بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیمای مخبتین ( شرح زیارت اَمین اللّه ), شیخ محمود تحریرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     SIMA0001 -
     SIMA0002 -
     SIMA0003 -
     SIMA0004 -
     SIMA0005 -
     SIMA0006 -
     SIMA0007 -
     SIMA0008 -
     SIMA0009 -
     SIMA0010 -
     SIMA0011 -
     SIMA0012 -
     SIMA0013 -
     SIMA0014 -
     SIMA0015 -
     SIMA0016 -
     SIMA0017 -
     SIMA0018 -
     SIMA0019 -
     SIMA0020 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

لزوم زنده كردن روش اولياء 
كسانى كه در مسير تكامل قرار دارند نه تنها همتشان پيمودن سنت اولياى الهى و بىاعتنايى به روشهاى جاهلى و غير الهى مى باشد بلكه در راه زنده كردن آن روشهاىالهى و ابطال بدعتها نهايت سعى خود را مى كنند تا ديگران را نيز به اين جهت سوق دهندو ائمه عليهم السلام در اهميت اين مسئله آيه شريفه را كه مى فرمايد: كسى كه يك نفر رابدون جهت بدون مقابله در برابر ديگرى ، بكشد مانند آن است كه تمامى مردم را كشتهاست و كسى كه يك نفر را زنده كند مانند آن است كه تمامى مردم را زنده كرده است(934)، اين گونه تفسير فرموده اند: (كسى كه ديگرى را از گمراهى به هدايتراهنمايى كند او را زنده كرده و كسى كه او را از هدايت به طرف گمراهى بكشاند او راكشته است (935)) و در روايت ديگر اين زنده كردن را بزرگتر از زنده كردن ظاهرىكه معناى اوليه آيه شريفه است ، معرفى فرموده اند(936)، و على عليه السلام نيزمى فرمايد: ان افضل عباد الله عند الله امامعادل ، هدى و هدى ، فاقام سنة معلومة ، و امات بدعة مجهولة . و ان السنن لنيرة ، لها اعلام، و ان البدع لظاهرة ، لها اعلام (937)، (همانا برترين بندگان خدانزد او امام عادلى است كه هدايت شده و هدايت مى كند، پس ‍ سنت معلوم را بپا مى دارد و بدعتمجهول را مى ميراند، و هانا سنتها نورانى هستند، براى آنها نشانه هايى است و بدعتهاآشكارند، براى آنها نشانه هايى است ) و نسبت به كسانى كه اين گونه بوده اند - واين گونه باشند - اظهار اشتياق شديد كرده و مى فرمايد: اوه على اخوانى الذينتلوا القرآن فاحكموه ، و تدبروا الفرض فاقاموه ، احيوا السنة و اماتوا البدعة (938)، (اندوه و حسرت بر برادرانم كه قرآن را خواندند و آن را محكمگرداندند و در واجبات تدبر كرده و آن را به پا داشتند سنت را احياء نموده و بدعت راكشتند) و هر كس از نظر اجتماعى هر مقدار موقعيت او بالاتر باشد نسبت به احياى سنتهاىاولياى الهى موظف تر است زيرا توان آن را داشته و حجت الهى بر او تمام است از اين جهتعلى عليه السلام مى فرمايد: ليس على الامام الا ماحمل من امر ربه : الابلاغ فى الموعظة ، و الاجتهاد فى النصيحة ، و الاحياء للسنة ... (939)، (و بر امام جز آنچه از امر پروردگارش بر او لازم شده است واجبنيست ، از رساندن موعظه و تلاش در نصيحت كردن و زنده كردن سنت ) و چنين كسى را آنحضرت از اولياى الهى معرفى كرده و مى فرمايد: لمن قوم لاتاءخذهم فى اللهلومة لائم ... يحيون سنن الله و سنن رسوله (940)، (و همانا من ازگروهى هستم كه در راه خدا به سرزنش سرزنش كننده اى اعتناء نمى كند... سنتهاى خداوندو رسولش را زنده مى كنند).
و در مقابل اين افراد، كسانى كه سنت اولياى الهى را زير پا گذاشته و بدعتها و افكارانحرافى را اعم از اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، ترويج مى كنند، طبق فرموده آن حضرتعليه السلام ايشان بدترين مردم نزد خداوند مى باشند،(941) كه هيچ حجتى دربرابر خداوند متعال نداشته (942) و از اهل نفاق محسوب مى شوند(943)، و هيچجايگاه ، ثبات وجودى و نقش مثبتى در جامعه نخواهند داشت (944) و جز لعنت و تنفر ازخود باقى نمى گذارند، در روايتى على عليه السلام سنت و بدعت را تفسير فرموده استكه : (سنت آن چيزهايى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بنيان گذاردند و بدعتآن چيزهايى است كه بعد از ايشان - بدون اينكه در قرآن و سخن پيامبر باشد - ايجادشد(945)). در رابطه با پاداش بنيان گذار سنت و بدعت امام باقر عليه السلام مىفرمايد: (هر بنده اى از بندگان خدا كه روش ‍ هدايتى را بنيان گذارد براى اوپاداشى است مانند پاداش كسى كه به آن عمل كند و بدون اينكه از پاداش ايشان كم شودو هر بنده اى از بندگان خدا روش ضلالتى را بنيان گذارد مانند گناه كسى كه به آنعمل كرده است بر عهده او خواهد بود بدون اينكه از گناه ايشان كم شود(946)).
معناى خاص سنت  
با توجه به معناى سنت آن گونه كه بيان شد و اينكه سنت از ديدگاه وحى همان روشزندگى حقيقى است در اين عالم براى انسان به گونه اى كه كاملا منطبق با فطرت او وجهت دادن تمامى تمايلات وجودى او به سوىكمال مطلق باشد تا سعادت ابدى او را تاءمين نمايد و اينكه اين روش منحصر به روشانبياء عليهم السلام است كه اكمل ايشان نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مىباشد، براى سنت معانى خاص ترى نيز شده است كه به بعضى از آنها كه مناسب با اينبحث است اشاره مى شود:
الف : گاهى سنت گفته مى شود و مراد از آن سخنان يافعل و يا تقرير پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ابواب مختلف معارف دين است چهنسبت به عقايد يا اخلاقيات و يا احكام عملى ، اعم از واجبات ، محرمات ، مستحبات و مكروهات... كه اين معنا در كلمات (947) على عليه السلام مكرر آمده است .
ب : سنت در اصطلاح فقها به سخنان يا فعل و يا تقرير پيامبر اكرم و ائمه عليهمالسلام گفته مى شود كه يكى از ادله استنباط احكام است .
