بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیمای مخبتین ( شرح زیارت اَمین اللّه ), شیخ محمود تحریرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     SIMA0001 -
     SIMA0002 -
     SIMA0003 -
     SIMA0004 -
     SIMA0005 -
     SIMA0006 -
     SIMA0007 -
     SIMA0008 -
     SIMA0009 -
     SIMA0010 -
     SIMA0011 -
     SIMA0012 -
     SIMA0013 -
     SIMA0014 -
     SIMA0015 -
     SIMA0016 -
     SIMA0017 -
     SIMA0018 -
     SIMA0019 -
     SIMA0020 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

شيفتگى دل مخبتين براى خداوند  
همان طور كه بيان شد هر يك از مراتب ايمان آثارى را در ظاهر و باطن انسان به جا مىگذارد، بيشترين اثر براى روح و جان اوست كه مبداء نزديك تمامى فعاليتهايش مىباشد زيرا وقتى اعتقاد راسخ به ارتباط وجودى با خداوندمتعال داشت و اين اعتقاد را در مرحله عمل نشان داد تدريجا عنايات الهىشامل حالش شده و مورد محبت مخصوص او قرار مى گيرد، همان طور كه خودش مى فرمايد: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (1018)، (بگواى پيامبر به مؤ منين ، اگر ادعا مى كنيد كه خدا را دوست داريد پس از من تبعيت كنيد تا خداشما را دوست داشته باشد) محبت خداوند نسبت به بنده اى آثارى دارد و آن برطرفكردن موانع قلبى بين او و خودش مى باشد، اين موانع همان تعلقات قلبى به غير حقمى باشد و وقتى اين تعلقات از چهره دل زدوده شود تعلق به حق تعالى و كشش بهسوى او در آن ظهور مى كند از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اذاتخلى المؤ من من الدنيا سما و وجد حلاوة حب الله و كان عنداهل الدنيا كانه قد خولط و انما خالط القوم حلاوة حب الله فلم يشتغلوا بغيره (1019)، (هنگامى كه مؤ من از دنيا خالى شد بالا مى رود و شيرينى محبت خداوند را مىچشد و نزد اهل دنيا مانند آن مى ماند كه ديوانه شده است لكن شيرينى محبت خداوند ايشان راديوانه كرده است پس به غير او اشتغال ندارند) همان طور كه در اين روايات و فرمايشعلى عليه السلام (1020) نيز درباره متقين آمده اثر محبت الهى نسبت به بنده اىشيرينى محبت و ارتباط با حق تعالى است كه چيزى جز او به اين بنده آرامش نمى دهد واين ارتباط به گونه اى است كه حاضر نيست با ديگرى ارتباط برقرار كند و تحتفرمان غير او و اوليايش رود تا جايى كه ديگران كهحال او را مشاهده مى كنند خيال مى كنند ديوانه شده است چون مانند ديگران تابع هوى وهوس نيست و تمامى تعلقات خود را تابع تعلق به مولايش قرار داده به گونه اى كهجز به او اشتغال ندارد، از اين جهت على عليه السلام پس از سفارشات زياد به مراعاتتقوا مى فرمايد: و كونوا عن الدنيا نزاها و الى الاخرة و لاها (1021)، (و از دنيا پاك و عفيف النفس باشيد و به آخرت مشتاق و شيفته باشيد) وتا از تعلقات مادى قطع علاقه نشود اين حالتحاصل نمى شود و قطع تعلقات مادى با جهت دادن آنها مطابق دستور دينحاصل مى شود از اين جهت آن موجوداتى كه اين تعلقات را ندارند سراپاى وجودشانحالت وجد و وله به حق تعالى است على عليه السلام درباره ملائكه مى فرمايد: و وقطعهم الايقان به الى الوله اليه ، ولم تجاوز رغباتهم ما عنده الى ما عند غيره ، قدذاقوا حلاوة معرفته ، و شربوا بالكلاس الروية من محبته ... (1022)،(و يقين به خداوند ايشان را بريده است به شدت اشتياق به او وميل ايشان تجاوز نكرده است از آنچه نزد او است به طرف آنچه غير اوست ، بتحقيقشيرينى معرفت او را چشيده اند و از كاسه سيراب كننده اى از محبتش نوشيده اند) البتهانسانى كه داراى اين همه تعلقات است و با مجاهده آنها را جهت دهد تا آن تعلقات به يكتعلق حقيقى كه توجه خالص به خداوند متعال استمبدل شود و محبت الهى در آن دل ساكن گرديده و شيرينى محبت و معرفت او را بچشد قطعااشرف از ملائكه اى خواهد بود كه اين مجاهدات عظيمه را لازم ندارند و اين حالات رفيعه رادارند از اين جهت حق تعالى در اوصاف اهل آخرت مى فرمايد: (چيزى ايشان را از خداوندبه اندازه چشم برهم زدنى مشغول به خود نمى كند، زيادى خوراك و سخن گفتن و لباسرا نمى خواهند، مردم نزد ايشان مرده هستند و خداوند نزد ايشان زنده كريمى است كه نمىميرد، پشت كنندگان را از روى كرم مى خوانند، و روى آورندگان را لطف زيادى مى كنند،بتحقيق دنيا و آخرت نزد ايشان يكى شده است مردم يك دفعه مى ميرند ولى ايشان هر روزهفتاد مرتبه مى ميرند به واسطه مجاهده با خويش و هواهاى خويش و شيطانى كه دررگهاى ايشان جارى است ... در قلب او اشتغالى به مخلوقى را نمى بينم ، پس به عزتو جلالم سوگند او را حتما به زندگى