بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیمای مخبتین ( شرح زیارت اَمین اللّه ), شیخ محمود تحریرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     SIMA0001 -
     SIMA0002 -
     SIMA0003 -
     SIMA0004 -
     SIMA0005 -
     SIMA0006 -
     SIMA0007 -
     SIMA0008 -
     SIMA0009 -
     SIMA0010 -
     SIMA0011 -
     SIMA0012 -
     SIMA0013 -
     SIMA0014 -
     SIMA0015 -
     SIMA0016 -
     SIMA0017 -
     SIMA0018 -
     SIMA0019 -
     SIMA0020 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مراتب شوق به لقاى پروردگار 
پس از بيان معناى لقاى خداوند و مراتب آن ، روشن مى شود كه شوق به لقاء نيز داراىمراتبى است و هر كسى لياقت براى لقاى خداوند و اظهار اشتياق به درجات بالاى آن راندارد بلكه بايد با تحصيل شرايطى ظرف وجودش را آماده اين امر كند.
الف - در مرحله اول توجه اجمالى به ذات پاك نامحدود حق تعالى و سپس ‍ انجام وظايفواجب بندگى بايد بشود و قهرا در اين مرحله اميد به ثواب و فرار از عقاب انگيزه چنينبنده اى خواهد بود كه در اين مرتبه چاره اى از چنين انگيزه اى نيست واعمال نيز مورد قبول حق تعالى مى باشد ائمه عليهم السلام نيز از آن جهت كه ثوابعنايت الهى است به آن اظهار اشتياق كرده اند على عليه السلام مى فرمايد: (من به حسبثواب الهى منتظر و اميدوارم (861)) و نسبت به متقين مى فرمايد: (و اگر مرگى كهخدا براى ايشان نوشته است نبود روحشان در بدنشان به علت شوق به ثواب و ترس ‍از عقاب استقرار نداشت (862)) و امام سجاد عليه السلام به خداوند عرض ‍ مى كند:(روزى كن به من شوق ثواب وعده داده شده را(863)).
ب - انسان اين گونه بايد باشد تا بتدريج لذت بندگى در كام او آمده تا بتواندانگيزه اش را تحصيل رضاى او قرار دهد.
ج - پس از تمرين اين مرحله ، رابطه محبتى بين او و خداوند برقرار مى شود كه او رابه انجام اعمال مستحبه وادار مى كند همان طور كه خداوند به حضرت موسى عليه السلاممى فرمايد: كذب من زعم انه يحبنى فاذا جنهالليل نام عنى اليس كل محب يحب خلوة حبيبه ؟ها انا ذا يا ابن عمران ، مطلع على احبائى اذاجهنم الليل حولت ابصارهم من قلوبهم و مثلث عقوبتى بين اعينهم ، يخاطبونى عن المشاهدةو يكلمونى عن الحضور (864)، (دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كندمرا دوست دارد و هنگامى كه شب او را فرا مى گيرد، از من مى خوابد، آيا هر محبى خلوت بامحبوبش ‍ را دوست ندارد؟ آگاه باشت اى پسر عمران ؛ من آگاهم نسبت به دوستانم وقتىايشان را شب فرا مى رسد چشمان ايشان را از دلهايشان دگرگون مى كنم و عقوبتم رابين چشمانشان نمودار مى كنم - نمايش مى دهم - با من از روى مشاهده خطاب مى كنند و ازروى حضور تكلم مى كنند) و پس از حصول محبت وعمل به مقتضاى آن ، محبت خداوند به اين بنده نيز در وجود بنده ظاهر مى شود و انگيزهبندگى را در او كامل تر كرده تا جايى كه او را از روى محبت و براى اينكه مستحقبندگى است - زيرا كمال مطلق است و براى شكرگزارى از او، او را بندگى مى كند،همان طور كه در روايات (865) تقسيم بندگان به سه دسته بيان شد -.
د - پس از حصول محبت الهى در قلب بنده و ترتب آثارش بر آن و نيز ظهور محبت خداوندبه او - آثارش در حديث قرب نوافل گذشت - اشتياق او به حق تعالى بيشتر شده بهگونه اى كه تلاشش براى رسيدن به او و درك حضورى او بيشتر از او خواهد شد نهبه جهت اشتياق به بهشت يا فرار از عذاب او و يا بندگى براى شكرگزارى و محبت بهاو، همان طور كه خداوند به حضرت داود عليه السلام خطاب مى كند كه : يا داودمن احب حبيبا صدق قوله و من رضى بحبيب رضى فعله و من وثق بحبيب اعتمد عليه و مناشتاق الى حبيب جد فى السير اليه ، يا داود: ذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين و حبىللمشتاقين و انا خاصة المحبين (866)، (اى داود، كسى كه محبوبى رادوست داشته باشد كلامش را تصديق مى كند و كسى كه به محبوبى راضى باشد ازكارش خشنود است و كسى كه به محبوبى اطمينان داشته باشد بر او تكيه مى كند و كسىكه اشتياق به محبوبى داشته باشد در رفتن به سوى او جديت مى كند اى داود؛ ذكر منبراى ذاكرين است و بهشتم براى اطاعت كنندگان و محبتم براى مشتاقانم و من مخصوص ‍محبينم هستم ) و در روايتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: (حضرتشعيب عليه السلام از محبت خداوند عز و جل گريست تا اينكه نابينا شد خداوند چشمش رابه او برگداند سپس گريه كرد تا اينكه كور شد پس خداوند چشمش را به اوبرگرداند، سپس گريه كرد تا اينكه نابينا شد خداوند چشم او را برگرداند، در مرحلهچهارم خداوند عز و جل به او وحى كرد: اى شعيب تا چه وقت اين گونه خواهى بود؟ اگراز ترس آتش است تو را پناه دادم و اگر براى شوق به بهشت است پس آن را برايت مباحكردم ، عرض كرد: اى خدا و آقاى من ؛ تو مى دانى كه من به جهت ترس از آتش و شوق بهبهشت نمى گريم ، ولكن محبت تو بر دلم بسته شده است پس صبر نمى كنم تا تو راببينم (867)) و امام سجاد عليه السلام در مواردى از صحيفه سجاديه تقاضاى اينچنين شوقى را نيز دارد و عرض مى كند: و امنن على بشوق اليك لا (868)، (و منت بگذار بر من با شوقى به سوى تو) واجعل فيما عندك رغبتى شوقا الى لقائك (869)، (و قرار بده ميلم رانسبت به آنچه نزد توست براى شوق به لقايت ) و على عليه السلام در نامه بهمالك اشتر مى نويسد: و انى الى لقاء الله لمشتاق (870)، (وهمانا من به لقاى الهى مشتاقم ) و چون توجه واتصال تام به حق تعالى با اشتغالات دنيايىحاصل نمى شود و وقتى حاصل شود انسان را از آنها منصرف مى كند - همان طور كهنمونه هايى از آن ذكر شد و غشوه هاى شبانه على (871) عليه السلام نيز شاهد بر آناست - از اين جهت براى ظهور مجدد اين مقام ، اولياى الهى اظهار اشتياق به مرگ مى كردند(هر چند ايشان لحظه اى غافل از مقام ربوبى نبودند) على عليه السلام مى فرمايد: للّهللّه والله لابن ابيطالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه
(872)، (بهخدا سوگند فرزند ابوطالب ماءنوس تر است به مرگ ، ازطفل به پستان مادرش ).
خلاصه بحث  
چون مطلوب بالذات تمامى موجودات جز كمال مطلق خداوندمتعال نيست آنها به او اشتياق وجودى دارند لكن چون شوق آگاهانهكمال براى موجود است و حصول آن نيز به شرايط و مقدماتى نياز دارد، به كار بستنآنها براى انسان طالب كمال حقيقى لازم است و از مهم ترين آنها توجه عميق به نعمتهاىالهى و مخصوصا، دستورات دينى و هدايت انبياء و اولياء و به كار بستن آنهاست تا پساز آن ، شوق به ثواب او حاصل شود و با تداوم بخشيدن بهاعمال صالح ، مراتب شوق و صفات جمال و جلال الهى سپس به ذات مقدسشحاصل شود كه هر يك از اين مراتب يك لوازم عملى و حالى دارد كه تاحاصل نشود به مرتبه بالاتر از آن نمى توان رسيد و يكى از آن لوازم در تمامىمراحل ، خواستن از حق تعالى است كه نفس ما را اين گونه قرار دهد.
علاوه بر اينكه ايا دعاها مطلق است آخرين مرحله اين اوصاف راشامل مى شود زيرا خواسته اند كه انسان همتش بلند باشد و توان رسيدن به آن نهايترا نيز داراست و تا اين طلب نباشد و عنايت الهىشامل حال بنده نشود كار او به جايى نمى رسد از اين جهت در اين فراز از خداوند مىخواهيم كه جان ما را مشتاق به لذات لقايت قرار بده .
فصل دهم : برداشتن توشه تقوى براى روز جزا 
متزودة التقوى ليوم جزائك
معناى تقوا و اهميت آن  
شخصيت واقعى و حقيقى انسان وابسته به دو امر استاول بينش او نسبت به ارتباط وجودى به حق تعالى و رجوعش به او، دوم پياده كردن اينبينش ‍ در زندگى عملى و رفتارى ، حفظ كردن وجود خود با تمامى تمايلاتش از رفتنبرخلاف طريقه اى كه بينش ايمانى و گرايش فطرى او اقتضاء مى كند تقوا ناميده مىشود، به فرموده على عليه السلام التقوى اجتناب (873)، (تقوى اجتناب و دورىاست ) و آن يگانه سبب ظهور ايمان و حفظ آن مى باشد، التقوى حصن المؤ من (874)،(تقوى موجب حفظ مؤ من است ) و اساس تمامى خوبيهاى (875) ديگر و قوى ترينپايه (876) ايمان ، و موجب پاك شدن اعمال ،(877) و شريف ترين و بهترين لباسبر قامت انسانيت ،(878) و دواى دردهاى باطنى انسان (879) و بهترين توشه(880) و ذخيره (881) براى عالم آخرت است . براى اهميت آن همين بس كه موجب رسيدنبه حيات (882) پاكيزه در دنيا و آخرت و شرافت (883) دنيا و آخرت وسود(884) هر دو مى باشد، و تقريبا تمامى انبيايى كه قرآن (885) دعوت ايشان راذكر كرده ، دعوت به توحيد و تقوى با هم بوده است .
جايگاه تقوى در سير تكاملى  
با مراجعه دقيق به آيات و روايات به دست مى آيد كه تقوى از لوازم اوليه سيرتكاملى انسان از ابتدا تا انتها مى باشد و آن محدود به مرتبه خاصى از سير وجودىانسان نيست و وصف مرتبه معينى از مراتب ايمان نمى باشد برخلاف اوصاف ديگرى كهدر قرآن و روايات براى انسانهاى صاحب كمال آورده شده مانند احسان ، اخبات ، اخلاص وخلوص و... كه هر يك درجه معينى از ايمان را نشان مى دهد بلكه تقوى از اولينمراحل ايمان كه اعتقاد قلبى باشد موجود است تا آخرينمراحل آن ، لكن در هر مرتبه اى بگونه خاصى ظهور مى كند. در مرحله اعتقاد، به حفظ قلباز تزلزل در عقيده حق و راه يافتن شك و شبهه در آن و گرايش به عقايد باطله و خرافىمعنا پيدا مى كند و در مرحله عمل ، اول به حفظ وظايف لازم بندگى و پياده كردن آنها واجتناب از مخالفت و ارتكاب دستورات نهى شده مى باشد، دوم به حفظ دستورات مستحبهو ترك مكروهات شرعيه است و در مرحله اخلاق ، به حفظ روح از آلوده شدن به اوصافرذيله و تصميم بر اتصاف به اوصاف حميده مى باشد، و در مرحله سير توحيدى وپرورش سر انسان ، به حفظ باطن از انگيزه هاى غير خدايى و سپس از توجه به غيرخداوند متعال و تمركز جان در ذكر الهى است . هر يك از اين امور جزئيات بسيارى دارد كهدر شرع مقدس بيان شده و در تمامى آنها نياز به راهنما وجود دارد و هر كدام راهنماىخاصى دارد و بايد مواظب بود كه هر كدام را از راهنماى خاص خود طلب نمود و هر كسى همدر هر امرى دخالت نكند مگر كسى كه به تمامى آنها آگاهى و اشراف عملى داشته باشد،و بايد توجه داشت كه هر مرتبه اى از آن زمينه صعود به مرتبه بالاتر مى باشد.
مراتب تقوى  
از بيانات گذشته اجمالا به دست مى آيد كه براى تقوى مراتبى است - كه اكنون درصدد بيان مراتب به طور تفصيل نيز نمى باشيم بلكه مقصود توجه به مراتب داشتنتقوى است - از آنجا كه حالت تقوى در اثر اطاعت از فرامين الهى به وجود مى آيد وخداوند متعال نيز در تمامى شئون وجوديه انسان دستوراتى اعم از واجب و مستحب ، حرام ومكروه دارد و هر مقدار از اين دستورات اطاعت شود مرحله اى از تقوا تحقق پيدا كرده است وانسان هر مرتبه اى از آن را داشته باشد مطلوب است و در سير تكاملى قرار گرفته استهمان طور كه مى فرمايد: فاتقوا الله مااستطعتم و اسمعوا و اطيعوا و انفقوا خيرالانفسكم (886)، (پس ، از خدا بترسيد آن مقدار كه مى توانيد و گوشدهيد و اطاعت كنيد و انفاق كنيد، - اين امور - بهتر است براى جانتان ) لكن خداوند از ماخواسته است كه همت خود را بلند قرار دهيم حق تقوى را داشته و در برابر تمامى فرامينالهى تسليم قلبى و عملى شويم به گونه اى كه هيچ شائبه معصيت و كفران نعمت ونسيان و غفلت و خوبينى در برابر او و