بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیمای مخبتین ( شرح زیارت اَمین اللّه ), شیخ محمود تحریرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     SIMA0001 -
     SIMA0002 -
     SIMA0003 -
     SIMA0004 -
     SIMA0005 -
     SIMA0006 -
     SIMA0007 -
     SIMA0008 -
     SIMA0009 -
     SIMA0010 -
     SIMA0011 -
     SIMA0012 -
     SIMA0013 -
     SIMA0014 -
     SIMA0015 -
     SIMA0016 -
     SIMA0017 -
     SIMA0018 -
     SIMA0019 -
     SIMA0020 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فصل سى و پنجم : تقاضاى استجابت دعا و قبولى ستايش از خداوند 
اللهم فاستجب دعائى و اقبل ثنائى و اعطنى رجائى
امام سجاد عليه السلام پس از دعاهاى بسيار بلند و اساسى در اين زيارت شريفهتقاضاى ديگرى را از درگاه احديت مى كند كه آن اشراف دارد بر ساير دعاهاى در آن و آنتقاضاى استجابت خواسته هاست ، البته همواره بنده بايد باتحصيل شرايط استجابت ، آن را از خداوند متعال بخواهد و بداند كه غير او تواناستجابت را ندارد و تحصيل شرايط نيز زمينه ساز عنايت ديگر خداوند در وجود بنده اشمى شود كه او را متحول كرده تا آن كمال خواسته شده ، از طرف او در وجودش ظاهر شود ومهم ترين آن شرايط، احساس نياز و خواستن كمال واقعى و در مسيرش قدم برداشتن استهمان طور كه خداوند متعال پس از بيان تقاضاى اولوالالباب ، استجابت آنها را با مقيدكردن به شرايطى خبر داده است و مى فرمايد: فاستجاب لهم ربهم انى لااضيععمل عامل منكم من ذكر او انثى ...(1493) (پس پروردگارشان براى آنها استجابت كردكه من ضايع نمى كنم عمل يكى از شما را از مرد يا زن ...) و همچنين نسبت به حضرتيوسف على نبينا و آله و عليه السلام كه تقاضاى نجات از مكر زليخا را كرده بود تامبتلا به گناه نشود هر چند به زندان بيفتد، مى فرمايد: (پروردگارش او را اجابت كردو مكر ايشان را از او برگرداند زيرا خداوند شنواى داناست سپس براى ايشان - اطرافيانزليخا - بعد از ديدن نشانه ها نمايان شد كه او را تا زمانى به زندانبيفكنند(1494)) و خداوند نسبت به تقاضاى كمك (1495) مسلمانها از او در جنگبدر، استجابتش را به بالاتر از حد تصور آنها،شامل حالشان كرد، پس ‍ نتيجه مى گيريم كه بنده مؤ من بايد همواره متقاضى پذيرش حقتعالى باشد و از او بخواهد كه نظر عنايت به او كرده و توصيفاتش را نسبت به جنابش‍ پذيرا باشد و او را از درگاه جود و كرمش رد نكند و به آنچه در نزدش ‍ مى باشد و بهآن اميد بسته ، برساند زيرا هر چند ثناى عبد، ضعيف و ناقص ‍ و به اندازه خويش مىباشد لكن تا پذيرش خداوند با كرم بى نهايتش نباشد آن توصيف ، ثنا نخواهد بود،چون آن نيز از ناحيه خداوند است و بنده ملجاء و ماءوايى جز او ندارد همان طور كه خداونداز زبان حضرت نوح على نبينا و آله و عليه السلام ترغيب به اميد بستن به خويش رابيان مى فرمايد كه : ما لكم لاترجون لله وقارا(1496)، (چرا وقار و شكوهى رابراى خداوند، اميد نداريد) پس فقط با داشتن چنين روحيه اى زمينه براى برآورده شدنتقاضاى بسيار بلند و ارزشمندى را كه بعد از اين مى آيد، مى توان پيدا كرد.
فصل سى و ششم : تقاضاى اجتماع با اولياء از خداوند 
و اجمع بينى و بين اوليائى بحق محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسين عليهمالسلام
ترغيب به داشتن همت عالى  
اولين و اساسى ترين چيزى كه در مسير تكامل براى انسان لازم است ، پس از توجهآگاهانه به هدف ، همت عالى داشتن به رسيدن به آن است كه آن ، اميد در وجود انسانايجاد مى كند تا با قوت قلب مسير راه را هموار كرده و درتحصيل شرايط و رفع موانع آن كوشا باشد و اگر انسان باور يا گمان قوى داشتهباشد كه توان رسيدن به آن هدف را ندارد هرگز موفق به افتادن در مسير نمى شود،از اين جهت على عليه السلام مى فرمايد: المرء بهمته لابقنيته (1497)، (انسان بودنانسان به داشتن همت و خواستن او مى باشد بهمال و سرمايه نيست ) و نيز مى فرمايد: من شرفت همته عظمت قيمته (1498)، (كسىكه همتش شريف باشد ارزشش بزرگ است ) و در بيان ديگر ملاك شرافت همت را معين مىفرمايد: من لم يكن همه ما عندالله سبحانه لم يدرك مناه (1499)، (كسى كه همتش نسبتبه آنچه نزد خداوند سبحان است نباشد به آرزويش نمى رسد) و در سخنديگر(1500) بهترين همتها را بالاترين آنها معرفى فرموده است : خير الهمم اعلاها.
