است يك حجم بزرگ مانند فيل را به همه اعضاء و اندامهايش بصورت يكموجود سه بعدی ادراك كند . اما لامسه ، آن هم با كف يك دست فقطباندازه مساحت كف دست را میتواند ادراك كند . بستگی دارد به شانس ،كه كف دست به كجای اندام فيل اصابت كند . پس نسبت لامسه به باصرهنسبت يك حس محدود بيك حس نامحدود ( البته نامحدود نسبی ) است وعينا همين نسبت ميان تمام حواس ما و قوه عاقله ما برقرار است . جهان غيب اما اينكه عقلها از چه راه وجود جهانی ديگر را اكتشاف میكنند ؟ چهآثار و علائمی در اين جهان وجود دارد كه عقل را به جهان ديگر رهبری میكند؟ مطلبی است كه از عهده اين بحث مختصر خارج است ولی اشاره به اينمطلب بد نيست و آن اينكه علم و فلسفه در تحليل نهائی خود به آنجا رسيدهاست كه اصل و مايه هر امر مادی حركت است . علوم بطريقی و فلسفه بطريقديگر اين نظر را اثبات و تأييد كرده است . از نظر فلسفه همه چيز در ذات و جوهر خود متغير است ، تمام جهان يكقافله در حال " سير و حركت را تشكيل میدهد " ، اما نه قافلهای كه تنهاكارش انتقال از مكانی به مكان ديگر است بلكه قافله ای كه كارش انتقالاز وجودی بوجود ديگر است و البته بصورت اتصالی و استمراری . صدرالمتألهين شيرازی با براهين متقن ثابت كرده است كه حتی جواهر عالمدر تغييرند ، يعنی همان |