دستوراتش پيش نيايد و اين درجه اعلاى اسلاماست از اين جهت مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لاتموتن الاو انتم مسلمون (887)، (اى مؤ منين ، حق تقواى خداوند را داشته باشيد وجز در حالت تسليم مطلق در برابر او جان ندهيد) و امام صادق عليه السلام حق تقوا رااين گونه بيان فرمودند: يطاع و لايعصى و يذكر فلاينسى و يشكر فلايكفر (888)، (خداوند اطاعت شود و معصيت نشود، و ياد مى شود پس فراموشنگردد و شكر شود و كفر ورزيده نشود) و در روايت ديگر على عليه السلام مى فرمايد:(به خدا سوگند جز اهل خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله به اين آيه شريفهعمل نكرده است ، او را ياد كرده و فراموشش نمى كنيم و شكرش كرده پس كفرانش نمى كنيمو اطاعتش كرده و معصيتش نمى كنيم ، صحابه عرض كردند ما نمى توانيم به اين آيهعمل كنيم ، خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود: پس هر مقدار مى توانيد تقوى داشتهباشيد(889)) و آياتى كه اوصاف كلى متقين را ذكر مى كند معرف مرتبه عاليه اىاز آن مى باشد و آن همان به صدق مطلق بودن در اعتقادات واعمال و كردار برمى گردد و در اين رابطه مى فرمايد: والذى جاء بالصدق وصدق به اولئك هم المتقون (890)، (و كسى كه صدق قرآن - را بياوردو آن را تصديق نمايد ايشان متقين مى باشند) اين تصديق تسليم مطلق قلبى و عملى دربرابر حق تعالى است كه در آيه 77 سوره بقره نمونه هايى از آن بيان شده است كهنمونه بارز و كامل آن ائمه عليهم السلام لكن مطابق فرمايشاتشان ، اختصاصى بهايشان ندارد و بعضى از آثار تقوى مربوط به اين مرتبه از تقوى مى شود چنانچه ذكرخواهد شد.
آثار تقوى  
در قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم السلام آثار گوناگون و بسيارى براى تقواذكر شده است كه بعضى از آنها مشترك است براى تمامى مراتب تقوى ، لكن اثر هرمرتبه اى به طور متمايز ذكر نشده و ما نيز آنها را به طور كلى بر طبق آيات قرآنىذكر مى كنيم .
الف - همراهى (891) يا نصرت خداوند: اين از مهم ترين آثار تقواست كه هر كس ‍بخواهد خود را حفظ كرده و از مرز بندگى تجاوز نكند و حق خداوند را مراعات نموده و حفظنمايد خداوند عنايت خاصى را به او كرده به گونه اى كه او هم بنده اش را حفظ كرده ودريچه هايى را برايش مى گشايد على عليه السلام مى فرمايد: من اتقى اللهوقاه (892)، (كسى كه خدا را حفظ كند خدا نيز او را حفظ مى نمايد) ودر وصياياى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به اباذر آمده است كه : يا اباذراحفظ الله يحفظك ، احفظ الله تجده امامك (893)، (اى اباذر؛ خدا را حفظ كنتا تو را حفظ كند، خدا را حفظ كن تا او را پيش رويت - از جهت آشكار شدن تام خداوند و الااو مكان نداردبيابى ).
ب - روشنايى به دسيسه هاى شيطان : تقوى براى صاحبش نورانيتى را مى آورد كه باآن عيوب نفسانى و عملى و نيز راههاى نفوذ شيطان را مى فهمد و اين يكى از رمزهاىموفقيت انسان در مسير تكامل مى باشد از اين جهت قرآن كريم مى فرمايد: انالذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون (894)،(همانا كسانى كه با تقوى هستند هنگامى كه گروهى از شياطين با ايشان تماسگرفته و بخواهند وسوسه كنند، ناگهان متذكر شده و بينا مى شوند)، على عليهالسلام نيز مى فرمايد: كسى كه تقوى شعار قلبى او باشد هدايت مى شود(895)).
ج - قبولى اعمال : از آنجا كه هدف اصلى از دين الهى ،تكامل روحى است و آن جز با قبولى اعمال از طرف خداوندمتعال محقق نمى شود، بنابراين شرط قبولىاعمال تقوى و پاكدامنى و در مسير آن قدم برداشتن است از اين جهت قرآن مى فرمايد: للّهللّه انما يتقبل الله من المتقين
(896)، (همانا خداوند فقط از متقينقبول مى كند) على عليه السلام نيز مى فرمايد: لايقل عمل مع التقوى و كيف يقل ما يتقبل (897)، (عملى با مراعات تقوى وحفظ خداوند كم نخواهد بود و چگونه آن عملى كهقبول مى شود كم باشد؟).
د - رسيدن به رحمتهاى خاص خداوند: خداوندمتعال به مقتضاى ربوبيتش ‍ به تمامى موجودات آنچه را لازمه وجودشان باشد عنايت مىفرمايد و از جمله انسان كه هم به جهت تكوينى او توجه دارد و هم به جهتتكامل اختيارى و تشريعى او، از اين جهت براى او انبياء و اولياء را معين فرموده است لكنپس از پذيرفتن هدايت الهى و به كار بستن آن ، عنايتهاى خاص به اين افراد نيز داردكه ديگران از آن محرومند و اين همان تقوى است كه موجب ظهور ايمان مى شود و مىفرمايد:
و رحمتى وسعت كل شى ء فساء كتبها للذين يتقون ...
(898) (و رحمتم هر چيزى را فراگرفته است پس ‍ آن را براى كسانى كه تقوى و...داشته باشند لازم مى گردانم ) و همچنين ايشان مورد محبت (899) خداوند قرار گرفتهو قرآن براى آنها هدايتهاى (900) ويژه اى خواهد داشت و ولايت (901) الهىشامل حال ايشان مى شود و در نهايت ايشان از اولياى (902) خداوند قرار گرفته كهنه خوفى بر ايشان مى باشد و نه حزنى (نه از گذشته اندوهى دارند و نه از آيندهامور دنيائيشان ).
ه - بازگشت به آسايش : چون تقوى موجب پاكى انسان از لغزشها و كدورتهاى باطنىمى شود، رجوع چنين شخصى در آخرت نيز به مقام امن و آسايش از آلودگيها و رسيدنمكروهى به ايشان مى باشد از اين جهت قرآن كريم مى فرمايد: ان المتقين فىمقام امين فى جنات و عيون (903)، (همانا متقين در جايگاه امنى در باغها وچشمه ها خواهند بود) و همچنين ايشان به جايگاه صدقنائل مى شوند به طورى كه تمامى وجودشان را صدق فرامى گيرد يعنى حقايق بدونپرده و بدون شائبه خلاف حقيقت و بطلان پذيرى ، بر ايشان ظهور مى كند، همان طوركه قرآن مى فرمايد: ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر (904)، (همانا اهل تقوى در باغستانها و نهرها در جايگاه صدق نزد مالكبا اقتدار مى باشند) اين مقام ظهور مالكيت مطلقه حقيقيه خداوندمتعال است براى ايشان بدون بودن مانعى ، اين مقام در روايات (905) براى على عليهالسلام و شيعيان آن حضرت اختصاص داده شده است .
و - گشايش در امور: خداوند متعال علاوه بر عنايتهاى ويژه روحى و آخرتى براى متقين ،عنايت خاصى به ايشان نسبت به برخورد با امور و مشكلات دنيايى دارد، زيرا ايشانارتباط روحى و عملى با خداوند متعال از روى صدق برقرار كرده ، و در اين رابطه كهقهرا با مشكلاتى مواجه مى شوند - زيرا انسان متقى حاضر نيست با هر شرايط اجتماعىو عملى بسازد از اين جهت در تنگناهاى خاصى قرار مى گيرد - خداوندمتعال نيز براى آنها مسائل را به گونه اى پيش مى آورد كه دغدغه خاطرشان از بينبرود يا با گشايش ‍ ظاهرى به گونه اى كه خود آنها نيز فكر آن را نمى كرده اند و يابا گشايش ‍ روحى به طورى كه - پس از انجام وظايف ظاهرى براى اداره زندگى خود وتلاش براى رفع مشكلاتشان - اگر آنها برطرف نشد مى فهمند كه حتما مصالحى وجوددارد كه آنها را به اين ابتلائات انداخته و خداوند حكيم آنها را مى داند و نمى خواهد آنها ازخودش جدا شوند آنجاست كه حالت رضايت به داده هاى خداوند برايشان پيش مى آيد واين حالت از گشايش ‍ ظاهرى بدون داشتن اين حالات خيلى بهتر است از اين جهت خداوند مىفرمايد: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و منيتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قدجعل الله لكل شى ء قدرا... و من يتق الله يجعل له من امره يسرا (906)،(و كسى كه تقواى خدا را داشته باشد او برايشمحل خروجى - گشايشى - قرار مى دهد و از آنجا كه گمان نمى كرده است رزقش را مى دهدو كسى كه بر خداوند توكل كند او كافيش خواهد بود زيرا خدا رساننده امرش مى باشد وبراى هر چيزى اندازه اى قرار داده است ... و كسى كه خدا را حفظ كند براى او از اموراتش ‍آسانى و گشايش قرار مى دهد) على عليه السلام نيز مى فرمايد: من اتقى اللهسبحانه جعل له من كل هم فرجا و من كل ضيق مخرجا (907)، (كسى كهتقواى خداوند سبحان را داشته باشد او برايش از هر هم و غمى فرج و از هر تنگنايىمحل خروجى قرار مى دهد).
نتيجه بحث  
بحث در تقوى و اوصاف متقين بحث طولانى لازم دارد لكن با اين فراز زيارت مناسب نمىباشد همين مقدار از بحث براى اينكه مفاد اين فراز روشن شود كه ما در مقام خواستن از حقتعالى چه مطلبى را بخواهيم كافى است و نتيجه آن شد كه توشه تقوى چون وسيعاست و مراحل عاليه اى از ايمان را شامل مى شود كه همان طور كه بعضى از اين آثارى كهگفته شد براى مراحل پايين تقوى نمى باشد از اين جهت بايد همت را عالى قرار داد و ازخداوند كريم وجود مطلق آن مرحله اعلا را خواست و در مقامتحصيل شرايط و مقدمات آن نيز قرار گرفت .
فصل يازده : به روش اولياى خدا درآمدن 
مستنة بسنن اوليائك
معناى سنت و تحليل آن  
سنت به معناى روش مى باشد لكن بايد دقت كرد كه روش در چه چيزى مقصود است و نيزبايد توجه داشت كه هر قوم و گروهى به لحاظ شرايط مكانى و زمانى در اموراتدنيايى و روابط اجتماعى يك آداب و رسومى را براى خود مقرر مى كنند كه نوعا ريشههاى واقعى ندارند ولى آن وقت روشهاى عملى و اخلاقى واقعيت داشته و مطلوب است - براىانسان با هر خصوصيتى كه باشد - كه ريشه هاى فطرى داشته باشند. البته اينريشه ها و تمايلات فطرى در تمامى انسانها يكى است مانندميل به حقيقت يابى و زيبايى طلبى و خودخواهى وامثال آن ، و نيز فراگير بوده و تمامى ابعاد وجودى او اعم از فردى ، اجتماعى ، روحى ومادى را شامل مى شود به گونه اى كه اهداف واقعى وجود او رادنبال كرده و محقق مى گردانند و لذا جز در پرتو اديان الهى دست نخورده ، محقق نمىشود زيرا اين روشها در اين اديان از ناحيه كسى است كه خالق و رب انسان است كه هم مىداند چگونه موجودى آفريده و هم مى داند براى چه چيزى او را آفريده است و هم راه وروش دقيق رساندن او را به هدف واقعى مى داند از اين جهت مى فرمايد: فاقموجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليهالاتبديل لخق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لايعلمون (908)،(پس چهره دلت را به سوى دين پابرجا قرار بده فطرت خدايى كه مردم را بر آنخلق كرد و تغيير و تبديلى براى خلقت او نيست اين است دين پابرجا و لكن اكثر مردم نمىدانند) و در جاى ديگر آن تمايل حقيقى انسان را بيان كرده و همان را دين قيم معرفىفرموده است و آن عبوديت خداوند متعال است ، امر ان لاتعبدوا الا اياه ذلك الدينالقيم ولكن اكثر الناس ‍ لايعلمون (909)، (خداوند امر كرده است كه جزاو را نپرستيد اين است دين پابرجا ولكن بيشتر مردم نمى دانند) شايد علت عدم آگاهىبيشتر مردم از اين تمايلات حقيقى در وجودشان ، همان سرگرمى به امور پيش ‍ روى خودو تمايلات حسى آنها باشد كه موجب مى شود قواى عقلى خود را به كار نبندند تا آنتمايلات درونى شكوفا شده و جهت پيدا كنند. زيرا تمايلات فطرى مانند تمايلاتغريزى و طبيعى در انسان ، خود به خود شكوفا نمى شود و اگر انسان يكى از قواى مهمدرونى خود را - عقل - كه نقش ‍ اساسى در وجودش ايفا مى كند به كار نگيرد آن واقعياتوجودش ظهور نمى كنند از اين جهت يكى از دستورات اكيد انبياء به كار بستنعقل (910) است و كار آنها هدايت و شكوفايى آن مى باشد همان طور كه على عليهالسلام مى فرمايد: و يثيروا دفائن العقول (911)، (انبياء آمدندتا گنجينه هاى عقلها را بيرون بياورند) و آنوقتى اين روشها نقش اساسى را در وجودانسان مى گذارد كه با بينشهايش نسبت به خود و جهان و مبداء و معاد او پيوند حقيقىداشته باشد و اين كار فقط از بيانات دين حق ساخته است كه در نهايت كار هم آن فقط مفيدخواهد بود و حقانيتش ظهور خواهد كرد كه اگر انسان در مسيرش بوده بهره مند مى شود،قرآن كريم مى فرمايد: يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان الله هو الحقالمبين (912)، (روز قيامت خداوند جراى حق ايشان را بتمامه مى دهد و مىفهمند كه خداوند حق آشكار بوده است ) و بطلان غير حق تعالى و غير روش حق ظاهر مىشود آنگاه كسانى كه در آن مسير بوده اند به خسران آن مى رسند، قرآن مى فرمايد: للّهللّه و نزعنا من كل امة شهيدا فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا ان الحق للهوضل عنهم ما كانوا يفترون (913)، (و از هر گروهى گواهى مى گيريمو مى گوييم برهان خود را بياوريد پس مى فهمند كه حق براى خداست و آنچه را كهافتراء مى بستند گم مى شود) و در جاى ديگر مى فرمايد: وضل عنهم ما كانوا تزعمون (914)، (و آنچه را كه گمان مى كرديد ازشما گم مى شود) و نيز مى فرمايد: و القوا الى الله يومئذ السلموضل عنهم ما كانوا يفترون (915)، (و در روز قيامت پيوند آشتى را بهسوى خدا مى افكنند و آنچه را كه افترا مى بستند از ايشان گم مى شود). و چون انسانبه لحاظ ساختمان وجوديش ناگزير است كه از روشهايى تبعيت كند تا زندگانيشسامان گرفته و تاءثير مطلوبى در وجودش بگذارد، بناچار با كمى دقت و رعايتانصاف حكم مى كند آن روشى كه با اين ساختمان منطبق است و خاستگاه آن است يا به طوراحتمال اين گونه است ، لازم است تبعيت شود و روشهاى ديگر ناديده گرفته شود قرآنكريم در اين زمينه مى فرمايد: افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا انيهدى فمالكم كيف تحكمون (916)، (آيا كسى كه به سوى حق هدايت مىكند سزاوار تبعيت است يا كسى كه هدايت نمى كند مگر اينكه هدايت شود پس چيست شما را،چگونه حكم مى كنيد؟) و امام رضا عليه السلام نيز به آن زنديقى كه نزد ايشان آمدفرمود: (اگر سخن شماانكار مبداء و معاد و رسالت انبياء - درست باشد كه اين چنين نيست، آيا ما با شمان مساوى نيستيم ؟ و نماز و روزه و زكات و اقرار ما ضررى براى ما ندارد،آن شخص ساكت شد، امام فرمود: اگر سخن ما حق باشد كه اين چنين است ، آيا شما هلاكنشديد و ما نجات نيافته ايم ؟(917)) شبيه اين سخن را امام صادق عليه السلام بهابن ابى العوجاء كه يكى از زنديقهاى زمانش بود فرموده (918) است .
مراتب روش اولياء و كامل ترين آنها 
پس از اينكه معلوم شد كه بهترين روشها آن است كه با فطرت انسان انطباقكامل داشته باشد و آن فقط روش انبياء عليهم السلام مى باشد بايد توجه داشت كهايشان يك سلسله معارف و روشهاى عملى و اخلاقى مشتركى دارند و آن دعوت به توحيد وتوجه به معاد و سفارش بندگى و اطاعت (919) پروردگار و تبعيت از تقوى واصول كلى اخلاقى است ، و يك سلسله روشهاى (920) عملى خاصى دارند كه آنبستگى دارد به شرايط مكانى و زمانى خاص هر يك از ايشان ، و اگر دين جديد، دينقديم را نسخ مى كند آن احكام خاص را برداشته و احكام خاص ديگرى را جايگزين آنها مىكند و يا احكام آن را تكميل مى نمايد - اين مطلب بحث عميقى دارد كه مربوط به اين بحثنمى شود - در عين حال ايمان به حقانيت تمامى آنها نسبت به زمانهاى خودشان لازم است وكفر به بعضى از آنها مستلزم كفر به ديگران نيز مى باشد. قرآن كريم مى فرمايد: آمن الرسول بما انزل اليه من ربه والمؤ منونكل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لانفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعناغفرانك ربنا و اليك المصير (921)،(رسول به آنچه كه از طرف پروردگارش به سوى اونازل مى شود ايمان دارد و تمامى مؤ منين به خدا و ملائكه و كتابها و رسولان الهى ايمانداشته - مى گويند - بين هيچ يك از رسولانش فرق نمى گذاريم و مى گويندپروردگارا گوش داديم و اطاعت كرديم مغفرتت را به سوى توست بازگشت ) ودرباره كسانى به بعضى از ايشان كفر مى ورزند مى فرمايد: ان الذين يكفرونبالله و رسله و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤ من ببعض و نكفرببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون (922)،(همانا كسانى كه به خدا و رسولانش كافر شدند و مى خواهند بين خدا و رسولانش ‍جدايى بيفكنند و مى گويند به بعضى ايمان داشته و به بعضى كافر هستيم و مىخواهند بين آنها يك راهى را براى خود بگيرند، ايشان واقعا كافر مى باشند). لكنتسليم در برابر تمامى آنها منافاتى با اعتقاد به فضيلت داشتن بعضى بر ديگرانندارد و نيز منافات ندارد كه بايد در هر زمانى التزام قلبى و عملى نسبت به يك دينخاص داشت . قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: تلكالرسل فضلنا بعضهم على بعض (923)، (اين رسولان را بعضى بربعضى ديگر تفضيل داديم ) بنابراين اساس دعوت ايشان پس ‍ از دعوت به اعتقاداتتوحيدى و انجام اعمال صالح ، رسيدن به بندگى حقيقى خداوندمتعال است به گونه اى كه انسان در عالم موجود مستقلى را در تمامى شئون هستى جزخداوند متعال نبيند و زمام همه امور حتى وجود خود را به او بدهد كه از اين مقام ، به مقامولايت الهى و مقام خلوص ‍ و صلاح ذاتى تعبير مى شود و با اين ديدگاه روش انسان درزندگى به طور كلى دگرگون شده و از عمقى برخوردار مى شود كهقبل از اين آن را نداشته است و فقط يك سلسله راه و روشهاى صالحى را انجام مى داده است، لكن با اين ديدگاه خود را در تمامى اين شئون هيچ كاره مى بيند. قرآن كريم با اينكهتمامى انبياء را داراى مقام خلوص و صلوح - پاكى ذاتى - معرفى مى كند(924) معتقاضاى ملحق (925) شدن به صالحين را از خداوندمتعال دارند و در ميان متقاضيان خداوند فقط به حضرت ابراهيم عليه السلام (926) وعده ملحق شدن به ايشان را در آخرت داده است ، از اينجا معلوم مى شود يك مقام اعلايىبراى صلوح وجود دارد كه ايشان تقاضاى ملحق شدن به آن را مى كرده اند، قرآن كريمپيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله را از زبان مقدسش صاحب اين مقام معرفى مىكند آنجا كه ايشان خداوند متعال را ولى مطلق خود دانسته كه او ولى صالحين است و اينبيانگر آن است كه ايشان به مقامى از ايمان و بندگى رسيده اند كه زمام هستى و شئونهستى خود را به خداوند ديده و داده است ، ان ولى الله الذىنزل الكتاب و هو يتولى الصالحين (927)، (همانا ولى من آن كسى استكه كتاب را نازل كرد و او ولى صالحين است ) و سنت و روش او نيز مطابق همين بينش وديدگاه عميق از هستى مى باشد كه ديگران را به آن دعوت مى كند آنجا كه مى فرمايد: قل هذه سبيلى ادعو الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا منالمشركين (928)، (بگو اى پيامبر، اين است راه من كه با بينايى دعوتمى كنم به سوى خدا، خود و تابعينم را و خداوند منزه است و من از مشركين نمى باشم ).
بنابراين هر چند روش تمامى انبياء عليهم السلام روش توحيدى است لكن روش پيامبراكرم صلى الله عليه و آله توجه به نهايت درجه توحيد و بندگى و عميق ترينمراحل آن كه رسيدن به توحيد ذاتى و مستقر شدن در آن است ، مى باشد، از اين جهت اوسيد و اشرف انبياست و دينش خاتم و اكمل اديان الهى مى باشد، و در اين فراز از خداوندمتعال تقاضا مى كنيم كه ما را به سنت تمامى اولياء و انبيايش بويژه به سنت خاتماولياء يعنى پيامبر اكرم و اهل بيت گرامش عليهم السلام قرار داده و ثابت قدم نگه دارد -انشاء الله . على عليه السلام نيز مى فرمايد: واقتدوا بهدى نبيكم فانهافضل الهدى و استنوا بسنته فانها اهدى السنن (929)، (و اقتدا كنيد بههدايت پيامبرتان زيرا آن برترين هدايتهاست و به سنت او در بيائيد زيرا آن هدايت كنندهترين سنتهاست ) و در كلام ديگر مى فرمايد: و الرد الىالرسول الاخذ بسنته الجامعة غير المفرقة (930)، (و برگشتن به طرفرسول ، گرفتن سنت جامع اوست كه جدايى نمى افكند - بين انسانها يا بين ابعاد وجودانسان -) و در سخن ديگر نمودارى از اين سنت را بيان مى فرمايد: سيرتهالقصد و سنته الرشد و كلامه الفصل و حكمهالعدل (931)، (روشش ميانه و سنتش رشد دادن و كلامش جداكننده - بين حقو باطل - و حكمش عدل مى باشد). از اين جهترسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سخنى جز باعمل قبول نمى شود و قول و عملى جز با نيتقبول نمى شود و سخن و عمل و نيتى جز با مطابقت داشتن با روش اولياء دينقبول نمى شود(932)). در روايتى على عليه السلام از آن حضرتنقل مى كند كه فرمودند: (بر شما باد بر سنت ، پسعمل كمى كه مطابق با سنت باشد بهتر است ازعمل زيادى كه با بدعت باشد - مطابق با راءى خود بدون اخذ از دين باشد به گونه اىكه آن را از دين بداند(933)).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation