گرسنگی خواهد مرد ، لكن او بدون ابزار توليد و سرمايههائی كه به سرمايه دار تعلق دارد نمیتواند كار بكند ، لذا مجبور است برای سرمايهدار كار بكند ، يعنی قسمت عمده محصول كار خود را به او واگذار نمايد " . از فروش كار كارگر كه بگذريم ، تراستها كه فروش كالائی را در انحصار خود قرار میدهند مصرف كننده را استثمار میكنند ، يعنی زيادتر از قيمتی كه در صورت عدم انحصار در اختيار مصرف كننده قرار میگرفت از مصرف كننده میگيرند . ايضا " شاله " در ص 53 درباره تراست میگويد : " دو عيب بزرگ دارد ، اولا بيشتر از بنگاههای كوچك بر كارگران فشار میآورد ، ثانيا به واسطه برقرار ساختن قيمتهايی كه مورد نظر خود او است مصرف كنندگان را زيادتر استثمار مینمايد " . ايضا در ص 28 و 29 میگويد : " او ( كارگر ) ناچار خواهد بود بدون فكر و اختيار مانند يك ماشين كار كند . اين كار ناگوار و پرزحمت ، عضلات او را فرسوده میسازد ، سلامتی او را از بين میبرد ، فهم و شعور او را كم میكند ، روزگار او را سياه میگرداند ، در مقابل اين صدمات اجرتی میگيرد كه كفاف معاش خود و خانوادهاش را نمیدهد . . . " در پاورقی میگويد : " قانونی را كه مقرر داشته است مقدار دستمزد بايد معادل آن حداقلی باشد كه برای زنده ماندن كارگر و فرزندان او لازم است " قانون مفرغ " ناميدهاند " . |