون آن بحث و گفت و گو شود تاجوانان به ارزش اوقات فراغت خود بيشتر شوند و بتوانند در آن فرصت پر ارج ، حبذات و حب غير را، كه در وجودشان ريشه فطرى دارد، به موازات يكديگر ارضا كنند و هريك از اين دو تمايل را در جاى خود با موازنه و تناسباعمال نمايند.
در شبانه روز قسمتى از وقت مردم در كسب و كار و انجام وظايف روزانه برايت تهيه معاشو تاءمين لوازم زندگى مى گذرد و قسمت ديگر در خواب و استراحت براى رفع خستگى وتجديد قوا صرف مى شود. قسمت سوم از وقت مردم ، ساعات فراغت و بيكارى است كه درآن اوقات نه مسئوليت شغلى دارند و نه احتياج به خواب و استراحت .
محرك مردم در كارهاى روزانه ، غريزه خوددوستى و عشق به زندگى است . افراد درساعات اشتغال به كسب و فعاليتهاى اقتصادى زحمت مى كشند و مجاهده و كوشش مى كنندتا غذا و لوازم معيشت خود را مهيا سازند و خود را از خطر گرسنگى و برهنگى و بيمارى ومرگ برهانند و به حيات فردى خويش ادامه دهند.
همچنين عاملى كه مردم را به استراحت وادار مى كند، ضرورت طبيعى و غريزه حب ذات است .افراد براى حفظ حيات و سلامت خويش به بستر خواب مى روند تا سموم ناشى از كار وفعاليت را برطرف نمايند و نيروى تازه اى به دست آورند و خود را براى فعاليتهاىحياتى روز بعد مجهز سازند.
مردم در قسمت اول و دوم ساعات شبانه روز به خويشتن متوجه اند، براى خود كار مى كنندو نتايج اعمالشان عايد خودشان مى گردد. در واقع ، به وسيله كار و استراحت ، غريزهحب ذات خويشتن را ارضا مى نمايند و اين امر اختصاص به انسان ندارد، بلكه حيواناتنيز براى دست يافتن به غذا و ادامه زندگى تلاش و كوشش مى كنند و به قدر لزوماستراحت مى نمايند.
طرز استفاده از اوقات آزادى  قسمت سوم ساعات شبانه روز، يعنى مواقع بيكارى و فراغت ، اوقات آزادى بشر است .افراد مى توانند ساعات فراغت خود را به اعمال تمايلات غريزى و جلب لذايذ مادىاختصاص دهند و حب ذات خويش را ارضا نمايند و مى توانند چند ساعتى خويشتن را ازاسارت غرايز و شهوات حيوانى آزاد سازند، به محيطفضايل اخلاقى و ملكات انسانى قدم بگذارند، به دگردوستى و لذايذ معنوى بپردازندو انسان باشند.
(قال على عليه السلام : لا يكونن افضل مانلت من دنياك بلوغ لذة و اشفاء غيظ وليكناحياء حق و اماتة باطل . ) (1147)
على عليه السلام فرموده است : نكند كه بالاترين چيزى كه مى خواهى از دنياى خود بداندست يابى ، رسيدن به لذتى يا فرونشاندن خشمى باشد، بلكه بايد لذت تو درزنده كردن حقى يا ميراندن باطلى باشد.
نكته جالب توجه اين است كه نيل به مقام شامخ انسانى و لذت بردن از معنويات ، براىافراد بشر، بدون مجاهده و كوشش علمى و عملى ميسر نيست . كسانى كه مى خواهند ازمحدوده غرايز حيوانى و شهوات نفسانى قدمى فراتر بگذارند و به صفات عالىانسانى متخلق شوند، بايد استعدادهاى معنوى خود را به فعليت درآورند و حسبشردوستى و فضيلت خواهى را در نهاد خويش بيدار كنند تا بتوانند از لذايذ معنوى وروحانى بهره مند گردند و در انجام وظايف انسانى احساس خشنودى و مسرت نمايند.
پرورش صفات انسانى  به عبارت ديگر، بشر در ادراك لذايذ و شهوات حيوانى احتياج به مربى و معلم ندارد ومانند ساير حيوانات ، خود به خود به سوى خوردن و نوشيدن واعمال شهوت و غضب و ديگر تمنيات مادى كشيده مى شود، ولى براى آن كه به مقامانسانيت برسد و از صفات عالى انسانى برخوردار باشد، بايد از وجود مربى وبرنامه هاى تربيتى استفاده كند و با سعى و كوشش ، خويشتن را بر طبق آن بسازد.
اعمال غريزه نيرومند خود دوستى ، كه مشترك بين بشر و حيوانات است نيازى به حمايت وتربيت ندارد، ولى خلق انسانى دگر دوستى ، در پرتو حمايت و پرورش نيرومند مىشود و به كار مى افتد ارضاى بى قيد و شرط شهوت جنسى ، كه از صفات حيوانى است، احتياج به مربى و راهنما ندارد، ولى نيل به خلق عفو و اغماض ، كه نشانه انسانيت است، آموزش و پرورش مى خواهد. اعمال غريزه حرص در جمع آورىمال ، كه باعث جمال اجتماعى و لذت مادى است ، محرك خارجى لازم ندارد، و بشر خود بهخود در اين راه مى رود، ولى براى آن كه يك فرد ثروتمند دگر دوست باشد و قستمى ازاموال خود را به رايگان در اداره زندگى يتيمان صرف كند يا در اختيار بيماران فقيربگذارد، احتياج به مربى و محرك دارد.
بشر عاشق كاميابى و شيفته لذت است . محرك مردم در ارضاى غرايز حيوانى واعمال شهوات ، جلب لذايذ و خشنودى نفس است . مربيان بشر اگر بخواهند مردم را به راهانسانيت سوق دهند و به صفات عالى انسانى متخلقشان سازند، بايد نيروى درك معنوىآنان را بيدار كنند تا احساس ‍ نمايند كه راه كاميابى ونيل به لذايذ، منحصر در اعمال شهوات حيوانى نيست ، بلكه ارضاى تمايلات عالىانسانى و اعمال تمنيات روحانى نيز مانند به كار بستن غرايز حيوانى لذت بخش و مايهخشنودى خاطر است ، با اين تفاوت كه لذايذ حيوانى ، زودگذر و سطحى است و لذايذروحانى ، پايدار و عميق است .
اگر افراد بر اثر تعالى نفس از لذت عفو و اغماض آگاه گردند و بفهمند كه در عفولذتى است كه در انتقام نيست ، با كمال ميل و رغبت از اين خوى انسانىاستقبال مى كنند و خويشتن را از صفت سبعانه انتقام بر حذر مى دارند. اگر به خوبىدرك كنند كه تسكين آلام دردمندان و شاد كردن دلهاى شكسته يتيمان ، بيش از جمعمال لذت دارد، با گشاده رويى به اين روش انسانى مى گرايند و قسمتى از ثروت خودرا در راه دگردوستى و براى جلب لذت معنوى صرف مى كنند.
پيامبران و انسان سازى  انبياى الهى با احياى فطرت توحيدى بشر، برنامه انسان سازى خود را آغاز كردند و درظل ايمان به خداوند، مردم را به انجام وظايف انسانى و مكارم اخلاقى وادار ساختند و بهآنان خاطرنشان نمودند كه خداى را پرستيدن و به خلق خدا نيكى كردن ، مايه رضا وخشنودى پروردگار بزرگ است و براى انسان به ايمان ، جلب رضاى الهى از هر نعمتىگواراتر و از هر لذتى مطبوع تر است .
(قال الصادق عليه السلام : اوحى اللهعزوجل الى داود يا داود بى فافرح و بذكرى فتلذذ و بمناجاتى فتنعم . )(1148)
امام صادق (ع ) فرمود: خداوند به داود پيغمبر وحى فرستاد: اى داود، به وجود من شادىكن و از ياد من لذت ببر و با مناجات من متنعم باش .
خداپرستان واقعى در مقام دگردوستى و اداى وظيفه انسانى ، به بينوايان كمك مى كنند وگرسنگان را غذا مى دهند و هدف آنان در اين خدمت صادقانه ، بهره مند شدن ازتجليل و تمجيد مردم نيست ، بلكه لذت آن ها در اين عبادت جلب رضايت و خشنودى خداوندبزرگ است .
(انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا. ) (1149)
براى خدا اطعام مى كنيم و در اين كار از شما انتظار پاداش و سپاسى نداريم .
لذت بيشتر در ظلايمان
پيامبران خدا با تعاليم روحانى خود، الذايذ مردم را گسترش دادند و آن را از انحصارشهوات حيوانى خارج ساختند. نيروى درك باطنشان را تقويت كردند و كام جانشان را بهطعم معنويات آشنا نمودند و به آنان فهماندند كه انسان با ايمان مى تواند به موازاتكاميابى هاى مادى ، از لذايذ معنوى نيز برخوردار باشد.
عى ابى جعفر عليه السلام قال : هو الومن فى ثلثه اشيا. التمتع بالنساو مفاكههالاخوان و الصلوه بالليل .(1150)
امام باقر عليه السلام فرمود: انس مطبوع و لذت بخش مردان با ايمان در سه چيز است .بهره مندى از زنان و شركت در بزم دوستان و برادران و خلوت كردن با خداوند در نمازشب .
در اين حديث ، امام عليه السلام ، بهره مند شدن از زن و مجلس انس و نماز شب را براىافراد با ايمان در يك رديف آورده است . لذت با زنان و خشنود شدن از بزم مزاح دوستانكه جنبه لذت مادى دارد، براى همه مرم قابل درك است ، ولى لذت معنوى نماز شب را تنهاكسى درك مى كند كه حب خداوند در نهادشان بيدار شده و به پروردگار جهان ايمانواقعى دارند وگرنه براى افراد بى ايمان از لذت نماز شب سخن گفتن ، مانند آن استكه با كودكان نابالغ از لذت جنسى و با كوران مادرزاد از لذتجمال و زيبايى سخن بگوييم .
سركوب كردن تمايلات روحانى  كسى كه در زندگى تنها جنبه حيوانى خود را متوجه قرار داده و به جنبه روحانى وانسانى خود عملا پشت پا زده است ، تمام سعادت و خوشبختى خويش را ارضاى غرايزحيوانى و شهوات نفسانى جست و جو مى كند و از درك لذايذ معنوى و كاميابى هاى روحانىمحروم و بى نصيب است .
(بحق اقول لكم انه كما ينظر المريض الى طيب الطعام فلا يلتذه مع مايجده من شدةالوجع كذلك صاحب الدنيا لايلتذ بالعبادة و لايجد حلاوتها مع يجد من حبالمال ) (1151)
حضرت مسيح عليه السلام در مواعظ حكيمانه خود فرمود: همان طور كه بيمار به غذاىگوارا و مطبوع نظر مى كند و بر اثر شدت درد از خوردن آن لذت نمى برد، همچنيندنياپرستان ، بر اثر حب مال ، از عبادت الهى لذت نمى برند و شيرينى آن را درك نمىكنند.
كسى كه جنبه معنوى در نهادش پرورش يافته و انسان واقعى شده است ، هرگز اسيرلذايذ مادى و ارضاى غرايز حيوانى نيست . او بيشتر به لذايذ روحانى و كاميابى هاىانسانى توجه دارد و از لذايذ مادى تا حدى استفاده مى كند كه مرضى خدا باشد و بهجنبه معنوى و انسانى اش آسيبى نرساند.
(قال عبدالله بن عباس دخلت على اميرالمؤ منين عليه السلام بذى قار و هو يخصفنعله فقال لى : ما قيمة هذا النعل ؟ فقلت لا قيمة لها.فقال عليه السلام و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع حقا او ادفعباطلا. ) (1152)
على عليه السلام در موقعى كه با لشكريانش به جنگجمل مى رفت ، در يكى از منازل نزديك بصره ، به نام ذى قار، فرود آمد. عبدالله بنعباس ‍ مى گويد: بر آن حضرت وارد شدم ، ديدم نشسته و كفش پاره خود را وصله مى زند.به من فرمود:
قيمت اين لنگه نعلين چقدر است ؟
عرض كردم : ارزشى ندارد.
فرمود: به خدا قسم اين نعلين در نظر من محبوب تر از فرمانروايى و حكومت بر شماست، مگر آن كه بتوانم در پرتو آن اقامه عدل و حقى نمايم يا آن كهباطل و بيدادى را براندازم .
حكومت و اقامه عدل  رياست و حكومت بر مردم وسيله ارضاى غريزه قدرت طلبى و تفوق جوئى و يكى ازلذايذ مادى است . اقامه عدل و امحاى باطل نشانه انسانيت و از لذايذ روحانى و معنوى است .كسى كه هدفش تنها جلب لذايذ مادى است ، از حكومت و فرمانروايى بر مردم ، به هرصورت ، لذت مى برد و كامياب مى گردد. ولى آن كس كه انسان واقعى است ، لذتش ازحكومت ، اقامه عدل و داد است و اگر نتواند از كرسى فرمانروايى به نفع حق و عدالتاستفاده نمايد، لذت حكمرانى و ارضاى غريزه قدرت دوستى در نظرش ‍ ارزشى ندارد.
خلاصه آن كه در مكتب آسمانى پيامبران الهى ، لذت بشر منحصر به لذايذ مادى وارضاى غرايز حيوانى نيست ، بلكه دگردوستى ونيل به تمايلات عالى انسانى براى افراد با ايمان و انسانهاى واقعى نيز لذت بخش ومايه كاميابى و مسرت است .
جوانانى كه به خداوند جهان معتقدند و به تعاليم اسلامى و برنامه هاى مذهبى دلبستهو علاقه مندند، مى توانند از ساعات فراغت خويش به نفع خوددوستى و دگردوستىاستفاده كنند. از طرفى با دست يافتن به لذايذ مشروع جوابگوى غرايز حيوانى وتمنيات مادى خود باشند و از طرف ديگر با پرستش خدا و خدمت به خلق ، از لذايذانسانى و روحانى برخوردار گردند.
ضرورت اخلاق در دنياى كنونى  گرچه احياى تمايلات معنوى و تخلق به مكارم اخلاق در تمام ادوار معياركمال واقعى و مايه بهزيستى و سعادت بشر بوده و هست ، ولى در دنياى امروز، باپيشرفت سريع صنعت و ماشين و ازدياد ساعات فراغت و بيكارى و بسط انواع لذايذ وشهوات ، توجه به جنبه هاى ايمان و اخلاق ضرورت بيشترى پيدا كرده است و بدون آن ،زندگى اجتماعى ، آميخته با انواع مصائب و ناملايمات و احيانا توام با شرايط طاقتفرسا و غير قابل تحمل خواهد بود. زيرا در دنياى كنونى ، كه جنبه هاى حيوانى موردحمايت و پرورش قرار گرفته و وسايل ارضاى غرايز و شهوات از هر جهت فراهم آمدهاست ، اگر امور معنوى و اخلاقى به صورت جدى مورد توجه واقع نشود و بين جنبه مادىو معنوى انسان موازنه برقرار نگردد، طبع متجاوز و سركش ‍ بشر راه طغيان و عصيان راپيش مى گيرد و براى ارضاى تمنيات خود، به انواع جرايم و جنايات دست مى زند وسرانجام آسايش و ايمنى را از جامعه سلب مى كند و سعادت و خوشبختى را تباه مى سازد.
نجات تمدن در پرتو ايمان  نهرو، نخست وزير سابق هندوستان ، در ايام زندگى خود به خداوند و مذهب و امور روحانىتوجهى نداشت ، ولى پيشرفت صنايع ماشينى ومشكل ساعات فراغت و مشاهده جرايم و جنايات روزافزون در كشورهاى پيشرفته ، افكارنهرو را سخت تكان داد و در پايان عمر افكار و عقايدش ‍ دگرگون گرديد. به ارزشمعنويات و لزوم مذهب در زندگى بشر پى برد و ضمن مصاحبه با يكى از خبرنگاران ،به تغيير انديشه خود اعتراف كرد و تصريح نمود كه براى نجات تمدن وحل مشكل ساعات فراغت و جلوگيرى از بسط جرايم و جنايات ، بايد از سرمايه هاى ايمانو مذهب استفاده كرده و جوامع بشرى را به راه اخلاق و روحانيات سوق داد. در اين جا قسمتىاز سخنانش را عينا نقل مى كنيم .
(كارانجيا: به طورى كه خوانده ام ، شوروى ها مى كوشند با استفاده از روشهاى علمى ،خود را با مسئله ساعات فراغت و بيكارى منطبق سازند.
انديشه نهرو  نهرو: بلى ، بلى . آن ها مشغول اند و كارهايى مى كنند، اما حتى در شوروى نيز مشكلاتىپيش آمده است ، هرچند هم كه نسبت به كشورهاى ديگر كمتر باشد. اصولا من نمى دانم آياچنين مسئله اى را مى توان فقط با توسل به روشهاى علمى و با كنار گذاردن ارزشهاىديگر حل كرد.
كارانجيا: آقاى نهرو، آيا اظهارات شما كه اكنون از مفاهيم راه حلهاى اخلاقى و روحى سخنمى گوييد، ميان جنابعالى با جواهر لعل ديروز تفاوتى به وجود نمى آورد؟ آن چه شمامى گوييد اين تصور را ايجاد مى كند كه آقاى نهرو در شامگاه عمرش در جست و جوىخداوند برآمده است .
نقش مذهب در تعالى اخلاق  نهرو: اگر بخواهيد مطلب خود را به اين صورت بيان كنيد، پاسخ من اين است : آرى منتغيير يافته ام . تاءكيد من بر روى موازين و راهحل هاى اخلاقى و روحى ، بدون توجه و نادانسته نيست . اين تاءكيد فهميده و تعمدى استو كاملا از روى فهم و قصد است . براى اين وضع ،دلايل فراوان وجود دارد. نخست اين كه صرف نظر از توسعه و پيشرفت مادى ، كه امرىلازم و ضرورى است ، به عقيده من انديشه انسان تشنه چيزى عميق تر از نوع پيشرفت وتكامل اخلاقى و روحى است كه بدون آن تمام پيشرفت ها و ترقيات مادى ممكن است ارزشىنداشته باشد. اكنون اين مسئله پيش ‍ مى آيد كه چگونه مى توان اخلاق و روحيات را بهسطح عالى ترين بالا برد؟ بديهى است براى اين منظور، مذهب وجود دارد.) (1153)
كارانجيا: ما داشتيم درباره استفاده از زمان فراغت و بيكارى به عنوان يكى از مسائلى كهماركس نتوانسته است پيش بينى كند، گفت و گو مى كرديم و جنابعالى مى گفتيد كه تنهااز راه هاى علمى و روشهاى ماركسيستى نمى توان بهحل آن پرداخت .
نهرو: بلى ، در واقع مسئله آفرينش يك موجود انسانىكامل مطرح است . يعنى علاوه بر توسعه دستگاههاى مادى و طرح برنامه هاى پيشرفتاقتصادى و مادى براى به وجود آوردن يك انسان واقعى ، لازم است چيزهايى كه شايدبتوان آنها را عوامل روحى و اخلاقى ناميد، نيز بر آن افزوده شود.
طرح برنامه ها و توسعه اقتصادى و مادى ، اكنون تقريبا صورت يكفرمول علمى و رياضى را پيدا كرده است . به طورى كه هرگاه زمينه محكم و استوارىبراى اقتصادى فراهم گردد، ناچار نتايج دلخواه و مورد نظر، از لحاظ به وجود آمدنرفاه مادى و اقتصاد متكى به خويش نيز به دست خواهد آمد.
اما آيا واقعا همين كافى است ؟ من چنين گمان ندارم . حتى در كشورهايى كه از لحاظاقتصادى تكامل بسيار يافته اند، پيشرفت هاى
مادى نتوانسته است زندگى كامل و شايسته و درستى براى مردم فراهم سازد و در آن جاهايك نوع خلاء و كمبود و عدم تناسب و تعادل وجود دارد.) (1154)
بشر از نظر ساختمان طبيعى مجموعه اى است به هم آميخته از روح و بدن ، ماده و معنى ومحسوس و نامحسوس . از يك طرف داراى غرايز حيوانى و خواهشهاى بهيمى است و از طرفديگر واجد تمايلات عالى انسانى و استعدادهاى اخلاقى و روحانى است .
زندگى بر وفق آفرينش  انسان سعادتمند كسى است كه برنامه زندگى خود را بر وفق خلقت خود طرح كند واعمال خويش را با كتاب آفرينش منطبق سازد و تمام جهات روحى و جسمى خود را ببيند وبه همه شئون مادى و معنوى خويش ‍ متوجه باشد. نه به منظور تقويت جنبه معنوى وتعالى روانى خواهشهاى غريزى خود را سركوب كند و نه براى جلب لذايذ حيوانى بندهبى قيد و شرط غرايز باشد و به تمايلات معنوى خود پشت پا بزند. بلكه پيروقانون فطرت و خلقت باشد و تمام خواهشهاى مادى و تمايلات معنوى خويش ‍ را با اندازهگيرى صحيح و به موازات يكديگر ارضا نمايد و هر يك از جهات حيوانى و انسانىخويش را در جاى خود مورد توجه قرار دهد و بهكمال لايقش برساند.
اگر در دنياى كنونى صنعت و ماشين ، برنامه هاى اوقات فراغت بر اين اساس طبيعى وانسانى طرح ريزى شود، اگر جوانان در ساعات بيكارى تنها به فكر جلب لذايذحيوانى و كاميابى هاى مادى نباشد، بلكه قسمتى از وقت فراغتشان به ارضاى تمنياتانسانى و لذايذ روحانى اختصاص يابد و با توجه به خدا و خدمت به خلق ، خويشتن راشاد و مسرور سازند، قطعا به زندگى پاك و منزه انسانى دست مى يابند و از درندهخويى و خطرات روزافزون جرايم و جنايات مصون و بركنار خواهند بود.
برعكس ، اگر هدف جوانان در ساعات فراغت تنهانيل به لذايذ مادى و ارضاى غرايز و شهوات باشد و جهات روحانى را عملا به دستفراموشى بسپارند، رفته رفته زبون و فرومايه مى شوند، به پستى و سقوط مىگرايند، خوى حيوانى در نهادشان بيدار مى شود و زمينه جرايم و جنايات آماده مى گردد.
(قالعلى عليه السلام : ولوع الجبال باللذات يغوى و يردى . (1155) )
على عليه السلام فرمود: شدت علاقه و حرص آدمى به جلب لذايذ، باعث گمراهى ومايه پستى و سقراط است .
انحراف از مسير فطرت  بدبختانه ، در دنياى كنونى و زندگى ماشينى امروز بسيارى از مردم از صراط مستقيمخلقت و فطرت منحرف شده اند. نيمى از انسان را كه جنبه مادى و محسوس اوست موردكمال توجه قرار داده و فعاليت هاى خود را در راه آن به كار انداخته اند و به نيم معنوىو نامحسوسش ، كه پايگاه اصلى زندگى انسانى است ، بى اعتنا شده و عملا پشت پا زدهاند. اينان پنداشته اند كه هدف اساسى در زندگى بشر، تنها ارضاى غرايز حيوانى واعمال تمايلات نفسانى و بهره مندى بيشتر از لذايذ و شهوات است .
پيشواى عالى قدر اسلام ، چنين گمان ناروا و تصورباطل را كه مايه تحقير و اهانت به مقام انسان است ، ناشى از نادانى وجهل مى داند و صاحبان چنين پندارى را مستحق عذاب الهى مى شناسد.
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : من لم ير ان لله عليه نعمة الا من مطعم او مشرب فقدجهل و كفر نعم الله و ضل سعيه و دنا منه عذابه . ) (1156)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : آن كس كه از تمام عطاياى الهى در وجود خودش جزخوردنى و نوشيدنى نمى بيند و بشريت را تنها از ديده لذايذ و شهواتش مى نگرد،نادان و كفران كننده نعمتهاى خداوند است . او با اين تصورباطل را، راه حقيقت را گم كرده و كيفر نزديكى در پيش دارد.
محصور ساختن بشر در شئون مادى و حيوانى و سركوب كردن جنبه اى معنوى و روحانى ،تخلف از قانون فطرت و سرپيچى از سنت حكيمانه آفرينش است و همان طور كهرسول اكرم فرموده ، تخلف از قانون خلقت بدون كيفر نخواهد ماند.
كشورهاى پيشرفته صنعتى ، كه بيش و كم به اين روش ضد فطرى گراييده اند،اكنون تا اندازه اى به نتايج به شوم و خانمان براندازش مواجه شده و كيفر تخلف خودرا از قانون خلقت بدون كيفر نخواهد ماند.
افزايش جنايت  كشورهاى پيشرفته صنعتى ، كه بيش و كم به اين روش ضد فطرى گراييده اند،اكنون تا اندازه اى به نتايج شوم و خانمان براندازش مواجه شده و كيفر تخلف خود رااز قانون آفرينش مشاهده مى كنند. به طورى كه از آمارهاى رسمى استفاده مى شود، جرايمو جنايات در آن كشورها به صورت وحشتزايى در آمده و همه ساله رو به افزايش مى رود.براى نمونه ، به قسمتى از جرايم آمريكا، با مقايسه سالهاى 1967 و 1968، اشارهمى شود.
(در گزارشى كه ادگارهوور، رئيس اف . بى . آى (سازمان تحقيقات دولتى آمريكا)منتشر ساخته ، ذكر شده است كه تعداد جنايات در آمريكا، درسال 1967، به ميزان 3/15 درصد افزايش يافته است .
ادگار هوور در گزارش خود مى گويد: شايد هيچ گاه در تاريخ كشور ماتمايل به جنايت تا اين ميزان نرسيده باشد. ارقام و آمار اين جنايات ، كه از پرونده ها وبايگانيهاى پليسهاى محلى و پليسهاى دولتى اخذ شده ، حاكى از آن است كه درسال 1967، بيش از 38 ميليون مورد، جنايت جدى و شديد در آمريكا شده است .
در اين گزارش تاءكيد شده كه شايع ترين اسلحه مورداستعمال در اين جنايات ، اسلحه گرم (هفت تير و تفنگ ) بوده است . با استفاده از هفت تير،تعداد 7600 مورد قتل ، 000/52 مورد حمله و تجاوز و 000/73 مورد سرقت درسال 1967 اتفاق افتاده است .
بنا به ارقام و آمار گزارش مزبور، احتمال قربانى شدن يك آمريكايى متوسط (فردعادى اجتماع )، كه در سال 1966 به ميزان تقريبى يك در پنجاه نفر بوده ، به 15درصد افزايش پيدا كرده است .
در جاى ديگر از گزارش ذكر شده است كه ميزان جنايت در شهرهايى با جمعيت بيش از000/250 نفر، 17 درصد، در حومه شهرها 16 درصد و در نواحى روستانشين 12 درصدافزايش يافته است .
ميزان جنايات به نسبت زمان ، به طريق زير محاسبه شده است . هر 43 دقيقه يكقتل . هر 19 دقيقه يك تجاوز جنسى . هر 2 دقيقه يك حمله و تهديد با اسلحه . هر 5/2دقيقه يك سرقت معمولى . هر 20 ثانيه يك سرقت در خانه مردم ، هر 48 ثانيه يك مورداتومبيل دزدى و هر 30 ثانيه يك جيب برى .) (1157)
(افزايش جنايت در آمريكا اف . بى . آى ، پليسفدرال آمريكا، گزارش داد كه ميزان جنايات جدى ، طىسال 1968 در آمريكا، 17 درصد بالا رفت . تعداد جنايات همراه بااعمال خشونت 19 درصد افزايش يافت كه دزدى و سرقت ، با 29 درصد افزايش در راسآن قرار دارد. تعداد قتل و تجاوز جنسى ، هر دو، 14 درصد بيشتر ازسال 1967 بود. ادگار هوور، رئيس ‍ پليسفدرال ، گفت كه سرقت مسلحانه با 34 درصد افزايش ، 61 درصد تمام جرايمسال گذشته را تشكيل داده است . نيويورك با 904قتل در راس ‍ شهرهاى ديگر آمريكا قرار گرفته است .) (1158)
نيكسون اظهار داشت : هم اكنون جامعه دستخوش بحران بزرگى است و آن افزايش جناياتبه طور روزمره است . چنين به نظر مى رسد كه از دست دستگاه هاى عدالت آمريكا براىمقابله آن هيچ كارى ساخته نيست و دامنه جنايات آن قدر بالا گرفته و توسعه يافته استكه مردم از اين كه از خانه هاى خود بيرون بروند، وحشت دارند و ترجيح مى دهند كه درخانه بمانند. اگر وضع بر همين منوال تا سال 1972 پيش برود، ميزان جرايم وجناياتى كه هم اكنون در آمريكا واقع مى شود، دو برابر خواهد شد.) (1159)
توجه بشر به محسوسات  دنياى امروز، ماده و شئون مادى را در زندگى بشراصيل شناخته و به جهات روحانى اعتنا ندارد. در دنياى كنونى به اندازه اى توجه بشربه محسوسات جلب شده كه بسيارى از مردم كشورهاى پيشرفته ، خوشبختى و سعادتخود را تنها در ماديات و مظاهر آن جستجو مى كنند و معنويات عملا به دست فراموشىسپرده شده است .
بشر امروز در راه علم و دانش به پيروزى هاى عظيمىنيل آمده است ، ولى تمام اين پيروزيها در حدودمسائل مادى و امور محسوس جهان طبيعت است و در امور معنوى و انسانى ، نه تنها پيشرفتىنكرده ، بلكه اساسا مسائل معنوى را از مباحث علمى حذف كرده است .
در نظر دنياى امروز، علم عبارت از بررسى و تحقيق پيرامون جهان ماده و پى بردن بهاسرار نهفته آن است . عالم كسى است كه نكته مجهولى را در دنياى محسوس آشكار سازد وبه يكى از رازهاى طبيعت پى ببرد و قدمى در بهبود زندگى مادى بشر بردارد و برلذايذش بيفزايد. خلاصه ، در جهان امروز، علم خدمتگزار زندگى مادى و وسيله ارضاىغرايز و برآوردن خواهشهاى نفسانى بشر است و پيرامون انسان سازى و احياى جهاتروحانى و معنوى بشر بحث و گفت و گويى ندارد.
(يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون . ) (1160)
اينان تنها از ظواهر جهان طبيعت و محسوسات عالم ماده آگاهى دارند و از جنبه معنوى واخروى آن غافل و بى خبرند.
دكتر كارل مى گويد:
(بايستى پيشتر رفت و علمى حقيقى از انسان را پايه نهاد. علمى كه به كمك تمامتكنيك هاى معلوم ، كاوش عميق ترى از دنياى درونى ما كند و هر جزء را در عين مجموعهمطالعه نمايد، براى اين مقصود بايد مدتى توجه خود را از ترقى مكانيك و حتى دربعضى از جهات از بهداشت و طب و علوم ديگرى ، كه صرفا جنبه مادى وجود ما را تحقيقمى كند، برگيريم . معمولا توجه همه كس به موجبات آسايش و ثروت معطوف است ولىهيچ كس نمى انديشد كه لزوم بهبود وضع ساختمانى و عملى و روانى وجود ما نيزقابل انكار نيست و سلامت عقل و احساسات و عملى و روانى وجود ما نيزقابل انكار نيست و سلامت عقل و احساسات و نظم اخلاقى و بسط قواى روحى و معنوى نيزهم مانند بهداشت و سلامت بدنى و پيشگيرى بيماريهاى عفونى شايان توجه است .)(1161)
لزوم احياى معنويت  انسان ، به جز يك جنبه حقيقت را درك نكرده و روى درخت علم ميوه ممنوع را چيده است ، ولىاين ميوه نارس بوده و ما را به همه چيز جز خودمان بينا كرده است . تكنولوژى براى ماموجد ثروت و سلامت و آسايش و همه قسم تسهيلات زندگى گرديد، ولى خطاى بزرگىدر طرح ما راه يافت ، زيرا علوم زيستى خيلى از علوم ماده بى جان عقب افتاده و ماقبل از آن كه به شناسايى جسم و جان خويش موفق شويم ، بر دنياى مادى تسلط شديم ،انسان متجدد براى ماده اولويت قائل شد و معنى را در برابر اقتصاد قربانى كرد. اگرانسان را فقط به فعاليت اقتصادى اش منحصر كنند، مانند آن است كه قسمت بزرگى را ازوى بريده باشند.) (1162)
نويد الهى  قرآن شريف در چهارده قرن روزگار سعادت بخش و درخشانى را، كه حق در آن آشكار وحقيقت بر آن حاكم و فرمانروا باشد، به بشر نويد داده و فرموده است .
(سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق . )(1163)
ما در آتيه نشانه ها و آيات خود را كه در مجموعه جهان آفرينش و همچنين در ساختمان انسانوجود دارد، به مردم نشان خواهيم داد تا بر آنان واضح و آشكار گردد كه خدا بر حق است.
اين آيه با سين كه حرف استقبال است ، آغاز شده و خداوند مژده داده است كه در آينده آياتآفاقى و انفسى را به موازات نظام حكيمانه آفرينش آگاه گردد و هم خود را بشناسد وبه جنبه هاى مادى و معنوى خويش واقف شود و بر اثر اين دو آگاهى ، حق بر عموم مردمآشكار آيد و بشر به افتخار ايمان و خداپرستىنايل گردد.
گرچه دنياى امروز، من حيث المجموع ، در شناخت جهان و انسان پيشرفت هاى عظيمى نصيبششده و به مقدار قابل ملاحظه اى به آيات آفاقى و انفسى پى برده است ، ولى اينپيشروى با موازنه و تعادل صورت نگرفته و در نتيجه حق و حقيقت به شايستگى آشكارنشده است و جوامع بشرى آن طور كه بايد از نعمت ايمان به خداوند برخوردار نيستند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation