مسائلی ميشود ؟ مغز قوی مانند بازوی قوی است ، داشتن بازوی قوی بخودیخود مولد نيست ، فرضا يك بازوی قوی دائما خاك شوره زار را زير و روكند و از نقطهای به نقطه ديگر ببرد چه فائدهای دارد ؟ گاهی برخی جامعهها نيروهای مغزی شان ، يعنی شريفترين و عزيزترين سرمايهانسانيشان صرف مسائلی بیفائده و يا كم فايده میشود . يعنی در ميانهزاران مسائل مشكل نظری و عملی كه فوريت دارد و سخت مورد نياز اجتماعاست ، تنها توجه مغزها با يك سلسله مسائل تكراری است كه اگر حل شدنیبوده است تا حالا هزار بار حل شده است و اگر هم حل ناشدنی است تا ابدحل نخواهد شد . ولی عادت عرف بر اين جاری است كه نبوغها و استعدادهاصرف همان مسايل تكراری شود و محصول قابل توجهی نداشته باشد . مثل اينكهمثلا در ميان ما عادت بر اين جاری است كه مقدار بسيار زيادی از نيروهاصرف حل شبهه " ابن قبه " و يا شبههای از اين قبيل كه هزار بار حل شدهاست بشود و حال اينكه هزارها مسأله مهمتر از شبهه ابن قبه ، و فوريتر وحياتی تر و مورد نيازتر از شبهه ابن قبه داريم واحدی در فكر آنها نيست .گوئی تا دامنه قيامت تنها مشكلی كه مرتب دربارهاش بايد انديشيد همينمشكل است و چند مشكل ديگر شبيه اين مشكل . در اينجا بيش از اين توضيحینمیتوانم بدهم . حساسيتها يكی ديگر از علائم رشد و بی رشدی ، حساسيتهای اجتماعی است ، جامعهها درحساسيت نشان دادنها با يكديگر |