زمينه تهيه كردهام و برای آنكه اين مقاله بيش از اين طولانی نشود از درجآنها صرف نظر میكنم . اميد و انتظار من خودم میدانم گروهی اين افكار و اين آرزوها را بيهوده وغير عملیمیدانند . به عقيده آنها سر و سامان دادن به سازمان روحانيت در اين عصرو زمان چيزی شبيه زنده كردن مرده و لااقل نجات دادن يك بيمار محكوم بهمرگ است . اما من درست در نقطه مقابل فكر میكنم ، روحانيت را از لحاظ هسته اصلیزندهترين دستگاهها میدانم ، عقيده دارم فقط غل و زنجيرهائی به دست وپای اين موجود زنده و فعال بسته شده و بايد او را از قيدها و زنجيرهاآزاد كرد . همواره گفته و میگويم كه روحانيت ما درخت اصيل و با ارزش وزنده آفت زده است كه خودش را بايد حفظ كرد و با آفاتش مبارزه نمود .نظريه افرادی كه آن را درخت خشك و پوسيدهای میدانند كه بايد ريشه كنشود ، صد در صد مردود و زيانبار میدانم . تز " اسلام منهای روحانيت "را همواره يك تز استعماری دانسته و میدانم . معتقدم هيچ چيز نمیتواندجانشين روحانيت ما بشود . حاملان فرهنگ اصيل و عميق و ذی قيمت اسلامیتنها در ميان اين گروه يافت میشوند . آن تقواها ، ايمانها ، معنويتها ،اخلاصها ، و آن جوششها و جنبشها و فداكاريها كه رمز اصلی بقاء ملت مااست تنها در اين سرزمين مقدس سر میزند . عقيده و اميد به اصلاح روحانيت را از مطالعاتی كه درباره اسلام و معارفغنی آن دارم و از اطلاعاتی كه درباره شخصيتهای لايق اين |