ج : سنت آن اعمال خاصى است در ابعاد مختلف زندگى اعم از عبادات ، معاملات ، زندگىخانوادگى ، آداب خوردن ، آشاميدن ، مسافرت ، نظافت و زينت كردن و امور ديگرى كهانسان در زندگى به آن مبتلاست به گونه اى كه ايناعمال واجب شرعى نيست لكن كسانى كه بخواهند از ايمان بالاتر و تعبد بيشترىبرخوردار باشند آنها را پياده مى كنند، اين روشهاى خاص از سيره عملىرسول خدا صلى الله عليه و آله حكايت مى كند كه يا آن حضرت به آن امر كرده اند و ياائمه عليهم السلام آنها را از آن حضرت نقل كرده اند، ممكن است مراد از اتصاف به سنناولياى الهى در اين زيارات شريفه اين گونه روشها به طور خاص بوده باشد همانطور كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در وصيتشان به على عليه السلام مىفرمايد: السادسة ، الاخذ بسنتى فى صلاتى و صومى و صدقتى ... فان لمتفعل فلا تلومن الا نفسك (948)، (ششمين از وصايا،عمل كردن به سنت من در نماز و روزه و صدقه ام مى باشد (پس از بيان اين روشها مىفرمايد) پس اگر آنها را انجام ندادى جز خودت را ملامت مكن ) همان طور كه از سيره ائمهعليهم السلام آشكار است ايشان به آن روشها دقيقاعمل كرده و از تابعين حقيقى آن حضرت محسوب مى شدند و امام صادق عليه السلام نيزفرموده است كه : انى لاكره للرجل ان يموت و قد بقيت خلة منخلال رسول الله صلى الله عليه و اله لم يات بها (949)، (من دوستندارم كه انسانى بميرد در حالى كه صفتى از صفاترسول خدا صلى الله عليه و آله باقى مانده باشد كه آن را انجام نداده است ) اين سنندر كتابهاى حديثى ذكر شده و جامع ترين كتابى كه به نظر مى رسد تاكنون نوشتهشده و تمامى آنها را جمع آورى كرده است كتاب سنت النبى صلى الله عليه و آله تاءليفبزرگترين مفسر قرآن كريم آية الله العظمى حضرت علامه طباطبايى رضوان اللهتعالى عليه است كه حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاى فقهى آن را ترجمه كرده و به آناضافاتى را ملحق كرده است .
فصل دوازدهم : دورى از اخلاق دشمنان خدا 
مفارقة لاخلاق اعدائك
شناخت دشمنان خدا  
با توجه به مطالب فراز گذشته ، مشخصات كلى دشمنان خداوندمتعال شناخته مى شود، و آن اينكه تمامى موجودات بويژه انسان ارتباط خاصى از نظروجود و شئون وجوديه به خداوند متعال دارند وكمال انسان تنها در شناخت اجمالى اين رابطه است اولا و سپس با فرامين حق و اوليائش اينرابطه را اظهار كردن است ثانيا تا تدريجا شناخت تفصيلى و حقيقى از آن روابط وجودىبا حق تعالى پيدا شود. بنابراين هر سخن يا هر كس كه اين رابطه را اعتقادا يا عملا منكرشود يا آن را با موجودات ديگر برقرار كند او دشمن خداوندمتعال است . در حقيقت ، خداوند مى خواهد در كمال بندگى ، بندگى شود هر كس در هر درجهاى از ممانعت اين هدف قرار بگيرد دشمن خداوندمتعال است كه قهرا دشمن انسان نيز مى باشد، لكن اين دشمنى گاهى صريح و آشكار استو گاهى مخفى است يعنى گاهى مخالفت در اصل رابطه برقرار كردن با خداىمتعال است اعتقادا يا عملا و گاهى مخالفت در ايجاد روابط عميق و دقيق با اوست كه آن مختصانبياء و اولياء عليهم السلام است .
از دشمنان آشكار خداوند متعال مى توان شيطان ، كفار، مشركين ، منافقين ، يهود، ملعونينخداوند، بدعت گزاران ، ستمگران ، متكبرين ، و مكذبين را به شمار آورد.
اوصاف كلى دشمنان خدا  
با توجه به عنوان اين فراز از زيارت و فراز گذشته ، معلوم مى شود كه از ماخواسته اند حقيقتا تولى و تبرى را در تمامى شئون وجوديه خود داشته باشيم چه درمرحله اعتقاد (ايمان به خدا و كفر به طاغوت ) و چه در مرحلهعمل (عمل به اوامر الهى اعم از واجبات و مستحبات و ترك نواهى اعم از محرمات و مكروهات )و چه در مرحله اخلاق و اوصاف نفسانى . ميزان كلى اوصاف دشمنان آن است كه ايشان درمرحله اول از نظر اعتقادى زير بار حق تعالى نمى روند به دلى اعتقاد نداشتن به ارتباطوجودى يا شئون وجوديه با او.
در مرحله دوم اعلان چنين اعتقادى و مبارزه با كسانى كه از چنين اعتقادى طرفدارى مى كنند چهمبارزه آشكار يا مخفى ، و در مرحله سوم در مقامعمل ، در برابر دستورات خداوند متعال و انبياء و اولياء قرار گرفتن ، با آنها مبارزهكردن يا عمدا زير بار آنها نرفتن ، و همچنين اتصاف به اوصاف رذيله به گونه اىكه از آنها طرفدارى شده و ملاك شرافت و انسانيت قرار گيرد، آن اوصافى كه دردستورات قرآن و سنت از آنها نهى شده و نكوهيده شده اند، و مى توان گفت جامع تمامىاين اوصاف ، خودخواهى و خودمحورى و غفلت از حقيقت انسانيت است و شيطان براى فريبانسان مى خواهد از تمامى مراحل ذكر شده وارد شود اگر در مرحلهاول موفق شد در مراحل بعدى نيز موفق شده است و در غير اين صورت ازمراحل ديگر وارد مى شود تا همان طور كه خودش از كافران و دشمنان درجهاول خداوند متعال شده است ديگران را نيز اين گونه قرار دهد.
خداوند متعال نيز براى امتحان بشر به او چنين اختيار و وسعت نفوذ داده است و فرموده است : و استقزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فىالاموال الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا (950)، (و بلغزان هركس را كه بتوانى از انسانها با صدا و وسوسه ات و بتاز بر ايشان با (ياران ) سوارهو پياده ات و شريك شو با ايشان در اموال و اولاد ايشان ، و به آنها وعده بده ، و شيطانجز وعده فريب به ايشان نمى دهد).
البته عده اى را خود شيطان در اغواء كردنش استثنا كرده است و آنها افراد محدودى هستندكه خداوند متعال آنها را از تمامى آلودگيها و خودبينيها پاك گردانيده است و آنها مخلصين(951) (بفتح لام ) هستند. عده اى را نيز خداوندمتعال اضافه كرده است كه شيطان بر آنها تسلط ندارد لكن ايشان را اغواء مى كند و آنهاكسانى هستند كه حلقه بندگى حق تعالى را به گردن نهاده و او راوكيل (952) خود قرار داده و به او توكل (953) نموده اند و ايمان به آخرت (954)داشته باشند. با اين بيانات بايد يك الگو و مبناى مشخصى براى دشمنى و دوستى باخداوند متعال وجود داشته باشد از اين جهت ائمه عليهم السلام ارتباط اعتقادى و اخلاقى وعملى پيدا كردن با خودشان را ملاك دوستى با خداوند و خودشان قرار داده و نداشتن چنينارتباطى را ملاك دشمنى با خدا و خودشان معرفى كرده اند. در روايتى (955) داود بنكثير به امام صادق عليه السلام عرض مى كند: (آيا شما در كتاب خداوند عز وجل نماز و زكات و حج هستيد؟ حضرت فرمودند: اى داود، ما در كتاب خداوند عز وجل ، نماز، زكات ، روزه ، حج ، ماه حرام ، شهر حرام ، كعبه ، قبله خداوند و وجه او هستيم ،خداوند متعال مى فرمايد: پس به هر طرف روى كنيد آنجا وجه الهى است ، و ما آيات وبينات هستيم ، و دشمنان ما در كتاب (956) خداوند عز وجل ، فحشاء، منكر، بغى ، خمر، ميسر، انصاب ، ازلام ، اصنام ، اوثان ، جبت ، طاغوت ،مردار، خون و گوشت خوك هستند، اى داود خداوند ما را خلق كرد و خلقت ما را گرامى داشت وما را فضيلت داد و امينان و حافظان و گنجينه داران آنچه در آسمانها و زمين است قرار داد،و براى ما اضداد و دشمنانى قرار داد و ما را در كتابش نامگذارى كرد و از اسماء ما بهنيكوترين و محبوب ترين آنها نزد خودش كنايه آورد و اضداد و دشمنان ما را در كتابشنامگذارى كرد و از اسماء ايشان كنايه آورد و براى ايشان در كتابش از مبغوض تريناسماء نزد خودش و بندگان باتقوايش ‍ ضربالمثل زد).
از اين روايات و روايات ديگر استفاده مى شود كه هر يك از خوبيها و اسماء آنها و بديهاو اسماء آنها ظاهر و باطنى دارد.
ظاهر آنها همان خوبيها و بديهايى است كه در كتاب و سنت به آنها امر و نهى شده است وباطن آنها ارتباط معنوى با خداوند و اوصافكمال او يا قطع اين ارتباط مى باشد كه از آن به ولايت و محبت ائمه عليهم السلام وانكار ولايت و محتب ايشان كه همان عداوت با ايشان است تعبير شده است و در حقيقت اين ولايتو ضد آن همان قبول ولايت الله و ضد آن مى باشد، و مراد از اين روايات انكار انجام وترك اعمال و اتصاف و عدم اتصاف به صفات خوب يا بد در ظاهر نيست كه چنين امورىواقعيت نداشته باشد زيرا اولا خود ائمه عليهم السلام مظهر تام انجاماعمال صالح و اتصاف به صفات پسنديده بودند و ثانيا چنين سخنى با ادله قطعى ومتواتر كتاب و سنت نسبت به اوامر و نواهى ، مخالفت دارد، و ثالثا با هدف ازارسال رسل و نزول كتب الهى كه ترغيب به يك سلسله ازاعمال و اوصاف پسنديده و برحذر داشتن از ضد آنها مى باشد مخالفت دارد.
بنابراين مراد از اين دسته روايات همان است كه در روايات ديگر آمده و امام صادق عليهالسلام فرموده است كه : (ما اصل و ريشه هر خير هستيم و هر نيكى از شاخه هاى ماست ، واز نيكى ها: توحيد، نماز، روزه ، فرونشاندن غضب ، بخشيدن گنهكار، رحمت به فقرا،متعهد بودن نسبت به همسايه و اقرار به فضيلت براى اهلش مى باشد، و دشمنان مااصل هر شرى هستند و هر كارى قبيح و ناشايستى از شاخه هاى آنهاست ، ازقبيل دروغ ، سخن چينى ، بخل ، قطع رحم ، خوردن ربا، تصرف درمال يتيم بدون حق ، تجاوز از حدودى كه خداوند عز وجل به آنها امر كرده است و انجام كارهاى ناپسند چه در ظاهر و يا در خفا، از زنا و دزدى وهر قبيحى كه مانند آنهاست ، دروغ گفته است كسى كه بگويد: با ماست در حالى كه چنگزده است به شاخه غير ما(957)). البته منافات ندارد كه دشمنان ايشان ،اعمال خوب و صفات حسنه اى داشته باشند و بعكس محبين ايشاناعمال قبيح و صفات رذيله داشته باشند، لكن ائمه عليهم السلاماعمال و صفات خوب را از هر كس صادر مى شود تحسين كرده اند واعمال و صفات ناشايست را بد مى دانند از هر كس بوده باشد همان طورى كه على عليهالسلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه خداوند مى فرمايد:(براستى خداوند بنده اى را دوست دارد و از عملش بدش مى آيد و گاهى عملش را دوستدارد و از او بدش مى آيد(958)) لكن مراد از اين دو فراز اين است كهاعمال صالح و صفات حسنه ذاتا از پاكان صادر مى شود كه نمونهكامل آن ائمه عليهم السلام مى باشند و اعمال و صفات قبيح ذاتا از ناپاكان صادر مىشود كه نمونه كامل آن دشمنان ايشان مى باشند به گونه اى كهاعمال و صفات صالح و ناصالح در زندگى ابدى نقش مؤ ثر دارد.
بنابراين مراد از جدايى از اخلاق دشمنان خداوند هر اعتقاد يا اخلاق يا عملى است كه ائمهعليهم السلام به آن ملتزم نبوده اند و مخالفين ايشان به آن التزام داشته اند، زيراايشان به سبب مظهريت تامشان نسبت به اسماء و صفات الهى اقرب خلق و محبوب ترينايشان به حق تعالى مى باشند و ميزان تام انطباق با حق و عدم انطباق با آن قرارگرفته اند.
با توجه به روايات (959) فراوان منقول از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مبنىبر اينكه امتش بعد از او به هفتاد و سه فرقه تقسيم مى شوند كه يك فرقهاهل نجاتند و بقيه در آتشند، و روايات (960) ديگر كه از شيعه واهل سنت به طور متواتر به بيانات گوناگون از آن حضرت نيزنقل شده مبنى بر رجوع به اهل بيت عليهم السلام در گرفتن معارف دين و پياده كردن آن ،روشن مى شود كه تنها فرقه حق كه اهل نجاتند همان مسلك و مرامى است كه بهاهل بيت پيامبر و ائمه عليهم السلام متصل باشد.
پس محور اتصاف به سنت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و جدايى از اخلاق دشمنانخداوند همان التزام قلبى ، قولى و عملى به مذهب ائمه عليهم السلام و دورى از مذاهب وروشهاى ديگر مى باشد و اين روش به طورمفصل در كتابهاى فقهى ، اخلاقى ، اعتقادى ، علماى شيعه آمده است كه لازم استاول علم به آنها پيدا شود سپس به آنها عمل شود.
فصل سيزدهم : اعراض از دنيا با اشتغال به ستايش خداوند
مشغولة عن الدنيا بحمدك و ثنائك
معناى اعراض از دنيا  
با توجه به مطالبى كه در فصل ششم از اين كتاب دربارهتحليل حقيقت دنيا بيان شد، به دست مى آيد كه انسان با تمامى خصوصيات وجوديش وعالم با تمامى امكانات نهفته در آن ، كه مى تواند به حسب ظاهر نيازمنديهاى طبيعى او رابرطرف نمايد، براى هدفى عالى آفريده شده اند و آن اينكه با نگرش آيه و نشانهبودن از اوصاف جماليه و كماليه حق تعالى به آنها توجه شود و اين توجه باابزارى كه خالق متعال در وجود انسان به امانت نهاده و تنها از راه انبياء و اولياء عليهمالسلام ابراز مى شود، ظهور پيدا كرده و عملى مى شود تا هم انسان و هم عالم به آننتيجه وجودى خود نائل شوند كه همان ابراز بندگى حق تعالى در تمامى شئون وجوديهباشد البته به تعبير قرآن كريم تمامى موجودات آسمانى و زمينى يك نوع بندگىتكوينى و بنوعى آگاهانه از حق تعالى دارند، انكل من فى السموات و الارض الا آتى الرحمن عبدا (961)، (هيچ موجودىدر آسمانها و زمين نيست مگر اينكه براى خداوند مهربان بنده هستند) لكن نتيجه حقيقىوجود آنها در استفاده انسان از آنها در طريق بندگىحاصل مى شود كه آن علت غايى (962) خلقت انسان نيز مى باشد.
از اين جهت در كتاب و سنت توجه استقلالى (نسبت به كافران و مشركان ) يااستقلال گونه (نسبت به مؤ منين ) به دنيا و شئون آن نكوهش (963) شده و امر بهاعراض از آن شده است زيرا انسان نمى تواند در يك زمان توجه استقلالى به دو چيزداشته باشد، قرآن كريم مى فرمايد: ماجعل الله لرجل من قلبين فى جوفه (964)، (خداوند دو قلب در درونكسى قرار نداده است ). گاهى نسبت به كسانى كه اين گونه هستند كه چهره آشكار آنمشركين و كفار مى باشند فرموده (965) از ايشان اعراض كن ، و گاهى نسبت به كسانىكه زير بار حكم خداوند نرفته و حكم غير او را مى خواهند اجرا كنند، امر(966) بهدورى از آنها كرده است و گاهى نيز به اعراض از نادانان (967) و گاهى به دورى(968) از كسانى كه به ياد خداوند پشت كرده و جز زندگاهى دنيا مقصدى ندارند امركند، و از طرفى نهى كرده از تبعيت (969) از كسانى كه از هوى و هوس پيروى مىكنند يا راههايى (970) كه ما از راه حقيقى كه ارتباط به تمام معنا با خداوندمتعال است باز مى دارند و شيطان (971) نيز آن را مى خواهد و از طرف ديگرامر(972) كرده به تبعيت از وحى و راه كسانى كه (973) به حق تعالى رجوع مىكنند، تمامى اين امر و نهى ها براى آن است كه در برخوردهايمان با دنيا و شئون آن ،برخورد الهى داشته و از توجه به نشانه خداوند بودنشان غفلت نورزيم تا مبتلا بهعذاب ابد شويم . قرآن كريم درباره كسانى كه با چنين توجهى ، با دنيا ارتباط دارندمى فرمايد: يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون (974)، (به ظاهرى از زندگانى دنيا علم دارند در حالى كه ايشان از آخرتغافلند)، لكن كسانى را كه با توجه آيه بودن ، با آن ارتباط دارند اولوالالباب وصاحبان مغز معرفى كرده و مى فرمايد: ان فى خلق السموات و الارض و اختلافالليل و النهار لآيات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات و الارض و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقتهذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (975)، (همانا در خلقت آسمانها و زمينو پى در پى آمدن شب و روز نشانه هايى است براى صاحبان مغز، آن كسانى كه خداوندرا ايستاده و نشسته و بر پهلو ياد مى كنند و در خلقت آسمانها و زمين تفكر كرده كهپروردگار اينها را باطل نيافريدى ، تو منزهى پس ما را از عذاب آتش حفظ فرما). وايشان را در زندگانى دنيا اهل تدبر(976) در آيات الهى و تذكر(977) و هدايت(978) و عبرت (979) معرفى كرده است .
اشتغال به ستايش خداوند با ارتباط با دنيا 
حقيقت حمد ستودن و گفتن نيكى كسى است نسبت به كار زيبا يا صفت زيباى او، با بيانگذشته روشن شد كه هر چيزى كه از جهت وجودى به خداوندمتعال ربط داشته باشد خير و نعمت است ، همان طور كه قرآن كريم مى فرمايد: قل اللهم ... بيدك الخير انك على كل شى ء قدير (980)، (بگو؛ خدايا...تمامى خوبيها به دست توست زيرا تو بر هر چيزى قادرى ) و ما بكم من نعمةفمن الله (981)، (و آنچه از نعمت براى شماست از خداوند است ) از اينجهت فقط خداوند متعال است كه استحقاق ذاتى بر ستايش را دارد و موجودات نيز از اين جهتاو را ستايش (982) مى كنند، لكن اين خيريت و نعمت تا وقتى براى انسان باقى استكه با ياد صاحب نعمت همراه و در مسير معين شده از طرف او به كار گرفته شود خداوندمتعال در اين رابطه مى فرمايد: فكلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا و اشكروا نعمةالله ان كنتم اياه تعبدون (983)، (پس تصرف كنيد در آنچه خداوند بهشما روزى كرده است به صورت حلال و پاكيزه و شكر نعمت خدا را انجام دهيد اگر فقطاو را بندگى مى كنيد) و در حديث است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: در مناجاتحضرت موسى عليه السلام خداوند به او خطاب مى كند: و جعلتها ملعونة ،ملعون ما فيها الا ما كان فيها لى يا موسى ان عبادى الصالحين زهدوا فى الدنيا بقدرعلمهم و سائر الخلق رغبوا فيها بقدر جهلهم و ما من احد عظمها فقرت عينه فيها و لايحقرهااحد الا انتفع بها (984)، (و دنيا را ملعون قرار دادم ، ملعون است آنچه درآن است جز آنچه براى من بوده باشد، اى موسى ؛ همانا بندگان صالح من در دنيا زاهدشدند به اندازه علمشان (به من و به ماهيت دنيا) و ساير مردممايل شدند در آن ، به اندازه جهلشان (به من و ماهيت دنيا) و هيچ كس نيست كه آن را بزرگداند پس چشمش در آن نورانى شود و هيچكس آن را كوچك نشمرد مگر اينكه به آن نفعبرد). همان طور كه از اين آيه و اين حديث و صدها آيه و حديث ديگر نيز استفاده مى شودارتباط با دنيا با علم به ماهيت آن و عمل كردن به مقتضاى اين علم ، نه تنها مذموم نيستبلكه امر به آن شده است و آن اينكه بفهمد كه دنيا و شئون آن ابزارى است براىتكامل انسان و ارتباط او به عالم غيب و اين ارتباط را از راه علم به دين و علم به وظايفعملى و اخلاقى برقرار كند و اينجاست كه حجابهاى ظلمانى برطرف شده و راه صلاح وپاكى را پيموده و در اين روابط دنيايى مشغول ستايش صاحب نعمت خواهد بود و در اين جهتمى فرمايد: يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا انى بما تعملون عليم (985)، (اى رسولان ؛ از امور پاكيزه استفاده كنيد وعمل صالح انجام دهيد زيرا من با آنچه عمل مى كنيد آگاهم ). مؤ منى كهعمل صالح انجام دهد خداوند او را در اين عالم به حيات پاكيزه زنده مى كند و اجرش رابهتر از عملش مى دهد،(986) اين حيات پاكيزه همان دريچه هاى حكمت (987) و معرفتاست كه خداوند به واسطه زهد در دنيا به روى قلب چنين انسانى مى گشايد، على عليهالسلام نيز مى فرمايد: و من ابصربها بصرته و من ابصر اليها اعمته (988)، (و كسى كه به واسطه دنيا ببيند دنيا او را بينا مى كند و كسى كهبه سوى دنيا بنگرد او را كور مى گرداند).
بنابراين كسى كه هم و غمش رسيدن به دنيا و شئون آن باشد از هر راهى كه باشد دستبه ارتكاب جنايات و امور خلاف دين و اخلاق زده و نعمت الهى رامبدل به نقمت مى نمايد و همان گونه مى شود كه خداوند درباره كفار و منافقين فرمودهاست ، و ما نقموا الا ان اغناهم الله و رسوله من فضله (989)،(ايشان انتقام نمى گيرند مگر به سبب آنكه خدا و رسولش ايشان را از فضلش بىنياز گردانيدى ) و در آيه ديگر مى فرمايد: و تجعلون رزقكم انكم تكذبون (990)، (و رزق خود را به گونه اى قرار مى دهيد كه تكذيب مى كنيد)آن وقت اگر چنين انسانى توبه كرد، نقمت اومبدل نه نعمت شده و از دنيا و شئونش در مسير بندگى حق تعالى و شكر او استفاده مى كندو آن گناهانش نه تنها آمرزيده مى شود بلكه خداوند آن را به حسناتمبدل مى گرداند همان طور كه خودش مى فرمايد: الا من تاب و آمن وعمل عملا صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما (991) (و كسى كه توبه كند و ايمان آورد وعمل صالح انجام دهد پس خداوند گناهانشان را به حسنهتبديل مى كند و خدا بخشنده مهربان است ). در غير اين صورت به عذاب ابدى دچار شدهو هيچ ياور و سرپرستى نخواهد داشت ، چون تمام هم و غمش ارتباط با موجوداتى بودهاست كه سراپا فقير بوده اند و هيچ نفع و ضررى از خود نداشته و او اينها را برطرفكننده نيازها به طور مستقل مى پنداشته و حال اينكه اين گونه نبودند. اين چنين انسانىنه تنها به اوصاف اولياى الهى متصف نمى شود بلكه به اوصاف دشمنان حق اتصافپيدا كرده است ، پس براى اينكه در اين دنيا قلبمشغول حمد و ثناى الهى شود، پيروى از اولياى حق و دورى از دشمنان حق و اوصافشانلازم است و در حقيقت با اين پيروى ، انسان با ارتباطش با موجودات در برابركمال آنها خضوع و ستايش نكرده است بلكه در برابر خداوندى كهكمال مطلق است خضوع و ستايش كرده است . البته كسى كه چنين روحيه اى داشته باشدخداوند متعال او را در امور دنيايى محروم نمى كند و دنيا رادنبال او مى فرستد همان طور كه امام صادق عليه السلام ازرسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمودند: ان اللهجل جلاله اوحى الى الدنيا ان اتعبى من خدمك و اخدمى من رفضك (992)،(خداوند جل جلاله به دنيا وحى كرد كه به زحمت بينداز كسى را كه به تو خدمت مى كندو خدمت كن به كسى كه تو را رها كرده است ) على عليه السلام نيز درباره متقين مىفرمايد: ارادتهم الدنيا فلم يريدوها (993)، (دنيا ايشان رااراده مى كند لكن ايشان آن را اراده نمى كنند).
مراتب ستايش خداوند  
همان طور كه گفته شد ستايش خداوند، ستودن اوست نسبت به كمالاتى كه از او ظاهر شدهاست ، معلوم مى شود اين ستودن گاهى با زبان است و گاهى باعمل و مراحل ديگرى نيز براى آن تصور مى شود مانند ذكر خداوندمتعال ، كه داراى مراتبى است - هر چند حمد نيز به گونه اى ذكر الله بحساب مى آيد -از اين جهت مراتب آن را يادآور مى شويم :
الف - ستايش زبانى : در كتاب و سنت بياناتى وارد شده است كه دلالت بر كيفيت حمدزبانى مى كند. علاوه بر آنچه در دستورات ائمه عليهم السلام بر كميت آن در اوقات وحالات و مكانهاى مختلف آمده است و نيز در دعاهاى وارده از ايشان تعبيرات لطيف و بسياربلندى نسبت به حمد الهى آمده است كه به طور كلى در هر جايى با ذكر حمد آن كمالىكه مناسب با حمد مخصوص است بيان شده و دريايى از معارف توحيدى از اين طريق القاءشده است ، براى اطلاع از اين مرتبه مراجعه به كتابهاى معتبره ادعيه و اذكار لازم استمانند مفاتيح الجنان ، مهج الدعوات و اقبال سيد بن طاووس ، مصباح كفعمى ، مصباح شيخطوسى ، و دعاهايى كه مشتمل بر حمد است مانند دعاى عشرات و افتتاح و دعاىاول صحيفه سجاديه .
ب - ستايش عملى : يعنى اظهار كمالات موجود ستايش شده در مقامعمل . اين حقيقت نسبت به انسان به اين گونه است كه هر چه از عنايتهاى الهى كه به اوشده است چه نسبت به وجود خودش و چه امور بيرون از او در مسير بندگى حق تعالىقرار گيرد، امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: ثم له الحمد... حمدا يكون وصلةالى طاعته و عفوه و سببا الى رضوانه و ذريعة الى مغفرته و طريقا الى جنته و خفيرا مننقمته و امنا من غضبه و ظهيرا على طاعته و حاجزا عن معصيته و عونا على تادية حقه ووظائفه ، حمدا نسعد به فى السعداء من اوليائه و نصير به فى نظم الشهداء بسيوفاعدائه ، انه ولى حميد (994)، (سپس براى اوست ستايش ... ستايشى كهوسيله شود به طاعت و عفو او، و موجب خشنودى و وسيله آمرزش و راه به بهشت و پناه ازعذاب و آسودگى از خشم و پشتيبان بر طاعت و جلوگير از معصيت و كمك بر انجام حق ووظايف خداوند باشد سپاسى كه در ميان نيكبختان از اولياى او كامروا باشيم و به سبب آندر رديف به شهادت رسيدگان به شمشيرهاى دشمنانش در آييم ، كه خداوند زمامدار ستودهشده است ). در روايتى ابوبصير به امام صادق عليه السلام عرض مى كند. (آيابراى شكر اندازه اى هست كه وقتى بنده آن را انجام دهد شاكر حساب شود؟ حضرتفرمودند: بله ، گفتم ، آن چيست ؟ فرمودند: خدا را بر هر نعمتى كه به او داده است دراهل و فرزند ستايد و اگر در آنچه خداوند به او نعمت داده در مالش حقى بود آن را اداءكند...(995)) يكى از موارد مهم حمد عملى خداوند آن است كه انسان پس از اداى حقوقلازمه اموالش ، حقوق مستحبه و اخلاقى در اموالش را نيز اداء كند و آن دستگيرى ازبرادران ايمانى است از اين جهت امام صادق عليه السلام به سدير صيرفى مى فرمايد:(هيچ گاه مال كسى زياد نمى شود مگر اينكه خدا حجت را بر او تمام مى كند پس اگربتوانيد آنها را از خودتان دفع كنيد پس انجام دهيد، از حضرت سؤال كرد: اى فرزند رسول خدا؛ چگونه اين كار را انجام دهد؟ فرمود: به برآورده كردنحوايج برادرانتان از اموالتان سپس فرمود: برخورد كنيد با نعمتها با همراهى نيكو، وشكر كنيد كسى را كه به شما نعمت داده است و نعمت دهيد بر كسى كه از شما تشكر مىكند، زيرا وقتى اين گونه باشيد از طرف خداوند مستحق زياده مى شويد و از طرفبرادرانتان نصيحت پذيرى را...(996)).
ج - ستايش قلبى : در تحليل معناى حمد، توجه بهكمال ظهور داده شده از طرف موجود ستايش شده ، اعتبار شده است . اين توجه ، حقيقت حمد راتشكيل مى دهد و در اين رابطه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (خداوندمتعال نعمت را به بنده اش نمى دهد هر مقدار باشد و او خدا را بر آن نمى ستايد مگر اينكهستايشش خدا را، برتر و بزرگتر و سنگين تر از آن نعمت است (997))، براىرسيدن به اين مرتبه پيمودن دو مرتبه گذشته بويژه ستايش عملى لازم است تااعمال و رفتار از عمل دنيايى بودن خارج شود و نورانيت قلبىحاصل شود و آن توجه - توجه به حقيقت حمد - تحقق يابد. هر مقدار اين توجه بيشتر وعميق تر باشد و از توجه ذهنى و فكرى به توجهات قلبى و روحىمنتقل شود كه از آن به ديدن قلبى تعبير مى شود وجود انسان وسيع تر شده و ايمان اوبه كمالات الهى عميق تر و حقيقى تر خواهد شد، از اين جهت امام سجاد عليه السلام مىفرمايد: (شكرگزار سعادتمندتر است با شكرگزارى تا سعادتمند بودنش بهواسطه نعمتى كه شكر آن لازم است ، سپس اين آيه را قرائت فرمود: و ياد بياور هنگامى راكه پروردگارت ندا داد كه اگر شكرگزارى كنيد حتما شما را زياد مى كنم...(998)) با شاهد آوردن حضرت از آيه شريفه استفاده مى شود كه توجه كردن بهكمالاتى كه از حق تعالى ظاهر مى شود هنگام شكرگزارى از طريق نعمتها، موجب وسعتروحى انسان شاكر مى شود كه آيه به عنوان زياد كردن و توسعه روحى مطرح كردهاست . اين همان معناى ازدياد ايمان است كه موجب برطرف شدن حجابها بين بنده و خداىمتعال مى شود به گونه اى كه هر نعمتى را ظهوركمال از حق تعالى ديده هر چند اين كمال به واسطه مخلوقى ظهور كند اينجاست كه ولايتخاص خداوند براى اين مؤ من ظهور كرده و او را ظلمتهاى توجه به غير خودش به طرفنور توجه به خويش و اوصاف كماليه خويش بيرون مى آورد، قرآن كريم مى فرمايد: الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور (999)،(خداوند ولى مؤ منين است كه ايشان را از تاريكيها به نور خارج مى كند) و نسبت بهاين مرحله امام صادق عليه السلام به راوى مى فرمايد: (با رسيدگى به برادرانتبه ايشان محبت كن زيرا خداوند عطا كردن را محبت و منع كردن را عداوت قرار داده است بهخدا سوگند اگر از من سؤ ال كنيد تا بشما عطا كنم نزد من محبوب تر از آن است كه سؤال نكنيد تا عطا نكنم و مرا مورد عداوت قرار دهيد، و هر زمانى كه خداوند عز وجل چيزى را بر دست من براى شما جارى كند خداوندمتعال ستايش شده است ، و دور نشويد از شكر آنچه خداوند براى شما بر دست من جارىكرده است (1000)) امام صادق عليه السلام در اين روايت ، خواستار اعطاى نعمت استهنگام سؤ ال ديگران ، تا خداوند كمالاتش از اين طريق ظهور كند و ستايش شود، پس ازپيمودن اين مرحله ، ايمان بنده زيادتر شده و حجابهاى نورانى از قلبش كنار مى رود وبه گونه اى مى شود كه شاكر حقيقى خداوند را نيز خود او مى بيند و خود را محدودتراز آن مى يابد كه بتواند كمال مطلق را ستايش ‍ نمايد در اين صورت است كه خدا راشاكر و مشكور مى يابد، شاكر بودن او در مقام مظهريت و ظاهر شدن كمالات و مشكوربودنش در مقام مظهريت و ظاهر كردن كمالات ، در اين حالت هر چند صفت شاكر بودن بهبنده نسبت داده شود لكن چون به عنوان بندگى نسبت داده شده بندگى او نيز محقق شدهاست و تحقق اين عنوان معنايش نداشتن چيزى از خود است پس صفت شاكريت هم از خود اونخواهد بود، از اين جهت در روايت امام صادق عليه السلام آمده است كه : (حق تعالى وقتىبه حضرت موسى على نبينا و اله و عليه السلام فرمود: حق شكر مرا بجا آورد، عرضكرد: چگونه شكر تو را انجام دهم و حال آنكه هيچ شكرى نيست كه انجام دهم مگر اينكه آننعمتى است از طرف تو بر من ؟ خداوند فرمود: الان مرا شكر كردى در حالى كه دانستى آنشكر هم از من است (1001)) از اين روايت استفاده مى شود كه براى شكر يك مرتبهبالايى است و آن حق شكر است و اداء كردن حق شكر از بنده بدون داشتن مقامات بالاىايمانى ميسر نيست و وقتى كه به آن مقام برسد شكر را از خود نمى داند بلكه از حقتعالى مى داند از اين جهت ستايش را با اوصاف نامحدود براى خداوند بيان مى كند همانطور كه امام سجاد عليه السلام عرض مى كند: (براى تو حمدى است كه با دوامت دوامداشته باشد... حمدى كه جز براى تو سزاوار نيست و جز با آن به تو نزديك نمىتوان شد... حمدى كه حافظين اعمال از شمارش آن عاجزند و زيادتر از آن است كهنويسندگان كتابت آن را شمارش نموده اند... حمدى كه كسىمثل آن تو را حمد نكرده است و جز تو عظمت آن را نمى شناسد... حمدى كه براى وجهكريمت لازم است و با مقام عظمت برابرى كند... و حمد مرا فوق حمد حامدين قرار بده(1002)).
اين تعبيرات از امام معصوم نه دروغ است و نه اغراق و نه مجازگويى بلكه عين واقعيتاست . روى اين حساب چه كسى مى تواند حق حمد و شكر الهى را كه مناسب باكمال مطلق اوست به جا آورد جز خود خداوند و در اين صورت است كه اين حقيقت - توحيدافعالى در مقام حمد يا توحيد اسماء و صفاتى - براى بنده منكشف مى شود و مى يابد كهحامد و محمود و حمد يكى است . اين مقام ، مقام خلوص است و اين افراد همان مخلصين (بفتح لام) هستند كه خداوند ايشان را از تمامى ناپاكيها و آلودگيهاى مراتب شرك پاك گردانيدبه گونه اى كه توصيف ايشان را نسبت به خودش ، توصيف واقعى خود دانسته وخويشتن را از توصيف غير ايشان منزه دانسته زيرا توصيف غير ايشان خالى از شرك نيستآنجا كه مى فرمايد: سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين (1003)، (خداوند منزه است از آنچه ايشان توصيف مى كنند جز - از توصيف - بندگانپاك شده خويش ) و درباره ايشان مى فرمايد: انا اخلصناهم بخالصة ذكرىالدار و انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار (1004)، (ما ايشان را با يادخالص آخرت پاك گردانيديم و ايشان نزد ما از برگزيدگان خوبان هستند) پيامبراكرم و ائمه عليهم السلام در راءس و اساس مخلصين مى باشند.
فصل چهاردهم : واله بودن دلهاى فروتنان نزد خداوند 
اللهم ان قلوب المخبتين اليك و الهة
امام سجاد عليه السلام در اين زيارت پس از دعاها و تقاضاهاى سيزده گانه ، صورتمباركشان را بر قبر مطهر اميرالمؤ منين على عليه السلام گذارده و سپس عباراتى را دربيست و دو فراز به صورت مناجات با حق تعالى ابراز مى فرمايد كه بعضى از آنهاحالات بندگان مؤ من است و نوع آنها بيان عنايتهاى الهى به بندگانش مى باشد، و مىتوان استفاده كرد كه مقصود حضرت از اين جملات طلب مضمون آنهاست از خداوندمتعال براى خويش ، همان طور كه در اغلب دعاها مى توان اين معنا را استفاده كرد، و اين معنامنافات ندارد با اينكه اين بزرگواران ، اين كمالات را در حد اعلاى آن دارا بوده اند،زيرا ايشان حدوث و بقاء آنها را از خداوند متعال مى دانستند و با دعا تقاضاى دوام آنها رامى كردند.
تحليل معناى اخبات  
خبت در لغت (1005) به زمين مطمئن و محكمى گفته مى شود كه آنچه در آن مستقر شودحفظش مى كند. حضرت استاد آية الله العظمى حاج سيد محمد حسين طباطبايى رضوان اللهعليه مى فرمودند: اين كلمه نيز استعمال مى شود در مورد شترى كه گاهى در سرشكرمهايى به وجود مى آيد و او را ناراحت و اذيت مى كند و مى رود در بيابان تا پرنده اىكه ماءمور خداوند است بيايد اين كرمها را با نوكش بردارد و بخورد تا از اين دردخلاصى يابد، در اين حال شتر با تمام وجود، بدون كوچك ترين حركتى خود را در اختيارآن پرنده كوچك گذارده تا مبادا با كمترين حركتى پريده و از دستش برود و آن ناراحتىعود كند اين حالت را اخبت البعير گويند، اين يك تمثيلى بود براى نشان دادن حالت قلببعضى از مؤ منين و مراتب ايمانشان نسبت به حق تعالى كه به مرتبه اى از اطمينان رسيدهاند كه هيچ چيز آنها را متزلزل نكرده و از ياد خداوندمتعال غافل نمى شوند، كه توضيحش خواهد آمد، قرآن كريم مى فرمايد: ان الذينآمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون (1006)، (همانا كسانى كه ايمان آورده وعمل صالح انجام دهند و اطمينان و خضوع به پروردگارشان داشته باشند ايشان اصحاببهشتند كه در آن همواره به سر مى برند).
مراتب ايمان  
از آيات و روايات استفاده مى شود كه براى ايمان مراتب و درجاتى است و براى هر يكنشانه ها و آثارى است و بعضى از آن مراتب اوصاف خاصى دارد مانند محسنين ، صالحين ،صديقين ، مخلصين (بفتح لام ) و مخبتين . اساس تعليمات قرآن و سنت در تمامى شئونزندگى انسان بر تحصيل ايمان و حفظ و تقويت آن است با ايجاد شرايط و لوازمش كهمهم ترين آن ، تبعيت از دستورات آنهاست ، و سفارش مؤ كد آنها بر فهميدن حق و بصيرتپيدا كردن نسبت به آن و تميز آن از باطل است و تمامى معارف دين را بر محور حق مبتنىبر آن مى داند و ملاك سعادت و شقاوت را تبعيت از حق وباطل معرفى كرده است - كه مستلزم ايمان به حق و كفر به آن است - قرآن كريم مىفرمايد: الذين كفروا وصدوا عن سبيل اللهاضل اعمالهم و الذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بمانزل على محمد و هو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم و اصلح بالهم ذلك بان الذين كفروااتبعوا الباطل و ان الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم (1007)، (كسانى كهكافر شدند و از راه خدا مانع شدند خداوند اعمالشان را گمراه - نابود - كرد، و كسانىكه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند و به آنچه كه بر محمد صلى الله عليه و آلهنازل شده كه آن از طرف پروردگارشان حق است ، ايمان آوردند خداوند گناهانشان را ازبين برد و حالشان را اصلاح كرد، زيرا كافران ازباطل تبعيت مى كردند و مؤ منان از حق كه از طرف پروردگارشان است تبعيت نمودند)بنابراين ايمان به حق هم زبانى و هم قلبى باشد و در مرحلهعمل نيز ظهور كند - كه هر يك از اينها در زبان قرآن اسمى دارد و حالاتى را در روح ايجادمى كند - علاوه بر آن ، در روح نيز نفوذ كند و خضوع خاصى در برابر محتويات آن پيداكند به گونه اى كه هر چه معارف ايمانى به او عرضه شود با علم به حق بودنشتسليم محض در برابر آن باشد و هيچ اعتراض قلبى نيز در برابر آن ننموده و خود راكاملا در اختيار حق قرار دهد و همواره در ياد حق باشد و نخواهد هيچ غفلتى از آن داشتهباشد، اين حالت را اخبات گويند، از اين جهت قرآن كريم در رابطه بااعمال حج كه يك نوع خضوع خاصى را مى طلبد مى فرمايد: و بشر المخبتينالذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و الصابرين على ما اصابهم و المقيمى الصلاة و ممارزقناهم ينفقون (1008)، (و به مخبتين بشارت ده آن كسانى كه وقتىخداوند ذكر شود دلهايشان ترسناك است و بر آنچه به ايشان اصابت مى كند صبر مىكنند و نماز بپا داشته و از آنچه روزيشان كرده يم انفاق مى كنند) و همچنين دربارهكسانى كه در برابر القائات شيطانى مقاومت كرده و با آن ، تابعين حقيقى انبياء از غيرايشان جدا شده و شناخته مى شوند مى فرمايد: (و ماقبل از تو هيچ رسول و نبى را نفرستاديم مگر اينكه وقتى آرزو مى كرد - كه مردم به اوايمان آورند و دينش پيشروى كند - شيطان در آرزويش رخنه مى كرد پس ‍ خداوند آنچه راكه شيطان القاء مى كند نسخ كرده سپس آياتش را استوار مى كند و خداوند داناى حكيم است، تا اينكه آنچه را كه شيطان القاء مى كند آزمايشى قرار دهد براى كسانى كه دردلهايشان مرض است و كسانى كه سنگين دل هستند و همانا ستمگران در مخالفت دور و درازىهستند، و تا اينكه كسانى كه به آنها علم داده شده است بدانند كه آن - چيزهايى كه بهرسولان نازل شده - از طرف پروردگارشان حق است پس به آن ايمان آورده و دلهايشاننسبت به آن خاضع و نرم شود و حتما خدا مؤ منين را به راه راست هدايت مى كند(1009))از اين آيات استفاده مى شود كه براى هر پيامبرى شيطانى انسى يا جنى وجود دارد تا مؤمنين حقيقى به او از غير آن تمايز پيدا كرده و ايشان فقط تسليم مطلق در برابر حق مىباشند و نقشه شيطانى را خنثى مى كنند و به هدايتهاى ديگر نيز شرفياب مى شوند، ودر اين رابطه راوى به امام صادق عليه السلام عرض مى كند: (نزد ما شخصى است كهبه او كليب گفته مى شود، چيزى از طرف شما نمى آيد مگر اينكه مى گويد: من تسليمم ،نام او را كليب تسليم گذارده ايم ، راوى گويد: حضرت بر او رحمت فرستادند سپسفرمودند: آيا مى دانيد تسليم چيست ؟ ما ساكت شديم ، حضرت فرمود: به خدا سوگند آناخبات و فروتنى و خضوع است ، خداوند عز وجل مى فرمايد: كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند و به سوى پروردگارشاناخبات و خضوع دارند(1010)) از اين روايت و روايتهاى ديگر استفاده مى شود كهتسليم مطلق در برابر حق و اولياى حق نسبت به فرمايشات و. اعمالشان پس از شناخت حقهر چند به طور اجمال ، يك مرتبه از ايمان است كه چنين كسانى موفق مى شوند تا آخريننفس از حق و اوليائش حمايت كرده و موجب تحقق دين و گسترش آن مى شوند، پس ايشان باالتزام قلبى و عملى به حق به بصيرتى نسبت به آن دست يافته اند كه موجب مىشوند ديگران نيز بصيرت و نورانيت به دين پيدا كنند و در برابر تاريكيها بايستند،از اين جهت خداوند متعال در سوره هود(1011)قبل از ذكر مخبتين ، از كسى نام مى برد كه به روشنايى از طرف پروردگارش نسبت بهحقانيت رسالت و تمامى معارف القاء شده به او، رسيده و شاهد نيز دارد كه داراى چنينصفتى مى باشد، در برابر كسى كه نسبت به اين حقايق كفر ورزيده و در مقام مقابله وضديت با آن برمى آيد و ديگران را نيز مانع مى شود كه به طرف حق و راه خدا بروند،سپس ذكرى از مخبتين كرده و براى اينكه ديگران نيز راه ايشان را بروند تا ازنورانيتهاى الهى و هدايتهاى او برخوردار شوند و راه كوردلان را نپيمايند، مى فرمايد:(نمونه اين دو طايفه مانند كور و كر و بينا و شنواست آيا اينها در مقايسه با هم مساوىهستند آيا متذكر نمى شويد؟) اين آيات هر چند كه به نبى اكرم و على عليهماالسلامتطبيق شده (1012) است به عنوان اينكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كسى استكه بر بينه اى از طرف پروردگارش مى باشد و على عليه السلام شاهد بر آن است واين اوصاف به طور كامل بر اين دو بزرگوار و اولاد طاهرينشان عليهم السلام منطبق استو على عليه السلام نيز فرموده است : ما شككت فى الحق مذ اريته (1013)، (و از وقتى حق به من نشان داده شده است در آن شك نكردم ) لكن مضمون آنشامل ديگران نيز مى شود و همگان ماءموريم كه در دين بصيرت پيدا كنيم و از آن باآگاهى و روشنايى دفاع كنيم ، خداوند متعال در چند جا اعطاى قرآن را بعنوان بصائربيان كرده تا ديگران نسبت به آن بصيرت پيدا كرده و از كورى رهايى يابند، قد جائكم بصائر من ربكم فمن ابصر فلنفسه و من عمى فعليها، (1014)(بتحقيق روشناييهايى از طرف پروردگارتان آمده است پس كسى كه كور باشد بهضرر خودش خواهد بود) لكن بصيرت بودنش براى كسانى است كه بخواهند واقعا مؤمن به حق و متذكر به آن و اهل يقين به آن باشند، و ايشان (1015) صاحبانعقل و درك واقعى هستند كه در اين عالم با بينايى درونى زندگى مى كنند و غير ايشان بانابينايى (1016) نسبت به حقايق عالم و تذكر به آن زندگى مى كنند و در آخرت نيزاين چنين مى باشند. و در دعا نيز ائمه عليهم السلام اين حالت را از خداوند مى خواستندكه : اللهم انى اسئلك اخبات المخبتين (1017)، (خدايا از توفروتنى فروتنان را مى خواهم ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation