| 
						
						 | 
						  | 
						
						
							
								
								  | 
								 | 
								
								  | 
							 
							
								|   | 
								
								
									
										
18-  بخشش باقدرت سپرى است از عذاب خداى سبحان. 19-  هر گاهجنايتى نسبت به تو انجام گرفت پس در گذر. 20-  به وسيلهعفو رحمت فرود آيد (يعنى گذشتن از تقصيرات ديگران يا عفو الهى سبب نزول رحمت خواهدشد). 21-  با قدرت وتوانائى در گذر، و با دولت احسان نما تا بزرگى و مهترى برايت كامل گردد.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  94222-  تجاوز عنالزّلل، و أقل العثرات، ترفع لك الدّرجات 4566. 23-  تغمّدالذّنوب بالغفران، سيّما في ذوي المروءة و الهيئات 4567. 24-  تغافل يحمدأمرك 4570. 25-  جازبالحسنة، و تجاوز عن السّيّئة، ما لم يكن ثلما في الدّين، أو وهنا في سلطانالإسلام 4788. 26-  خذ العفومن النّاس، و لا تبلغ من أحد مكروهه 5087. 27-  دعالانتقام فإنّه من أسوء أفعال المقتدر، و لقد أخذ بجوامع الفضل من رفع نفسه عن سوءالمجازاة 5139. 28-  عند كمالالقدرة تظهر فضيلة العفو 6215. 22-  از لغزشها در گذر، و از برو در افتادنهااقاله نما تا اين كه براى تو درجهها بلند شود. 23-  گناهانمردم را به وسيله آمرزش خصوصا در صاحبان مروّت و آبروها بپوشان (يعنى با گذشت پردهروى آنها بگذار). 24-  از گناهانديگران تغافل نما تا كار تو ستوده شود. 25-  نيكوئى رابه عوض پاداش ده، و از گناه (مردم) در گذر، مادامى كه در دين رخنه و شكافى پديدنيامده، يا سستى در تسلّط و غلبه اسلام و يا در سلطان اسلام بوجود نيايد. 26-  بخشش و عفورا نسبت به مردم فرا گرفته و شيوه خود ساز، و از احدى مكروه او را مرسان (يعنىكارى مكن كه آن را ناخوش دارند). 27-  وا گذارانتقام را، زيرا كه آن بدترين كردار شخص مقتدر است، و همانا در حقيقت كسى كه رفعيد كرده از مجازات بد و نفس خويش را بالاتر از آن دانسته كه انتقام گيرد، تمام فضلو برترى را بدست آورده است. 28-  در هنگامكمال قدرت فضيلت عفو و بخشش ظاهر مىشود (و گرنه باــــــــــــــــــــــــــــ ص  94329-  قلّة العفوأقبح العيوب، و التّسرّع إلى الانتقام أعظم الذّنوب 6766. 30-  قبول عذرالمجرم من مواجب الكرم و محاسن الشّيم 6815. 31-  كفىبالظّفر شافعا للمذنب 7052. 32-  كن جميلالعفو إذا قدرت عاملا بالعدل إذا ملكت 7162. 33-  كن عفوّافي قدرتك، جوادا في عسرتك، مؤثرا مع فاقتك، يكمل لك الفضل (تكمل لك الفضائل) 7179.34-  من عفى عنالجرائم فقد أخذ بجوامع الفضل 8499. 35-  من لم يحسنالعفو أساء بالانتقام 8959. ناتوانى عفو فضيلتى ندارد). 29-  كمى عفو وگذشت زشتترين عيبها و شتاب كردن به جانب انتقام بزرگترين گناهان است. 30-  پذيرفتنعذر گنهكار از لوازم كرم و از خصلتهاى نيكوست. 31-  براى شفاعتگنهكار كفايت مىكند پيروزى (يعنى ديگر به انتقام از او نيازى نمىباشد. 32-  نيكو عفوباش هر گاه كه (بر انتقام) توانا شدى، و عمل كننده به عدل باش هر گاه مالك (عمل)گردى. 33-  در حالقدرت و توانائيت در گذرنده، در تنگى خود بخشنده، با نيازت ايثار گر باش (تاافزونيها يا) افزونى تو كامل گردد. 34-  هر كه ازگناهان (كسانى كه نسبت به او انجام دادهاند) بگذرد پس در حقيقت به همه افزونىهاىمرتبه چنگ زده است (يعنى همه فضيلتها را بدست آورده است). 35-  هر كه بهسبب عفو احسان نكند به وسيله انتقام بدى نمايد (و شكىــــــــــــــــــــــــــــ ص  94436-  من لم يقبلالتّوبة عظمت خطيئته 8973. 37-  من الدّينالتّجاوز عن الجرم 9400. 38-  ما أحسنالعفو مع الاقتدار 9540. 39-  ما عفا عنالذّنب من قرّع به 9567. 40-  معاجلةالذّنوب بالغفران من أخلاق الكرام 9871. 41-  لا تندمنّعلى عفو، و لا تبهجنّ بعقوبة 10319. 42-  لا تعاجلالذّنب بالعقوبة، و اترك بينهما للعفو موضعا، تحرز به الأجر و المثوبة 10343. 43-  لا حلمكالصّفح 10474. نيست در اين كه انتقام بد و عفو نيكو خواهد بود). 36-  هر كه توبه(و اظهار پشيمانى تقصير كارى) را نپذيرد گناهش بزرگ باشد (يعنى از نظر اخلاق بهوظيفه عمل ننموده است). 37-  از دين استدر گذشتن و عفو از گناه (و انتقام نكشيدن). 38-  چه چيز عفوو گذشت را با قدرت بر انتقام نيكو گردانيده است. 39-  از گناه درنگذشته كسى كه به آن سرزنش كند (يعنى كسى كه از گناهى در گذشت نبايد ديگر به رخ آنبكشد). 40-  شتاب كردنگناهان به بخشش از اخلاق كريمان است. 41-  هرگز برعفو و گذشتى پشيمان مشو، و بر انتقام و عقوبت خوشحال مشو. 42-  گناه را بهعقوبت تعجيل مكن، و از براى عفو و بخشش جائى را بگذار، كه به وسيله آن مزد و ثوابىرا احراز نمائى (ولى اگر در انتقام شتاب نمائى به فراهم كردن مزد و ثواب موفّقنخواهى شد). 43-  هيچبردبارى مانند در گذشتن از گناهان كسى نيست.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  94544-  لا شيءأحسن من عفو قادر 10713. 45-  لا يقابلمسيء قطّ بأفضل من العفو عنه 10880. 46-  يعجبني منالرّجل أن يعفو عمّن ظلمه، و يصل من قطعه، و يعطي من حرمه، و يقابل الإساءةبالإحسان 11035. 47-  أعط النّاسمن عفوك و صفحك، مثل ما تحبّ أن يعطيك اللّه سبحانه، و على عفو فلا تندم 2367. 48-  أكرم منودّك، و اصفح عن عدوّك، يتمّ لك الفضل 2368. 49-  أحسن أفعالالمقتدر العفو 3000. 50-  أولىالنّاس بالعفو أقدرهم على العقوبة 3060. 44-  چيزى نيكوتر از عفو و گذشت شخص قادرانتقام نيست. 45-  گنهكارىهرگز به چيزى مقابله نمىشود كه از عفو و در گذشتن از او افزونتر باشد. 46-  مرا خوشآيد از مرد (و از آدمى) اين كه عفو كند از كسى كه به او ستم نموده، و بپيوندد بهكسى كه از او بريده، و عطا كند به كسى كه او را محروم ساخته، و بدى را به نيكى واحسان جبران كند. 47-  مردم را ازعفو و در گذشتن خود ببخش مثل آنچه دوست دارى كه ببخشد تو را خداى سبحان، و بر هيچعفوى پشيمان مشو. 48-  گرامى دارو يا احسان نما به كسى كه تو را دوست داشته، و در گذر از دشمنت تا براى تو فضيلتكامل گردد. 49-  بهترينكردارهاى شخص مقتدر و توانا در گذشتن از تقصيرات ديگران است. 50-  سزاوارترينمردم به عفو و در گذشتن از تقصير مردم، تواناترين آنهاست بر انتقام و باز خواست.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  94651-  أولىالنّاس بالرّحمة المحتاج إليها 364. 52-  أحسن مناستيفاء حقّك العفو عنه 3120. 53-  أحسنالمكارم عفو المقتدر، وجود المفتقر 3165. 54-  أحسن العفوما كان عن قدرة 3184. 55-  أعرفالنّاس باللّه أعذرهم للنّاس، و إن لم يجد لهم عذرا 3230. 56-  إنّ مقابلةالإساءة بالإحسان، و تغمّد الجرائم بالغفران، لمن أحسن الفضائل، و أفضل المحامد3492. 57-  إنّ منأعطى من حرمه، و وصل من قطعه، و عفى عمّن ظلمه، كان له من اللّه سبحانه الظّهير والنّصير 3530. 51-  سزاوارترين مردم به لطف و مهربانى (كه نسبت به او انجام گيرديا خود نسبت به ديگران انجام دهد) كسى است كه محتاج به آن باشد. 52-  نيكوتر ازگرفتن حقّت در گذشتن از آنست. 53-  بهترينصفاتى كه باعث گرامى بودن و بلندى مرتبه است در گذشتن شخص مقتدر، وجود و بخشش شخصمحتاج است. 54-  بهترين درگذشتن از تقصيرات ديگران آنست كه از روى قدرت و توانائى بر انتقام باشد. 55-  عارفترينمردم به خدا در گذرنده ترين آنهاست از مردم، و اگر چه براى آنها عذرى را نيابد. 56-  براستى كهدر مقابل بدى احسان نمودن، و پوشيدن گناهان به در گذشتن و عفو، هر آينه از بهترينافزونيها و افزون ترين صفات ستوده است. 57-  براستىآنكه ببخشد كسى را كه او را محروم سازد و پيوند نمايد كسى را كه از او بريده، وعفو كند از كسى كه به او ستم نموده است، براى او از جانب خداوند سبحان پشتيبان ويار و معين مىباشد (يعنى خداوند طرفدارانى را براى او قرارــــــــــــــــــــــــــــ ص  94758-  العفوفضيلة 7. 59-  العفو أفضلالإحسان 585. 60-  العفو زينالقدرة 773. 61-  العفو يوجبالمجد 775. 62-  العفو زكاةالقدرة 924. 63-  العفو أحسنالإحسان 1057. 64-  العفو أحسنالانتصار 1099. 65-  الصّفح أنيعفو الرّجل عمّا يجنى عليه، و يحلم عمّا يغيظه 1875. مىدهد كه پيوسته يار و كمككار او باشند، و يا خود پروردگار يار و ياور اوست). 58-  از زلاتديگران گذشتن عين فضيلت است. 59-  بخشش و درگذشتن از تقصيرات برترين احسان است. 60-  از گناهديگران در گذشتن زينت توانائى است (يعنى با وجود قدرت بايد عفو كرد، و گرنه عفو باعجز و ناتوانى خيلى ارزش ندارد). 61-  عفو موجبشرف و سربلندى است. 62-  عفو و درگذشتن زكات توانائى است (يعنى با قدرت بر انتقام بايد عفو كرد). 63-  عفو و گذشتبرترين احسان است. 64-  عفونيكوترين انتقام است (زيرا كه طرف خجالت مىكشد و براى او بهترين مجازات خواهدبود). 65-  در گذشتنآنست كه انسان از آنچه بر او جنايت مىشود در گذرد، و از آنچه او را بخشم آوردبردبارى كند.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  94866-  الصّفحأحسن الشّيم 650. 67-  هب ماأنكرت لما عرفت، و ما جهلت لما علمت 10056. 68-  إذا جنيعليك فاغتفر 3992. 69-  أحقّالنّاس بالإسعاف طالب العفو 3066. 70-  إيّاك والتّسرّع إلى العقوبة، فإنّه ممقتة عند اللّه، و مقرّب من الغير 2656. العواقب 1-  لكلّ أمرعاقبة حلوة أو مرّة 7299. 2-  من انتظرالعواقب سلم 7805. 66-  از گناه ديگران در گذشتن نيكوترين خصلتهاست. 67-  آنچه را كهنشناختهاى براى آنچه آن را شناختهاى، و آنچه را كه ندانستهاى براى آنچه را كهدانستهاى (از خوبيها و خدمات) ببخش. 68-  هرگاه برتو جنايتى شد پس در گذر. 69-  سزاوارترينمردم به بر آوردن حاجت او طلب كننده عفو است. 70-  بر تو بادبه دورى از شتاب كردن به عقوبت (كسى كه نسبت به تو گناهى انجام دهد)، زيرا كه آننزد خداى بزرگ جاى دشمنى بوده (كه خداوند دشمن انسان گردد)، و نزديك كننده تغيير(دولتها و نعمتها) است. پايان كار 1-  براى هر كارى عاقبتى است شيرين يا تلخ (پس بايدلحاظ عاقبت را كرد). 2-  هر كهانتظار عاقبتها را كشد (و ملاحظه عواقب را نمايد) سالم ماند.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  9493-  من نظر فيالعواقب سلم 7912. 4-  من نظر فيالعواقب سلم من النّوائب 8039. 5-  من راقبالعواقب أمن المعاطب 8198. 6-  من انتظرالعاقبة صبر 8307. 7-  من راقبالعواقب سلم من النّوائب 8681. 8-  إذا هممتبأمر فاجتنب ذميم العواقب فيه 4119. 9-  راقبالعواقب تنج من المعاطب 5435. 10-  في العواقبشاف أو مريح 6506. 11-  ملاكالخواتم ما أسفر عن رضى اللّه سبحانه 9730. 3-  هر كه در عاقبتها بينديشد سالمماند. 4-  هر كه درعاقبتها نظر كند از مصيبتها سالم ماند. 5-  هر كه مراقبعاقبتها بود (و در آنها تأمل نمايد) از مهالك ايمن باشد. 6-  هر كهانتظار عاقبت كشد (و نيكوئى آن را خواهد) صبر نمايد. 7-  هر كه مراقبعاقبتها باشد از مصيبتها سالم ماند. 8-  هر گاه بهانجام كارى اراده و همت نمودى پس از عاقبتهاى بد آن دورى كن. 9-  عاقبتها رانگهبانى و مراقبتنما (يعنى در هر كارى ملاحظه عاقبت آن كن تا از مهالك رستگارىيابى). 10-  درعاقبتها شفا دهنده و يا آسايش دهنده باشد (ممكن است اين جمله را حضرت در مقامتسلى بيماران فرموده باشد كه امور به دست خداست، يا شفا دهد، و يا به وسيله مرگ راحتى بخشد). 11-  ملاكعاقبتها چيزيست كه از خوشنودى خدا نمايان گردد (اگر در آن خوشنودى خدا ديده شودخوب خواهد بود). ــــــــــــــــــــــــــــ ص  950العقوق 1-  من العقوقإضاعة الحقوق 9248. العقل 1-  العقل شرفكريم لا يبلى 1590. 2-  العقلغريزة، تزيد بالعلم و التّجارب 1717. 3-  العقل، والعلم، مقرونان في قرن، لا يفترقان، و لا يتباينان 1783. 4-  العقل أغنىالغنى، و غاية الشّرف في الآخرة و الدّنيا 1822. 5-  العقل أجملزينة، و العلم أشرف مزيّة 1940. 6-  العقل أصلالعلم، و داعية الفهم 1959. عاق 1-  از جمله عقوق (و آزار پدر و مادر) ضايع كردنحقوق (مانند تعظيم و تكريم و اطاعت) خواهد بود. خرد 1-  خرد شرفى است گرامى كه كهنه نمىشود. 2-  خرد خصلتىاست كه به سبب علم و تجربهها زياد مىشود. 3-  خرد ودانائى، در يك رسن همراهند، از يكديگر جدا نمىشوند و تباين ندارند. 4-  خردبىنيازترين توانگرى و نهايت برترى در آخرت و دنياست. 5-  خردنيكوترين زينت، و علم بلندترين مزيّت است. 6-  خرد بيخدانش، و داعى فهم و دريافت است.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  9517-  العقلمنفعة، و العلم مرفعة، و الصّبر مدفعة 2041. 8-  العقل خليلالمؤمن، و العلم وزيره، و الصّبر أمير جنوده، و العمل قيّمه 2092. 9-  العقل صاحبجيش الرّحمن، و الهوى قائد جيش الشّيطان، و النّفس متجاذبة بينهما، فأيّهما غلبكانت في حيّزه 2099. 10-  العقل والشّهوة ضدّان، و مؤيّد العقل العلم، و مزيّن الشّهوة الهوى، و النّفس متنازعةبينهما، فأيّهما قهر كانت في جانبه 2100. 11-  العقل أنّكتقتصد فلا تسرف، و تعد فلا تخلف، و إذا غضبت حلمت 2130. 7-  خرد نفع و سود است، ودانش بلندى، و شكيبائى دفع نمودن است سختى و مصائب را (يا سبب دفع مصائب گردد). 8-  خرد دوستمؤمن، و دانش وزير او، و شكيبائى سر لشكر او، و عمل كارگزار اوست (و اين روشن استكه دوست صلاح دوست را خواهد و او را بسوى آن رهبرى كند، و علم هم گرانى و سنگينىاو را به دوش كشد، و صبر هم كه فرمانده باشد لشكر با پيروزى روبرو خواهد گرديد، وعمل هم كارگردان يا براى تربيت و تأديب او نصب شده است). 9-  خرد سردارلشكر پروردگار است، و خواهش رهبر لشكر شيطان، و نفس كشيده شونده ميان آن دو، پس هريك از آنها كه غالب شود نفس در جاى آن خواهد بود. 10-  خرد وخواهش دو ضدّند، تأييد كننده عقل علم است، و آرايش دهنده شهوت هوا و هوس خواهدبود، و نفس محل نزاع ميان آن دوست، پس هر كدام كه غلبه نمايد نفس در طرف آن قرارخواهد گرفت. 11-  داشتن عقلبه اين است كه ميانه روى نموده پس اسراف ننمائى، و وعدهــــــــــــــــــــــــــــ ص  95212-  العقل أنتقول ما تعرف، و تعمل بما تنطق به 2141. 13-  العقل يهديو ينجي، و الجهل يغوي و يردي 2151. 14-  العقل صديقمحمود 2218. 15-  استرشدالعقل، و خالف الهوى تنجح 2310. 16-  اعقل عقلك،و املك أمرك، و جاهد نفسك، و اعمل للآخرة جهدك 2406. 17-  أين العقولالمستصبحة (المستصحبة) لمصابيح الهدى 2824. 18-  أفضل العقلالرّشاد 2864. كنى پس خلف ننمائى، و چون به خشم آمدى بردبارى پيشه كنى. 12-  عقل آنستآنچه را كه مىدانى بگوئى، و به آنچه كه مىگويى عمل نمائى. 13-  خرد (ياعلم) هدايت كرده، و به فلاح مىرساند، و نادانى گمراه كرده و به هلاكت مىاندازد. 14-  عقل دوستىاست ستايش شده. 15-  راه راسترا از عقل طلب نموده، و با خواهش مخالفت كن تا پيروزمند شوى. 16-  عقل خود رابند نما (يعنى مگذار بسبب غلبه هوا و هوس فاسد گردد، و يا آن را دانا گردان)، وكار خود را مالك شو، و با نفست پيكار نما، و كوشش خود را در عمل براى آخرت بكاربر. 17-  كجايندعقلهائى كه چراغهاى هدايت را افروختهاند (و يا همراه چراغهاى هدايتند). 18-  افزونترينعقل راه يافتن يا رسيدن به حق است.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  95319-  أفضلالنّعم العقل 2881. 20-  أوّل العقلالتّودّد 2923. 21-  أفضل العقلالأدب 2947. 22-  أفضل العقلمجانبة اللّهو 3001. 23-  أفضل العقلمعرفة الإنسان نفسه، فمن عرف نفسه عقل، و من جهلها ضلّ 3220. 24-  أفضل العقلالاعتبار، و أفضل الحزم الاستظهار، و أكبر الحمق الاغترار 3273. 25-  أفضل حظّالرّجل عقله، إن ذلّ أعزّه، و إن سقط رفعه، و إن ضلّ أرشده، و إن تكلّم سدّده3354. 19-  برترين نعمتها عقل است. 20-  اول عقلدوستى كردن است (چون با دوستى انسان مىتواند به بسيارى از هدفهاى خود برسد). 21-  افزونترينعقل ادب است (به اين معنى كه رعايت آداب شرع و سنن و آداب مستحسن ميان مردم رابنمايد). 22-  افزونترينعقل دورى گزيدن از بازى است. 23-  افزونترينعقل شناسائى آدمى است نفس خود را، پس كسى كه نفس خود را شناخت دانا شد، و هر كهنشناخت آن را گمراه گرديد. 24-  افزونترينعقل عبرت و پند گرفتن، و افزونترين دور انديشى پشت قوى كردن (به وسيله فرد ياجمعيت يا اتخاذ طريق احتياط)، و بزرگترين كم عقلى و حماقت فريب خوردن است. 25-  افزونترينحظ و نصيب مرد عقل اوست، اگر خوار شود عقل او را عزيز دارد، و اگر ساقط شود و درمهلكه افتد عقل او را بردارد و بلند گرداند، و اگر گمراهــــــــــــــــــــــــــــ ص  95426-  إنّ اللّهسبحانه يحبّ العقل القويم، و العمل المستقيم 3410. 27-  إنّ منرزقه اللّه عقلا قويما، و عملا مستقيما، فقد ظاهر لديه النّعمة، و أعظم عليهالمنّة 3545. 28-  العقل زين،الحمق شين 14. 29-  العقلقربة، الحمق غربة 111. 30-  العقلشفاء، الحمق شقاء 206. 31-  العقولمواهب، الآداب مكاسب 227. 32-  العقلفضيلة الإنسان 252. 33-  العقل رسولالحقّ 272. 34-  العقل صديقمقطوع 324. شود او را ارشاد كرده، و اگر سخن گويد عقل او را راست دارد نگذاردخطائى كند. 26-  براستى كهخداى سبحان دوست دارد عقلى را كه غلط و خطائى نداشته، و عمل طبق شريعت مقدسّه را. 27-  براستى كسىكه خداوند عقلى استوار، و كردارى مستقيم روزى او فرموده، پس در حقيقت در نزد اونعمت را آشكار ساخته، و بر او منّت را (و نعمتى كه گنجايش آن را دارد كه به آنمنّت بگذارند) بزرگ گردانيده است. 28-  زيركى وخرد زينت است، و حماقت عيب و ننگ است. 29-  عقل وزيركى نزديكى و قرابت، و حمق و كم عقلى غربت خواهد بود. 30-  خرد شفاء،و كمى عقل بدبختى است. 31-  خردهاموهبتى بوده، و ادبها به دنبال رفتن و كسب حاصل مىشود. 32-  خرد باعثبرترى و افزونى رتبه انسان است. 33-  خرد (رسولىاست از جانب حق، و يا) رسول (مطلب) حق است. 34-  خرد دوستىاست بريده شده (كه اكثر مردم خود را از آن بريدهاند و با آنــــــــــــــــــــــــــــ ص  95535-  العقل مصلحكلّ أمر 404. 36-  العقل لاينخدع 427. 37-  العقل داعىالفهم 473. 38-  العقل أقوىأساس 475. 39-  العقل أفضلمرجوّ 479. 40-  العقل يحسنالرّويّة 495. 41-  العقلينبوع الخير 657. 42-  العقل حفظالتّجارب 673. 43-  العقل أحسنحلية 813. 44-  العقل يوجبالحذر 814. رابطه ندارند). 35-  خرد مصلحهر كاريست. 36-  خرد ودريافت صحيح فريب نمىخورد. 37-  خرد و شعورخواننده و داعى فهم و ادراك است. 38-  خردمحكمترين زير بناء است. 39-  عقل افزونترين اميد داشته شده است (يعنى انسان بايد اميدش به خودش باشد كه با رجوع به آنكارى را انجام دهد). 40-  خرد فكر وروش را نيكو مىگرداند. 41-  خرد چشمهخير و نيكى است. 42-  خرد (وعاقلى) نگهداشتن تجربه و آزمايش هاست. 43-  خردنيكوترين زينت است. 44-  خرد موجبدورى از معاصى مىشود.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  95645-  العقل مركبالعلم 816. 46-  العقل حسامقاطع 824. 47-  العقل أشرفمزيّة 976. 48-  العقل ثوبجديد لا يبلى 1235. 49-  العقلمنزّه عن المنكر آمر بالمعروف 1250. 50-  العقل حيثكان آلف، مألوف 1251. 51-  العقلشجرة، ثمرها السّخاء و الحياء 1254. 52-  العقل زينلمن رزقه 1276. 53-  العقل فيالغربة قربة 1291. 54-  العقل رقيّإلى علّييّن 1325. 45-  خرد مركب علم است. 46-  خرد شمشيرىاست برنده. 47-  خردشريفترين برتريست. 48-  خرد جامهجديدى است كه كهنه نمىشود، (يعنى هميشه تازه و وسيله پوشش عيوب است). 49-  عقل (آدمىرا) از بدى پاكيزه كننده، و به نيكوئى فرمان دهنده است. 50-  عقل هر كجاباشد الفت دهنده، انس گرفته شده است. 51-  عقل درختىاست كه ميوه آن سخاوت و حياء است. 52-  عقل زينتىاست براى كسى كه روزى داده شده است، (يعنى خداوند به او عقل داده باشد). 53-  عقل درغربت نزديكى است، (يعنى خردمند گويا در شهر دور غريب نيست چون مىداند چگونه سلوكنمايد). 54-  عقل بالارونده است به اعلى درجات (بهشت يا به اعلى مراتب شرافتــــــــــــــــــــــــــــ ص  95755-  إنّي إذااستحكمت في الرّجل خصلة من خصال الخير احتملته لها، و اغتفرت له فقد ما سواها، ولا أغتفر له فقد عقل، و لا عدم دين، لأنّ مفارقة الدّين مفارقة الأمن، و لا تهنأحياة مع مخافة، و عدم العقل عدم الحياة، و لا تعاشر الأموات 3785. 56-  إنّك موزونبعقلك، فزكّه بالعلم 3812. 57-  إنّماالعقل التّجنّب من الإثم، و النّظر في العواقب، و الأخذ بالحزم 3887. 58-  آفة اللّبّالعجب 3956. 59-  إذا تمّالعقل نقص الكلام 4011. و يا به آسمان هفتم، كنايه از اين است كه خردمند داراىترقى كامل است). 55-  براستى كهمن هر گاه در مردى خوئى از خصلتهاى خوب را محكم يافتم او را به جهت آن يك خصلتبرداشته (و او را مىپذيرم و مشمول عنايات خود نموده) و او را براى نداشتن غير ازآن خصلت (از خوىهاى پسنديده) بخشيده، ولى او را به جهت نيافتن عقل و نداشتن ديننخواهم بخشيد، زيرا جدائى از دين مفارقت از ايمنى بوده و زندگانى با ترس خوش آيندنيست، و نبود خرد نبودن حيات است (و زمانى كه حياتى متصور نبود پس چنان افرادىمرده هستند) و با مردگان معاشرت نشايد. 56-  براستى كهتو به عقل خود سنجيده مىشوى (هر اندازه تعقل آدمى زيادتر گردد ارزش و بهاء اوبيشتر خواهد بود) پس آن را با علم زياد گردان. 57-  جز ايننيست كه خرد دورى گزيدن از گناه، و نظر كردن در عاقبت ها، و فرا گرفتن به سبب دورانديشى خواهد بود. 58-  آفت عقلخود بينى است (چون خود بين عقل خود را بالاتر از ديگران داند به همين جهت عجب بهخردش آفت رساند). 59-  هر گاه عقلتمام گرديد سخن گفتن كوتاه و كم خواهد شد.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  95860-  إذا كملالعقل نقصت الشّهوة 4054. 61-  بالعقليستخرج غور الحكمة 4208. 62-  بالعقلتنال الخيرات 4202. 63-  بالعقلصلاح البريّة 4217. 64-  بوفورالعقل يتوفّر الحلم 4274. 65-  بالعقولتنال ذروة العلوم (الأمور) 4275. 66-  بترك ما لايعنيك يتمّ لك العقل 4291. 67-  بالعقلكمال النّفس 4318. 68-  بالعقلصلاح كلّ أمر 4320. 60-  هر گاه عقل كامل گرديد خواهش ناقص خواهد شد (چون عقل آدمىرا به سوى منافع و مصالح سوق خواهد داد). 61-  به وسيلهعقل (و به كار بردن آن) ته حكمت (و مسائل دقيقه علوم حقّه و دانائى صحيح رفتار وكردار) استخراج مىشود. 62-  به وسيلهعقل به كارهاى خير (و ثواب و پاداش آنها) رسيده مىشود. 63-  به سبب عقلصلاح حال خلق حاصل خواهد شد. 64-  به وسيلهوفور عقل بردبارى زياد خواهد گرديد. 65-  به واسطهعقلها (آدمى) به عوج (كارها و يا) علمها خواهد رسيد (پس آدمى بايد عقل خود را بكاربرد و از كاهلى دورى نمايد). 66-  به سبب تركآنچه بكار تو نيايد و براى تو مفيد نباشد عقلت تمام خواهد بود (يعنى دليل تمامىعقل مىشود). 67-  به عقل وخردمندى است كمال نفس. 68-  به وسيلهعقل است صلاح هر امرى.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  95969-  تمام العقل(العمل) استكماله 4464. 70-  تزكيةالرّجل عقله 4474. 71-  ثمرة العقلالاستقامة 4589. 72-  ثمرة العقللزوم الحقّ 4602. 73-  ثمرة العقلصحبة الأخيار 4616. 74-  ثمرة العقلالعمل للنّجاة 4626. 75-  ثمرة العقلمداراة النّاس 4629. 76-  ثمرة العقلالصّدق 4643. 77-  ثمرة العقلمقت الدّنيا، و قمع الهوى 4654. 78-  ثلاث يمتحنبها عقول الرّجال: هنّ المال، و الولاية، 69-  تمامى عقل (و يا تمامى عمل) كاملكردن آنست (به وسيله علم و فكر و تدبر و يا خالص گردانيدن آن و چيزى از آن جانگذاشتن). 70-  تزكيه مردعقل اوست (يعنى پاكيزگى تنها با لباس نظيف نبوده اگر عقلش را بكار برد او پاكيزهاست). 71-  ميوه خرداستقامت (و راست ايستادن بر حق) است (در هر بابى). 72-  ميوه عقللازم بودن حق و از آن جدا نشدن است. 73-  ميوه عقلهمنشينى با نيكان است (در دنيا و آخرت). 74-  ميوه عقلعمل كردن است براى رستگارى. 75-  ميوه عقلمدارا كردن با مردم است. 76-  ميوه عقل(راستى در هر باب يا) راست گوئى است. 77-  ثمره عقلدشمنى دنيا و كوبيدن خواهش و غلبه بر آن است. 78-  سه چيز استكه به وسيله انها عقلهاى مردان آزمايش مىشود: آنها مال و ثروت، و لايت و حكومت،مصيبت، (چون وقتى انسان به هر سه و يا به يكى از اينهاــــــــــــــــــــــــــــ ص  960و المصيبة 4664. 79-  ثلاثة تدلّعلى عقول أربابها: الرّسول، و الكتاب، و الهديّة 4681. 80-  حسن العقلجمال الظّواهر و البواطن 4807. 81-  حسن العقلأفضل رائد 4826. 82-  حدّ العقلالنّظر في العواقب، و الرّضا بما يجري به القضاء 4901. 83-  حرام علىكلّ عقل مغلول (معلول) بالشّهوة أن ينتفع بالحكمة 4902. 84-  حدّ العقلالانفصال عن الفاني، و الاتّصال بالباقي 4905. مبتلا گرديد غالبا عوض خواهد شد خودرا گم مىكند). 79-  سه چيز استكه بر عقلهاى ارباب آنها دلالت و راهنمائى مىكنند: فرستاده (مأمور و واسطه)، وكتاب (نوشته و نامه)، و هديه (كادو) (كه از اين سه آدمى مىتواند به عقل كامل و ياناقص ارباب آن پى ببرد، زيرا هر اندازه پيغام آور، و نامه، و هديه در سطح بالاباشد عقل صاحب آن در مرتبه بالا قرار دارد، و چون در سطح پائين باشد عقل او دررتبه پائين قرار خواهد گرفت). 80-  نيكوئى عقلزيبائى ظاهرها و باطنهاست. 81-  نيكوئى عقلافزونترين پيشرو است. 82-  حد و حقيقتخرد نظر كردن (و انديشيدن در سرانجام كارهاى دنيوى و اخروى) و خوشنودى به آنچهتقدير الهى بر آن جاريست. 83-  بر هر عقلعليل و يا غل شده به هوا و هوس حرام است كه به حكمت (علم راست و درست) منتفع گردد(چون اسير بند هوس خواهد بود). 84-  حد و ميزانعقل جدا شدن از دنيا و پيوستن به آخرت است.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  96185-  حفظ العقلبمخالفة الهوى، و العزوف عن الدّنيا 4921. 86-  خيرالمواهب العقل 4947. 87-  دليل عقلالرّجل قوله 5101. 88-  ذهاب العقلبين الهوى و الشّهوة 5180. 89-  ذكّ عقلكبالأدب كما تذكّى النّار بالحطب 5200. 90-  رزانةالعقل تختبر في الرّضا، و الحزن 5439. 91-  زيادةالعقل تنجي 5484. 92-  ستّة تختبربها عقول الرّجال: المصاحبة، و المعاملة، و الولاية، و العزل، و الغنى، و الفقر5600. 93-  ستّة تختبربها عقول النّاس: الحلم عند الغضب، و الصّبر عند 85-  نگهداشتن عقل به مخالفتخواهش و رو گردانيدن از دنياست. 86-  بهترينموهبتها (از جانب خداى تعالى) عقل است. 87-  دليل ونشانه عقل (آدمى) گفتار اوست (يعنى از سخن مرد اندازه عقل او ظاهر مىشود). 88-  رفتن عقلبين هوا (يعنى خواهش چيزى كه حاصل نباشد) و شهوت است. 89-  عقل خود رابه ادب افروخته كن چنانكه آتش به وسيله هيزم افروخته مىشود. 90-  سنگينى ووقار عقل در خوشنودى و اندوه آزمايش مىشود (هر اندازه عقل آدمى زيادتر باشد درشادى و اندوه كمتر از جا بر آيد). 91-  زيادتى عقلرستگارى بخشد. 92-  شش چيز استكه عقلهاى مردان به آنها آزمايش مىشود: همراهى، و معامله، و حكومت، و معزولى، وبىنيازى، و درويشى. 93-  شش چيز استكه عقلهاى مردم به آنها آزمايش مىشود: بردبارى درــــــــــــــــــــــــــــ ص  962الرّهب، و القصد عند الرّغب، و تقوى اللّه في كلّ حال، و حسنالمداراة، و قلّة المماراة 5608. 94-  صلاح العقلالأدب 5799. 95-  صديق كلّامرء عقله، و عدوّه جهله 5854. 96-  ضلال العقليبعّد من الرّشاد و يفسد المعاد 5903. 97-  ضلال العقلأشدّ ضلّة، و ذلّة (زلّة) الجهل أعظم ذلّة (زلّة) 5935. 98-  عليكبالعقل فلا مال أعود منه 6094. 99-  عند الخبرة(الحيرة) تنكشف عقول الرّجال 6207. وقت غضب، و شكيبائى در نزد ترس (از بلاها ومصائب) و ميانه روى در نزد خواهش، (كه در طلب آن افراط و تفريط نكند) و تقواى الهىدر هر حال، و نيكوئى مدارا و سازش، و كمى جدال و ستيزه. 94-  صلاح عقلادب است. 95-  دوست هرمردى عقل او، و دشمنش جهلش مىباشد. 96-  گمراهى عقل(آدمى را) از راه راست و درست دور گردانده و معاد را فاسد مىنمايد (پس بايد انساندر سنجيدن عقل خود با افكار عقلمندان و روشنفكران كوشا باشد و بر عقل و فكر خويشاعتماد چندان نكند تا برايش يقين حاصل شود). 97-  گمراهى عقلسختترين گمراهى، و خوارى نادانى بزرگترين خوارى (و يا لغزش نادانى بزرگترين لغزش)خواهد بود. 98-  بر تو بادبه عقل (و عمل به مقتضاى آن) زيرا كه هيچ مالى سودمندتر از آن نيست. 99-  در وقتامتحان و آزمايش (يا در نزد حيرانى) عقلهاى مردان ظاهر مىشود.ــــــــــــــــــــــــــــ ص  963100-  عند بديهةالمقال تختبر عقول الرّجال 6221. 101-  عند غرورالأطماع، و الآمال، تنخدع عقول الجهّال و تختبر الباب الرّجال 6222. 102-  عنوانالعقل مداراة النّاس 6321. 103-  عقل المرءنظامه، و أدبه قوامه، و صدقه إمامه، و شكره تمامه 6335. 104-  عقولالفضلاء في أطراف أقلامها (مهم) 6339. 105-  غايةالمرء حسن عقله 6366. 106-  غايةالعقل الاعتراف بالجهل 6375. 100-  در نزد بىتأمل حرف زدن عقلهاى مردان آزمايشمىشود (يعنى در سخن اول بايد فكر و درنگ كرد آن گاه سخن گفت). 101-  در نزدفريب دادن طمعها و اميدها عقلهاى نادانها فريب خورده و خردهاى مردان آزمايشمىگردد. 102-  نشانه عقلمدارا كردن با مردم است. 103-  عقل مردنظام (و باعث انتظام احوال دنيوى و اخروى) او، و ادبش قوام و بر پاى دارنده او (ازلغزشها) و راستى او پيشوا (كه در هر باب بايد از او پيروى كند) و شكرش تمامى وكمال اوست. 104-  عقلهاىفضلاء (افراد دانشمند) در كنار قلمهاى آنها مىباشد (يعنى از نوشتههاى آنانعقلهايشان معلوم مىگردد). 105-  نهايت فضلو كمال مرد نيكوئى عقل اوست. 106-  نهايت عقلاعتراف به نادانى است (يعنى انسان چيزى را كه نمىداند بگويد نمىدانم و خود رانادان حساب كند).ــــــــــــــــــــــــــــ ص  964107-  غريزةالعقل تحدو على استعمال العدل 6392. 108-  غريزةالعقل تأبى ذميم الفعل 6393. 109-  غير منتفعبالحكمة عقل معلول بالغضب و الشّهوة 6397. 110-  غطاءالعيوب العقل 6434. 111-  فقد العقلشقاء 6534. 112-  فسادالعقل الاغترار بالخدع 6552. 113-  فضيلةالعقل الزّهادة 6560. 114-  قد يضلّالعقل الفذّ 6647. 115-  كم منذليل أعزّه عقله 6921. 116-  كم من عقلأسير عند هوى أمير 6923. 107-  خصلت و خوى عقل (آدمى را) بر بكار بردن عدالتميراند و وادار مىسازد. 108-  خصلت وخوى عقل از كار زشت ابا دارد. 109-  از حكمتسود برنده نيست عقلى كه به خشم و شهوت بيمار باشد. 110-  پردهعيبها عقل است. 111-  از دستدادن عقل بدبختى است (ممكن است مراد اين باشد كسى كه خدا عقل طبيعى او را از اوگيرد و يا فردى كه عقل مسموع و كسى را از دست دهد او بدبخت خواهد بود). 112-  فساد عقلفريب خوردن به خدعه و مكرهاست. 113-  فضيلت عقلبىرغبتى نسبت به دنياست. 114-  گاهى عقلتنها گمراه مىشود (يعنى بايد در كارها مشورت نمود). 115-  بسا ذليلو خوارى كه او را عقلش عزيز گردانيده است. 116-  بسا عقلاسير و گرفتارى كه در نزد خواهشى فرمانفرما باشد. (يعنى هواــــــــــــــــــــــــــــ ص  965117-  كفىبالعقل غنى 7015. 118-  كفىبالمرء عقلا أن يجمل في مطالبه 7041. 119-  كفاك منعقلك ما أبان لك رشدك من غيّك 7078. 120-  كن لعقلكمسعفا و لهواك مسوّفا 7182. 121-  كلّما ازدادعقل الرّجل قوي إيمانه بالقدر، و استخفّ بالغير 7202. 122-  كسب العقلكفّ الأذى 7220. 123-  كيفيّةالفعل تدلّ على كمّيّة العقل، فأحسن له الاختيار، و أكثر عليه الاستظهار 7226. وهوس بر آن غالب باشد). 117-  بس استبراى عقل توانگرى. 118-  براى عقلمرد (آدمى) كفايت مىكند اين كه در مطلبهاى خود اجمال بكار برد و ميانه رو باشد. 119-  از عقل توتو را كفايت نموده آنچه را كه برايت راه راست يافتن تو را از گمراهيت آشكار سازد. 120-  از براىعقل خود اجابت كننده، و براى خواهشت تأخير اندازنده باش. 121-  هر اندازهعقل مرد (آدمى) زياد گردد ايمانش به قضاء و قدر قوى گشته، و حوادث زيان رساننده راسبك مىشمارد. 122-  كسب عقل(و فائده مهمى كه از آن بدست آيد) باز داشتن اذيّت و آزار است. 123-  چگونگىكار دلالت بر مقدار عقل دارد، بنا بر اين براى آن نيكو برگزين، و زياد بر آناحتياط نما (يعنى با فكر و تأمل بسيار عملى را انجام ده).ــــــــــــــــــــــــــــ ص  966124-  كسب العقلالاعتبار و الاستظهار، و كسب الجهل الغفلة و الاغترار 7227. 125-  كمالالمرء عقله و قيمته فضله 7235. 126-  كمالالإنسان العقل 7244. 127-  لكلّ شيءغاية و غاية المرء عقله 7300. 128-  لكلّ شيءزكاة و زكاة العقل احتمال الجهّال 7301. 129-  لن يزانالعقل حتّى يوازره الحلم 7448. 130-  لو صحّالعقل لاغتنم كلّ امرء مهله 7579. 131-  من استرفدالعقل أرفده 7756. 132-  من استعانبالعقل سدّده 7925. 124-  كسب عقل (و نفع اهم آن) عبرت گرفتن و احتياط و پشت قوىكردن بوده و كسب جهل (بىعقلى) غفلت و فريب خوردن است. 125-  كمال مرد(آدمى) عقل او و ارزش و بهائش فضل او خواهد بود. 126-  كمالانسان عقل است (يعنى به اين است كه عقلش را بكار اندازد). 127-  براى هرچيزى منتهى و غايتى است، و منتهى و غايت مرد عقل اوست. 128-  براى هرچيزى زكاتى است و زكات عقل متحمل شدن (بى ادبيهاى) جهّال است. 129-  هرگز عقلزينت داده نمىشود تا آنكه بردبارى وزير آن گردد. 130-  اگر عقلصحيح باشد هر آينه هر مردى مهلت (ايام حيات) خود را غنيمت شمرد (و بيهوده عمر خويشرا نگذراند). 131-  هر كه ازعقل يارى جويد او را يارى كند.  
										 | 
									 
								 
								 | 
								  | 
							 
								
								  | 
								 | 
								
								  | 
							 
						 
						 |