سفارش خداوند به بودن با صادقين  
انسان نه فقط مى تواند همت عالى در زندگى داشته باشد بلكه خداوندمتعال امر به همراهى به طور كامل ، با كسانى كرده است كه ايشان خود را بتمام وجود باواقعيت منطبق كرده اند هم از جهت اعتقاد و بينش و هم از جهت اخلاق و اوصاف نفسانى و هم ازجهت كردار و عمل ، آنجا كه مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا معالصادقين (1501)، (اى مؤ منين ، تقوا داشته باشيد و با صادقين بوده باشيد) دراين آيه شريفه پس ‍ از خطاب به مؤ منين امر به تقوا و خويشتن دارى از مخالفت با حقتعالى كرده سپس امر به بودن با صادقين نموده است كه اين بيانگر آن است كه ممكناست گاهى ايمان و تقوا صادق و منطبق با واقعيت به طوركامل نباشد و كسانى پيدا مى شوند كه در تمامى ابعاد وجودى صدق مطلق دارند و ميزانتطبيق ديگران در ابعاد وجوديشان با واقعيت مى گردند و هر كس ‍ بخواهد بفهمد كه چهمقدار ابعاد وجوديش با هدف واقعى از خلقت تطبيق مى كند بايد خود را با ايشان بسنجد وتطبيق كند كه اگر كاملا منطبق نبود مى تواند منطبق شود، و به هر درجه اى منطبق بودهبه همان درجه با ايشان معيت دارد، ايشان كسانى هستند كه شيطان به آنها راهندارد(1502) و نگذاشتند كه راه پيدا كند تا وجودشان باباطل و كذب همراه شود و ايشان همان مخلصين (بفتح لام ) و پاك شدگان از آلودگيهاىاعتقادات و اخلاق و افعال انحرافى مى باشند، و كسى كه بخواهد با ايشان معيت داشتهباشد بايد همتى عالى داشته باشد تا حركات و سكناتش غير از عموم مردم باشد از اينجهت على عليه السلام مى فرمايد: اتعب الناس قلبا من علت همته (1503)، (پررنجترين دلها، دل كسى كه همتش عالى باشد) و نيز مى فرمايد:الفعل الجميل ينبى عن علو الهمه (1504)، (كار زيبا از بزرگى همت خبر مى دهد)البته معلوم است كه زيبايى از ديدگاه على عليه السلام آن كارى است كه با دستور وخواسته حق تعالى منطبق باشد، و صادقين كسانى هستند كه تمامى ابعاد وجودى خود را باخواسته و رضاى حق تعالى كاملا منطبق كرده اند و ايشان كسى جز پيامبر اكرم واهل بيت گرامش ‍ عليهم السلام نمى باشند.(1505)
معناى اجتماع با اولياء و مراتب آن  
با توجه به مطالب ذكر شده ، روشن مى شود كه مراد از اولياء كسانى هستند كهرابطه دوستى و ولايت و سرپرستى با خداوندمتعال برقرار كرده اند و تنها اين گروه هستند كه قابليت دارند معيت با ايشان صورتگيرد، آن معيتى كه مقصود بالذات از وجود انسان است و بايد با ايشان چنين رابطه اىبرقرار كرد تا بتوان به ايشان ملحق شد همان طور كه مى فرمايد: ان اولياؤ ه الاالمتقون ولكن اكثرهم لايعلمون (1506)، (اولياء خداوند جز متقين نمى باشند ولكنبيشتر مردم نمى دانند) از اين جهت خداوند چنين رابطه ولايتى را بين مؤ منين برقرار كردهو فرموده است : و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولياء بعض (1507)، (و مردان وزنان مؤ من بعضى ولى بعضى ديگر مى باشند) تا زمينه رسيدن به رضايت الهى ورستگارى (1508) بزرگ محقق شود، و معناى تقاضاى اجتماع و حشر با اولياء همين استكه مقام قربى را كه ايشان به واسطه اطاعت محض از حق تعالى پيدا كرده اند انسان نيزآن را درك كند و به كرامتهاى الهى نائل شود و چون مقامات اولياء نيز در درجات قربمتفاوت است خواسته اند كه انسان الحاق به درجه اعلى آن را از خداوندمتعال طلب كند زيرا براى او چنين كارى ميسر است همان طور كه در تقاضاى پيرزنى باحضرت موسى على نبينا و آله و عليه السلام چنين مطلبى اتفاق افتاد (هنگامى كه آنحضرت در طلب قبر حضرت يوسف عليه السلام بود تا بدنش را به امر خداوند به شاممنتقل كند، به ايشان گفتند: كسى از قبر جز پيرزنى زمينگير نابينا اطلاع ندارد، آنپيرزن را آوردند و حضرت از او نشانى قبر را خواست ، عرض كرد: نمى گويم تا اينكهچهار چيز به من بدهى : پاهايم را شفا دهى ، و جوانيم را برگردانى و چشمم رابرگردانى و مرا با خودت (در درجه ات ) در بهشت قرار دهى ، اين تقاضا بر آن حضرتگران آمد خداوند به او وحى كرد: آنچه را كه از تو سؤال نمود به او بده زيرا آن به عهده من است (1509)) و ترغيب به چنين تقاضايى نيزاز رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است آن وقتى كه شخصى از آن حضرت چيزىرا طلب كرد، آن حضرت فرمودند: (چرا همان طور كه پيرزن بنى اسرائيلى از حضرتموسى عليه السلام تقاضا كرد شما تقاضا نمى كنيد(1510)) و امام سجاد عليهالسلام در دعاى ابوحمزه به ما ياد مى دهد كه عرض كنيم : (خدايا، بين من و حضرترسول و خاندانش جمع كن (1511)) و روايات (1512) زيادى نيز دلالت مى كند كهشيعيان خالص ائمه عليهم السلام در آخرت با ايشان هستند و در بعضى از آنها مىفرمايد: در درجه ما قرار دارند، كه اين اختلاف تعبير حكايت مى كند كه ملحق شدن بهايشان نيز داراى مراتبى است چون ايشان عليهم السلام داراى مراتب متعددى مى باشند بهگونه اى كه به وحدت حقيقت ايشان ضرر نمى زند و جمع شدن با ايشان در هر درجه اى، واقعا بودن با ايشان صدق مى كند، على عليه السلام نيز تقاضاى (1513) جمعشدن اين دو بزرگوار و اهل بيت گرامشان بارسول خدا صلى الله عليه و آله در مقام حقيقى آن حضرت است كهقابل قياس با درجات پايين تر نمى باشد.
واسطه قرار دادن ائمه عليهم السلام  
از آنجا كه تمامى موجودات از حق تعالى فيض هستى و شئون آن را دريافت مى كنند و ازطرفى چون محدود هستند نمى توانند بدون واسطه از او فيض ‍ دريافت كنند پس خداوندوسائطى را ايجاد فرموده است تا به واسطه آنها فيض را جارى كند، اين وسايط بهواسطه اى منتهى مى شود كه آن از نظر مرتبه وجودى توان صدور بدون واسطه ازخداوند را دارد، اين موجود به اصطلاح فلاسفه صادراول ناميده مى شود و به تعبير روايات نوررسول خدا صلى الله عليه و آله كه با نور ائمه عليهم السلام متحد مى باشد بيان شدهاست - روايات چون متعدد و مختلف است به عنوان نمونه رواياتى ذكر مى شود - درروايتى جابر از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال مى كند: (اولين خلقت خداوند متعال چيست ؟ حضرت مى فرمايند: نور نبى تو اى جابر،خداوند آن را خلق كرد سپس هر خيرى را از آن خلق كرد(1514)) در روايت ديگر جابراز امام باقر عليه السلام نقل مى كند: (اولين چيزى را كه خداوند خلق كرد محمد و عترتهدايت كننده هدايت شده اش مى باشند كه شبح نورى نزد خداوند بودند سؤال مى كند: اشباح چيست ؟ مى فرمايد: سايه نور، بدنهاى نورانى بدون روح بودند، وبه يك روح كه روح القدس ‍ باشد تاءييد مى شدند(1515)). خلاصه آنكه موجوداتاعم از مادى و غيرمادى از خداوند متعال بواسطه حقيقت نبى اكرم و ائمه عليهم السلام صادرشده است كه آن حقيقت فوق تمامى مخلوقات خداوند مى باشد حتى از ملائكه برتر است هرچند به لحاظ خصوصيات اين عالم ملائكه واسطه در افاضه فيوضات از جانب خداوندمى باشند حتى پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام به لحاظ وجود مادى از آنها كسب فيضمى كنند لكن در عين حال به حسب حقيقت ، ملائكه از انوار ايشان فيض مى گيرند، قرآنكريم به وساطت در هستى و شئون آن اشاراتى دارد باين معنى كه خداوند با اينكه هموارهدر افاضه و هر روزى در شاءنى (1516) است لكن اين افاضه را به واسطه وسايطكه ملائكه باشند ابراز مى كند و به ملاحظه روايات متواتره ملائكه از حقيقت ائمه عليهمالسلام فيض را مى گيرند و به موجودات اين عالم حتى به پيامبر اكرم و ائمه عليهمالسلام از جهت جنبه بشرى ، اعطاء مى كنند. به عنوان نمونه خداوند با اينكه خود رامدبر(1517) عالم معرفى مى كند مدبرانى (1518) را نيز معرفى مى كند و همچنيندر جنبه انزال وحى (1519) و جان گرفتن .(1520)
با اين بيانات كوتاه در نحوه ظهور كمالات از حق تعالى ، بايد توجه كرد كه درگرفتن فيوضات از سرچشمه بيكران الهى ، بايد اين وسايط عاليه در هستى راواسطه قرار داد و اقرار به وساطت ايشان داشت تا عنايتهاى الهىشامل حال ما شود و در حقيقت انكار قلبى يا عملى وساطت ايشان ، انكار توحيد حقيقى استزيرا خداوند بدون واسطه افاضه نمى كند چون ما ناقص و محدودتر از آن هستيم كهبتوانيم بدون واسطه از آن كمال مطلق فيض گرفته يا طلب فيض كنيم ، از اين جهت درهر كمالى خواسته شده اسم و صفت مربوط به آن را واسطه درگاه الهى قرار دهيم مثلارزق مى خواهيم او را به رازقيت بخوانيم نه به صفت منتقم ، همان طور كه در دعاهاىرسيده از طرف ائمه عليهم السلام يا در قرآن به اين نكته توجه عميق داده شده است اينيك بيان كوتاهى است كه خودش كتابى لازم دارد - بنابراين در رسيدن به مواهب مادى ومعنوى بايد اين وسايط را واسطه درگاه الهى قرار داد تا به اجابت مقرون شود از اينجهت فرموده اند(1521) قبل از دعا كردن صلوات بر محمد وآل او بفرستيد تا دعايتان مستجاب شود كه اين صلوات و طلب رحمت از خداوند بر ايشاندر حقيقت طلب (1522) رحمت است از طريق ايشان براى خودمان و قرآن كريم نيز به مؤمنين مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوافى سبيله لعلكم تفلحون (1523)، (اى مؤ منين ؛ خدا را حفظ كنيد و وسيلهبه سوى او بجوييد و در راهش مجاهده كنيد شايد رستگار شويد) از اين جهت ايشان ، همبر ملائكه (1524) فضيلت دارند و هم بر انبياء عليهم السلام ، و به اين سبب انبياءعليهم السلام از طرف خداوند متعال ماءمور بودند به ولايت ايشان اقرار كنند(1525) ودر مشكلات به ايشان متوسل (1526) شده و ايشان را واسطه در رفع آنها و اعطاىفيوضات الهى قرار دهند، بنابراين وقتى انبياى بزرگ الهى بايد اين
گونه باشند و اين كار را مى كردند، ما كه در مراتب ضعيفى از ايمان هستيم بايد بيشتراين عمل را انجام دهيم تا عنايات ايشان به ما بيشتر شود و بتوانيم معيت با ايشان را پيداكنيم ، در اين موضوع سفارشات زيادى از ائمه عليهم السلام شده است و از باب نمونهكلام على عليه السلام را نقل مى كنيم كه : بنا اهتديتم فى الظلماء، و تسنمتم ذروةالعلياء، و بنا افجرتم عن السرار(1527)، (به واسطه ما در ظلمتها هدايت شديد وقله بالاى (كمال ) را پيمودند و به واسطه ما پرده ها را از تاريكيها دريديد...) پساگر در امور مختلف به ايشان متوسل شويم مى توانيم اميد نجات در عالم آخرت و اجتماعبا ايشان را داشته باشيم .
فصل سى و هفتم : سرپرست نعمتها و نهايت اميد و آرزو بودن خداوند 
انك ولى نعمائى و منتهى رجائى و غاية مناى فى منقلبى و مثواى
زمامدارى خداوند نسبت به نعمتها 
با توجه به بيانات گذشته روشن مى شود كه تمامى شئون وجوديه موجودات حدوثا وبقائا در تحت تسلط و سرپرستى حق تعالى قرار دارد مخصوصا انسان كه از يك مرتبهبالاى وجودى برخوردار است و آن تقاضاى سرپرستى ويژه اى را دارد تا جميع شئون اواداره شود و با اعتقاد به اينكه تنها سرپرست او خداوندمتعال است بايد خود را در تحت سرپرستى او قرار داد تا اينكه او ولى و سرپرست مابه طور خاص شود و از ظلمتها به سوى خودش كه نور مطلق است بيرون آورد همان طوركه مى فرمايد: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور(1528)، (خداوندولى مؤ منين است كه ايشان را از تاريكيها بسوى نور خارج مى گرداند) البته اعتقادبه سرپرستى حق تعالى منافات ندارد با اعتقاد به سرپرستى اولياى الهى وسرپرست قرار دادن ايشان در امور تكوينى و تشريعى ، زيرا ولايت ايشان درطول ولايت خداوند است و اوست كه ايشان را ولى ما قرار داده است و در حقيقت ولايت ايشانمظهر ولايت الهى است و از خود مستقلا ولايتى بر موجودات ندارند، از اين جهت مى فرمايد:النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم (1529)، (پيامبر سزاوارتر است به مؤ منين از خودايشان - بر خودشان -) و نيز مى فرمايد: انما وليكم الله و رسوله و الذينآمنوا يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (1530)، (براستىسرپرست و زمامدار شما فقط خدا و رسولش و مؤ منينى هستند كه نماز مى خوانند و درحال ركوع زكات مى دهند) و به تصريح روايات (1531) شيعه واهل سنت مراد از مؤ منين در آيه على بن ابيطالب عليه السلام مى باشد. پس ولايت مطلقهذاتيه براى خداوند است كه آن از راه اوليائش ظهور مى كند، و اجتماع با اوليائش نيزنمونه اى از ظهور ولايت خاصه خودش و اوليائش در ما مى باشد.
و اين حقيقت ، غير از اعتقاد مشركين است در ولى گرفتن غير خداوندمتعال ، كه اسلام (1532) و اديان توحيدى با آن مبارزه مى كنند، زيرا اعتقاد ايشان ،استقلال در ولايت غير خداوند است كه با توحيد در ولايت منافات دارد، از اين جهت قرآنكريم نوعى از ولايت را براى ظالمين (1533) نسبت به يكديگر و براى شيطان(1534) نسبت به غير مؤ منين ، اثبات مى كند، كه اين نيز درطول ولايت الهى مى باشد.
نهايت اميد و آرزو بودن خداوند  
با دقت در وجود خويش مى يابيم كه تنها محرك خود به طرف كسب كمالات آرزو داشتننسبت به آنها و اميدوار بودن به موفقيت خويش است در اين مسير، كه اگر اين دو انگيزه وحالت از انسان گرفته شود، هيچ حركت استكمالى از او سر نمى زند و وقتى بيشتر دقتكنيم مى يابيم كه رسيدن به كمال مطلق ، مورد آرزو و اميد ماست كه تا وقتى به آنترسيم آرامش براى ما حاصل نمى شود و همواره درحال تكاپو و تغيير و تحول از اين كمال محدود و آنكمال محدود هستيم ، پس ارتباط با كمال مطلق و خداوندمتعال تنها آرامش بخش حقيقت انسان مى باشد همان طور كه قرآن كريم مى فرمايد: الابذكر الله تطمئن القلوب (1535)، (آگاه باشيد فقط با ياد خداوند دلها آرام مىگيرد) اين ارتباط موجب مى شود كه رسيدن بهكمال مطلق تنها آرزو و اميد او شود و ارتباط با كمالات محدود ابزارى شود براىحصول به كمال مطلق از اين جهت مى فرمايد: و ان الى ربك المنتهى (1536)، (و اينكهنهايت و غايت به سوى پروردگارت مى باشد) و در آيات ديگر بازگشت را فقط بهسوى او دانسته است ،
الا الى الله تصير الامور،(1537) (آگاه باشيد كه امور فقط به سوى خداوندبرمى گردند) اين آرزومندى نسبت به حق تعالى هم در اين عالم محقق است و هم در عالمديگر و همچنين نهايت و محل بازگشت بودن خداوندمتعال ، مطلق است چه موجودى بفهمد يا خير، لكن روز قيامت روز ظهور اين حقيقت است ، قرآنمى فرمايد: يوم هم بارزون لايخفى على الله منهم شى ء(1538)، (روز قيامت ايشانآشكار مى شوند به گونه اى كه چيزى از ايشان براى خدا مخفى نيست ) و تمامىچيزهايى كه براى ما به صورت آرزو و اميد جلوه مى كرد، از جلو چشم قلب برداشتهشده و معلوم مى شود كه جز خداوند متعال آرزو و اميد و نهايتش نبوده است قرآن كريم مىفرمايد: و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكماول مرة و تركتم ما خولناكم وراء ظهوركم و ما نرى معكم شفعاءكم الذين زعمتم انهم فيكمشركاء لقد تقطع بينكم وضل عنكم ما كنتم تزعمون (1539)، (و بتحقيقتنها نزد ما مى آييد همان طورى كه نخستين بار شما را آفريديم ، و آنچه را كه به شماداديم پشت سر خود رها مى كنيد، و با شما نمى بينيم شفيعانى را كهخيال مى كرديد شريك شما هستيد، بتحقيق پيوندهاى شما قطع مى شود و آنچه را كهگمان مى كرديد - معبودان شما هستيد - از نزدتان گم مى شود) و فقط كسانى از ظهوراين حقايق بهره مند مى شوند كه در اين عالم تنبه پيدا كرده و نسبت به آنكمال نهايى آگاهى پيدا كرده و توجه به عظمتش نمايند و به مقتضاى آنعمل كنند كه همان حفظ حدود الهى است و ترس داشته باشند كه از اين حد خارج نشوندقرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: يساءلونك عن الساعة ايان مرساها فيم انتمن ذكراها الى ربك منتهاها انما انت منذر من يخشاها (1540)، (از تو سؤال مى كنند كه روز قيامت چه وقتى واقع مى شود، چه كار دارى نسبت به يادآورى آن ،انتهاى آن به سوى پروردگارت مى باشد، كار تو فقط ترساندن كسانى است كه ازآن مى ترسند) پس با اينكه از خداوند متعال به حق اوليائش مى خواهيم كه بين ما وايشان جمع كند و اين امر تنها سعادت انسان است لكن اين اجتماع براى فهميدن و رسيدنبه اين حقيقت است كه خداوند ولى مطلق و نهايت اميد و آرزوى انسان است در دنيا و آخرت ،اين همان حقيقتى است كه انبياء و اولياء در بياناتشان به آن دعوت مى كردند.
فصل سى و هفتم : اقرار به بزرگى و مولى بودن خداوند 
انت الهى و سيدى و مولاى
معناى خطاب به خداوند به معبوديت  
با توجه به آيات قرآنى به اين حقيقت مى رسيم كه تمامى موجودات آگاهانه ياغيرآگاهانه اقرار به معبوديت خداوند متعال دارند زيرا با توجه به فقر وجودى خودنسبت به او، خضوع وجودى فقط در برابر او كه با آنها و محيط به آنهاست دارند، بهعنوان نمونه مى فرمايد: ان كل من فى السموات و الارض الا آتى الرحمن عبدا(1541)،(هيچ موجودى در آسمانها و زمين نيست مگر اينكه بنده خدا مى باشد) لكن اين انسان استكه در ميان موجودات اين عالم ، ظرفيت بندگى آگاهانه نسبت به خداوند به طوركامل به او داده شده است و مطابق آن نيز به او، امر شده است و الگوهاىكامل بندگى نيز در ميانشان قرار داده شده و به آنها معرفى شده است ، از اين جهتسزاوار است كه همواره اقرار به بندگى كند - هر چند عملا هم بايد آن را اظهار كند - وشايد معنى اين خطاب اين باشد كه هر چند تو معبود مطلق من هستى لكن من به مقتضاى اينمعبوديت آن طور كه حق (1542) بندگى توستعمل نكرده و به آن در تمامى شئون وجوديه ام توجه نداشته وغافل بوده ام ، ولى در عين حال با اين اقرار مى خواهم انس روحى و احساس ‍ نزديكى بهتو كنم تا تو مرا به بندگى هر چند به صورت ظاهر بپذيرى و خواسته هايم رااجابت كنى ، از اين جهت در دعاها اين لفظ و الفاظ بعدى زياد آمده است .
اقرار به سيادت و سرپرستى خداوند  
توجه به بزرگى و سرپرستى خداوند متعال ، از مزاياى خاصى برخوردار است زيرابه انسان مى فهماند كه در برابر عظمت و بزرگى مولايش حقير است و بايد اقرار بهاين عظمت و كوچكى خود بنمايد تا به حقارت و ذلت خود اذعان كرده و لوازم بزرگى اورا بر خودش مترتب كند و با اين اقرار مى خواهد بگويد كه من هيچم و چيزى از خود ندارمو از اظهار عظمت موهوم براى خويش طلب عفو كرده ، زيرا اساس تمامى بدبختيها وسركشيها، اين خيالات موهوم است كه انسان را به خودمشغول مى نمايد، و نيز با اين اقرار، زمينه استجابت خداوند را نسبت به تقاضاهاى خويش‍ فراهم مى كند، زيرا او زمامدار و سرپرست حقيقى كمالات و ظهور آنها در بنده مى باشدبه گونه اى كه پس از اظهار آنها از تحت تسلط حق تعالى بيرون نمى رود، و در ضمنبا اين اقرار تقاضاى دخول در ولايت مخصوص ‍ خداوند را مى كند كه آن نسبت به مؤ منيناظهار مى شود به گونه اى كه با آن ، از ظلمتها به طرف نور و هدايتهاى مخصوصبيرون مى آيند همان طور كه مى فرمايد: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الىالنور(1543)، و مؤ منين پس از تقاضاى عدم مؤ اخذه نسبت به امور فراموش شده يامورد خطا واقع شده و... به خداوند عرض مى كنند: انت مولينا فانصرنا على القومالكافرين (1544)، (تو مولى و سرپرست ما هستى پس ما را بر گروه كافرانيارى ده ) ولى غير مؤ منين يا مؤ منينى كه عملا تا آخر عمر اين گونه بوده اند، مولايى(1545) برايشان نيست زيرا آنچه را از غير خدا مى خوانند و آنها رامستقل در تاءثير مى پندارند مثل خود ايشان فقير بوده و نياز به سرپرستى خداوندمتعال دارند همان طور كه خداوند مى فرمايد: ان الذين تدعون من دون الله عبادامثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين (1546)، (براستىآنان را كه جز خدا مى خوانيد مانند شما مى باشند پس آنها را بخوانيد تا اجابت كنند شمارا اگر راست مى گوييد) بلكه هنگام يارى گرفتن از آنها، آنها گم و نابود(1547)مى شوند و مشركين و مؤ منين غير واقعى مى فهمند جز خداوند ولى و سرپرستى نبودهولى آنها با او ارتباط سرپرستى برقرار نكرده اند و عمرى را با خيالات و توهماتبه سر برده اند، اينجاست كه زمام امر ايشان را طاغوت به دست گرفته و آنها را ازنور هدايت و واقع بينى و واقع گرايى به ظلمتهاى ضلالت و حيرت و خسارت بيرون مىآورد، پس با اين خطاب ، انسان مؤ من مى خواهد به مولايش اظهار كند كه جز توسرپرستى براى من نيست و اگر تاكنون به واسطه سرگرمى به عالم دنيا و شئونشاز اين امر غافل بوده ام و در عمل غير تو را سرپرست و آقاى خود قرار داده ام ، اشتباه كردهو به تو رجوع مى نمايم پس تو نيز ولايت خود را بر من اظهار كن و مرا تحت سرپرستىخود قرار ده ، انسان به هر درجه به اين امر واقف شود، خداوند او را تحت سرپرستى خودقرار مى دهد همان طور كه قرآن كريم هم به عموم مؤ منين خطاب (1548) مى كند كهمولايتان خداوند است و هم به پيامبر(1549) اكرم صلى الله عليه و آله و معلوم است كهاين دو ولايت در يك رديف نمى باشند.
فصل سى و نهم : طلب مغفرت از خداوند براى دوستان خود 
اغفرلى و لاوليائنا
معناى طلب مغفرت از خداوند  
مغفرت به معناى پوشش گناه ، عيب يا خطاست به گونه اى كه آن و آثارش از بين برودو چون خداوند متعال خودش بدون عيب و نقص است و مى خواهد بنده اش بدون گناه و عيببوده باشد، دستور داده است كه با ايجاد شرايط مغفرت آن را از او طلب كنيم تا آثارگناه و اوصاف رذيلهو ظلمتهاى آن را از وجود ما برطرف كند و نقصها پوشيده شده و قلبنورانيت پيدا كرده و مانعى از ارتكاب معصيت در آن به وجود آيد و كمالاتش را در آن ظهوردهد، اين معنا در طلب مغفرت ملائكه براى مؤ منين - كه آيه اش ذكر مى شود - لحاظ شدهاست .
آثار طلب مغفرت براى ديگران  
يكى از تمايلات فطرى بشر محبت به امورى است كه موجبكمال اوست و عداوت و تنفر از امورى است كه ضدكمال اوست و يكى از دستورات مهم دين براى رسيدن بهكمال حقيقى ابراز محبت به خدا و اولياء او و هر چيزى است كه او را با ايشان مرتبطگرداند و نيز ابراز عداوت و تنفر از هر چيزى است كه ضد خداوند و اوليائش مى باشدو يكى از راههاى اين ابراز محبت و عداوت طلب مغفرت از خداوند براى دوستان دينى و دعابراى نابودى دشمن خود كه دشمن خداوندست ، مى باشد و براى طلب مغفرت براىديگران علاوه بر اين آثار ديگرى است كه عبارتند از:
الف - وسعت روحى پيدا كردن : پس از توجه به معناى طلب مغفرت ، معلوم مى شود كهطلب مغفرت براى ديگران از درگاه غفاريت كريمانه خداوند موجب مى شود كه روح انسانوسعت پيدا كرده به گونه اى كه راضى و طالب است كه كمالات الهى عموميت پيدا كردهو در ديگران نيز ظهور كند و آنها از آن برخوردار گردند، از اين جهت ملائكه كه وسايطفيض الهى هستند براى موجودات پايين تر از خود، هم براى تمامى انسانها از خداوندمتعال طلب مغفرت (1550) مى كنند به لحاظارسال اسباب مغفرت براى ايشان كه همان تشريع دين وارسال رسولان باشد، و هم براى مؤ منين طلب مغفرت و رحمت مى كنند به لحاظ تخلفايشان از دستورات الهى ، و به خداوند عرض مى كنند: فاغفر للذين تابوا واتبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم ربنا و ادخلهم جنات عدن التى و عدتهم و من صلح منآبائهم و ازواجهم و ذرياتهم انك انت العزيز الحكيم وقهم السيئات (1551)، (پس ‍ ببخش كسانى را كه توبه كرده و از راهت تبعيت كردند و ايشان را ازعذاب جهنم حفظ كن ، پروردگارا، ايشان و پدران و همسران و فرزندان صالح ايشان راداخل كن به بهشتهاى جاودانى كه به ايشان وعده دادى زيرا تو عزيز حكيم مى باشى ، وايشان را از گناهان حفظ كن ) و همچنين به پيامبر رحمتش امر(1552) مى كند كه براىمؤ منين از خداوند طلب مغفرت كن و منطق مؤ منين را طلب مغفرت براى سابقين ازاهل ايمان بيان (1553) كرده است ، و هر مقدار شخص وسعت روحيش نسبت به افاضهكمالات از حق تعالى بيشتر باشد طلب مغفرتش وسيع تر است همان طور كه قرآن كريماز حضرت نوح (1554) و حضرت ابراهيم (1555) على نبينا و آله و عليهماالسلامطلب مغفرت براى جميع مؤ منين و مؤ منات را در قيامتنقل مى كند، و همچنين بستگى دارد كه گناه و عيب نزد او داراى چند درجه باشد تا طلبمغفرت او نسبت به همان درجه معنا پيدا كند، از اين جهت از طرف ائمه عليهم السلام هم نسبتبه طلب مغفرت براى ديگران دعاهايى رسيده (1556) است و هم نسبت به درجه طلبمغفرت .
ب : بخشيده شدن طالب مغفرت : يكى از عنايتهاى مخصوص خداوندمتعال به بندگان مؤ منش آن است كه براى آمرزيدن ايشاندنبال بهانه مى گردد و يكى از بهترين بهانه ها طلب مغفرت براى مؤ منين است تا بااين اظهار، طلب خود را براى پاك شدن از آلودگيها، به خداوند نشان دهيم و او صدقانسان را ببيند، تا زمينه پاك شدن فراهم شود و هر مقدار اخلاص در خواستن بيشتر باشدعنايت الهى براى برطرف شدن موانع روحى و گناهان بيشتر خواهد بود از اين جهت امامصادق عليه السلام مى فرمايد: من قدم اربعين رجلا من اخوانه فدعالهم ثم دعالنفسه استجيب له فيهم و فى نفسه (1557)، (كسى كه در دعاچهل نفر از برادرانش را بر خويش مقدم كند سپس براى خويش دعا كند، دعاى او دربارهايشان و درباره خويش ‍ مستجاب مى شود).
ج : بخشيدن طالب مغفرت : يكى از زمينه هاى بسيار خوب براى بخشيده شدن گناهانانسان ، بخشيدن لغزشهاى ديگران نسبت به خويش مى باشد، اين حقيقت را از امر بهاستغفار براى ديگران مى فهميم كه وقتى انسان واقعا براى ديگران از خداوند طلباستغفار مى كند بايد خودش نيز نسبت به اين امر پيشقدم باشد تا دعايش به هدف اجابترسيده و درباره خودش نيز مستجاب شود از اين جهت قرآن كريم مى فرمايد: و ليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم (1558)، (و ببخشيد و درگذريد آيا دوستنداريد كه خدا شما را ببخشد) و على عليه السلام مى فرمايد: اعط الناس من عفوك منعفوك و صفحك مثل ما تحبان يعطيك الله سبحانه (1559)، (عطا كن از بخشش و گذشتنسبت به مردم مانند آنچه را كه دوست دارى خداوند سبحان به تو عطا كند) و نيز مىفرمايد: (از لغزشها درگذر و از خطاها چشم پوشى كن تا درجاتت بالارود(1560)) و نسبت به كسى كه اهل عفو نباشد مى فرمايد: (بدترين كسى است كهاز لغزشها عفو نكند و عيب را نپوشاند(1561)). و نيز مى فرمايد: (بخشش ديگران -نه تنها آثار آخرتى دارد، بلكه - موجب سربلندى ظاهرى و بزرگى انسان مىشود(1562)) تا جايى كه مى فرمايد: (اگر لغزش دوستت را ببخشى موجب مىشود كه دشمنت تو را ستايش كند(1563)) و اين صفت آن قدر مهم است كه نسبت بهقاتل عزيزترين افراد خويش نيز مطلوب است و قرآن كريم (1564) آن را تبعيت ازمعروف دانسته با اينكه قصاص حق انسان است و نيز از اوصاف (1565) متقين و محسنينمعرفى كرده است و اين سيره مهم اولياء دين عليهم السلام مى باشد.
فصل چهلم : طلب آشكار شدن حق و برترى آن و نابودىباطل از خداوند
و كف عنا اعدائنا و اشغلهم عن اذانا و اظهر كلمة الحق و اجعلها العليا و ادحض كلمةالباطل و اجعلها السفلى انك على كل شى ء قدير
دورى از دشمنان خدا 
بيان شد كه يكى از دستورات مهم اسلام و اديان الهى عدم ارتباط دوستى با دشمنان ديناست براى اينكه ايمان و آثارش در وجود فرد و جامعه باقى بماند زيرا دشمنان دين (كهعبارتند از شيطان ، كفار، مشركين و منافقين ) ضديت با وجود دين و بقاى آن دارند قرآنكريم درباره شيطان در چند جا(1566) تذكر مى دهد كه او دشمن آشكار و گمراه كنندهشماست و در يك جا مى فرمايد: ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا(1567)،(براستى شيطان دشمن شماست پس او را دشمن بگيريد) و دستورات اوليه ارشادكردن دشمنان است تا دست از دشمنى برداشته و اگر ايمان هم نمى آورند دشمنى با دينو دينداران نداشته باشند، از اين جهت قرآن كريم مى فرمايد: كه اميد ديندار شدن ايشانرا هم داشته باشيد: عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة و اللهقدير و الله غفور رحيم (1568)، (اميد است خداوند بين شما و كسانى كهدشمنى كرديد از ايشان - مشركين دوستى قرار دهد و خدا تواناست و او بخشنده مهرباناست ) اين آيه نه تنها اميد مؤ من شدن ايشان را بيان مى كند بلكه مى فرمايد: اگرايمان آوردند و دست از دشمنى برداشتند خداوند گناهان گذشته ايشان را مى بخشد وقدرت بر اين كار را دارد، لكن اگر به دشمنى اصرار داشتند و بر آن باقى بودندبايد اولا از نظر قلبى با ايشان دشمن بود و ثانيا از ايشان دورى جست تا وقتى كهايمان بياورند همان طور كه قرآن كريم اين واكنش را به عنوان تبعيت از روش پيامبرتوحيدى حضرت ابراهيم عليه السلام به مؤ منين و موحدين ترغيب مى كند، قدكانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انا براء منكم و مما تعبدونمن دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤ منوا باللهوحده (1569)، (بتحقيق براى شما الگوى نيكويى در ابراهيم و كسانىكه با او بودند مى باشد زيرا به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه از غير خدا پرستشمى كنيد بيزاريم ، به شما كفر مى ورزيم و بين ما و شما هميشه دشمنى و كينه موجود استتا اينكه فقط به خداوند ايمان آوريد) امام صادق عليه السلام مى فرمايد:(رسول خدا عليه السلام به اصحابش فرمود: كدام يك از چنگ آويزهاى ايمان محكم تراست ؟ گفتند: خدا و رسولش عالمند، پس بعضى از آنها گفتند: نماز و بعضى گفتند:زكات ، و بعضى گفتند: روزه و بعضى گفتند: حج و عمره و بعضى گفتند: جهاد،رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: براى آنچه گفتيد فضيلتى است لكن جواب مننيست ، بلكه محكم ترين دستاويز ايمان ، محبت براى خدا و كينه و دشمنى با براى او ودوستى خدا و بيزارى از دشمنان اوست (1570)).
دوستى نكردن با ستمگران  
خداوند متعال به جهت اهميت ايمان و حفظ آن نه تنها امر فرموده است به دورى از كسانى كهاعتقادا و قلبا با دين و دينداران دشمنى دارند بلكه امر كرده است به دوستى نداشتن باكسانى كه عملا با دين و ديندارى دشمنى مى كنند هر چند كه آنها ادعاى طرفدارى از دين واقرار به آن داشته باشند زيرا ظالمين با نابود كردن دين علاوه بر اينكه خود را مستحقعقوبت الهى مى كنند طرفداران و تابعين خود را نيز مستحق عذاب مى كنند از اين جهت مستحقدورى مى باشند - البته پس از ارشاد آنها به طرف دين و عدالت - و قرآن كريم در اينباره مى فرمايد: و لاتركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار و ما لكم من دون اللهمن اولياء ثم لاتنصرون (1571)، (و بر ستمگران تكيه مكنيد كه شمارا آتش فرا مى گيرد و براى شما جز خدا دوستانى سرپرستى - نمى باشد سپس يارىنمى شويد) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (دين خود را با ورع حفظ كنيد و آن رابا تقيه و بى نيازى به خداوند از طلب كردن حوائج از سلطان - ظالم - تقويت كنيد، وبدانيد هر مؤ منى كه براى اصحاب سلطان يا كسى كه با او در روش ‍ همنشينى دارد،خضوع كند براى رسيدن به دنيايش ، خداوند نامش را محو مى كند و بر او غضب كرده و اورا خودش واگذار مى كند و اگر به چيزى از دنيايش دسترسى پيدا كند و در تحتتصرفش قرار گيرد، خداوند بركت را از آن برمى دارد و نسبت به خرجهايى كه در حج وعمره و آزادى بنده مى كند پاداشى نمى دهد(1572)) ارتباط قلبى با ظالم آنقدرنكوهش شده است كه موسى بن جعفر عليه السلام به صفوان بن مهران مى فرمايد: (اىصفوان ؛ تمامى كارهاى تو خوب است جز يك چيز، گويد: فدايت شوم ، آن چه چيز است ؟فرمود: كرايه دادن شترانت به اين مردم يعنى هارون الرشيد، گفتم : به خدا سوگند، آنرا براى خوشگذرانى و بيهوده و صيد كردن و لهو و لعب كرايه نمى دهم ، ولكن براىاين را يعنى راه مكه كرايه مى دهم ، و خود نيز اداره آن را به عهده نمى گيرم ، بلكهغلامانم را با آن مى فرستم ، حضرت فرمودند: آيا دوست دارى كه هارون زنده بماند تاكرايه ات را بدهد؟ گفتم : بله ، فرمودند: كسى كه دوست داشته باشد بقاى ايشان را ازايشان خواهد بود و كسى كه از ايشان باشد در آتش است ...(1573)) از اين جهت امامصادق به واسطه پدرش عليهماالسلام از رسول خدا صلى الله عليه و آلهنقل مى كند كه فرمود: (وقتى روز قيامت مى شود ندا داده مى شود كه ستمگران و يارانايشان كجايند؟ كسى كه براى ايشان قلم و مدادى را اصلاح كند يا كيسه اى را برايشانمحكم كند يا قلمى را براى آنها از دوات بيرون آورد پس ايشان را با آنها محشوركنيد(1574)) علاوه بر اين روايت ، روايتهاى (1575) ديگرى در نكوهش اين رابطهآمده است ، بنابراين ملاك در رابطه دوستى و ارتباط نداشتن با ايشان ، كمك به ضديتبا دين داشتند آنها و ضديت با دينداران و از بين رفتن حقوق ايشان است لكن اگر كسىبا ارتباط ظاهرى با ايشان بتواند مقدارى از ضديت با دين و دينداران را جلوگيرى كند ومؤ منين را به حقوقشان برساند، اين ارتباط نه تنهااشكال ندارد بلكه به آن نيز امر شده است همان طور كه هنگامى كه على بن يقطين ازحضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام اجازه خواست كه نزد هارون الرشيد نماند حضرتبه او اجازه ندادند و فرمودند: (اين كار را نكن ، زيرا ما با تو انسى داريم و بهواسطه تو برادرانت عزت و سربلندى پيدا مى كنند، اميد است كه خدا به واسطه توشكستگى كسى را جبران كند و هجوم مخالفين را از اوليائش بشكند، اى على بن يقطين ؛كفاره اعمال شما نيكى به برادرانتان مى باشد...(1576)).
مقابله با دشمنان خدا و ستمگران  
قرآن كريم براى مقابله با شيطان كه در راءس دشمنان خدا قرار دارد مى فرمايد يگانهراه مقابله با او تذكر و توجه به خداست ، ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطانتذكر و فاذا هم مبصرون (1577)، (همانا متقين وقتى عده اى از شيطانها با آنها تماسبرقرار مى كنند متذكر شده و سپس بينا مى شوند) و همچنين اسلام براى حفظ ايمان مؤمنين در جامعه بشرى علاوه بر اينكه دستور داده است به دورى از دشمنان خدا و ستمگرانبلكه به مؤ منين امر كرده است كه براى مقابله با آنها آمادگى داشته باشد و هر چيزىكه در اين جهت لازم است تحصيل كنند تا وقتى آنها به مبارزه بر عليه حق واهل حق قيام كردند با آنها مقابله كنند تا حملاتشان دفع شده و مؤ منين بر آنها غلبه كنند،از اين جهت مى فرمايد: و لايحسبن الذين كفروا سبقوا انهم لايعجزون و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله وعدوكم (1578)،(كافران گمان نكنند كه پيشى گرفتند ايشان نمى توانند عاجز كنند و آماده كنيد براىايشان آنچه را كه مى توانيد از نيرو و از اسبان بسته كه به واسطه آن دشمن خدا ودشمن خودتان را بترسانيد) و اين مسئله آن قدر مهم است كه آيات و روايات فراوانى دررابطه با جهاد با دشمن و كيفيت آن و مسائل مختلف آن ، وارد شده است و آن يكى از فروعدين به حساب آمده است كه منكر آن با توجه به اينكه به انكار نبوت مى انجامد بيناتگوناگونى وارد شده است براى اطلاع از آن بايد به كتابهايى كه در اين زمينه مستقلانوشته شده است رجوع كرد.
و در مقابله با ستمگران نيز دستورات مهمى آمده است لكن مقابله با آنها با مقابله بادشمنان مستقيم دين فرق دارد اگر مقابله با ستمگر منجر به جنگ و خونريزى شود درصورتى تجويز مى شود كه احراز شود فايده اى دارد هر چند خونهايى هم در آن ريختهشود يا اينكه ستمگر با اصل دين در مبارزه باشد كه آن وقت سكوت خيانت به دين محسوبمى شود - البته بحث دقيق و جزيى تر در اين قسمت كه به بحث امر به معروف و نهى ازمنكر و تقيه مربوط مى شود به عهده فقهاء و نظر ايشان است - بحث ، دراصل مقابله با ستمگران و سستى نكردن در برابر ايشان است از اين جهت امام صادق عليهالسلام مى فرمايد: (در وصيت اميرالمؤ منين عليه السلام به اصحابش ‍ آمده است : اذا حضرت بلية فاجعلوا اموالكم دون انفسكم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسكم دوندينكم و اعلموا ان الها لك من هلك دينه و الحريب من حرب دينه ، الا انه لافقر بعد الجنة ، الاو انه لاغنى بعد النار، لايفك اسيرها و لايبرا ضزيرها (1579)، (وقتىمصيبتى حاضر شد اموال خود را در برابر جانتان قرار دهيد - و با آن از جانتان حمايت كنيد- هنگامى كه جنگى رخ داد جانتان را در برابر دينتان قرار دهيد و بدانيد كه نابود شدهكسى است كه دينش نابود گردد و از بين رفته كسى است كه دينش از بين رود، آگاهباشيد كه بعد از بهشت نيازمندى نيست ، آگاه باشيد كه بعد از آتش ‍ بى نيازى نيست ،كه اسيرش آزاد نمى شود و زخمش خوب نمى شود) همان گونه كه روش سياسى ائمهعليهم السلام در برخورد با حكام ظلم اين گونه بود كه اولا خود را در معرض حاكميتحكومت حق خود قرار مى دادند كه اگر شرايط اجتماعى فراهم بود آن را بپذيرند و اگرشرايط موجود نبود مردم را نسبت به حق حاكميت خود آگاه مى كردند تا از طرفى هم وظيفهخود را اداء كرده باشند و هم اتمام حجت بر مردم و حكام ظلم شود و ثانيا اگر شرايطحاكميت حق خود فراهم نبود و اصل اسلام نيز در خطر نبود مقابله مسلحانه نمى كردند تااصل اسلام در خطر نيفتد و تدريجا شرايط حاكميت خود فراهم شود و اگر به چنين كارىدست مى زدند با توجه به مسائل گذشته ، حكام ظلم منتظر چنين برخوردى از ايشانبودند و ايشان را نابود مى كردند بدون اينكه به حسب ظاهر فايده اى داشته باشد،زيرا ايشان ماءمور بودند در زندگى اجتماعى و سياسى به طور عادى زندگى كنند. بااين وجود از روشنگرى دست برنمى داشتند يا در قالب دعا و يا تعليم و تربيت بهگونه اى كه از اذيت و آزار حكام ظلم در امان نبوده يا در گوشه خانه به سر مى بردندو يا تحت نظر و مراقبت ايشان نبودند و يا در گوشه زندان و يا در تبعيد و تحت مراقبتشديد ايشان در پادگان نظامى و در آخر هم به نقشه هاى شوم ايشان را به شهادترساندند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation