بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیمای مخبتین ( شرح زیارت اَمین اللّه ), شیخ محمود تحریرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     SIMA0001 -
     SIMA0002 -
     SIMA0003 -
     SIMA0004 -
     SIMA0005 -
     SIMA0006 -
     SIMA0007 -
     SIMA0008 -
     SIMA0009 -
     SIMA0010 -
     SIMA0011 -
     SIMA0012 -
     SIMA0013 -
     SIMA0014 -
     SIMA0015 -
     SIMA0016 -
     SIMA0017 -
     SIMA0018 -
     SIMA0019 -
     SIMA0020 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فصل هفتم : شكر براى نعمتهاى الهى 
شاكرة لفواضل نعمائك
تحليل معناى شكر  
با دقت در جهان هستى ، انسان عاقل پى مى برد كه هر چه هست از الطاف بيكران غنى مطلقو خداوند متعال است كه آن را براى هدف مطلوب آفريده و لازمهعاقل بودن انسان آن است كه تمامى نعمتها را از جانب آنكمال مطلق دانسته و از خود و ساير موجودات مانند خود هيچ چيز را نداسته و آن را براى حقتعالى اظهار نمايد، همان طور كه اگر انسانى به ديگرى لطف و احسانى مى كند، لازمهانسانيت آن است كه آن لطف را از ديگرى دانسته و به اين امر اقرار كند و آثارش را مترتبنمايد، همان گونه كه اگر موجودات زبان اظهار داشتند اين حقيقت را نسبت به حق تعالىاظهار مى كردند و زبان حال وجودشان نيز اين چنين است ، بنابراين شكر تصور و اظهارنعمت است (658) و از مدح و حمد خاص تر است زيرا مدح ستايش ‍ چيزى است نسبت بهكمالى كه دارد اعم از كمال اختيارى يا غيراختيارى و حمد ستايش چيزى است در برابركمال اختيارى آن ، و لازمه نعمت بودن چيزى آن است كه در مسير هدف از آفرينش قراربگيرد از اين جهت خداوند متعال پس از بيان اعطاى نعمتهاى مادى (659) و معنوى (660)- دين الهى - مى فرمايد: اينها را داديم شاكر خداوند شويد، و در جايى داشتن تقوا رازمينه شكر الهى بيان كرده و مى فرمايد: ولقد نصركم الله ببدر و انتم اذلةفاتقوا الله لعلكم تشكرون (661)، (و بتحقيق خداوند شما را در - جنگبدر يارى كرد در حالى كه ذليل بوديد پس خدا را حفظ كنيد شايد شكرگزار اوشويد) خلاصه آنكه اظهار عبوديت براى خداوند سبب شكرگزارى از او مى باشد زيرامى فرمايد: بل الله فاعبد و كن من الشاكرين (662)، (بلكهفقط خدا را بندگى كن و از شكرگزاران باش ) و در جاى ديگر علت شكرگزارى رااعطاى نعمت معرفى كرده و شكرگزارى را تنها به اظهار بندگى خداوندمتعال بيان داشته است ، فكلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا و اشكروا نعمة الله انكنتم اياه تعبدون (663)، (پس ‍ بخوريدتصرف كنيد در آنچه - از آنچهخداوند به شما روزى كرده در حالى كه حلال و پاكيزه است و نعمت او را شكر كنيد اگرفقط او را مى پرستيد) و در روايتى ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند: (آيا براى شكر اندازه و حدى است كه وقتى بنده آن را انجام داد شاكرباشد؟ فرمود: بله ، عرض كردم ، آن چيست ؟ فرمود: خداوند را ستايش كند بر هر نعمتىكه به او داده است در اهل و مال ، و اگر در آنچه خداوند در مالش به او داده حقى است آن رااداء كند و از اين قبيل است فرمايش خداوند عز وجل : منزه است آن كسى كه اين - وسايل نقليه - را مسخر ما قرار داد و ما به آن قدرتنداشتيم ، و نيز از اين قبيل است كلام او: پروردگارا من نسبت به آنچه از خيرات برايمفرود مى فرستى فقيرم ، و نيز كلام خداوند متعال : پروردگارا مرا فرود آور فرودآوردن فرخنده اى - هنگام ورود در مكانى - و تو بهترين فرود آورندگانى ، و نيز،پروردگارا مرا در - هر كارى - صادقانه وارد كن و صادقانه خارج نما و برايم از طرفخودت فرمانروايى يارى كننده قرار ده (664)).
مراتب شكر 
پس از روشن شدن معناى شكر، معلوم مى شود كه هر مقدار آگاهى انسان به نعمتهاىخداوند بيشتر باشد محدوده شكر برايش وسيعتر خواهد بود از اين جهترسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من لم يعلمفضل نعم الله عز و جل عليه الا فى مطعمه و مشربه فقد قصر علمه و دنا عذابه (665)، (كسى كه برترى نعمتهاى خداوند عز وجل بر خويش را جز در خوراكى و نوشيدنى نداند بتحقيق علمش كوتاه و عذابش نزديك است) و قرآن كريم مى فرمايد: الم تروا ان الله سحر لكم ما فى السموات و مافى الارض و اسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة (666)، (آيا نمى بينيدكه خداوند آنچه در آسمانها و در زمين است مسخر براى شما قرار داده است و نعمتهاى ظاهرىو باطنى را بر شما فرو ريخته است ) و در جاى ديگر خطاب به انسان مى فرمايد: و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها ان الله لغفور رحيم (667)، (واگر نعمت خداوند را بشماريد نمى توانيد اندازه كنيد همانا خداوند بخشنده مهربان است) بنابراين با يك ديد كلى ، شكر به دو مرتبه تقسيم مى شود:
اول - شكر ظاهرى : و آن توجه سطحى است به نعمتهاى ظاهرى در اطراف خود، و اداى آنبه اين است كه آنها در معصيت خداوند استفاده نشوند، از اين جهت امام صادق عليه السلاممى فرمايد: شكر النعمة اجتناب المحارم (668)، (شكر نعمتدورى از محرمات است ) على عليه السلام نيز مى فرمايد: لو لم يتوعد اللهعلى معصيته لكان يجب الا يعصى شكرا لنعمة (669)، (اگر خداوند برمعصيتش وعده عذاب نمى داد، حتما لازم بود كه معصيت نشود به جهت شكرگزارى ازنعمتهايش ).
دوم - شكر باطنى : و آن با توجه عميق به نعمتهاى الهى در جهان هستى و در شئونوجوديه خود حاصل مى شود كه پى بردن به هر نعمتى شكر مناسب با آن را مى طلبد، ازاين جهت ائمه عليهم السلام در تعلماتشان بينش ما را نسبت به نعمتهاى الهى و شكر دربرابر هر يك را وسيع كرده اند، روايتى كه آخر معناى شكر ذكر شد شاهد اين معنا است ودر روايت ديگر امام صادق عليه السلام به سدير مى فرمايد: (اى سدير!مال كسى هيچ گاه زياد نمى شود مگر اينكه حجت خدا بر او بزرگ خواهد بود، پس اگربتوانيد كه آن حجت را از خودتان دفع كنيد انجام دهيد، به حضرت عرض كرد: اى فرزندرسول خدا چگونه دفع كنيم ؟ فرمود: به واسطه برآورده كردن حوائج برادرانتان ازاموالتان ، سپس فرمود: اى سدير! با نعمتها با نيكويى برخورد كنيد...(670)) وعلى عليه السلام مى فرمايد: (زياد توجه كن - با اكرام كردن به كسى كه تو بر اوبرترى پيدا كردى زيرا اين از درهاى شكر است (671)) و نيز مى فرمايد: (اگربر دشمنت قدرت پيدا كردى عفو از او را شكر قدرت بر او قرار ده (672))، هر مقدارايمان انسان نسبت به اعطاى الهى بيشتر باشد شكر او نسبت به خداوند بيشتر خواهد بودحتى نسبت به امراضى كه از او دفع شده ديگرى به آن مبتلاست ، از اين جهت امام صادقعليه السلام مى فرمايد: (هر كسى كه به شخص گرفتارى توجه كرده و بدون جهتامام صادق عليه السلام مى فرمايد: (هر كسى كه به شخص ‍ گرفتارى توجه كرده وبدون آنكه او بفهمد سه مرتبه بگويد حمد خدايى را كه مرا از آنچه به تو مبتلا كرده ،عافيت داده است و اگر مى خواست مرا مبتلا مى كرد، هيچ گاه به آن بلا مبتلا نمىشود(673)) البته در مواجهه با چنين صحنه هايى مطابق فرمايش امام صادق عليهالسلام به خداوند عرضه بدارد كه : (من شخص مبتلا را مسخره نكرده و بر او فخرىندارم لكن تو را بر نعمت عظيمت بر خودم حمد مى كنم (674)) انسان اگر ايمانش قوىتر شد حتى نسبت به آن مشكلاتى كه در آنهاست خداوند را شكر مى كند چون منتسب بهخداوند حكيم مى داند كه او حتما مصلحتى را در نظر داشته است كه مرا به اين مصيبت مبتلاكرده است ، - البته مصلحت در عروض اين امور نسبت به عموم مؤ منان بخشيدن گناهان است- از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد:(رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى امرى بر او وارد مى شد كه او راخوشحال مى كرد، مى فرمود: ستايش براى خداوند بر اين نعمت ، ولى وقتى امرى بر اووارد مى شد كه او را ناراحت مى كرد، مى فرمود: حمد براى خداوند بر هرحال (675))، با اين ديدگاه بود كه حضرات ائمه عليهم السلام نسبت به جزئىترين امور كه در نزد عموم مردم از نعمتهاى الهى به حساب نمى آيد خداوند را شكر مىكردند به گونه اى كه شكر زبانى ايشان حكايت از عمق ايمان ايشان نسبت بخداوندمتعال مى كند كه ايشان تمامى وقايع و امور جهان را در تمام لحظات منتهى بخداوند و ازنعمتهاى خداوند مى دانستند، از اين جهت راوى گويد: امام صادق عليه السلام از مسجدبيرون آمدند و اسب آن حضرت گم شده بود فرمودند: (اگر خداوند آن را بر من رد كندحتما حق شكر او را اداء خواهم كرد، راوى گويد: چيزى نگذشت كه اسب پيدا شد، حضرتفرمود: الحمدلله ، شخصى به آن حضرت عرض كرد، فدايت شوم شما فرموديد: حقشكر خداوند را اداء خواهم كرد، حضرت فرمودند: آيا نشنيدى گفتم : الحمدلله(676)). با اين ديدگاه اگر خداوند به انسان نعمتى را بدهد و آن را منتسب بهخداوند دانسته و به لوازمش عمل كند مبتلا به استدراج و عقب گرد نمى شود همان طور كهامام صادق عليه السلام در جواب راوى كه به حضرت عرض كرد: (از خدا خواستممال و فرزند و خانه به من عنايت فرمايد و مى ترسم اين استدراج باشد، فرمود اگربا حمد باشد استدراج نيست (677)).
حقيقت شكر 
پس از اينكه روشن شد كه شكر داراى مرحله ظاهر و باطن است معلوم مى شود كه حقيقتشكر همان ستايش حق تعالى است به جهت كمالى كه از او ظهور كرده است هر چند بهواسطه امور يا وسايط فيض باشد، روى اين حساب خود ستايش حق تعالى براى انسانمؤ من موضوعيت دارد، همان طور كه راوى از امام رضا عليه السلامنقل مى كند كه فرمود: من حمد الله على النعمة فقد شكره و كان الحمدافضل من تلك النعمة (678)، (كسى كه خداوند را بر نعمتش ستايش كندپس او را شكر كرده و حمد برتر از آن نعمت است ). از اين جهتاصل در تحقق شكر، همين معرفت قلبى است كه اين نعمتها از جانب خداوند است و سپس آنستايش را بر زبان جارى كردن است ، همان طور كه امام صادق عليه السلام فرمود:(كسى كه خداوند نعمتى به او بدهد و او آنها را با قلبش بشناسد پس ‍ شكرشان رابجا آورده است (679)) و شكر زبانى به تنهايى چندان فايده اى ندارد، زيرا حقيقتاعمال بستگى به توجه قلب و درك آن دارد، از اين جهت كسى كه درحال عافيت است و آن را از خداوند مى داند و شكرگزار است و شخص گرفتارى كه صابراست و آن ابتلاء را منتهى به خداوند متعال مى داند اجرشان يكى است همان طور كه امامصادق عليه السلام فرمود: (شخص در حال عافبت و شاكر، همان اجرى را دارد كه براىمبتلاى صابر است و صاحب نعمتى كه شاكر باشد همان اجر محروم قانع رادارد(680)) بنابراين سپاسگزارى از ديگران كه واسطه رساندن كمالاتى بهانسان مى شوند با توجه به اينكه خداوند متعال خلقت ما را به گونه اى قرار داده است .كه از يكديگر متاءثر شويم و در رفع نيازمنديها به يكديگر كمك كنيم - سپاسگزارىاز خداوند محسوب مى شود و عدم توجه به اين وسايط به طور كلى ، ضايع كردن حقوسايط است و خداوند متعال تكوينا مقرر كرده است كه ربوبيتش از راه وسايط پياده شود،از اين جهت سپاسگزارى نكردن از وسايط موجب عدم سپاسگزارى از حق تعالى نيز مى شودهمان طور كه امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: (خداوند هر بنده شكرگزارى را دوستدارد، خداوند تبارك و تعالى روز قيامت به بنده اى از بندگانش ‍ مى فرمايد: آيا ازفلانى شكرگزارى كردى ؟ مى گويد: بلكه از تو شكرگزارى كردم ، خداوند مىفرمايد: مرا شكر نكردى زيرا او را شكر نكردى ، سپس ‍ فرمود: شاكرترين شما براىخدا شاكرترين شما براى مردم است (681)). اين مطلب حتى در ربوبيت تشريعىخداوند متعال نيز جارى است زيرا او انسانها را به واسطهارسال انبياء و انزال كتب ، هدايت و تربيت از ايشان را در آيات قرآنى تبعيت از خويش(682) معرفى كرده و اطاعت از ايشان را كنار توحيد(683) در عبوديت بيان كرده استو آن را اجر(684) رسالت ايشان قرار داده است كه اين حقيقت شكر نسبت به ايشان خواهدبود. پس با توجه به حقيقت شكر، انسان هر مقدار معرفتش نسبت به صاحب نعمت بيشترباشد به اين صورت كه كمالات و نعمتهاى حق تعالى را محدود نبيند حتى شكر خود رانيز نعمتى از او بداند، حق شكر او را توانسته انجام دهد همان طور كه امام صادق عليهالسلام مى فرمايد: (خداوند عز و جل به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد: اىموسى ؛ حق شكر مرا اداء كن ، عرض ‍ مى كند: پروردگارا؛ چگونه حق شكر تو را اداء كنمدر حاليكه هيچ شكرى نيست مگر اينكه تو به آن نعمتى به من داده اى ؟ خداوند فرمود: اىموسى ؛ الآن مرا شكر كردى چون دانستى كه آن نيز از من است (685)) و بدين جهتحضرت نوح عليه السلام بنده شكور ناميده شده است زيرا به فرموده امام صادق عليهالسلام صبح و شام اين دعا را صادقانه مى خواند: (اللهم ما اصبحت بى مننعمة او عافية فى دين او دنيا فمنك وحدك لاشريك لك ، لك الحمد و لك الشكر بها علىيا رب حتى ترضى و بعد الرضا (686)) سپس امام صادق عليه السلاممى فرمايد: (اگر اين دعا را بگويى شكر نعمتهايى كه خداوند در آن روز و شب عنايتفرموده است ادا كرده اى ). و اگر معرفت انسان به حق تعالى بالاتر رود به گونه اىكه چون او نعمت داده است او را شكر نكند بلكه چون او صاحب كمالات نامحدود است و خودشهيچ ندارد او را شكر كرده و بندگى نمايد، اينجا بينش اين بنده به درجات عاليه اى ازمعرفت رسيده به گونه اى كه انتخاب شده حق تعالى مى شود و خداوند پرده هاى بينخود و او را برطرف كرده و اين حقيقت را مى يابد همان طور كه اين درجه از معرفت براىمخلصين و بندگان پاك شده خداوند تحقق يافته و حضرت ابراهيم عليه السلام يكى ازايشان مى باشد كه قرآن درباره او مى فرمايد: شاكرا لانعمه اجتباه و هداه الىصراط مستقيم (687)، (شكرگزار نعمتهاى الهى است ، خدا او را انتخابكرده و به راه مستقيم هدايتش فرموده ) از اين جهت على عليه السلام مى فرمايد: (و عدهاى هستند خداوند را به خاطر شكر او بندگى مى كنند - نه از ترس ‍ عذاب يا طمع بهبهشت - اين بندگى آزادگان است (688)) زيرا از غير خداوند و انگيزه هاى خالصالهى آزاد شده اند، و او را چون اهل بندگى است و صاحبجمال و جلال مطلق ذاتى و محبوب بالذات است بندگى مى كنند، ائمه عليهم السلام اينگونه بوده اند(689) همان طور كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز اين گونهبود و بنابر فرمايش امام باقر عليه السلام : (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درجواب عائشه ، هنگامى كه به حضرت عرض ‍ كرد: چرا خود را به زحمت مى اندازيد وحال آنكه خداوند گناهان گذشته و آينده شما را آمرزيده است ؟ - گناهى نداريد -فرمودند: آيا بنده شكرگزارى نباشم ؟(690)).
با اين بيانات روشن شد كه حقيقت شكر نيز داراى درجاتى است و بستگى به معرفتانسان به خداوند متعال دارد هر مقدار معرفت عميق تر باشد حقيقت شكر نيز عميقتر خواهدبود.
لوازم و آثار شكر 
هر يك از اوصاف شريفه نفسانى يك سرى از اوصاف و حالات شريفه ديگرى را بههمراه دارد و يا بعد از آن بر انسان مترتب مى شود. نسبت به صف شكر نيز اين چنين استالبته نوعا اين آثار با تداوم اين اوصاف مترتب مى شوند. از دستهاول به لوازم و از دسته دوم به آثار تعبير مى كنيم و آنها عبارتند از:
1- دارا بودن حكمت : حكمت بنابر تعبير قرآن كريم ، آگاهى به اشياء است آن گونه كهمى باشند و آن داراى مزاياى مهمى است كه كسى كه آن را دارا باشد به خير كثيرتاءمل شده و خداوند نيز آن را به او مى دهد، همان طور كه قرآن كريم مى فرمايد: للّهللّه يوتى الحكمة من يشاة و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا
(691)،و يكى از كسانى كه به او حكمت داده شده حضرت لقمان است كه بر آن لازمه اى مترتب مىشود كه عبارت است از شكر كردن خداوند، و لقد آتينا لقمان الحكمة ان اشكرلله (692) (و بتحقيق به لقمان حكمت داديم كه خدا را شكر كن )، وچون شكر، قرار دادن هر چيز در جاى مناسب خويش مى باشد و آن لازم دارد شناخت اشياء رابه گونه اى كه جايگاه هر كدام در نظام خلقت معلوم باشد، پس داشتن حكمت با شكرمتلازمين هستند، هر جا شكرى باشد حكمت موجود است و اگر حكمت بخواهد موجود بوده وتاءثير بگذارد بايد با شكر تواءم باشد.
2- زياد شدن نعمت : يكى از آثار حتمى شكر كه خداوند به آن وعده داده است زياد شدننعمت است كه صاحبش از آن بهره مند مى شود زيرا اثر شكر از حق تعالى به بنده مىرسد در حالى كه خداوند از تمامى اشياء و آثارشان بى نياز است همان طور كه مىفرمايد: و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حميد (693)، (و كسى كه شكر كند براى خويش شكر كرده و كسى كه كفر ورزد خداوندبى نياز ستوده شده است ) و نيز مى فرمايد: و اذ تاذن ربكم لئن شكرتملازيدنكم (694)، (و ياد كن هنگامى را كه پروردگارتان اعلان كرد كهاگر شكر گزاريد حتما شما را زياد مى كنم ). امام صادق عليه السلام نيز در تفسيرآيه شريفه مى فرمايد: من اعطى الشكر اعطى الزيادة (695)،(كسى كه شكر به او داده شده باشد زياد شدن نعمت هم به او داده شده است ) رواياتدر اين مطلب زياد وارد شده است به گونه اى كه از آنها استفاده مى شود كه تداوم نعمتنيز با شكر نسبت به آن تضمين شده است . همان طور كه امام سجاد عليه السلام درسفارشش به بعضى از اولاد خود مى فرمايد: فارنهلازوال للنعمة اذا شكرت (696)، (نعمتى را كه شكر كنىزايل نمى شود) اين مطلب شامل تشكر از ديگران نيز مى شود زيرا شكر زمينه اهليتبراى نعمت را ظهور مى دهد و آنها را به طرف خود جذب مى كند همان طور كه امام سجادعليه السلام در سفارش گذشته مى فرمايد: يا بنى اشكر الله لمن انعم عليك وانعم على من شكرك (697)، (فرزندم خدا را شكر كن نسبت به كسى كهبر تو نعمتى مى دهد و نعمت بده بر كسى كه تو را شكر كند) و امام باقر عليهالسلام نيز از على عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمود: حق على من انعمعليه ان يحسن مكافاة المنعم فان قصر عن ذلك وسعه فعليه ان يحسن الثناء فانكل عن ذلك لسانه فعليه معرفة النعمة و محبة المنعم بها، فان قصر - قصر - عن ذلكفليس للنعمة باهل (698)، (لازم است بر كسى كه نعمت داده شده اينكهنسبت به نعمت دهنده تلافى نيكو كند پس اگر توانش نسبت به آن قاصر بود پس بايداو را مدح نيكو كند و اگر زبانش از اين كار ناتوان بود، بايد نعمت را شناخته و نعمتدهنده را دوست بدارد و از اين كار كوتاهى كرد - از تمامى اينها قاصر بود - اهليت نعمت راندارد).
3- تشكر خداوند از انسان شاكر: يكى از آثار بسيار مهم شكر نعمتهاى حق تعالى و اداىحقوق او آن است كه خداوند از روى تفضلش از چنين انسانى تشكر كرده به گونه اى كهشكر خداوند از بنده غير از شكر بنده از خداوند خواهد بود چنانچه در قرآن مى فرمايد: ما يفعل الله بعذابكم ان شكرتم و آمنتم و كان الله شاكرا عليما (699)، (خداوند چكار دارد به عذاب شما اگر شكر كنيد و ايمان آوريد و خداوند شاكرآگاه است ) البته در موارد ديگرى قرآن كريم (700) خداوندمتعال را نسبت به بندگانى شكور معرفى كرده است كه بازگشت آن نيز به معنايى كهگفته شد مى باشد، شايد شاكر بودن خداوندمتعال نسبت به بندگان شاكرش اين باشد كه براى ايشان پرده از نعمتش برداشته ونعمت را عين فقر به منعم مى بينند به گونه اى كه منعم از آن جدا نبوده و در حقيقت منعم رابا نعمت مى بينند.
4- انعام به ديگران : يكى از نشانه هاى شكر نعمتهاى الهى آن است كه صاحبش از آنهانسبت به ديگران منعى نداشته باشد تا دوام نعمت برايش ‍ تضمين شود از اين جهت علىعليه السلام مى فرمايد: احسن شكر النعم الانعام بها (701)،(نيكوترين شكر نعمتها انعام كردن آنهاست ) و نيز مى فرمايد: اذا انعمتبالنعمة فقد قضيت شكرها (702)، (وقتى كه نعمت را به ديگرى دادىبتحقيق شكر آن را انجام داده اى ).
5- جلوگيرى از نزول بلا: شكر كردن علاوه بر جلب نعمتهاى ديگر، مانع از رسيدن بلاو عذاب بر صاحبش مى شود همان طور كه على عليه السلام مى فرمايد: شكرالنعم عصمة من النقم (703)، (شكر نعمتهاى الهى بازدارنده از نقمتها وعذابها مى شود).
آثار شكر نكردن  
با دقت در آيات و روايات به دست مى آيد كه شكر نكردن منعم براى نعمتش علاوه براينكه از نظر عقلا نشانه نفهمى و بى شخصيتى و پستى شخصى نعمت داده شده مى باشدهمان طور كه امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: (حمد براى خدايى است كه اگربندگانش را از شناخت ستايشش نسبت به منتهاى پياپى و ريزش نعمتهاى زيادش بر آنها،منع مى كرد، ايشان در نعمتهايش تصرف كرده و او را ستايش نمى كردند و در رزقشتوسعه مى دادند و شكرش را نمى كردند و اگر اين طور مى شدند حتما از مرز انسانيتبه مرز چهارپايان خارج شده و همان طور مى شدند كه خدا توصيف مى كند: ايشان جزچهارپايان نيستند بلكه گمراه ترند(704)). آثارى نيز بر آن مترتب مى شود كهمهم ترين آنها عبارتند از:
1- زوال نعمت : همان طور كه فضايل اخلاقى آثار دنيايى و آخرتى مطلوبى دارندرذايل اخلاقى نيز آثار نامطلوبى دارند. يكى از آثار مهم عدم شكر،زايل شدن آن نعمت است معناى آن اين نيست كه آن نعمت براى صاحبش ‍ معدوم شود بلكه اگرنسبت به او از خاصيت هم بيافتد مانند زايل شدن است و در اين هنگام عذابش براى او سختتر است و اين تبديل نعمت به نقمت مى باشد. مانند كسى كه زخم معده دارد با اينكه سرسفره رنگين خود مى نشيند و مى بيند ديگران از آن بهره مند مى شوند لكن چون خودش ‍محروم است براى او ديدن اين منظره دردناك است ، از اين جهت قرآن كريم چنين حالتى راكفر ناميده است ، و لئن كفرتم ان عذابى لشديد (705)، (واگر كفر ورزيد همانا عذابم شديد است )، زيرا نعمت را از ارتباطش با منعم پوشاندهاست . على عليه السلام نيز مى فرمايد: زوال النعم بمنع حقوق الله منها و التقصير فى شكرها (706)،(زايل شدن نعمتها به واسطه ندادن حقوق خداوند است از آنها، و تقصير در اداى شكرآنهاست )، و حضرت صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: احسنوا جوار النعم واحذروا ان ينتقل عنكم الى غيركم ، اما انها لم ينتقل عن احد فكادت ان ترجع اليه ،قال : و كان اميرالمؤ منين عليه السلام يقول :قل ما ادبر شى ء فاقبل (707)، (همسايگى نعمتها را نيكو بداريد وبپرهيزيد از اينكه شما به غير شما منتقل شود، آگاه باشيد كه هيچ گاه آن ، از كسىمنتقل نمى شود كه دوباره به او برگردد. على عليه السلام مى فرمود: كم مى شودچيزى كه پشت كرد دوباره روى كند) اين سخنان نسبت به تمامى نعمتهاى الهى استبويژه نعمتهاى معنوى و حالات روحى كه اگرحاصل شدند و شكر آنها انجام نشد تداوم پيدا نمى كنند و از انسان گرفته مى شوند.
2- شهادت نعمت بر ضرر صاحبش : شكر نكردن نسبت به نعمتها علاوه بر اينكه موجبزوال آن و انتقالش به ديگران مى شود. - كه اين خود يك عقوبتى است بر صاحبش همانطور كه على عليه السلام فرموده است موجب مى شود كه نعمتزايل شده بر ضرر صاحبش گواهى دهد و او را مؤ اخذه كند و موجب شرمندگيش را فراهمكند - اگر توبه نكند - همان طور كه على عليه السلام مى فرمايد: احسنواصحبة النعم قبل فراقها، فانها تزول و تشهد على صاحبها بماعمل فيها (708)، (مصاحبت نعمتها راقبل از جداييش نيكو شمريد، زيرا آنها زايل شده و بر ضرر صاحبش ‍ شهادت مى دهند بهآنچه در آنها عمل كرده است ) از اين جهت قرآن كريم مى فرمايد: (كه دشمنان خداوندوقتى بجهنم مى روند گوش و چشم و پوستهايشان بر ضرر ايشان شهادت مىدهند(709)) و مسئله سؤ ال از نعمتها مسئله مسلمى است كه قرآن كريم و روايات به آندلالت دارند، لم لتسئلن يومئذ عن النعيم (710)، (و حتما روزقيامت از نعمت سؤ ال مى شويد) و موسى بن جعفر به واسطه پدران بزرگوارش عليهمالسلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهنقل مى كند كه حضرت فرمود: (بنده اى در قيامت قدم از قدم برنمى دارد مگر اينكه ازچهار چيز سؤ ال مى شود: از عمرش كه در چه چيزى از بين برده است ؟ و از جوانيش كه درچه چيزى فرسوده اش كرده ؟ و از مالش كه از كجا آورده و در چه چيزى انفاق كرده است ؟و از محبت ما اهل بيت عليهم السلام (711)).
3- فشار قبر: يكى از عذابهايى كه بر انسان وارد مى شود علاوه بر امور گذشته ، دراثر كفران نعمتهاى الهى ، مسئله فشار قبر است همان طور كه امام صادق عليه السلامپدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آلهنقل مى كند كه فرمود: ضغطة القبر للمؤ من كفارة لما كان منه من تضييع النعم (712)، (فشار قبر براى مؤ من كفاره نعمتهايى است كه ضايع كرده است).
خلاصه و نتيجه بحث  
با توجه به بيانات گذشته ، انسان مؤ من هنگام توجه به نعمتها، بايد سعى كند كهنعمتها او را از اعطاءكننده آن غافل نكند كه از شكر آن بازماند همان طور كه على عليهالسلام فرمود: (مشغول شو به شكر نعمت از خوشحالى و سرگرمى به نعمت(713)) و توجه داشته باشد كه نعمتهاى الهى محدود به امور ظاهرى نيست بلكهسراپاى وجود انسان را فراگرفته است و اگر آنها را شكر كند خداوند مى افزايد واگر كفران كند محروم شده و در فراقش اندوه و عذاب مى كشد و بداند كه خداوند شاكر اوخواهد بود كه شكر الهى از بنده ، آثار غيرقابل تصورى دارد، علاوه بر اين شكر نسبتبه اسباب و مسببات شكر خداوند است و لازمه شكر نعمتها رساندن آنهاست به مستحقين اش، و نسبت به نعمتهاى الهى مغرور نشد و از خداوندمتعال خواهان اين باشد كه نفسش را شاكر نعمتهاى فاضله اش قرار دهد همان طور كه دراين فراز از زيارت امين الله آمده و امام رضا عليه السلام نيز اين شعر را زياد مىخواندند(714):

اذا كنت فى خير فلاتغتر
به ولكن قل اللهم سلم و تمم
وقتى در خيرى هستى به آن مغرور مشو
ولكن بگو خدايا آن را سالم بدار و تمامش كن
و در غير اين صورت نفس انسانى به طور طبيعى به طرف كفران و غفلت حق تعالى سوقدارد و شيطان نيز آن را با وساوسش تقويت كرده و از چهار طرف مى آيد همان طور كهخودش به خداوند عرض مى كند: (كه تو اكثر ايشان را شكرگزار نمى يابى(715))، و گاهى هم كه در سختيها قرار مى گيرد و با خود عهد مى كند كه اگرنجات يافت از شاكرين (716) باشد همين كه نجات پيدا مى كند غفلت او را فراگرفته دنبال شرك و ارتباط استقلال گونه با اشياء مى رود. بنابراين ما نيز نسبتبه نعمتهاى الهى خود را بايد مقصر بدانيم - كه واقعا نيز اين چنين است - و در پيشگاه حقتعالى اقرار به عجز از حق شكرش كنيم ، آن گونه كه انبياى اولوالعزم خداوند بودهاند تا مورد توجه مستمر حق تعالى قرار گيريم ، همان طور كه امام سجاد عليه السلاممى فرمايد: فكيف نطيق حمده ، ام متى نوذى شكره ؟ لا، متى ؟ (717) (پس چگونه مى توانيم حمدش را انجام دهيم ، يا چه وقت مى توانيم شكرش رااداء كنيم ؟ خير، چه وقتى مى توان ؟) و اگر او را شكر كنيم ، الهام شكر را نيز از اوبدانيم تا از طغيان و خودبينى محفوظ باشيم همان طور كه امام سجاد عليه السلام فرمودهاست (718).
فصل هشتم : ياد نعمتهاى سرشار خداوند 
ذاكرة لسوابغ الآئك
معناى ياد نعمتهاى خداوند 
انسان عاقل با كمى دقت در نظام آفرينش پى مى برد كه موجودات به هستى مطلق بىنياز وابسته بوده و براى هدفى عالى خلق شده اند كه در پرتو تكيه به اين مبداء وبودن اين هدف معنا پيدا مى كنند و در غير اينصورت واقعيتى ندارند و هر مقدار دقيق ترشويم به رموزى از جهان هستى پى مى بريم كه تمامى آنها آن خصوصيت بالا را دارندهمان طور كه علم امروز به گوشه هايى از اسرار هستى پى برده است پس جهان آينه ونشان آن كمال مطلق - كه خداوند متعال است - مى باشد از اين جهت قرآن كريم گاهى بهموجودات با تمامى شئونى كه دارند نام آيات مى گذارد و مى فرمايد: سنريهمآياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق اولم يكف بربك انه علىكل شى ء شهيد (719)، (ما آيات خود را در عالم و در خود انسانها بهايشان نشان مى دهيم تا بر آنها آشكار شود كه خداوند حق است آيا براى پروردگارتكافى نيست كه او بر هر چيز گواه - مشهود - است ) و گاهى از آنها به نعمت تعبير مىكند - نعمت (720) همان حالت زيبا و نيكو مى باشد - از آن جهت كه براى انسان نشاندهنده جمال و كمال مطلق خداوند هستند، و در جاى ديگر نيز مى فرمايد: الذى احسنكل شى ء خلقه (721)، (خداوند آن كسى است كه خلقت هر چيزى را زيبا ونيكو قرار داده است ). بنابراين ياد نعمتهاى خداوند معنايش اين مى شود كه انسان بهموجودات آن گونه كه هستى واقعى دارند توجه كند و آن ربط مطلق بودن به غنىبالذات است ، از اين جهت خداوند متعال در سوره فاطر پس از توصيف خويش به خالقبودن موجودات و بيان شئون ديگر ربوبيتش ، مى فرمايد: ايها الناس اذكروانعمة الله عليكم هل من خالق غيرالله يرزقكم من السماء و الارض لا اله الا هو فانى تؤفكون (722)، (اى مردم ، ياد كنيد نعمت خدا را بر خودتان ، آيا خالقىغير خداوند وجود دارد كه به شما از آسمان و زمين رزق دهد، معبودى جز او نيست پس بهكجاى روى مى گردانيد؟) خطاب آيه شريفه هر چند به مشركين و كسانى كه از نظراعتقادى به ارباب مختلف معتقدند، مى باشد لكن مضمون آن رهنمود و تنبهى نيز براى همهموحدان مى باشد كه توجه داشته باشند با برخورد و تماس با موجودات اين عالم ، آنهارا عملا مستقل در تاءثير و تاءثر ندانسته و از آن حقيقتى كه موجودات لحظه به لحظه ازاو فيض هستى و شئون آن را دريافت مى كنند و او با ايشان و محيط به آنها مى باشد كه : الا انه بكل شئى محيط (723)،غافل نباشند مانند قارون كه قرآن كريم درباره اش ‍ مى فرمايد: (قارون از قوم موسىبود پس بر ايشان سركشى كرد و ما به او گنجهايى داديم كه كليدهاى آن بر گردهافراد نيرومند، گران مى آمد، زيرا قومش به او گفتند:خوشحال مباش كه خداوند افراد شادمان را دوست ندارد... او گفت : اينها را با دانشى كهدارم به دست آورده ام - لكن مؤ منين واقعى به او مى گفتند: - نسبت به آنچه خدا به توداده است خانه آخرت را طلب كن و نصيبت را از دنيا فراموش مكن و نيكى كن همان گونه كهخداوند به تو نيكى كرد و فساد در روى زمين را طلب مكن زيرا خداوند مفسدين را دوستندارد(724)).
علت سفارش به ياد نعمتها 
پس از روشن شدن معناى ياد نعمتهاى پروردگارمتعال ، علت اين همه سفارشات به ياد نعمتها معلوم مى شود كه نفس انسانى وقتى تماسبا موجودات عالم برقرار مى كند به طور طبيعىتمايل ظاهرى به اين عالم پيدا كرده و از آن ، خواص مختلف را طلب مى كند، و از ماوراىاين عالم غافل مى شود از اين جهت خداوند متعال در آيات مختلف به مخالفين انبياء عليهمالسلام ، - كه به بركت انبياء خداوند نعمتهاى زيادى را به آنها نيز داده است - از زبانانبياء امر به يادآورى نعمتهاى خويش را مى كند و به عنوان نمونه به قوم حضرتصالح عليه السلام از قول آن حضرت خطاب مى كند كه : واذكروا اذ جعلكمخلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتونالجبال بيوتا فاذكروا الاء الله و لاتعثوا فى الارض ‍ مفسدين (725)،(و ياد كنيد هنگامى را كه خداوند شما را جانشينانى پس ‍ از قوم عاد - بعد از هلاكتشان -قرار داد و در زمين جايگزين تان كرد كه از زمينهاى آن ، كاخهايى را ساختيد و از كوههاخانه هايى ، پس نعمتهاى خداوند را ياد كنيد و به گونه تبهكاران در روى زمين كوششمكنيد) و مانند اين خطاب را حضرت (726) هود نيز داشته است ، و به مؤ منين نيز امربه يادآورى نعمتهاى مخصوص به ايشان را مى كند و آن اسلام و دينى است كه در تمامىشئون زندگى ربط كامل به حق تعالى دارد و بهدنبال خود برادرى و امنيت و عزت و ثروت را آورده است آنجا كه مى فرمايد: واذكروا نعمة الله عليكم و ميثاقه الذى و اثقكم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا و اتقوا الله انالله عليم بذات الصدور (727)، (و يادآور شويد نعمت خداوند را برخودتان و عهد و پيمانى را كه با شماست زيرا گفتيد گوش داديم و اطاعت كرديم و خدا راحفظ كنيد همانا خداوند به درون سينه ها آگاه است ) و درمقابل اين همه سفارشات به ذكر، از اوصافى كه ضد ذكر نعمتهاى الهى است نكوهش شدهتا انسانهاى مبتلا به اين اوصاف متنبه و بيدار شده ، متذكر نعمتها گرديده و آثارش رامترتب كنند. يكى از آن اوصاف كه در برابر ذكر است ، غفلت مى باشد قرآن كريم همهكسانى را كه آگاهى به اين عالم حتى خصوصيات ظاهرى آن داشته لكن از ربط آن بهحق تعالى و بازگشتش به او جاهل و بى توجه هستند،غافل مى نامد، و مى فرمايد: ولكن اكثر الناس ‍ لايعلمون يعلمون ظاهرا من الحياةالدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض وما بينهما الا بالحق و اجل مسمى و ان كثيرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون (728)، (ولكن بيشتر مردم نمى دانند، ظاهرى از حيات دنيا را مى دانند ولى ايشان ازآخرت غافلند، آيا در خودشان فكر نمى كنند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه بين آندوست را جز به حق و مدت ناميده شده نيافريد و همانا بيشتر مردم به لقاىپروردگارشان كافرند) و همچنين كسانى كه تكبر كرده (729) و عملا آيات الهى راتكذيب مى كنند و زندگانى دنيا را بر آخرت ترجيح (730) داده و به آن راضى(731) و اطمينان نفسانى پيدا كرده اند، غافل معرفى مى كند.
يكى ديگر از اوصاف ضد ذكر، حالت فرح و خوشحالى نسبت به آنچه انسان به آنرسيده از امور دنيايى اعم از مال يا مقام يا علم يا هر نعمت ديگر بدون ارتباط دادنش به حقتعالى ، از اين جهت در قضيه قارون مؤ منان به او گفتند: (اين همه به داراييت اظهارسرور مكن زيرا خداوند اين گونه افراد را دوست ندارد و وقتى زمين او و اموالش را به امرحضرت موسى عليه السلام فرو برد و هيچكس نبود كه او را كمك كند، آن كسانى كهقبل از اين تمناى ثروتش را كرده بودند، متنبه شده و به طرف خداوند روى آوردند ومتوجه رزاقيت او شده و اظهار امتنان كردند از اينكه از عذاب الهى در امان ماندند(732)، ودر موارد ديگرى هم كه انسانها مبتلا به خوشحالى نابجا شدند ازقبيل اظهار علم (733) در برابر انبياء و همچنين رسيدن به رحمتى (734) و يا بهزندگانى (735) دنيايى ، قرآن كريم آنها را نكوهش كرده و يكى از علتهاى عذابمشركين و كفار را، خوشحالى نابجاى ايشان بيان كرده است ، ذلكم بما كنتمتفرحون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تمرحون (736)، (علتش آناست كه شما در روى زمين بدون حق خوشحالى كرده و هوسرانى مى كرديد) در مقابلشامر مى كند كه به داده هاى خداوند اظهار خوشحالى كنند، قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون (737)،(بگو اى پيامبر؛ به تفضل خداوند و رحمتش بايدخوشحال باشيد، آن - تفضل الهى - بهتر است از آنچه جمع مى كنند) قرآن كريم انسانهارا از اين دو حالت - غفلت و خوشحالى نابجا نسبت به امور اين جهان - برحذر داشته استتا مبتلا به حالت بدتر از اين دو نشوند كه آن حالت اتراف و مترف شدن است تا موجبنزول عذاب بر جامعه انسانى شود، آنجا كه مى فرمايد: واذا اردنا ان نهلكقرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا (738)، (و هنگامى كه هلاك اهل شهرى را بخوانيم - با تحقق اسبابش كه آنها فراهممى كنند - كامرانان و هوسرانان را امر مى كنيم - به طاعت - پس آنها فاسق و متمرد مىشوند و عذاب برايشان لازم مى شود و آنها را نابود مى كنيم ).
اسباب يادآورى نعمتها 
خداوند متعال با ايجاد نعمتهاى سرشار، موجبات توجه و تذكر به نعمتهاى خويش را نيزبراى بشر فراهم كرده است لكن از آن جهت كه وسيله تذكر انسان مى شوند آنها را اسبابيادآورى مى ناميم كه عبارتند از:
الف - به كار بستن عقل و فكر: يكى از نعمتهاى مهم پروردگارمتعال بر بشر اعطاء عقل و قوه متفكره به اوست كه مهم ترين كار آن درك واقعيت جهان هستىاست كه آن با قواى ديگر ميسر نيست و خداوندمتعال به واسطه آن حجت را بر بشر تمام كرده است به گونه اى كه براى اين قوهابزار و مقدماتى را قرار داده كه با به كار گرفتن صحيح آنها مى تواند حقايق جهان رابه اندازه توان و ظرفيتش درك كند، و در آيات قرآن وجود موجودات را به عنوان آياتپروردگار معرفى كرده براى كسانى كه تعقل و تفكر داشته باشند و مى فرمايد: للّهللّه ان فى خلق السموات و الارض و اختلافالليل و النهار لآيات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار
(739)، (همانا در خلقت آسمانها و زمين و پى در پى آمدن شب و روز نشانههايى است براى صاحبان عقل و مغز، آن كسانى كه خداوند را ايستاده و نشسته و بر پهلوياد كرده و در خلقت آسمانها و زمين تفكر مى كنند - و مى گويند - پروردگارا اينها راباطل و بيهوده نيافريدى پس ما را از عذاب آتش ‍ حفظ كن ). و در جايى علت افتادن درجهنم را براى جهنميان از زبان ايشان ، تعقل نكردن و نشنيدن كلام حق بيان مىكند.(740) پس از اولين و مهم ترين سبب تذكر انسان به كار بستن عقلش مى باشد كهامام صادق عليه السلام آن را حجت باطنى بين انسان و خدا معرفى كرده (741) و امامباقر عليه السلام آن را ملاك ثواب و عقاب دانسته است (742). هر كس اين حجت باطنىرا به كار اندازد و ميل فطرى اصيل حقل طلبى و حقيقت جويى را به طور صحيح به كاربندد حتما حق را درك كرده و حق بودن جهان و خويشتن را مى فهمد و ارتباط آن را با حقمطلق و خداوند متعال مى يابد. همان طور كه آيه فوق و آيه 8 سوره روم به اين معنى نيزدلالت مى كند.
ب - بيدارى از يادآورى كنندگان : خداوند متعال براى بشر دو حجت (743). راهنما مقرركرده است كه هر يك محدوده و كابرد معينى دارند كه آنها عبارتند ازعقل و انبياء رسولان خداوند، كاربرد عقل فقط در محدوده درك كلياتى از عالم است و تاجايى كه ما را با وحى و ماوراء طبيعت مرتبط كند لكن خصوصيات ارتباط با عالم غيب وتداوم آن را نمى تواند بيان كند، اينجاست كه كار انبياء روشن مى شود، و آن تعليمكتاب و حكمت و تزكيه است ، لكن قبل از اينكه به تعليم شروع كنند، فطرت بشر را باتذكر به نعمتهاى الهى بيدار كرده تا دستگاه گيرندگى اش آمادگى پيدا كند براىگرفتن تعليماتشان تا پس از آن به كار بندند، آن كسانى كهدنبال بيدارى هستند هر چند پس از زمان طولانى ، نداى ايشان را با گوش جان شنيده و بهراهنمائيهاى ايشان رهنمون گردند، از اين جهت قرآن كريم انبياء را به عنوان مذكر معرفىكرده كه كسانى كه بخواهند به طرف حق روى آورند را بيدار مى كنند و نسبت به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر الا منتولى و كفر فيعذبه الله العذاب الاكبر (744)، (تو فقط تذكر دهندهاى ، تسلطى بر ايشان ندارى - تا اراده شان سلب شود -، جز نسبت به كسانى كه پشتكرده و كفر ورزد - كه تو نسبت به ايشان مذكر نيستى - پس خداوند او را به عذاببزرگ ، عذاب مى كند) و خداوند به حضرت موسى عليه السلام نيز خطاب مى كند:(كه قومت را به ايام الله و آن نعمتهايى را كه خداوند به واسطه تو بر اين قومنازل كرده است - نجات از ظلم و ستم فرعون و اسارت و آوارگى و... يادآور شو تا بياناين امور نشانه اى از قدرت ما باشد براى افراد صابر - در مسير حق - و شكرگزارحق-(745)).
على عليه السلام نيز ايشان را مذكر نعمتهاى فراموش شده معرفى مى كند، فبعثفيهم رسله و واتر اليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسى نعمته (746)، (پس خداوند رسولانش را در ميان بشر مبعوث كرد و انبيايش را پشتسر هم برايشان فرستاد تا اداء كنند براى بشر پيمان فطرت خداوند را و به ايشانمتذكر شوند نعمتهاى فراموش شده اش را).
ج - از دست دادن نعمتها: خداوند متعال براى اينكه اين بشر بيدار شده و به سويش جذبشود به هر وسيله ممكنى متوسل مى شود - البته نه به جهت نيازمندى او بلكه به جهتنيازمندى بشر - از اين جهت پس از اعطاى نعمتهاى اوليه ازقبيل عقل و انبياء، اگر متنبه نشود، دست به تنبيه مجازاتى مى زند تا به تنبه واقعىبرسد و آن عبارت است از سلب نعمتها و مبتلا كردن او به گرفتاريها تا تضرع والتجاء به درگاه او ببرد در قرآن مى فرمايد: و ما ارسلنا فى قرية من نبى الااخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون (747)، (و در هيچشهرى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكه اهل آن را با سختى و رنج گرفتيم شايد ايشانزارى كنند) و نسبت به آل فرعون نيز مى فرمايد: (ايشان را به قحطى و كمبود ميوه هااخذ كرديم شايد متذكر شوند) و آيات متعددى دلالت مى كند بر اينكهنزول عذابها بر امتها و گرفتن نعمتها از ايشان بتدريج بوده تا ايشان به طرف حقتعالى برگردند(748) و پس از اتمام حجت عذاباستيصال مى آمده و آن قوم را از بين مى برده است تا براى اقوام ديگر مايه عبرت وتذكر باشند جز نسبت به اين امت كه به بركت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عذاباستيصال نازل نمى شود.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation