يا من هو اختفی لفرط نوره |
الظاهر الباطن فی ظهوره |
در ادبيات فارسی تمثيل عالی و لطيفی از زبان ماهی و آب آورده شده كهخيلی جالب است . گوينده و سراينده آنرا نمیشناسم ، میگويد :
بدريائی ، شناور ماهيی بود |
كه فكرش را چو من كوتاهيی بود |
نه از صياد تشويقی كشيده |
نه رنجی از شكنج دام ديده |
نه جان از تشنگی در اضطرابش |
نه دل سوزان ز داغ آفتابش |
در اين انديشه روزی گشت بی تاب |
كه میگويند مردم : آب ، كو آب ؟ |
كدام است آخر آن اكسير جانبخش |
كه باشد مرغ و ماهی را روان بخش |
گر آن گوهر متاع اين جهان است |
چرا يا رب ز چشم من نهان است |
جز آبش در نظر شام و سحر نه |
در آب آسوده وز آبش خبر نه |
مگر از شكر نعمت گشت غافل |
كه موج افكندش از دريا به ساحل |