پاكيزه زنده مى كنم تا وقتى كه روحش بخواهد ازجسمش مفارقت كند ملك الموت را بر او مسلط نمى كنم و روح او را كسى جز من قبض نمى كندو تمامى درهاى آسمان را برايش باز مى كنم و تمامى پرده ها را از روى او برطرف مىكنم ... و بين من و روح او پرده اى نمى باشد و هنگام قبض روحش با آمدنش به نزدم به اوخوش آمد مى گويم ... پس اى كاش مى ديدى اى پيامبر چگونه ملائكه آن روح را مىگيرند و دست به دست مى دهند(1023)) اين چنين اوصاف را خداوندمتعال به عنوان بالا رفتن ايمان بيان كرده است ، اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه ، (1024) (كلمات پاكيزه به سوى او بالا مىرود و عمل صالح آن را بالا مى برد) مراد از كلمات پاكيزه همان اعتقادات صالح است كهطبق موازين محكم عقلى باشد و اين اعتقادات باعمل صالح و پيروى دقيق از كتاب و سنت ، روشن تر شده به گونه اى كهدل انسان را دگرگون و متحول مى سازد تا جايى كهدل از غير حق تعالى بريده مى شود و جز به او شيفتگى و اشتياق نمى ورزد و چنين دلىاگر در هنگام مشكلات ، از خداوند متعال برطرف شدن آنها را طلب كند قطعا خداوندمتعال آن را برآورده مى كند همان طور كه على عليه السلام مى فرمايد: ولو انالناس حين تنزل بهم النقم ، و تزول عنهم النعم ، فزعوا الى ربهم بصدق من نياتهم ،و وله من قلوبهم ، لرد عليهم كل شارد، و اصلح لهمكل فاسد (1025)، (و اگر مردم هنگامى كه عذابها برايشاننازل مى شود و نعمتها از ايشان زايل مى گردد، با نيتهاى صادق و وله و اشتياقدل به پروردگارشان پناه مى بردند و زارى مى كردند حتما هر نعمتى را كه برطرفشده ، برمى گرداند و هر فسادى را برايشان اصلاح مى كرد)، بنابراين حالت اخباتيك نحوه شيفتگى و دلدادگى به حق تعالى براى شخص ايجاد مى كند كه در برابر او ودستوراتش هيچ وجودى از خود نشان نداده و جز آن را حق نمى داند، اين حالت شدت محبت بهاو را مى رساند كه از آن به وله تعبير شده است و گاهى به آن جنون هم گفته مى شودچون انسان مجنون به كارهاى عقلا اعتنايى نداشته ،دنبال كار خودش مى باشد و حركات خاصى از او ظهور مى كند، اين چنين شخص نيز بهعقلايى كه در مسير واقعى عقل قرار نگرفته وعقل را تابع هوى و هوس ‍ خود كرده اند، نيز اعتنايى ندارد،دنبال حق و شيفتگى به او و دستوراتش ‍ مى باشد و همان طور كه در اوصافاهل آخرت ذكر شد ايشان مردم را مرده حساب مى كنند و براى آنها و روشهايشان حسابىباز نمى كنند همان گونه كه انسان براى موجود مرده حسابى باز نمى كند و على عليهالسلام درباره اين چنين انسانهايى مى فرمايد: و انى لمن قوم لاتاءخذهم فىالله لومة لائم (1026)، (و همانا من از قومى هستم كه در راه خدا بهسرزنش كننده اى اعتنا نمى كند) و اين گونه بودن را نيز به فرزندش امام حسن عليهالسلام وصيت مى نمايند.(1027)
فصل پانزدهم : باز بودن راههاى به خدا براى راغبين 
و سبل الراغبين اليك شارعة
راههاى انسان به سوى خدا 
بيان شد كه انسان با خصوصيات وجوديه اش براىكمال مطلوب و هدف بالذاتى آفريده شده استو به اين هدف جز از طريق راههاى معينى كهاز طرف خالق او معرفى شده باشد و تمامى ابعاد وجودى او راشامل شود، نمى توان رسيد. اين ابعاد، شامل بعد اعتقادى ، روحى و تمايلات گوناگونمادى - احساسات و عواطف و... مى شود. قرآن كريم مى فرمايد: و ان هذا صراطىمستقيما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون (1028)، (و اينكه اين است راه راست من پس آن را متابعت كرده و راههاىديگر را تبعيت نكنيد تا شما را از راه خدا جدا كند اين امرى است كه خدا شما را به آنسفارش كرده است شايد باتقوا شويد) راههايى كه نهى شده ايم از تبعيت آنها راههايىاست كه يا از راه اعتقاد ما را از خدا جدا مى كند يا از راه صفات ذميمه ، كه عبارتند ازكفر،(1029) شرك ،(1030) نفاق ،(1031) هواهاى نفسانى (1032)، ظلم،(1033) گناه (1034) و جرم و كسانى كه گمراهند(1035) و گمراه مى كنند ومانع از راه خدا مى شوند و راه جاهلان (1036) و در نهايت شيطان (1037) كه اساسضلالت مى باشد، و در مقابل ، تمامى راههايى كه امر به تبعيت از آن شده ايم بر محورصراط مستقيم قرار دارد و ما را به حقيقت آن مى رساند مانند راه منيبين و بازگشت كنندگانبه حق تعالى ، و اتبع سبيل من اناب الى (1038) (و راه كسىرا كه به من رجوع مى كند، تبعيت كن ) انا به رجوع مكرر را مى گويند و به آن كسىكه در تمامى امور به خداوند رجوع مى كند، در هستى و شئون آن ، منيب گفته مى شود و اينراه انبياء عليهم السلام است از جمله حضرت ابراهيم (1039) و پيامبر(1040)عليهماالسلام . بنابراين انسان در اين عالم فقط يك خط مستقيم براى رسيدن به