بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیمای مخبتین ( شرح زیارت اَمین اللّه ), شیخ محمود تحریرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     SIMA0001 -
     SIMA0002 -
     SIMA0003 -
     SIMA0004 -
     SIMA0005 -
     SIMA0006 -
     SIMA0007 -
     SIMA0008 -
     SIMA0009 -
     SIMA0010 -
     SIMA0011 -
     SIMA0012 -
     SIMA0013 -
     SIMA0014 -
     SIMA0015 -
     SIMA0016 -
     SIMA0017 -
     SIMA0018 -
     SIMA0019 -
     SIMA0020 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
 شرح حال مؤ لف
 اساتيد وى
 اساتيد اخلاقى و عرفانى وى :
 ويژگيهاى روحى و اخلاقى وى
 فعاليتهاى علمى و تربيتى وى
 متن زيارت اَمين اللّه
 پيشگفتار
 هدف از آفرينش انسان
 ايجاد وسايل براى رسيدن به هدف
 اطاعت از پيامبر و ذوى القربى
 امتحان الهى و غرض از آن
 حالات گوناگون نفس
 معرفة الله يا شناخت نفس
 علت سفارش به زيارت امامان
 فصل اول : معانى سلام بر امام
 سلام بر تو
 انواع سلام
 امين خداوند در روى زمين
 حجت خداوند بر بندگان
 گواهى بر كمال مجاهده امام براى خدا
 عمل كردن امام به كتاب الهى و سنت پيامبر
 اتمام حجت خدا بر قاتلان ائمه
 فصل دوم : اطمينان به تقدير و خشنودى به قضاى الهى
 اعتقاد صحيح به قضا و قدر
 مفهوم و قضا و قدر و آيات مربوط به آن
 تحليل معناى قضا و قدر
 قضا و قدر علمى و عينى
 رابطه قضا و قدر با اختيار انسان
 آثار اعتقاد به قضا و قدر
  3- حصول حالت خوف و رجاء:
  4- حالت دعا و تضرع :
  5- اطمينان به مقدرات و خشنودى به قضاى الهى
 فصل سوم : حرص و اشتياق به ذكر و دعاى پروردگار
  موانع اشتياق به ياد پروردگار
 اسباب اشتياق به ياد پروردگار
 آثار اشتياق به ياد خداوند
 مراتب ذكر و مصاديق آن
 مصاديق ياد قلبى
 اشتياق به دعا
 حقيقت دعا و اهميت آن
 كيفيت دعا و اقسام آن
 خصوصيت دعا
 امور ممنوعه در دعا
 شرايط استجابت دعا
 موانع استجابت دعا
 اسباب تاءخير اجابت دعا
 آداب دعا
 نتيجه بحث :
 فصل چهارم : محبت به اولياى برگزيده خداوند
 تحليل معناى محبت
 مراتب محبت وجودى
 محبت حقيقى
 محبت واقعى در انسان
 تنها راه تكامل محبت واقعى
 ويژگيهاى اولياى برگزيده خداوند
 محبت انبياء نسبت به پيامبر و ائمه عليهم السلام
 لزوم محبت به پيامبر و ائمه عليهم السلام
 آثار محبت به ائمه عليهم السلام
 لوازم محبت به ائمه عليهم السلام
 مراتب محبت به ائمه عليهم السلام
 علت سفارش به محبت ائمه عليهم السلام
 راههاى اظهار محبت به ائمه عليهم السلام
 فصل پنجم : محبوب قرار گرفتن در زمين و آسمان
 معناى محبوب شدن انسان
 نشانه هاى محبوب شدن او
 محبوب شدن در آسمان
 محبوب شدن در زمين
 نتيجه :
 فصل ششم : صبر بر بلاها
 تحليل حقيقت دنيا
 تحليل وجود بلا در دنيا
 علت وجود بلا و نزول آن
 مراتب بلا و نتيجه نزول آن
 بهترين راه برخورد با بلاها
 نشانه هاى صبر در بلا
 آثار صبر در بلا
 نتيجه بحث
 فصل هفتم : شكر براى نعمتهاى الهى
 تحليل معناى شكر
 مراتب شكر
 حقيقت شكر
 لوازم و آثار شكر
 آثار شكر نكردن
 خلاصه و نتيجه بحث
 فصل هشتم : ياد نعمتهاى سرشار خداوند
 معناى ياد نعمتهاى خداوند
 علت سفارش به ياد نعمتها
 اسباب يادآورى نعمتها
 نعمتهاى يادآورى شده در قرآن
 هدف از يادآورى نعمتها
 فصل نهم : اشتياق به لذت لقاى پروردگار
 تحليل حقيقت شوق در انسان
 معناى لقاى خداوند
 مراتب لقاى پروردگار
 مراتب شوق به لقاى پروردگار
 خلاصه بحث
 فصل دهم : برداشتن توشه تقوى براى روز جزا
 معناى تقوا و اهميت آن
 جايگاه تقوى در سير تكاملى
 مراتب تقوى
 آثار تقوى
 نتيجه بحث
 فصل يازده : به روش اولياى خدا درآمدن
 معناى سنت و تحليل آن
 مراتب روش اولياء و كامل ترين آنها
 لزوم زنده كردن روش اولياء
 معناى خاص سنت
 فصل دوازدهم : دورى از اخلاق دشمنان خدا
 شناخت دشمنان خدا
 اوصاف كلى دشمنان خدا
 فصل سيزدهم : اعراض از دنيا با اشتغالبه ستايش خداوند
 معناى اعراض از دنيا
 اشتغال به ستايش خداوند با ارتباط با دنيا
 مراتب ستايش خداوند
 فصل چهاردهم : واله بودن دلهاى فروتنان نزد خداوند
 تحليل معناى اخبات
 مراتب ايمان
 شيفتگى دل مخبتين براى خداوند
 فصل پانزدهم : باز بودن راههاى به خدا براى راغبين
 راههاى انسان به سوى خدا
 راههاى باز شده براى راغبين
 راههاى ايجاد ميل به حق و تشديد آن
 فصل شانزدهم : آشكار بودن نشانه ها براى قاصدين خداوند
 نشانه بودن موجودات
 آشكارى نشانه بودن موجودات
 ظهور آيات براى قاصدين خداوند
 فصل هفدهم : نالان بودن دلهاى عارفان به خدا
 عظمت شناخت خداوند
 درجات شناخت خداوند
 عظمت عارفان الهى
 نالان بودن دل عارفان از خداوند
 آثار خوف از خداوند
 نتيجه بحث
 فصل هجدهم : بلند بودن صداى خوانندگان خداوند به طرف او
 لطف خداوند به مؤ منين
 شرايط بالا رفتن دعا
 فصل نوزدهم : گشوده بودن درهاى اجابت براى دعاكنندگان
 عنايت مخصوص خدا به خوانندگانش
 درهاى اجابت حق تعالى
 فصل بيستم : مستجاب بودن دعاى مناجات كنندگان با خدا
 نداهاى اجابت شده
 فصل بيست و يكم : قبول توبه رجوع كنندگان به خدا
 عنايت خداوند به گنهكاران
 معنا و حقيقت توبه
 مراتب توبه
 شرايط قبولى توبه
 زمان قبولى توبه
 اقسام توبه
 آثار توبه
 نتيجه بحث
 فصل بيست و دوم : مورد رحمت قرار گرفتن گريه از خوف خداوند
 عظمت گريه مؤ منان
 اقسام گريه از خوف خداوند
 آثار گريه از خوف خداوند
 فصل بيست و سوم : كمك خدا به طالبين كمك از او
 كمك جستن موجودات از خداوند
 انواع كمك گرفتن از خداوند
 كمك خداوند به بندگان
 فصل بيست و چهارم : فريادرسى خداوند از پناهندگان به او
 پناهندگى به خداوند
 امورى كه بايد از آنها به خداوند پناه برد
 پناه دادن خداوند
 فصل بيست و پنجم : برآورده شدن وعده هاى خداوند
 تفضل خداوند نسبت به اطاعت كنندگان
 وعده ثوابهاى بيشمار
 فصلبيست و ششم : دستگيرى خداوند از سقوط لغزش كنندگان
 معناى اقاله خداوند
 فصل بيست و هفتم : محفوظ بودن عملعاملين نزد خداوند
 حفظ اعمال نزد خداوند
 تاءثير توجه به مراقب بودن خدا بر اعمال
 فصل بيست و هشتم : نزول رزق موجودات از طرف خداوند
 رازقيت خداوند براى موجودات
 انواع رزق
 زمينه هاى گشايش و محروميت از رزق
 آثار توجه به رازقيت خداوند
 فصل بيست و نهم : پياپى آمدن بهره هاى افزون خداوند بر موجودات
 عنايتهاى بى پايان خداوند به بندگان خالص
 فصل سى ام : بخشيده شدن گناه طالبين آمرزش
 بى نهايت بودن آمرزش خداوند
 فصل سى و يكم : برآورده شدن نيازمندى موجودات از طرف خداوند
 نيازمنديهاى موجودات
 رفع نيازمندى از طرف خداوند
 فصل سى و دوم : جايزه سرشار سؤ الكنندگان نزد خداوند
 كرامتهاى سرشار به سائلين از خداوند
 اوصاف سؤ ال كنندگان از خداوند
 ظهور كرامتهاى سرشار براى سائلين
 فصل سى و سوم : آماده بودن سفره احسان خداوند براى طالبين طعام
 نياز موجودات در بقاء به خداوند
 جلب طعام خداوند با اطعام به ديگران
 مهيا بودن طعام معنوى براى اطعام كننده
 فصل سى و چهارم : پر شدن راه آب تشنگان از طرف خداوند
 سيراب شدن تشنگان به افاضه خداوند
 نوشيدن آب حقيقى با نوشاندن آب ظاهرى
 فصل سى و پنجم : تقاضاى استجابت دعا و قبولى ستايش از خداوند
 فصل سى و ششم : تقاضاى اجتماع با اولياء از خداوند
 ترغيب به داشتن همت عالى
 سفارش خداوند به بودن با صادقين
 معناى اجتماع با اولياء و مراتب آن
 واسطه قرار دادن ائمه عليهم السلام
 فصل سى و هفتم : سرپرست نعمتها و نهايت اميد و آرزو بودن خداوند
 زمامدارى خداوند نسبت به نعمتها
 نهايت اميد و آرزو بودن خداوند
 فصل سى و هفتم : اقرار به بزرگى و مولى بودن خداوند
 معناى خطاب به خداوند به معبوديت
 اقرار به سيادت و سرپرستى خداوند
 فصل سى و نهم : طلب مغفرت از خداوند براى دوستان خود
 معناى طلب مغفرت از خداوند
 آثار طلب مغفرت براى ديگران
 فصل چهلم : طلب آشكار شدن حق و برترى آن ونابودىباطل از خداوند
 دورى از دشمنان خدا
 دوستى نكردن با ستمگران
 مقابله با دشمنان خدا و ستمگران
 وعده خداوند به يارى مؤ منان
 آشكار شدن حق و پايمال شدن باطل
 ظهور قدرت خداوند
شرح حال مؤ لف 
مرحوم حاج شيخ حسين محمود تحريرى قدس سره الشريف ، در يك خانواده متدين و در حدمتوسط از جهت زندگى ، در تهران چشم به جهان گشود و از همان زمان جوانى آثار تدينو روح معنويت و تلاش در راه كسب علم و كمالات نفسانى از چهره اش نمايان بود به طورىكه پدر ايشان گفته بود: من چشم اميد به ايشان دارم ، شايد او برايم - براى آخرتم -كارى بكند.
ايشان پس از گذراندن دوران دبستان وارد بازار كار شد و در ضمن شبها بهتحصيل علوم دينى اشتغال داشت و مقدمات علوم عربى را در مدرسه حاج ابوالفتح درتهران به سرپرستى مرحوم آية الله حاج سيد مرتضى لنگرودى گذارنده بود و ازآنجا كه داراى صفاى باطنى خاصى بود همواره در طلب كمالات نفسانى كوشا وپرتلاش بود از اين جهت در همين ايام تماس نزديك با مرحوم حاج شيخ رجبعلى خياط داشتو در جلسات تذكرى و اخلاقى ايشان شركت مى كرد و مورد ملاطفت خاص ايشان قرار مىگرفت ، علاوه بر اين با مرحوم آية الله حاج شيخ محمد على شاه آبادى استاد عرفانىامام خمينى - رضوان الله عليهما - ارتباط پيدا كرد و حدود 10سال در جلسات معارف ايشان در مسجد جامع تهران كه براى عموم مردم داشتند شركت مىكرد. ارتباط با اين دو استاد اخلاق و عرفان آنچنان در روحياتش اثر گذاشت كه هموارهدر جلسات اخلاقيش با تاءثر خاصى از ايشان كلماتى رانقل مى كرد، و چون داراى همتى عالى در راه كسب علم وتحصيل كمالات نفسانى بود براى ادامه اين راه به حوزه علميه قم هجرت كرد و در مدرسهفيضيه اسكان گزيد و با مواجه شدن با اوضاع سخت اقتصادى ، دست از تلاش علمى وتهذيب نفس برنداشت به گونه اى كه پشتكار علمى ايشان زبان زد اساتيد خود بود وايشان را شگفت زده كرده بود و يكى از اساتيد ايشان - مرحوم آية الله حاج سيد احمدشهرستانى فرموده بود:
حادثه ناگوارى براى آقاى تحريرى رخ داده بود و من براى عرض تسليت نزد او رفتهبودم كه او به من گفت : شما درستان را ادامه دهيد، از اين جهت به كسالتهايى مبتلا شد وبعضى از آنها تا آخر عمر با ايشان همراه بود و اين امر موجب شد كه نتواند مدارج عالىعلمى را ادامه دهد و به تهران براى ترويج معارف اسلامى برگردد، ايشانتحصيل علم را با روح معنويت و ارتباط با خداوند وتوسل به ائمه عليهم السلام تواءم كرده بود و در اين راستا مى فرمود: تا شب پنجشنبه مشغول درس و بحث بوديم و شب پنج شنبه و جمعه ، به جلسات اخلاقى وتوسل و برگزارى دعاى كميل اختصاص ‍ داشت به گونه اى كه اولين جلساتتوسل در فيضيه توسط طلاب تهرانى تشكيل شد و مرحوم شهيد مطهرى نيز در آن شركتمى كرد.
اساتيد وى  
ايشان اساتيد بزرگى را در حوزه علميه قم درك كرد، اساتيد درسهاى سطح ايشانعبارتند از حضرات آيات : آقاى سلطانى ، آقاى گلپايگانى ، آقاى نجفى مرعشى ،اساتيد درس خارج ايشان حضرات آيات عظام : آقاى حاج سيد محمد تقى خوانسارى ، آقاىسيد صدرالدين صدر، آقاى سيد محمد حجت ، امام خمينى و آقاى بروجردى رضوان اللهعليهم ، اساتيد درس ‍ فلسفه ايشان ، مرحوم حاج آقا جواد خندق آبادى و علامه سيد محمدحسين طباطبايى رضوان الله عليهما، تلاش علمى ايشان به گونه اى بود كه حدود يكدوره كتاب صلوة مرحوم آية الله العظمى بروجردى را به زبان عربى تقرير كرد كهاكنون اكثر آن به صورت خطى موجود است .
اساتيد اخلاقى و عرفانى وى : 
فطرت پرشور و حال ايشان به گونه اى بود كه علاوه بر ارتباط اخلاقى و معنوى باآن دو استاد بزرگ در اوائل جوانى و نيز مصاحبت با صاحب نفسها واهل حالهايى كه در تهران بودند مانند مرحوم حاج سيد مهدى حاج قوام ، حاج سيد ميرزا آقاطاهايى ، حاج ملا آقا جان زنجانى ، حاج سيد رضا دربندى ، ارتباط با جلسات اخلاقىبعضى از شاگردان مرحوم آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى رضوان الله عليهداشت مانند مرحوم حاج آقا حسين فاطمى و حاج شيخ عباس تهرانى و نيز با مرحوم آية اللهحاج ميرزا على آقا شيرازى استاد نهج البلاغه شهيد منتظرى ، كه از بزرگان علم اخلاقبود و به دعوت مرحوم آية الله العظمى بروجردى براى تدريس معارف و اخلاق به قمآمده بود، مرتبط بود.
حال پرشور و عشق خدايى ايشان به گونه اى كه براى ديدن مرحوم آية الله حاج آقاجواد انصارى همدانى بارها از تهران به همدان مسافرت مى كرد تا از دم مسيحايى ايشانبهره مند و زنده شود، لكن دل پرطلالم از محبت و شور ايشان با اين تماسها و برخوردهاقانع نگشته تا اينكه با بزرگ مفسر قرآن مجيد و فيلسوف و عارف و مربى بزرگاخلاق حضرت آية الله العظمى علامه سيد محمد حسين طباطبايى رضوان الله عليه ارتباطتربيتى برقرار كرد و در جلسات خصوصى اخلاقى و سير و سلوكى ايشان شركتفعال داشت و تا آخر عمر تحت تربيت آن مربى كم نظير بود و مدارجى ازكمال و معرفت حق تعالى را طى كرد به گونه اى كه يكى از كسانى بود كه مرحومعلامه طباطبائى گاهى شاگردانش را براى ارتباط حالى و تقويت شور و عشق ، بهايشان سفارش مى كردند، ايشان اين ارتباط را نعمتى بى نظير براى خويش مى دانست بهطورى كه گاهى مى فرمود: با اينكه بزرگانى را درك كردم لكن هيچ يك مرا مانند ايشاناقناع و اشباع نكردند و بعد از رفتن به تهران وقتى به قم مشرف مى شد تا شبچهارشنبه مى ماند تا در جلسات خاص عرفانى مرحوم علامه شركت كند، ايشان بعد ازمراجعه از قم با مرحوم آية الله علامه امينى ارتباط خاصى برقرار كرد و در جلساتىكه كتاب شريف و گرانقدر الغدير را قبل از چاپ ، خوانده و بررسى مى كردند، شركتمى كرد.
ويژگيهاى روحى و اخلاقى وى  
ايشان از يك تعبد خاص نسبت به دستورات شرع مقدس برخوردار بود به گونه اى كهدر حد توان التزام خاص به مستحبات و ترك مكروهات داشت و همواره ديگران را قولا وعملا به آن دعوت مى كرد، علاوه بر آن از يك روح صبر و رضا و تسليم برخوردار بودو با آنكه تا آخر عمر كسالتهاى گوناگونى داشت لكن هيچ گاه زبان به شكايت واعتراض از خداوند متعال نگشود بلكه با قلبى آرام با ديگران مواجه مى شد و وقتى آنهامشكلاتشان را مطرح مى كردند آنها را روحيه مى داد و در حد توان آن راحل مى كرد به طورى كه آنها با روحيه اى قوى و شاداب از نزدش بيرون مى رفتند، وهمچنين داراى توكلى بلند و مناعت طبع بود كه حاضر نبود در مشكلات اقتصادى به كسىروى بيندازد و زير بار منت كسى يا شخصيتى رود و نيز داراى توسلى قوى به ائمهعليهم السلام بود و حالت بكاء عجيبى در توسل به ايشان و ابراز محبت به حق تعالىداشت - اين امر زبان زد ديگران بود - به گونه اى كه ديگران را نيز منقلب مى كرد ونوعا شبها يكى دو ساعت به اذان صبح مشغول راز و نياز و تهجد و تفكر در آيات انفسىبود، آن هم با حالت گريه شديد تا جايى كه گاهى نويسنده اين حالات ، از گريهايشان از خواب بيدار مى شد، و اين گريه آن چنان عميق بود كه گاهى مى فرمود: مقدارىاز سردردم به سبب گريه هاى زياد است ، و همچنين مى فرمود: من شما را با گريه بهدرگاه خداوند و اوليائش به اينجا رساندم ، اين توسلات در تمامى امور ايشان جريانداشت تا اينكه گاهى مى فرمود: من همواره توسل مى كنم ، (علتش آن حالت ذلت وخاكسارى ايشان به درگاه خداوند و اوليائش بود) يكى از حالات بارز ايشان سير درآيات انفسى بود كه در اين رابطه ، خداوند حالات و كمالاتى را به ايشان عنايت فرمودهبود لكن ايشان نسبت به آنها كتمان خاصى داشت فقط گاهى آثارش ظهور مى كرد.
ايشان علاوه بر كمالات روحى ، داراى اخلاق خاص و چهره بشاشى بود كه اشخاص دراولين برخوردها با ايشان ، شيفته و جذب ايشان مى شدند و عده اى از اين طريق به راههدايت مشرف گرديدند.
فعاليتهاى علمى و تربيتى وى 
ايشان با يك تعهد خاص و ايمان خالص به هدف ، براى ترويج دين ومعارف اسلامىنوعا به قشر جوان توجه داشت و براى آنها كلاسهايى در علوم عربى و فقهى و جلساتگوناگون دينى و اخلاقى تشكيل مى داد به گونه اى كه هر شب را به بحثى اختصاصمى داد مانند بحث حديث و حفظ آن ، جلسه قرائت و تفسير قرآن ، جلسهتوسل و بحثهاى اعتقادى ، و نوعا خود مؤ سس اين گونه جلسات بود و در اين رابطهبحثهاى متصلى داشت و اين شرح از نتائج آن است ، علاوه بر اين ، شاگردانش را در تهيهو بيان معارف و اخلاقيات به كار مى گرفت به گونه اى كه بعضى از آنها جلساتىرا اداره مى كردند و هنوز هم ادامه مى دهند، ايشان علاوه بر ارتباط كار علمى باشاگردانش ، با آن اخلاق ويژه اش با آنها ارتباط روحى و معنوى برقرار مى كرد و درامور مختلف ايشان نظارت و اشراف داشت و در حد امكان به آنها كمك مى كرد مانند امر معاشو كسب ، ازدواج و ارتباطات خانوادگى و آنها نيز آن مرحوم را در امور خود دخالت مى دادندمانند پدرى كه در تمامى امور تربيتى فرزندش نظارت و اشراف دارد، ايشان با داشتنكسالتهاى مختلف در هيچ حالى دست از ارشاد و تبليغ و تربيت برنداشت و در حد وسع وتوان خود به بيدار كردن سياسى اهتمام داشت و با چنين روش ‍ تربيتى ، در زمانى كهرژيم فاسد پهلوى دست به اشاعه فحشاء و منكرات مى زد تا جوانهاى پاك در وادىفساد اخلاقى و اعتقادى بيفتند و قدرت فكر كردن نسبت به سرنوشت خود را نداشتهباشند و بتوانند بر سلطه طاغوتى خود ادامه دهد، جوانهايى را تعليم و تربيت كرد وتحويل جامعه داد كه از پاكى و تعهد خاصى برخوردارند و هر يك نيروى مؤ ثرى درزمينه هاى ادارى و فكرى و اخلاقى در محيط خود هستند و همچنين قلبمالامال از روح ايمان و شوق به مكتب و همت والاى ايشان به گونه اى بود كه عده اى رابراى دنبال كردن منصب انبياء عليهم اسلام ترغيب مى نمود و تعدادى روحانى تربيت نمودكه در قم و تهران مشغول تحصيل و ترويج معارف دين هستند، ايشان علاوه بر اين امور،مبارزه عملى با فساد و فحشاء مى كرد و عده زيادى را از مراكز فساد نجات داد و مشاغلىرا برايشان فراهم نمود، ايشان آن چنان اهتمام به پياده كردن منصب انبياء عليهم السلامداشت كه بدون هيچ چشم داشت از كسى و با حالت كسالت به گونه اى بود كه گاهىبا دو عصا در جلسات دينى و اداره مسجد شركت مى كرد و اين روش تا آخر عمر شريفشادامه داشت تا آنكه در حين انجام وظيفه در خانه محبوب ، جمالش را ديده و نداى ياايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية را از گوينده اش باگوش جان شنيده و لبيك گفته و در زمره عباد اللهداخل شده و به جنت لقاى الهى واصل گرديد و واقعا مصداق : اذا مات العالمالفقيه ثلم فى الاسلام ثلمة لايسدها شى ء (وقتى عالم فقيه بميردشكافى در اسلام وارد مى شود كه چيزى آن را پر نمى كند) بود، والسلام عليه يوم ولدو يوم مات و يوم يبعث حيا.
متن زيارت اَمين اللّه 
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ فِى عِبَادِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِيِّهِص حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ قَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَمِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةًبِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِى أَرْضِكَ وَسَمَائِكَ صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلَائِكَ مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَى لِيَوْمِجَزَائِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَّةِ أَوْلِيَائِكَ مُفَارِقَةً لِأَخْلَاقِ أَعْدَائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَثَنَائِكَ
اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ وَ أَعْلَامَالْقَاصِدِينَ إِلَيْكَ وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ الْعَارِفِينَ مِنْكَ فَازِعَةٌ وَ أَصْوَاتَ الدَّاعِينَ إِلَيْكَ صَاعِدَةٌ وَأَبْوَابَ الْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاكَ مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَعَبْرَةَ مَنْ بَكَى مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ وَ الْإِغَاثَةَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ وَ الْإِعَانَةَ لِمَنِاسْتَعَانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ وَ عِدَاتِكَ لِعِبَادِكَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقَالَكَ مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَالْعَامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَكَ إِلَى الْخَلَائِقِ مِنْ لَدُنْكَ نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ إِلَيْهِمْوَاصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوَائِزَالسَّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ مُتَوَاتِرَةٌ وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَالظِّمَاءِ مُتْرَعَةٌ
اللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِى وَ اقْبَلْ ثَنَائِى وَ اجْمَعْ بَيْنِى وَ بَيْنَ أَوْلِيَائِى بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمَائِي وَ مُنْتَهَى مُنَايَ وَ غَايَةُ رَجَائِي فِيمُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ
اَنْتَ اِلهى وَسَيِّدى وَمَوْلاىَ
اِغْفِرْ لاَِوْلِياَّئِنا وَكُفَّ عَنّا اَعْداَّئَنا وَاشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَاَظْهِرْ كَلِمَةَ
الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا وَاَدْحِضْ كَلِمَةَ الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلى اِنَّكَ
عَلى كُلِّشَى ءٍْ قَديرٌ

ترجمه :
سلام - خداوند - بر تو اى اميرمؤ منان و رحمت و بركات خداوند بر تو، سلام بر تو اىامانتدار خداوند در زمين او و حجت او بر بندگانش ، سلام بر تو اى اميرمؤ منان ، گواهىمى دهم كه تو - در راه - براى خدا خدا جهاد كردى آنچنان كه شايسته جهادش مى باشد، وبه كتاب خدا عمل كردى و از سنت هاى پيامبرش صلى الله عليه و آله پيروى كرد، تااينكه خداوند تو را به جوار خويش دعوت فرمود و به اختيار خودش جانت را گرفت ودشمنانت را در كشتن شما ملزم به حجت - پاسخگويى - كرد در حالى كه حجت هاى رسا وگويايى براى تو بر تمامى خلق مى باشد. خدايا، قرار ده نفس مرا آرام به تقديرت ،خشنود به قضايت ، حريص به ياد و دعايت ، دوستدار برگزيدگان دوستانت ، محبوب درزمين و آسمانت ، شكيبا در مورد نزول بلايت ، سپاسگزار در برابر نعمتهاى فزونت ،متذكر عطاياى فراوانت ، مشتاق به شاد گشتن ديدارت ، توشه گير پيرهيزكارى براىروز پاداشت ، پيروى كننده از روشهاى دوستانت ، دورى كننده از اخلاق دشمنانت ، سرگرماز دنيا به ستايش و ثنايت . (سپس صورتش را بر قبر گذارد و عرض كرد) خدايا،براستى دلهاى فروتنان درگاهت بسوى تو حيران است و راه هاى مشتاقان به تو بازاست و نشانه هاى قاصدان كويت آشكار است ، و قلبهاى عارفان ، از تو ترسان است ، وصداهاى خوانندگان ، بطرف تو بلند است و درهاى اجابت برويشان باز است و دعاىكسى كه با تو راز گويد مستجاب است ، و توبه كسى كه به درگاه تو بازگرددپذيرفته است و اشك چشمان كسى كه از خوف تو گريد مورد ترحم است ، و كمك كردنتبراى كسى كه از تو كمك خواهد آماده است ، و فريادرسى تو براى كسى كه به تواستغاثه كند رايگان است و وعده هايى كه به بندگانت داده اى وفايش حتمى است و لغزشكسى كه از تو پوزش طلبد پذيرفته است و كارهاىعمل كنندگان ، نزد تو محفوظ است و رزق هايت به سوى موجودات از نزد تونازل مى شود و بهره هاى بيشتر براى ايشان پياپى است و گناهان آمرزش خواهان ،آمرزيده است و حاجتهاى آفريدگانت نزد تو روا شده است و جايزه هاى سؤال كنندگان ، نزد تو شايان و وافر است و بهره هاى فزون به سوى ايشان مى رسد وسفره هاى احسان تو براى طعام خواهان آماده است و حوضهاى آب براى تشنگان ، نزد تولبريز است ، خدايا، پس دعايم را مستجاب كن و مدح و ثنايم را بپذير، و اميدم را عطا كن وگردآور ميان من و دوستانم - زمامداران امورم - به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسينعليهم السلام ، زيرا تويى صاحب نعمت هايم و منت هاى اميدم و سر حد نهايى آرزويم دربازگشتگاه و اقامتگاههم . (خدايا) تويى معبود و آقا و مولايم ، بيامرز مرا و دوستانم را وباز دار از ما دشمنانمان را و سرگرمشان كن از آزار و آشكار كن - گفتار - حق را و آن رابرتر قرار ده و گفتار باطل را از ميان ببر و آن را پست گردان ، براستى تو بر هرچيزى توانايى .
پيشگفتار 
والحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام على خير خلقه و اشرف بريته محمدو اله الطيبين الطاهرين الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا و اللعن الدائم علىاعدائهم اجمعين من الاولين الى يوم الدين .
هدف از آفرينش انسان  
خداوند متعال انسان را در اين عالم براى دست يابى به هدفى عالى آفريده و براىرسيدن به اين مقصود او را به قوا و نيروهاى متعددى مجهز نموده است ، آن هدف جزبندگى و معرفت حق تعالى چيز ديگرى نيست كه هر انسانى با رسيدن به آن به مقاموالاى خليفة اللهى فائز مى شود و اگر مى گوييم وجود موجودات مقدمه اى براى وجود وحيات انسان است و در نهايت تحت فرمان او خواهند بود، فقط به اين معنا است .
ايجاد وسايل براى رسيدن به هدف  
خداوند تبارك و تعالى براى نيل بشر به اين مقام والا، وسايلى را مقرر فرموده تا باچنگ زدن و عمل نمودن به آنها، استعدادهاى خود را به فعليت رساند و اين مهم جز بامتابعت از انبياء و اولياى او ممكن نيست ، از اين جهت قرآن كريم نيز براى رسيدن بهخداوند متعال ما را امر به گرفتن وسيله مى كند: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله وابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون :(1) (اى مؤ منانخدا را حفظ كرده و دنبال وسيله به سوى او باشيد و در راه او مجاهده كنيد شايد رستگارشويد).
البته پرواضح است كه اين مسئله غير از اعتقاد مشركين است كه بتها را عبادت مى كردندتا آنان را به خداوند نزديك كنند كه : مانعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى (2): (و ما بتها را عبادت نمى كنيم جز براى اينكه ما را به خداوندنزديك كنند). زيرا مشركين به بتها به نظر استقلالى نگريسته و آنها را عبادت مىكردند، اگرچه آنها را مخلوق مى دانستند لكن در ربوبيتمستقل مى دانستند كه در نزد ما هيچ يك از اين امور در رابطه با انبياء و ائمه عليهم السلاممتصور نيست زيرا تنها مشخصه و كمال والاى ايشان ، بندگى كردن خالصانه خداوندمتعال و دعوت بى قيد و شرط آنها به سوى خداوند مى باشد كه : قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا من المشركين :(3) (بگو اى پيامبر! اين راه من است كه با بينايى به سوى خدا مىخوانم ، خود و هر كس را كه از من تبعيت كند و خداوند منزه است و من از مشركين نيستم ).
اطاعت از پيامبر و ذوى القربى  
اطاعت از انبياء و اولياء از اين جهت است كه تبعيت از ايشان ، همان متابعت خداوندمتعال است كه : من يطع الرسول فقد اطاع الله :(4) (كسى كهرسول را اطاعت كند پس به تحقيق خدا را اطاعت كرده است )، و شرط محبت خداوند متابعت ازپيامبر است ، قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله :(5)(بگو اى پيامبر: اگر خدا را دوست داريد از من تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست داشتهباشد)، و اجر رسالت (كه لازم است اعطاء گردد) چيزى جز مودت ذوى القربى واهل بيت پيامبر عليهم السلام نمى باشد، قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى :(6) (بگو اى پيامبر! برامر رسالت مزدى از شما جز محبت نسبت به نزديكانم نمى خواهم ) و چون رسالت نبىاكرم صلى الله عليه و آله و مزد بر آن ، جز براى رفع انسان نيست ، قل ماسئلتكم من اجر فهو لكم :(7) (بگو اى پيامبر! آن مزدى كه از شمامى خواهم ، آن به نفع شما مى باشد). و آن منفعت جز راهيابى به طرف حق تعالى نيست ، قل مااسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا :(8)(بگو اى پيامبر! بر رسالتم مزدى از شما نمى خواهم مگر آنكه بخواهد به طرفپروردگارش راهى داشته باشد) و اين راهيابى جز با مودت ذوى القربى واهل بيت آن حضرت محقق نمى شود، از اين جهت امر به مودت ايشان كرده است ، پس بايد مراداز مودت ايشان تبعيت از ايشان از روى مهر و محبت باشد، بنابرايناهل بيت بايد به گونه اى باشند كه محبت و تبعيت و قرب با آنها، موجب محبت و تبعيت وقرب به خداوند متعال شود و اين در صورتى است كه ايشان به تمام معنا و در تمامشئون هستى ، بنده حضرت حق باشند. ايشان خود و همه شئون خود و موجودات را فقيردرگاه الهى مى دانستند و مى ديدند، از اين جهت تبعيت از ايشان درطول تبعيت از رسول خدا و خداوند متعال است نه در عرض آن تا به شرك واستقلال منتهى شود.
امتحان الهى و غرض از آن  
البته اين تبعيت و محبت از آزمايشات بزرگ الهى نسبت به انسان است تا به آن جوهرهوجودى او ظهور كرده و افراد حق طلب از ديگران ممتار شوند و به نتايج حقيقى رابندگى نائل شوند كه : احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون ولقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين :(9) (آيا مردم گمان مى كنند اينكه بگويند ايمان آورديم رها مى شوند و امتحان نمىشوند و حتما كسانى كه قبل از ايشان بودند را امتحان كرديم تا خداوند بداند(10)راستگويان و دروغگويان رامؤ منان را از منافقان مشخص كند -) اين امتحان همگانى است وحتى انبياى الهى را نيز شامل مى شود. اين امتحان نه براى علم پيدا كردن خداوند بلكهبراى ظهور حقايق وجوديه انسان است كه چه چيزى از اطاعت يا معصيت را، واقعادنبال مى كند، مانند معلمى كه به جوهره وجودى شاگردش درطول سال آگاهى دارد براى اينكه اين حقيقت را نيز به شاگردش بفهماند و شاگرد ممتازاز غير آن ، جدا شوند، آنها را امتحان كرده تا آنها به نتايج پس از امتحاننايل شوند.
نفس انسانى در رابطه با تمايلات و كششهاى وجوديش نسبت به دنيا و شئون آن (اينتمايلات جزو ساختمان وجودى اوست ) داراى حالات مطلوب و نامطلوبى در مقايسه با هدفوجوديش مى شود، كه ظهور اين حالات نتيجه امتحان الهى است .
حالات گوناگون نفس  
به طور اجمال اشاره اى به اين حالات (11) مى شود، انسان به جهت خلقت ماديشاول تمايلات مادى در او شكوفا مى شود از قبيلميل به تغذيه ، ميل به لانه سازى ، تمايل جنسى و...، قهرا هر يك از آنها آگاهيهاىخاصى را به دنبال دارد و در اين بين حالاتى هر چند غيراختيارى براى انسانحاصل مى شود كه همه آنها از خودخواهى انسان سرچشمه مى گيرد مانند احساس ‍ مالكيت ،حسد، بخل و... لكن چون اين حالات ناآگاهانه يا نيمه آگاهانه هستند پايدار نمى باشندتا كم كم قواى عقلى انسان شكوفا شود و سؤ الات و دركهاى كلى نسبت به جهان وخويشتن و هدفدارى آن برايش طرح شده و با داشتن ابزار اين دركها و به كار بستن آنها،بينشهاى كلى نسبت به جهان و خويشتن پيدا شود، در اين مرحله است كه دستگاه آفرينشبراى او راه رسيدن به هدف مطلوب را معين كرده است . لكن در اين راستا خداوندمتعال براى تحقق آزمايش ، چيزهاى ديگرى را قرار داده تا انسان با آگاهى راه مطلوب رااز غير آن تشخيص داده و به آن عمل كند تا استعدادهاى حقيقيش شكوفا شود، و آنها عبارتنداز تمايل به دنيا و شئون آن و نيز شيطان ، كه او از اين تمايلات استفاده كرده و آنها راجلوه مى دهد و از آن هدف اصلى انسان را غافل كرده تا انسان اين تمايلات را در مسير حققرار ندهد. نفس انسانى به ملاحظه شدت اين تمايلها و انحراف آنها از صراط مستقيم ،به نفس اماره بالسوء ناميده مى شود: ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى :(12) (همانا نفس بسيار امر كننده به بدى است مگر اينكه پروردگارمبه من رحم كند) و قهرا هر انحرافى غفلتى مناسب با خود دارد چنانچه امام سجاد عليهالسلام مى فرمايد: مملوة بالغفلة و السهو (13)، (- نفس - پراست از غفلت و اشتباه ) و اگر نفس را به همين جهت رهايش ‍ كنيم شيطان زمام امر را بهدست مى گيرد و انسان را در تحت ولايت (14) خود قرار مى دهد و كارهاى خلاف را براىاو خوب (15) جلوه مى دهد، و نفس از آن خوشش آمده و آن را مى پذيرد، اينجاست كه نفس ،مسوله ناميده مى شود: بل سولت لكم انفسكم امرا(16) :(حضرت يعقوب به فرزندانش فرمود: بلكه نفس شما امرى را برايتان جلوه داده است) در اين هنگام اگر نفس پس از ارتكاب كار خلاف ، به خود آمده و متنبه شود و از كارگذشته اش پشيمان شود و خود را نسبت به آن سرزنش كند تا در مسير صحيح قرارگيرد، به آن نفس لوامه گفته مى شود، و لا اقسم بالنفس ‍ اللوامة (17)، (سوگند به نفس ملامت كننده ) و تا نفس حالت مراقبه نسبت بهاعمال و حالات خويش پيدا نكند و از آنها حساب كشى ننمايد و تا به موانع خود پى نبردهو آنها را اصلاح نكند به مقامات عاليه نايل نمى شود.
معرفة الله يا شناخت نفس  
هدف اصلى از آفرينش ، شناخت حقيقى خداوند متعال است كه در اين صورت نفس انسانىنيز شناخته شده است ، و اين مهم جز با مراقبت دائمى نفس بر پياده كردن راه بندگىخداوند و محاسبه از آن ، ميسر نمى باشد همان طور كه قرآن كريم سفارش كرده است . يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبيربما تعملون و لاتكونوا كالذين نسوا الله فاءنساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون (18) (اى مؤ منين خدا را حفظ كنيد و هر كسى بايد نگاه كند كه براى فردا چه مىفرستد، و خدا را حفظ كنيد زيرا او آگاه است به آنچهعمل مى كنيد، و مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كرده پس خدا هم نفس آنها را بهفراموشى كشانده ، ايشان فاسق هستند) در اين آيه شريفه پس از امر مؤ منان به تقواىالهى ، سفارش به مراقبت از نفس مى كند سپس امر به محاسبه نفس ‍ (محاسبه نشان مى دهدكه تقوا به طور مستمر پياده شده است يا خير؟) و اين دو امر، انسان را به توجه مستمربه خداوند مى كشاند، و توجه مستمر به خداوند كم كم دريچه هاى معرفت به او را براىانسان باز مى كند كه با باز شدن دريچه هاى حقيقى معرفت به خداوند، رابطه وجودىخود و موجودات را با او فهميده و مى يابيم و با يافتن اين روابط حقيقى ، حالات والاىنفس حاصل مى شود از قبيل اطمينان و رضايت و در اين هنگام نفس ، به مطمئنه ، راضيه ومرضيه متصف شده و قابليت خطاب به دخول در زمره بندگان واقعى خداوند، را پيدا مىكند و به او گفته مى شود يا ايتها النفس المطمئنة ، ارجعى الى ربك راضيةمرضية ، فادخلى فى عبادى ، وادخلى جنتى (19)؛ (اى نفس مطمئن ، بهپروردگارت رجوع كن در حالى كه از او خشنود بوده و مورد خشنودى او مى باشى پس درميان بندگانم داخل و در بهشتم وارد شو).
در مقابل اگر نفس از حالت ملامت گرى خويش نسبت بهاعمال و حالات قبيح بيرون بيايد و مراقب نسبت به آنها نداشته باشد، كم كم حالتاستدراج (20) برايش پيش مى آيد و چنانچه توبه ننمايد به خسران (21) وجودىمبتلا شده تا نهايت كارش به تكذيب (22) آيات الهى منتهى مى شود و مغضوب به غضبالهى شده كه نتيجه اش جهنم و همراهى با كافران است .
البته در تمامى مراحل بايد واقعا از هجوم شيطان و غلبه هواهاى نفسانى به خداوندمتعال پناه برد تا او ما را پناه دهد همچنان كه خداوند به پيامبرش ‍ امر مى كند كه : للّهللّه و قل رب اعوذ بك من همزات الشياطين ، و اعوذ بك رب ان يحضرون
(23)، (و بگو پروردگارا به تو پناه مى برم از وسوسه هاى شيطانها و پناه مىبرم به تو پروردگارا از اينكه نزد من حاضر شوند).
علت سفارش به زيارت امامان  
حال با توجه به اين بيان كوتاه ، سر سفارشات ائمه عليهم السلام به زيارتخودشان روشن مى شود، زيرا آن يكى از راه هاى ابراز محبت به ايشان براى تقرب بهخداوند متعال و نزديك شدن به هدف از آفرينش ، مى باشد و در حقيقت با زيارت ايشانمى خواهيم آنها را الگوى خود در سير به سوىكمال نهايى قرار دهيم ، نه اينكه مقصود خوش گذرانى و ارضاءاميال حيوانى يا رسيدن به منافع مادى باشد، از اين جهت آن بزرگواران در زيارتنامههايشان مجموعه اى از معارف اسلامى را از توحيد، رسالت ، معاد، امامت ، ولايت ومسائل اخلاقى و تربيتى ، متذكر شده اند تا با اعتقاد پاك و اتصاف با اين اوصافاخلاقى و نفسانى شايستگى قرب الهى را پيدا كنيم ، در اين صورت است كه زيارتايشان همان زيارت خداوند محسب شده است و موجبدخول در بهشت مى شود.(24) البته زيارت ايشان آداب ديگرى دارد كه در مفاتيحالجنان و ساير كتب زيارات (25) آمده است .
يكى از بهترين زيارتنامه ها، زيارت شريفه امين الله است كه امام سجاد عليه السلامهنگام زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام مى خواندند و امام باقر عليه السلامفرمودند(26): آن را مى توان در تمامى زيارتگاههاى ائمه خواند، اين زيارتنامهدربردارنده معارف بلند و مسائل اخلاقى والائى است كه در قالب دعا نفس انسانى راترغيب مى كند كه به اين كمالات متصف شود و به گونه اى است كه مرحوم مجلسىدرباره آن فرموده است (27): از صحيح ترين زيارتنامه هاست از جهت سند و عام ترينآنهاست از نظر مورد، (يعنى مى توان آن را نزد همه ائمه خواند). اميدوارم با عنايت ائمهعليهم السلام در بيان بعضى از حقايق آن موفق شده باشم .
والسلام
شيخ محمود تحريرى
فصل اول : معانى سلام بر امام 
سلام بر تو 
السلام عليك (28)
كلمه سلام به معناى امنيت و سلامت است و يكى از بهترين نوع تحيت مى باشد كه دردستورات اجتماعى اسلام از اهميت و سفارش اكيد برخوردار است تا مؤ منين به جهت احترامكردن و در امنيت قرار دادن جان و مال و آبروى خويش ، از تعرض و تجاوز به يكديگر، درملاقاتشان در هر مرتبه و درجه اجتماعى كه قرار دارند اين كلمه را القاء كنند و در نتيجهبين دلها الفتى برقرار شود.(29) از اين جهت خداوندمتعال به پيامبرش امر مى كند كه : و اذا جاءك الذين يؤ منون باياتنافقل سلام عليكم (30) (و هنگامى كه مؤ منان به آيات ما نزد تو آمدندپس بگو سلام بر شما)، و نيز به مؤ منين امر مى نمايد كه : فاذا دخلتمبيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عند الله :(31) (پس هنگامى كه بهخانه ها وارد شديد بر خودتان سلام كنيد كه آن تحيتى از جانب خداوند است ). چنانچهملاحظه مى فرماييد مراد از خودتان در آيه شريفهاهل خانه است و چون خاصيت سلام ايجاد الفت و محبت است و لازمه آن اتحاد و تساوى است ،خداوند متعال سلام بر اهل را به منزله سلام بر خود انسان قرار داده است لذا تحيتاهل بهشت به يكديگر نيز سلام است ، و تحيتهم فيها سلام (32)،(و تحيت اهل بهشت در آنجا سلام است )، و تحيت خداوند به مؤ منين نيز در روز قيامتاسلام است ، تحيتهم يوم يلقونه سلام (33)، (تحيت ايشان ازطرف خداوند روزى كه او را ملاقات مى كنند سلام است ).
سلام اگر به طور مطلق و بدون قيد به كار رود به معناى سلامت از هر آفت و عيب ونقصى است و مى توان گفت كه در قرآن كريم نيز به همين معنا به عنوان يكى از اسماءذاتيه الهى به كار رفته است : هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام... (34)، (او خدايى است كه جز او معبودى نيست ، حاكم و مالكى كه از هرعيب منزه و - همه از ناحيه او در سلامتندسالم از هر نقصى است ).
سلام مصدر باب تفعيل است و چون اين باب گاهى به معناى متعدى به كار مى رود لذاسلام در رابطه با خداوند يكى از صفات فعليه او نيز به حساب مى آيد، يعنى عالم هرچه دارد به تسليم الهى است و در رابطه با اين معانى در دعا نيز مى خوانيم : اللهم انت السلام و منك السلام و لك السلام و اليك يعود السلام (35):(بارالها! تو سلامى و از توست سلام و بر توست سلام و به تو برمى گردد سلام).
بنابراين سلام در اين زيارت و زيارتهاى ديگر بر حضرات ائمه عليهم السلام مىتواند دو گونه اراده شده باشد: اول : سلام بر خداوند بر آنان . دوم : سلام زائر برآنان .
1- اگر سلام خداوند منظور باشد. استعمال آن دو گونه است :
الف : سلام به معناى سالم بودن از گناهان و عيوب ، يعنى خداوند شما را از تمامىگناهان و عيوب و نقصها مبرا كرده است ، و خداوند در قرآن كريم نيز به همين معنا بهرسولان خود سلام داده است : سلام على نوح فى العالمين ،(36) سلام علىابراهيم ،(37) سلام على موسى و هرون (38)، سلام علىال ياسين (39) سلام على المرسلين (40)، و بر حضرت يحيى نيز نسبت به عوالمسه گانه (دنيا، برزخ و قيامت ) سلام داده است (41) و سلام حضرت عيسى عليه السلامرا بر خود (نسبت به آن سه عالم ) نقل مى كند(42) بلكه خداوند بهاهل بهشت نيز سلام مى دهد، سلام قولا من رب رحيم (43) (سلامگفته اى از پروردگار مهربان است ) و ملائكه نيز به بهشتيان سلام مى كنند، سلام عليكم بما صبرتم (44): (سلام بر شما باد به جهت آنچه كهصبر نموديد).
روشن است كه بهشت جاى افراد آلوده به گناه و معصيت و صاحب صفات ناپسنديده نيستلذا سلام بر اهل بهشت حاكى از اين امر است كه خداوند مبرا بودن ايشان را از هر آلودگىتضمين كرده و اين معنا درباره رسولان الهى شايسته تر است ، زيرا آنان برگزيده وانتخاب شده از طرف خداوند متعال هستند و از حكمت الهى به دور است كه اشخاص آلوده رابراى هدايت و رهبرى جامعه انتخاب كند. بنابراين چون سلام با الف و لام آمده است و الفو لام براى استغراق يا جنس است معناى السلام عليك ، اين است كه امنيت مطلقه نسبت بهتمام گناهان و آلودگيها و عيوب از طرف خداوند بر شماست .
ب : اينكه سلام به لحاظ متعدى بودنش به معناى تسليم است و معناى تسليم واگذاركردن امرى به كسى است و تسليم خداوند براهل بيت عليهم السلام با توجه به ربوبيت حق تعالى بدين گونه است كه ايشان راواسطه در فيض نسبت به جميع عوالم هستى قرار داده است . البته اين معنى چنان نيست كهخداوند متعال كنار رفته و دست روى دست گذارده و امور را به حضرات ائمه عليهم السلامواگذار نموده باشد زيرا به تصريح قرآن كريم : ان ربكفعال لما يريد (45): (همانا پروردگار تو هر چه را كه اراده كند انجاممى دهد) و همچنين : كل يوم هو فى شاءن (46) (هر روز او دركارى است ). بلكه فاعل بودن اهل بيت عليهم السلام درطول فاعليت خداوند متعال است و چون هيچ فاعلى در عالم حتى براى لحظه اىاستقلال ندارد، حضرات ائمه عليهم السلام نيز نسبت به حضرت حقاستقلال ندارند و اين همان منطق حق است كه : لا جبر و لا تفويض ‍ ولكن امر بينالامرين (47): (نه جبر و نه تفويض است بلكه امرى است بين آن دوامر) و واسطه فيض بودن ايشان براى جميع عوالم به لحاظ اين است كه ايشان از نظرخلقت نورى (نه از نظر خلقت جسمانى ) اول مخلوق هستند، چنانچه از جابر بن يزيدنقل شده كه گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود: يا جابر! ان اللهاول ما خلق ، خلق محمدا و عترته الهداة المهتدين ، فكانوا اشباح نور بين يدى الله ، قلت :و ما الاشباح : قال : ظل النور... (48): (اى جابر همانا خدااول چيزى كه خلق كرد، محمد و عترت هدايت كننده و هدايت شده او را خلق كرد پس ايشانشبحهاى نورى بودند در پيشگاه خداوند. گفتم : اشباح چيست ؟ حضرت فرمودند: سايهنور است ...).
اين اول بودن در خلقت ، اوليت اعتبارى و زمانى نيست زيرا زمان ، مقدار حركات افلاك استو خلقت ايشان قبل از خلقت افلاك بوده است و در مسئله ايجاد، امور اعتبارى معنى ندارد. پساين اوليت ، اوليت رتبى است يعنى حقيقت حضرات ائمه كه از آن به خلقت نورى تعبير مىشود در مرتبه اى از هستى قرار دارند كه اشرف ما سوى الله مى باشند و اين اشرفيتاقتضاى وساطت ايشان در خلقت ما سوى الله را دارد. امام صادق عليه السلام فرمود: للّهللّه خلق الله المشية قبل الاشياء ثم خلق الاشياء بالمشية
:(49) (خداوندمشيت را قبل از اشياء آفريد سپس اشياء را به واسطه مشيت آفريد) و در حديث از امام هادىعليه السلام آمده است كه : ان الله جعل قلوب الائمة موردا لارادته و اذا شاء شيئاشاؤ ه (50): (همانا خداوند دلهاى ائمه رامحل اراده خويش قرار داد و هنگامى كه او چيزى را بخواهد ايشان آن را مى خواهند). و لذامعناى تسليم خداوند نيز اين است كه خداوند، خلقت نورى ايشان را واسطه فيض در تمامشئونات هستى قرار داده است .
2- چنانچه سلام زائر مراد باشد، آن نيز به دو معنا به كار مى رود.
اول : به معناى اقرار زائر است بر سالم بودن و مبرا بودن حضرات ائمه عليهم السلاماز جميع گناهان و عيوب .
دوم : به اين معنا كه زائر خود و جميع شئون خويش را به ائمه عليهم السلام تسليم مىنمايد. پس اگر زائر به اين معانى اقرار و توجه داشته باشدحال او در وقت زيارت غير از اوقات ديگر خواهد بود و از زيارتش استفاده معنوى نموده وبه خداوند متعال تقرب مى يابد.
انواع سلام  
سلام بر ائمه عليهم السلام انواع مختلفى دارد، گاهى سلام بر اجساد مطهر ايشان استكه در زيارتنامه ها مى خوانيم : السلام على اجسادكم و معناى آن سالم بودن اجساد ايشاناز عيوبى است كه موجب تنفر جامعه از ايشان شود و نيز مبرا بودن وجود مادى ايشان استاز اينكه در رحمهاى آلوده به شرك و گناه قرار گيرد و مرحوم شيخ صدوق و شيخ مفيددرباره اجداد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايند:(51) اجماعاهل حق دلالت دارد بر اينكه پدران آن حضرت تا حضرت آدم عليه السلام موحد بوده اند.
و در زيارت حضرت رسولو امام حسين عليهماالسلام مى خوانيم : اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخه والارحام المطهرة لم تنجسك الجاهلية بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها (52) (شهادت مى دهم كه تو نورى در صلبهاى بلند مرتبه و رحمهاى پاكيزهبودى كه زمان جاهليت با پليديهايش تو را آلوده نكرد و از جامه هاى چركش تو رانپوشاند).
و در زيارت على عليه السلام نيز مى خوانيم : اشهد انك طهر طاهر مطهر من طهرطاهر مطهر :(53) (شهادت مى دهم كه تو پاك سرشت و پاك ، پاك شدهاز (پدران ) پاك سرشت و پاك و پاكيزه مى باشى ) و هنگامى كه حضرترسول و على عليهماالسلام اين گونه بودند ساير ائمه عليهم السلام نيز اين گونهمى باشند. و گاهى سلام بر ارواح طيبه ايشان است و مى گوييم : السلام على ارواحكم ،و گاهى سلام به طور مطلق آمده است : السلام عليكم ، اين گونه سلام ، ظاهرا بر حقيقتايشان است و به خلقت نورى آنان عليهم السلام اشاره دارد، آن حقيقتى كه تقدم رتبى وذاتى بر وجود مادى ايشان و ساير مخلوقات داشته و با جسم و روح ايشان و محيط بر آنمى باشد و تمامى معانى سلام كه قبلا گفته شد نسبت به اين حقيقت نيز صدق مى كند واين سه نوع از سلام نيز در صلواتى كه مستحب است بعد از نماز عصر روز جمعه خواندهشود آمده است : والسلام عليهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و بركاته (54)، (سلام و رحمت و بركات خداوندى بر آن وجودهاى نورى و برارواحشان و اجسادشان بوده باشد).
امين خداوند در روى زمين  
يا امين الله فى ارضه ؛
امين به كسى گفته مى شود كه مورد اطمينان بوده و مصون از خيانت باشد و چون لفظامين الله بدون قيد و شرط با لفظ فى ارضه آمده است و لازمه زمينى بودن ، قرارگرفتن در تضادها و تمايلات مختلف و هواهاى نفسانى و شيطانى قرار گرفتن است ،اثبات اين صفت براى كسى ، مقام بلندى براى او مى باشد و نشانه آن است كه صاحب آنداراى مرتبه اعلاى ايمان و يقين و اطمينان نفس است كه از دستبرد هوى نفس و شيطان محفوظبوده و از هر جهت ، هم از جنبه علم و گرفتن حقايق از مبداءمتعال و هم از حيث عمل و هم از جهت صفات ، مورد وثوق خداىمتعال مى باشد. خداوند متعال نسبت به مؤ منينى كه از آلودگيهاى اعتقادى ، اخلاقى و عملىپاك شده اند مى فرمايد: الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامنو هم مهتدون (55): (كسانى كه ايمان آورده و با هيچ ظلم و شركىنياميختند برايشان امنيت است و ايشان هدايت يافتگانند).
قرآن كريم اين صفت را در چند مورد(56) نسبت به رسولان الهى مطرح مى نمايد، زيرارسولان خداوند يكى از مصاديق روشن مخلصين (بفتح لام ) مى باشند كه شيطان به آنهادسترسى نداشته و نمى تواند آنها را اغواء كند و قرآن ازقول شيطان نقل مى كند كه : فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين للّه (57): (- خداوندا! - به عزتت سوگند كه حتما همه مردم جز بندگان پاكشده تو را اغواء و گمراه مى كنم )، ائمه عليهم السلام نيز طبق برهان عقلى ودلائل نقلى بايد از هر جهت مورد وثوق خداوندمتعال بوده و از دستبرد هوى نفس و شيطان مصون باشند تا بتوانند راه انبياء را ادامه دادهو موجب اطمينان مردم گردند و اهداف انبياء باطل نشود، پس ‍ هنگامى كه زائر در برابريكى از حضرات ائمه عليهم السلام مى ايستد اگر توجه به مقام امنى كه ايشان دارندداشته باشد و به يكى از معانى اسلام ، به ايشان سلام دهد ارتباط روحى خود را باحقيقت ايشان برقرار نموده است .

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation