كسانی هستند كه تا پنجاه سال پيش میگفتند دين افيون ملتهاست ، اختراعیاست كه طبقه حاكم عليه طبقه محكوم كرده است ، ولی حالا كه اسلام را ازنزديك میبينند و يك مسلمان انقلابی مثل " بن بلا " اسلام را برای آنهاتشريح میكند ، تصديق میكنند كه اسلام میتواند محرك تاريخ باشد .بنابراين ، فرضيه فوق هم راجع به مبدأ و منشأ پيدايش دين منسوخ شد واز بين رفت . فرضيهای هم فرويد آورد ، اين فرضيه را هم برای شما نقل میكنم . از نقلاين فرضيههای گوناگون حداقل اينقدر میتوانيد استنباط كنيد كه در مغربزمين در ميان مخالفين دين وحدت نظری وجود ندارد ، هر يك از مخالفينچيزی مخصوص بخود گفته است . فرويد گفت : دين نه ناشی از ترس است ، نه از جهل است ، نه عكسالعمل در مقابل بینظمیها است ، و نه عاملی است در راه كسب امتيازاتطبقاتی . او ، همانطوريكه همه حوادث اجتماع را با غريزه جنسی تحليل وتوجيه میكرد ، خواست دين را هم از اين راه توجيه كند و نتيجتا گفت :بشر در اجتماع از نظر جنسی محروميتهائی پيدا میكند كه موجب میشود غريزهعقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه رود . وقتی كه آنجا رفت قيوداجتماعی جلويش را میگيرد كه بيرون نيايد اما در آن صورت اين محروميتهااز راهها و به شكلهای ديگری بروز میكند كه يكی از آنها دين است . دينريشهاش تمايل جنسی است و نه چيز ديگر . او هم چنين میگفت كه ريشه اخلاقهم تمايلات جنسی |