نتيجهوجوديش دارد و آن خطى است كه خالق او برايش ترسيم كرده وشامل راههايى مى شود كه او را در اين خط قرار مى دهد، لكن قرآن كريم پس از توجهانسان به اين خط مستقيم و تبعيت از آن ، راههاى ديگرى را با اوصاف خاصى براى اوثابت كرده است ، قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من اتبعرضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم (1041)، (بتحقيق از طرف خداوند نور و كتاب آشكار برايتان آمده استخداوند با آن كسانى را كه از رضايتش تبعيت كنند به راههاى امن هدايت مى كند و ايشان رااز ظلمتها به نور به اذنش بيرون مى آورد و به راه مستقيم هدايتشان مى كند) و در جاىديگرى مى فرمايد: و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (1042)، (و كسانى كه براى ما مجاهده كنند حتما به راههاى خودهدايتشان مى كنيم و همان خدا با نيكوكاران است ) از اين دو آيه استفاده مى شود كهكسانى كه از امورى كه مورد رضايت خداوند است تبعيت كنند و آنها راههاى عمومى است كهاو از طريق انبياء به بشر براى ارتباط با خودش معرفى نموده و به واسطه مجاهدهبراى او پيموده مى شود، به راههاى ديگرى كه آنها نيز انتساب خاص به خدا داشته وخصوصيت آنها آن است كه ايمن است از هر آلودگى است به گونه اى كه ظلمتى در آن نيستو آن هدايت به صراط مستقيم است ، هدايت مى شوند، پس بايد اين راهها نيز در متن صراطمستقيم باشد و به گونه اى باشد كه ايمن از ناپاكيها باشد و بزرگترين ناپاكى ازديدگاه قرآن كريم شرك و مراتب شرك است كه آن مراتب با ايمان ظاهرى نيز جمع مىشود همان طور كه مى فرمايد: و ما يؤ من اكثرهم بالله الا و هم مشركون (1043)، (و اكثريت مردم ايمان به خدا ندارند مگر اينكه مشرك نيز مى باشند)و حال آنكه دعوت انبياء عليهم السلام به توحيد خالص است كه نه در اعتقاد و نه درعمل و نه در اوصاف نفسانى ابتلاء به شرك نباشد، خداوند مى فرمايد: قل هذه سبيلى ادعو الى الله على بصيرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا من المشركين (1044)، (بگو اى پيامبر اين است راه من كه با بصيرت ، به خدا دعوتمى كنم خود و تابعينم را و خدا منزه است و من از مشركين نمى باشم ) و در آيه ديگرى مىفرمايد: الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون (1045)، (كسانى كه ايمان آورده و ايمانشان را به ظلمى متلبس نكنند براىايشان امنيت است و ايشان هدايت يافتگانند) از جمع اين آيات به دست مى آيد كه صراطمستقيم داراى مراتبى است كه پيمودن مراتب اوليه اش كه همانسبل الهى است و از طرف انبياء بيان شده است انسان را به هدايتها و راههاى امنى راهنمايىمى كند كه آنها آلودگى شرك را ندارند پس بايد آنها روشناييهاى خاصى باشند كه درآن بنده فعل و صفت و ذاتى برايد خود و موجودات نبيند و حقيقت صراط مستقيم و حقيقتبندگى همين مرحله است كه آيه و نشانه بودن موجودات به طور مطلق براى او ظهور كندهمان طور كه به تعبير قرآن كريم حقيقت موجودات به آيه بودنشان از حق تعالى است وبراى همين هم خلق شده اند، سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبينلهم انه الحق اولم يكف بربك انه على كل شى ء شهيد الا انهم فى مرية من لقاء ربهم الاانه بكل شى ء محيط (1046) (آيات خود را در عالم و خود انسانها بهايشان نشان مى دهيم تا براى آنها آشكار شود كه خدا حق است آيا كافى نيست براىپروردگارت كه او بر هر چيزى شاهد - مشهود - است ، آگاه باش ‍ كه ايشان - كافران -در شك اند از لقاى پروردگارشان آگاه باش كه خدا بر هر چيزى احاطه دارد) از اينآيه و آيات ديگر به دست مى آيد كه موجودات با احاطه وجودى خداىمتعال بر آنها آيه خداوندند و با توجه به بيانات گذشته معلوم مى شود كه آيه بودنآنها به طور مطلق با تبعيت از راههاى الهى و ظاهر صراط مستقيم كه همان عدم تلبس بهظلم و رضايت الهى و نيكوكارى است ، براى انسان ظهور مى كند و ظهور اين حقيقت ، همانتحقق به صراط مستقيم و سبل امن الهى است كه تمامى شرك درونى و قلبى از بين رفتهو توحيد خالص مشاهده شود و اين حقيقت را اول انبياء و صديقين و شهداء و صالحين بهتفاوت درجاتشان در آن ، پيموده اند و ديگران به ايشان ملحق مى شوند و ايشان كسانىهستند كه حقيقت صراط مستقيم اند كه در سوره حمد، صراط مستقيم به ايشان معرفى شدهاست قرآن كريم مى فرمايد: و من يطع الله والرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحينو حسن اولئك رفيقا (1047)، (و كسى كه از خدا ورسول اطاعت كند با كسانى خواهد بود كه خدا بر ايشان نعمت داده است از انبياء و صديقينو شهداء - شاهد بر اعمال - و صالحين و ايشان رفيقان خوبى هستند).
راههاى باز شده براى راغبين  
از بيانات گذشته استفاده مى شود كه با اطاعت و تبعيت از امورى كه مورد رضايت خداونداست و مجاهده براى او، راههاى ديگرى به سوى حق تعالى براى رونده به سوى او بازمى شود، حال روشن شد كه اين اطاعت و مجاهده ، نشانه رغبت وميل و اشتياق به حق تعالى است . خداوند متعال درباره كسانى كه در غنيمتهاى جنگى بهآنچه خداوند و رسولش براى ايشان معين كرده اند راضى هستند مى فرمايد: (و چه قدربهتر بود كه ايشان نسبت به آنچه خدا و رسولش به ايشان عنايت كرده است راضى مىشدند و مى گفتند خدا ما را كافى است خدا و رسولش بزودى از فضلشان به ما مى دهند،همانا بسوى خداوند راغب مى باشيم (1048)) على عليه السلام نيز مى فرمايد: للّهللّه من رغب فيما عند الله كثر سجوده و ركوعه (1049)، (كسى كهميل به آنچه نزد خداست داشته باشد سجده و ركوعش ‍ زياد مى شود) و آن حضرت نيزمى فرمايد: (و من اشتياق به لقاى الهى داشته و ثواب نيكوى او را منتظر و اميدوارم ، ولكن ناراحتم كه امر اين امت را سفيهان و بدكاران آن به دست بگيرند پسمال الهى را بين خود دست به دست كنند و بندگانش را بنده بگيرند و با صالحينبجنگند و فساق را حزب خود كنند زيرا بعضى از ايشان در ميان شما حرام خوارند و دراسلام حد خورده اند و بعضى از ايشان اسلام نياورد تا اينكه به او چيزى داده شد سپساسلام آورد، پس اگر اين امور نبود اين همه شما را تحريص نمى كردم و بر دورى ازايشان و وقتى ابا مى كرديد و ضعف نشان مى داديد رهايتان مى كردم ...(1050))بنابراين اشتياق و ميل به حق تعالى موجب مى شود كه انسان در مسير او حركت كند و وقتىحركت كرد و خود را موافق با رضاى او قرار داد خداوندمتعال نيز به او اظهار اشتياق مى كند و به كرامتهاى بالاترى راه پيدا مى كند كه مقدارىاز آنها را ذكر كرديم و در حديث معراج (1051) براى عاملين به رضاى الهى بيان شدهاست .
البته ممكن است اين فراز از زيارت يك معناى سطحى ترى داشته باشد و آن اينكه ، مراداز اين راهها همان دستورات عملى و اخلاقى باشد كه در كتاب و سنت آمده است و معنايش اينمى شود كه كسى كه ادعاى رغبت به خداوند را دارد بايد اين راههاى معين شده راعمل كند، بنابراين ، مراد از راهها، آثار مترتبه از ناحيه پروردگارمتعال بر اعمال صالح ، نيست .
راههاى ايجاد ميل به حق و تشديد آن  
پس از اينكه روشن شد كه براى اظهار اشتياق به حق تعالى و عنايات او، نشانه اى است، حال نوبت آن است كه ببينيم آيا در كتاب و سنت راهى براى ايجاد اينميل قلبى و تشديد آن وجود دارد تا آن با عمل به رضاى حق ظهور كند يا خير؟ با دقت درفرمايشات ائمه عليهم السلام مى يابيم كه امورى موجب ترغيب به حق و دستورات او مىشود.
الف : تفكر در ماهيت خود و عالم : يكى از مهم ترين آنها به كار افتادن قوه تفكر انساناست كه در ماهيت خود و عالم بيانديشيم و فانى بودن امور اين عالم را درك كنيم و سپسبه ترغيبهاى اولياى الهى نسبت به عالم بقا و باقى بودن انسان در آن عالم و نيازمندبودنش به زندگانى واقعى ، گوش فرا داده و متذكر و متنبه آنها شويم قرآن كريم درآيات متعدد پس از ذكر آيات (1052) تكوينى و حالات بعضى از موجودات و بيانبعضى وقايع (1053) تاريخى و نيز(1054)نزول آيات تشريعى مى فرمايد: اينها را بيان كرديم شايد انسان تفكر كرده و پى بههدفدارى عالم ببرد و در مسير آن هدف قرار بگيرد، على عليه السلام در اين رابطه مىفرمايد: (تفكر مغز را نورانى مى كند)، (تفكر به رشد و هدايت مى كند)، (اساسبيدارى فكر كردن است )، (ريشه سلامتى از لغزش تفكرقبل از انجام كار و قبل از سخن گفتن است )، (كسى كه فكر طولانى داشته باشدبصيرت نيكويى خواهد داشت )، (طول تفكر عاقبتهاى تدبير را اصلاح مى كند)،(كسى كه چشمه فكرش را باز بدارد و بيدار كند به نهايت همتش مى رسد)، (خالىمگذار خودت را از تفكر تا حكمتت زياد شده و عبرتى پيدا كنى كه نتيجه اش عصمتباشد(1055)) و اگر قوه تفكر انسان زنده باشد به عبرتها و مواعظ گوش جان مىسپارد و آنها تاءثير خودش را مى كند از اين جهت اولين مرحله براى ايجاد رغبت تفكر درماهيت دنياست كه على عليه السلام مى فرمايد: خذ مما لايبقى لك و لاتبقى له لمالاتفارقه و لايفارقك ، (1056) (بگير از آنچه براى تو باقى نمىماند و تو براى آن باقى نمى مانى ، براى آنچه از آن جدا نمى شوى و از تو جدا نمىشود) و مى فرمايد: (در امور فانى رغبت نداشته باش و از امور فانى براى امرباقى استفاده كن )، (و خودت را حفظ كن از آتشى كه هيزمش مردم و سنگ است با پيشىگرفتن به طاعت خدا و دورى از معصيتش و طلب كردن رضاى او).
ب - توجه به آثار اطاعت ، يكى از آن امور، توجه به عنايتهاى الهى است كه بهبندگان مطيعش مى كند. و شايد علت ذكر اين همه ثوابها براىاعمال صالح براى تشديد رغبت باشد تا تدريجا انسان ميلش به كمالات الهى زياد مىشود چون حالات كريمه نفسانى تدريجا بهكمال مى رسد او از ابتداء نمى تواند بدون توجه به ثواب يا فراز از عقاب ،اعمال صالح را انجام داده و اعمال قبيحه را ترك كند از اين جهت على عليه السلام مىفرمايد: (براى هر عملى جزايى است پس عملتان را براى آنچه باقى است قرار دهيد ورها كنيد آنچه فانى مى شود(1057)) و نيز مى فرمايد: (مشتاق كنيد خود را بهنعمتهاى بهشتى تا مرگ را دوست داشته و از زندگانى دنيا تنفر داشته باشيد) وخودش نيز براى اينكه به ديگران بفهماند كه اين توجه مؤ ثر است درعمل به خيرات و خود به خود نقصى ندارد مى فرمايد: (كسى بر اجتماع امت محمد صلىالله عليه و آله و الفتش حريص تر از من نمى باشد اين را به جهت رسيدن به ثوابنيكو و بازگشت كريمانه دنيال مى كنم (1058)) و همچنين به يكى از كارگزارانشمى نويسد: (نفس خويش را بذل كن در آنچه خداوند بر تو واجب كرده است به اميد ثوابو ترس از عقابش (1059)) البته پس از انجاماعمال صالح با اين اسباب اشتياق و انگيزه ها، تدريجا تغييرات روحى در انسان بهوجود آمده و از طاعت و عقابى براى معصيت نباشد، آن كار به عنوان فرمان مولى و مطلوبو مبغوض بودن بالذاتش ‍ عمل و ترك مى كند و كار خوب را به خاطر خوب بودنشعمل كرده و كار بد را به عنوان بد بودنش ترك مى كند چونميل به خوبى مطلق كه خداوند باشد دارد: الله خير و ابقى (1060) وعمل بد را به عنوان تنفر از بدى و شكر نعمت الهى انجام نمى دهد همان طور كه على عليهالسلام مى فرمايد: (اگر خداوند بر معصيتش وعده عذاب نداده بود حتما لازم است كه اومعصيت نشود به جهت تشكر از نعمتهايش (1061)) و نسبت به انجاماعمال نيك مى فرمايد: (اين كارها را انجام مى دهم - صدقات - براى طلب وجهخداوند(1062)) و در جاى ديگر بندگى كردن انسانهاى آزاده را براى شكر الهىمعرفى كرده است (1063).
ج : توجه به نعمتهاى خداوند: يكى ديگر از راههاى ايجادميل به خداوند متعال و تشديد آن ، توجه به نعمتهاى بى پايان الهى است كه همواره بهانسان اعطا مى كند، قرآن كريم اقوامى را امر به يادآورى نعمتهاى پروردگار مى كند تاملتزم به وفاى به عهد شوند و در يك جمله خطاب مى كند، فاذكروا آلاء الله ولاتعثوا فى الارض مفسدين (1064)، (و نعمتهاى خداوند را متذكر شويد ودر زمين فساد نكنيد) و در روايتى امام رضا به واسطه پدران بزرگوارشان عليهمالسلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه : (خداوند عز وجل به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد: مرا دوست داشته باش و نزد مردم محبوبمقرار ده ، عرض كرد: پروردگارا تو را دوست دارم : لكن چگونه تو را نزد مردم محبوبكنم ؟ فرمود: نعمتهايم را به ايشان متذكر شو، زيرا ايشان متذكر نمى شوند يا نمىشناسند از من جز تمامى خيرات را(1065)) و على عليه السلام نيز مى فرمايد:(همانا از حق كسى كه جلال خداوند سبحان در جانش بزرگ باشد و در جايگاهش از قلباو بالا باشد، آن است كه غير او نزدش كوچك باشد - به علت بزرگى حق تعالى نزد او- و همانا سزاوارترين كسى كه بايد اين گونه باشد كسى است كه نعمت الهى بر اوبزرگ بوده و احسانش به او لطيف باشد زيرا نعمت خداوند بر كسى بزرگ نمى شودمگر اينكه حق تعالى بر او زياد مى گردد(1066)) و براى يادآورى نعمتهاى الهى ،توجه به دعا و مناجاتهاى ائمه عليهم السلام بخصوص مناجات الراغبين امام سجاد عليهالسلام لازم است .
بنابراين با به كار بستن قوه تفكر در خود و موجودات و توجه به ارتباطشان به حقتعالى و داشتن هدفى عالى از وجودشان ، حالت تنبه و اشتياق به انجام خوبيها و تركبديها پيدا مى شود و با به كار بستن اين اشتياق در مقامعمل ، اشتياق روزافزون مى شود، و در مقابل با به كار بستن قوه تفكر آن گونه كهگفته شد اشتياق به دنيا و شئونش پيدا شده و حالت اعراض از آخرت و كمالات الهى بهوجود مى آيد و قهرا حالت بى ميلى نسبت به اعمال صالح و دستورات نورانى دين رخ مىدهد و همان طور مى شود كه قرآن كريم مى فرمايد: فاما من طغى ، و آثر الحياةالدنيا، فان الجحيم هى الماءوى (1067)، (و اما كسى كه طغيان كند وزندگانى دنيا را برگزيده و بر آخرت ترجيح دهد پس آتش جايگاهش مى باشد).
فصل شانزدهم : آشكار بودن نشانه ها براى قاصدين خداوند 
و اعلام القاصدين اليك واضحة
نشانه بودن موجودات  
با به كار بستن عقل و مطالعه دقيق حالات موجودات ، پى مى بريم كه تمامى چيزهايىكه با آنها سر و كار داريم از نظر وجودى وافعال و صفاتشان ، نيازمند و وابسته به موجودى هستند كه تمامى اين كمالات را بدونوابستگى دارد به گونه اى كه اين موجودات وابسته نشانه آن موجود بى نياز مى باشندو اين نشانه بودن آنى از وجودشان جدا نمى شود. قرآن كريم نيز اين حقيقت را تاءييدكرده و نسبت به موجودات با عبارات آيه ، آيات ، آياتنا، آياته و آياتى تعبير مى كند ومى فرمايد: ان افى خلق السموات و الارض و اختلافالليل و النهار لآيات لاولى الالباب (1068) (همانا در خلقت آسمانها وزمين و پشت سرهم آمدن شب و روز نشانه هايى براى صاحبان مغز است ).
آشكارى نشانه بودن موجودات  
قرآن كريم در عين حالى كه موجودات را نشانه حق تعالى معرفى كرده است لكن بيان مىكند نشانه بودن آنها براى هر كسى كه به هر نحو با آنها برخورد كند نمى باشدبلكه بايد زمينه فكرى و روحى خاصى داشته باشد تا آنها را بررسى كرده و از آنهااستفاده فكرى و روحى در راه تعالى جانش كند و آنها كسانى هستند كهتعقل (1069) و تفكر(1070) كنند و عقل (1071) خود را به كار گرفته تا بهعلم (1072) و فهم (1073) رسيده و سپس ايمان (1074) آورده و آن را باتقوا(1075) و شكرگزارى (1076) پياده كرده و به يقين (1077) برسند و قهراكسى كه اين گونه باشد قاصد خداوند متعال بوده كه با هر چيزى كه مواجه مى شود ازآن عبور كرده و توجه به خداوند كرده و به آيات و سخنانى كه از طريق انبياء عليهمالسلام بر او القاء مى شود گوش جان قرار داده و عقلش بارورتر شده و آن را پياده مىكند، قرآن كريم مى فرمايد: ان تسمع الا من يؤ من بآياتنا فهم مسلمون (1078)، (نمى توانى بشنوايانى مگر كسانى را كه به آيات ما ايمان آوردهپس تسليم شوند) چنين كسانى از هر چيزى عبرت گرفته و استفاده عقلانى و روحى مىكنند و به روشناييهايى مى رسند، على عليه السلام مى فرمايد: فانماالبصير من سمع فتفكر و نظر فابصر و انتفع بالعبر (1079)، (پسانسان بينا كسى است كه بشنود و تفكر كند و ببيند تا بينا شود و با عبرتها نفعبرد) و نيز مى فرمايد: من ابصر بها بصرته (1080)،(كسى كه به واسطه دنيا ببيند - آن را آيه بداند - دنيا او را بينا مى كند) و نيز مىفرمايد: ان فى كل شى ء موعظة و عبرة لذوى اللب و الاعتبار (1081)، (همانا در هر چيزى موعظه و اعتبار است براى صاحبانعقل و عبرت گيرى ) اما اگر كسى قواى درونى و عقلانى خود را به طور صحيح بهكار نگيرد از آنها استفاده نكرده و آنها را ضايع وباطل گردانيده است و به ضدش مبدل كرده و راهى بهكمال مطلق پيدا نمى كند، از اين جهت قرآن كريم از اين افراد به مردگان تعبير مى كندكه نه مى شنوند و نه مى بينند و نه تفكر دارند و نهتعقل ، و مى فرمايد: انك لاتسمع الموتى و لاتسمع الصم الدعاء اذا ولوامدبرين و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم (1082)، (اى پيامبر! نمىتوانى مردگان را بشنوايانى و نمى توانى به كرها دعا را بشنوايانى وقتى برمىگردند در حال پشت كردن ، و نمى توانى كوران را از گمراهيشان هدايت كنى ) و دربارهايشان مى فرمايد: قل انظروا ماذا فى السموات و الارض و ما تغنى الايات والنذر عن قوم لايؤ منون (1083)، (بگو اى پيامبر! ببينيد چه چيز درآسمانها و زمين است و بى نياز نمى كند آيات و بيم دهنده ها از گروهى كه ايمان نمىآورند) و ايشان را بدتر از چهارپايان معرفى مى كند.(1084)
ظهور آيات براى قاصدين خداوند  
از بيانات گذشته استفاده شد كه نشانه بودن موجودات از خداوندمتعال براى كسانى است كه ابزار درك خود را در برخورد با آنها به طور صحيح بهكار گرفته و به مقتضاى آن درك به طرف خداوندمتعال رفته و او را قصد كنند همان طور كه خداوندمتعال مى فرمايد: و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا وجعل لكم السمع و الابصار و الافئدة لعلكم تشكرون (1085)، (خداوندشما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى دانستيد و براى شما گوش وديدگان و دلها را قرار داد شايد شكرگزار باشيد) شكرگزارى انسان در رابطه بااين قوا همان است كه گفته شد و چنانچه شكرگزار نعمتهاى الهى شد و از نشانه هاىدرونى خود و نشانه هاى بيرونى موجودات و انبياء و مواعظ و عبرتها براى رسيدن بهخداى متعال استفاده كرد و در خود آنها توقف نكرد، خداوند نشانه هاى ديگرى را از خود واوصاف جمال و جلالش كه براى هر كسى قابل ظاهر شدن نيست براى ايشان ، آشكار مىكند همان طور كه على عليه السلام درباره متقين مى فرمايد: (بندگان خدا، همانا ازمحبوب ترين بندگان خدا به سوى او بنده اى است كه خداوند او را بر خويش كمك كردهپس حزن و اندوه را - نسبت به آينده - شعار خود كرده و خوف و ترس - از گذشته - راپوستين خود نمود، پس چراغ هدايت در قلبش تابيده ووسايل پذيرايى اعمال صالح - مهمانى را براى روزى كه بر آننازل مى شود آماده كرده ، پس امور دور را بر خويش نزديك كرده و امور سخت را آسان ،نگاه كرد پس بينا شد و ياد كرد پس زياد شد و از آب گوارايى كه رسيدن به آنبرايش آسان است سيراب شد پس آب اولش را نوشيده و راه سختى را پيموده ، لباسشهوتها را از خود جدا كرده ، و از تمامى هم و غمها جز يك هم و غم خالى شده است پس ،صفت كورى و شريك شدن با اهل هوى و هوس ، بيرون آمده و نسبت به كليدهاى درهاى هدايتو بسته شدن درهاى ضلالت به گونه اى شده است كه راهش را مى بيند و آن را مىپيمايد... پس ‍ او نسبت به يقين مانند نور خورشيد مى ماند... بتحقيق براى خدا خالص ‍كرده است پس خداوند او را خالص گردانيده است ، پس او از معدنهاى دين و ميخهاى زمينشمى باشد، بتحقيق ملازم با عدالت است ، پس اولين عدالتش نفى هوى از خودش مى باشد،حق را توصيف كرده و به آن عمل مى كند و براى خير غايتى را نمى داند مگر اينكه آن راقصد مى كند...(1086)) و درباره ياد خداوند و آثار عميق آن در جاناهل ذكر مى فرمايد: (همانا خداوند سبحان ذكر را سبب جلا پيدا كردن دلها قرار داده استتا با آن گوشها بعد از سنگينى بشنود و چشمها بعد از نابينايى ببيند و دلها بعد ازعناد منقاد شود و همواره براى خداوند - كه نعمتهايش عزيز است - در هر زمانى و در زمانهاىفترت - زمان نبودن پيامبر و امام در ظاهر - بندگانى است كه با ايشان در فكرشانمناجات مى كند و در حقيقت عقلشان سخن مى گويد پس نورانيت پيدا كردند با نور بيدارىدر ديده ها و شنواييها و دلها... پس مانند آن است كه دنيا را به آخرت پيموده اند در حالىكه در دنيا هستند و ماوراء دنيا را مشاهده مى كنند، مانند آنكه به امور غيبىاهل برزخ كه در آن قرار دارند اطلاع پيدا كرده و وعده هاى قيامت بر ايشان محقق شده استپس پرده هاى آن را براى اهل دنيا باز مى كنند حتىمثل اينكه مى بينند چيزهايى را كه مردم نمى بينند و مى شوند آنچه را كه ايشان نمىشوند و اگر ايشان را براى عقلت متمثل كنى ... مى بينى ايشان را نشانه هاى هدايت وچراغهاى ظلمت ، ملائكه بر دور ايشان مى چرخند و آرامش بر آنهانازل شده و درهاى آسمان برايشان باز شده است و جايگاه كرامت برايشان آماده شده درجايى كه خداوند بر آنها در آن اطلاع دارد...(1087)).
فصل هفدهم : نالان بودن دلهاى عارفان به خدا 
و افئدة العارفين منك فازعة
عظمت شناخت خداوند 
با دقت در وجود انسان و مقايسه او با ديگر موجودات ، مى فهميم اولين جهت امتياز او درجنبه آگاهى و شناخت است آگاهى او از جهت عمق و گسترشقابل مقايسه با ساير آگاهيهاى ديگر موجودات نيست . انسان با ابزار مختلفى مى توانداز جهان خارج آگاهى پيدا كند آن هم نه آگاهى سطحى بلكه حقايقى را از آن كشف كرده تاحد ارتباط با ماوراء طبيعت و كشف ارتباط خاص وجودى با آن موجود ماوراء طبيعى كه بىنياز مطلق و كمال مطلق است و يكى از آن ارتباطها، اظهار خضوع در برابر اوست كه مىتوان گفت اين اظهار خضوع هدف نهايى از وجود انسان مى باشد زيرا او ساير موجوداتشبيه به او، چه بخواهند يا نخواهند و چه بفهمند يا نفهمند خضوع وجودى در برابرهستى مطلق دارند لكن آن وقتى انسان به نتيجه وجوديش مى رسد كه آگاهانه اين خضوعرا اظهار كرده به گونه اى كه خضوع در برابر ساير موجودات را سايه اين خضوعبداند از اين جهت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: روزى امام حسين عليه السلام براصحابش وارد شد و فرمود: ان الله ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوهفاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه (1088)، (همانا خداوندبندگان را نيافريد مگر اينكه او را بشناسند و وقتى او را شناختند بندگيش كنند وهنگامى كه بندگيش كردند با بندگى او از بندگى غير او بى نياز شوند) بنابرايناساس اظهار خضوع و ارتباط با حق تعالى معرفت اوست همان طور كه على عليه السلامفرمود: اول الدين معرفته (1089)، (اول ديندارى شناخت اوست ). البته شناخت او باموازين صحيح عقلى به گونه اى كه منطبق با سخنان عميق قرآن و اولياء دين عليهمالسلام باشد، مقدمه لازم و مطلوبى است براى اظهار بندگى صحيح با او همان طور كهعلى عليه السلام در دنباله سخن گذشته مى فرمايد: وكمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، وكمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه ، لشهادةكل صفة انها غير الموصوف ، و شهادة كل موصوف انه غير الصفة ... (1090)، (و كمال شناخت او تصديق به اوست وكمال تصديق به او يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستن او، خالص كردن براىاوست و كمال اخلاص براى او نفى صفات از اوست - در عين حاليكه او را داراى صفاتبدانى - زيرا هر صفتى شهادت مى دهد كه آن غير كسى است ك صفت را برايش اثبات مىكنى و هر موصوفى شهادت مى دهد كه آن غير صفتى است كه برايش اثبات مى كنى - واين دوگانگى صفت و موصوف به معناى متعارفش با يگانگى مطلق او سازگار نيست-...) و در روايتى ديگر آمده است كه بعضى از اصحاب از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: (به من خبر دهيد كه كداميك از اعمالافضل است ؟ حضرت فرمود: يگانه دانستن پروردگارت ، سؤال كرد: پس كدام يك از گناهان بزرگتر است ؟ فرمود: تشبيه كردن خالقت به موجودات(1091)) بنابراين شناخت خداوند متعال به گونه اى كه شايسته مقام الوهيتش بوده ومنتهى به اقرار به نبوت و امامت ائمه عليهم السلام و التزام عملى به دستوراتشگردد، موجب مى شود تا انسان به كمالات بالاترى دست يابد و آن اسكان در جوارپروردگار است همان طور كه امام صادق عليه السلام فرمود،(1092) پس چنين معرفتىهمان دينى است كه اعمال جز به آن قبول نمى شود و ائمه عليهم السلام آن را اساسايمان و معرفت سعادت دانسته كه اگر با آن از اين عالم برود حتما وارد بهشت مى شود وخداوند جزاى چنين موحدينى را بهشت قرار داده است همان طور كه امام باقر و امام رضاعليهماالسلام فرمودند:(1093) و على عليه السلام فرمود: من عرف اللهسبحانه لم يشق ابدا (1094)، (كسى كه خداوند سبحان را بشناسد هيچگاه به شقاوت نمى رسد(1095)) و نيز فرمود: معرفة الله سبحانه اعلىالمعارف (1096)، (شناخت خداوند سبحان بالاترين شناختهاست ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation