|
|
|
|
|
|
فصل سّوم : در بيان ثواب بكاء و گفتن و خواندن مرثيه و اقامه مجلس عزاء براىآنحضرت شيخ جليل كامل جعفر بن قولويه در (كامل )از ابن خارجه روايت كرده است كه گفت :روزى در خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم و جناب امام حسين عليه السّلام را يادكرديم حضرت بسيار گريست و ما گريستيم ، پس حضرت سر برداشت و فرمود كه امامحسين عليه السّلام مى فرمود: كه منم كشته گريه و زارى ، هيچ مؤ منى مرا ياد نمى كندمگر آنكه گريان مى گردد.(39) ونيز روايت كرده است كه هيچ روزى حسين بن علىّ عليه السّلام نزد جناب صادق عليهالسّلام مذكور نمى شد كه كسى آن حضرت را تا شب متبسّم بيند و در تمام آن روز محزونو گريان بود و مى فرمود كه جناب امام حسين عليه السّلام سبب گريه هر مؤ من است.(40) و شيخ طوسى و مفيد از ابان بن تغلب روايت كرده اند كه حضرت صادق عليه السّلامفرمود كه نَفَسِ آن كسى كه به جهت مظلوميّت ما مهموم باشد تسبيح است ، و اندوه اوعبادت و پوشيدن اسرار ما از بيگانگان در راه خدا جهاد است . آنگاه فرمود كه واجب مى كند اين حديث به آب طلا نوشته شود.(41) و به سندهاى معتبره بسيار از ابو عماره مُنْشِد(يعنى شعر خوان )روايت كرده اند كه گفت :روزى به خدمت جناب صادق عليه السّلام رفتم حضرت فرمود كه شعرى چند در مرثيهحسين عليه السّلام بخوان ، چون شروع كردم به خواندن حضرت گريان شد و من مرثيهمى خواندم و حضرت مى گريست تا آنكه صداى گريه از خانه آن حضرت بلند شد. و به روايت ديگر حضرت فرمود: به آن روشى كه در پيش خود مى خوانيد و نوحه مىكنيد بخوان ، چون خواندم حضرت بسيار گريست و صداى گريه زنان آن حضرت نيز ازپشت پرده بلند شد، چون فارق شدم حضرت فرمود كه هر كه شعرى در مرثيه حضرتحسين عليه السّلام بخواند و پنجاه كس را بگرياند بهشت او را واجب گردد. و هر كه سىكس را بگرياند بهشت او را واحب گردد. و هر كه بيست كس را و هر كه ده كس را و هر كهپنج كس را. و هر كه يك كس را بگرياند بهشت او را واجب گردد.و هر كه مرثيه بخواند وخود بگريد بهشت او را واجب گردد. و هر كه او را گريه نيايد پس تَباكى كند بهشت اورا واجب گردد.(42) و شيخ كَشّى رحمه اللّه از زيد شحّام روايت كرده است كه من با جماعتى ازاهل كوفه در خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم كه جعفر بن عفّان وارد شد حضرت اورا اكرام فرمود و نزديك خود او را نشانيد، پس فرمود: يا جعفر! عرض كرد: لَبّيك خدامرا فداى تو گرداند، حضرت فرمود: بَلَغَنى انّكَ تَقُولُ الشِعْر فى الْحُسَيْنِ وَتَجيدُ؛ به من رسيد كه تو در مرثيه حسين عليه السّلام شعر مى گوئى و نيكو مىگوئى ، عرض كرد: بلى فداى تو شوم ، فرمود كه پس بخوان . چون جعفر مرثيهخواند حضرت و حاضرين مجلس گريستند و حضرت آن قدر گريست كه اشك چشم مباركشبر محاسن شريفش جارى شد. پس فرمود: به خدا سوگند كه ملائكه مقربّان در اينجا حاضر شدند و مرثيه تو رابراى حسين عليه السّلام شنيدند و زياده از آنچه ما گريستيم گريستند. و به تحقيق كهحقّ تعالى در همين ساعت بهشت را با تمام نعمتهاى آن از براى تو واجب گردانيد و گناهانترا آمرزيد. پس فرمود: اى جعفر! مى خواهى كه زيادتر بگويم ؟ گفت : بلى اى سيّد من ،فرمود كه هر كه در مرثيه حسين عليه السّلام شعرى بگويد وبگريد و بگرياند البتّهحقّ تعالى بهشت را براى او واجب گرداند و بيامرزد او را.(43) حامى حوزه اسلام سيّد اجلّ ميرحامد حسين طاب ثراه در (عبقات ) از (معاهدالتّنصيص )نقل كرده كه محمّد بن سهل صاحب كُمَيْت گفت كه من و كميتداخل شديم بر حضرت صادق عليه السّلام در ايّام تشريق كميت گفت : فدايت شوم اذن مىدهى كه در محضر شما چند شعر بخوانم ؟ فرمود: اين ايّام شريفه خواندن شعر، عرضهداشت كه اين اشعار در حقّ شما است ؛ فرمود:بخوان و حضرت فرستاد بعض اهلبيتش راحاضر كردند كه آنها هم استماع كنند، پس كميت اشعار خويش بخواند و حاضرين گريهبسيار كردند تا به اين شعر رسيد شعر :يُصيبُ بِهِ الرّامُونَ عَنْ قَوْسِ غَيْرهِم
|
فَيا اَّخِراً اَسْدى لَهُ الْغَىَّ اَوَّلَهُ
| حضرت دستهاى خود را بلند كرد و گفت : اَلّلهُمَ اْغفِرْ لِلْكُمَيْتِ وَ ما قَدَّمَ وَ ما اَخَّرَ وَما اَسَرَّ وَ ما اَعْلَنَ وَ اَعْطِهِ حَتّى يَرْضى .(44) و شيخ صدوق رحمه اللّه در (امالى ) از ابراهيم بن ابى المحمود روايت كرده كهحضرت امام رضا عليه السّلام فرمودند: همانا ماه محرّم ماهى بود كهاهل جاهليّت قتال در آن ماه را حرام مى دانستند و اين امّت جفا كار خونهاى ما را در آن ماهحلال دانستند و هتك حرمت ما كردند و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسير كردند و آتش درخيمه هاى ما افروختند و اموال مارا غارت كردند و حرمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه وآله و سلّم را در حقّ ما رعايت نكردند، همانا مصيبت روز شهادت حسين عليه السّلام ديده هاى مارا مجروح گردانيده است و اشك ما را جارى كرده و عزيز ما راذليل گردانيده است و زمين كربلا مُوَرِث كرب و بلاء ما گرديد تا روز قيامت ، پس برمثل حسين بايد بگريند گريه كنندگان ، همانا گريه بر آن حضرت فرو مى ريزدگناهان بزرگ را. پس حضرت فرمود كه پدرم چون ماه محرّم داخل مى شد كسى آن حضرت را خندان نمى ديد واندوه و حزن پيوسته بر او غالب مى شد تا عاشر محرّم چون روز عاشورا مى شد روزمصيبت و حزن و گريه او بود و مى فرمود:امروز روزى است كه حسين عليه السّلام شهيدشده است .(45) و ايضاً شيخ صدوق از آن حضرت روايت كرده كه هر كه ترك كند سعى در حوائج خود رادر روز عاشورا، حقّ تعالى حوائج دنيا و آخرت او را بر آورد و هر كه روز عاشورا روزمصيبت و اندوه وگريه او باشد، حق تعالى روز قيامت را روز شادى و سرور او گرداند وديده اش در بهشت به ما روشن باشد و هر كه روز عاشورا را روز بركت شمارد و براىبركت آذوقه در آن روز در خانه ذخيره كند، بركت نيابد در آنچه ذخيره كرده است و خدا اورا در روز قيامت با يزيد و عبيداللّه بن زياد و عمر بن سعد - لعنهم اللّه -دراسفل درك جهنم محشور گرداند. و ايضاً به سند معتبر از ريان بن شبيب - كهخال معتصم خليفه عبّاسى بوده است - روايت كرده كه گفت : در روزاوّل مُحَرّم به خدمت حضرت امام رضا عليه السّلام رفتم ، فرمود كه اى پسر شبيب آياروزه اى ؟ گفتم : نه ، فرمود كه اين روزى است كه حقّ تعالى دعاى حضرت زكرّيارامستجاب فرمود دروقتى كه از حقّ تعالى فرزند طلبيد وملائكه اورا ندا كردند درمحراب كه خدا بشارت مى دهد تو را به يحيى ،پس هر كه اين روز را روزه دارد دُعاى اومستجاب گردد چنانكه دعاى زكرّيامستجاب گرديد. پس فرمود كه اى پسر شبيب !محرّم ماهى بودكهاهل جاهليّت درزمان گذشته ظلم وقتال رادراين ماه حرام مى دانستند براى حرمت اين ماه ، پس اين امّت حرمت اين ماه را نشناختند و حُرمت پيغمبر خود را ندانستند، و در اين ماه با ذريّتپيغمبر خود قتال كردند و زنان ايشان را اسير نمودند واموال ايشان را به غارت بردند پس خدا نيامرزد ايشان را هرگز!. اى پسر شبيب ! اگر گريه مى كنى براى چيزى ، پس گريه كن براى حسين بْن علىعليهماالسّلام كه او را مانند گوسفند ذبح كردند و او را باهيجده نفرازاهل بيت او شهيد كردند كه هيچ يك را در روى زمين شبيه ومانندى نبود. وبه تحقيق كهگريستند براى شهادت او آسمانهاى هفتگانه وزمينهاو به تحقيق كه چهار هزار ملك براىنصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند چون به زمين رسيدند آن حضرت شهيد شده بود. پس ايشان پيوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژوليده مو گردآلود تاوقتى كه حضرتقائم آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر شود، پس ازياوران آن حضرت خواهندبود ودروقت جنگ شعار ايشان اين كلمه خواهد بود: يا لَثاراتِ الْحُسَيْن عليه السّلام . اى پسر شبيب ! خبر داد مرا پدرم ازپدرش از جدّش كه چون جدّم حسين عليه السّلام كشتهشد آسمان خون و خاك سرخ باريد؛ اى پسر شبيب ! اگر گريه كنى برحسين عليهالسّلام تا آب ديده تو برروى تو جارى شود، حقّ تعالى جميع گناهان صغيره و كبيرهترا بيامرزد خواه اندك باشد وخواه بسيار. اى پسر شبيب !اگر خواهى خدا را ملاقات كنى و هيچ گناهى برتو نباشد پس زيارت كنامام حسين عليه السّلام را. اى پسرشبيب !اگر خواهى كه در غرفه عاليه بهشت ساكنشوى با رسول خداوائمه طاهرين عليهماالسّلام پس لعنت كن قاتلان حسين عليه السّلام را.اى پسر شبيب !اگر خواهى كه مثل ثواب شهداى كربلا راداشته باشى پس هرگاه كهمصيبت آن حضرت راياد كنى بگو: يالَيْتَني كُنْتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوْزًا عَظيما؛ يعنى اىكاش من بودم با ايشان و رستگارى عظيمى مى يافتم . اى پسرشبيب !اگر خواهى كه در درجات عاليات بهشت با ما باشى پس براى اندوه ما،اندوهناك باش ، وبراى شادى ما، شاد باش وبر تو باد به ولايت و محبّت ما كه اگرمَردى سنگى دوست دارد حقّتعالى اورا در قيامت باآن محشور مى گرداند.(46) ابن قولويه به سند معتبر روايت كرده از ابى هارون مكفوف (يعنى نابينا)،كه گفت : بهخدمت حضرت صادق عليه السّلام مشرّف شدم آن حضرت فرمود كه مرثيه بخوان براى من، پس شروع كردم به خواندن ، فرمود: نه اين طريق بلكه چنان بخوان كه نزد خودتانمتعارف است ونزد قبر حسين عليه السّلام مى خوانيد پس من خواندم : اُمْرُرْ عَلى جَدَثِ الْحُسَيْنِ فَقُلْ لاَِعْظُمِه الزَّكِيَّة . - تتمّه اين شعر درآخر باب در ذكرمراثى خواهد آمد - حضرت گريست من ساكت شدم فرمود: بخوان ، من خواندم آن اشعار را تاتمام شد، حضرت فرمود: باز هم براى من مرثيه بخوان ، من شروع كردم به خواندن ايناشعار: شعر :يا مَرْيَمُ قوُمى فَانْدُبى مَوْلاكِ
|
وَ عَلَى الْحُسَيْنِ فَاسْعَدي ببُكاكِ
| پس حضرت بگريست و زنها هم گريستند وشيون نمودند. پس چون از گريه آرامگرفتند، حضرت فرمود: اى اباهارون ! هر كه مرثيه بخواند براى حسين عليه السّلامپس بگرياند ده نفر را، از براى او بهشت است پس يك يك كم كرد از ده تا، تاآنكهفرمود: هر كه مرثيه بخواند و بگرياند يك نفر را، بهشت از براى او لازم شود، پسفرمود:هر كه ياد كند جناب امام حسين عليه السّلام راپس گريه كند، بهشت اورا واجبشود.(47) ونيز به سند معتبر از عبداللّه بن بُكَيْر روايت كرده است كه گفت : روزى از حضرتصادق عليه السّلام پرسيدم كه يابن رسول اللّه ! اگر قبر حضرت امام حسين عليهالسّلام رابشكافند آيادر قبر آن حضرت چيزى خواهند ديد؟ حضرت فرمود كه اى پسربُكَيْر! چه بسيار عظيم است مسائل تو،به درستى كه حسين بن على عليهماالسّلام با پدرو مادر و برادر خود است در منزل رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم و با آن حضرتروزى مى خورند و شادى مى نمايند و گاهى بر جانب راست عرش آويخته است و مىگويد: پروردگارا! وفا كن به وعده خود كه با من كرده اى و نظر مى كند به زيارتكنندگان خود و ايشان را با نامهاى ايشان و نام پدران ايشان و مسكن و ماءواى ايشان وآنچه در منزلهاى خود دارند مى شناسد زياده از آنچه شما فرزندان خود را مى شناسيد ونظر مى كند به سوى آنها كه بر او مى گريند و طلب آمرزش از براى ايشان مى كند واز پدران خود سؤ ال مى نمايد كه از براى ايشان استغفار كنند و مى گويد: اى گريهكننده بر من ! اگر بدانى آنچه خدا براى تو مهيّا گردانيده است از ثوابها، هر آينهشادى تو زياد از اندوه تو خواهد بود، و از حّق تعالى سؤال مى كند كه هر گناه و خطا كه گريه كننده بر او كرده است بيامرزد.(48) ايضاً به سند معتبر از (مِسْمَع كِرْدين ) روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادقعليه السّلام به من فرمود كه اى مِسْمَع ! تو ازاهل عراقى آيا به زيارت قبر امام حسين عليه السّلام مى روى ؟ گفتم : نه ، چه من مردى مىباشم معروف و مشهور از اهل بصره و نزد ما جماعتى هستند كه تابع خليفه اند و دشمنانبسيار داريم از اهل قبايل و ناصبيان و غير ايشان و ايمن نيستيم كهاحوال مرا به والى بگويند و ازايشان ضررها به من رسد، حضرت فرمود كه آيا هرگزبه خاطر مى آورى آنچه به آن حضرت كردند؟ گفتم : بلى . فرمود كه جزع مى كنىبراى مصيبت آن حضرت ؟ گفتم : بلى ، به خدا قسم كه جزع مى كنم و مى گريم تا آنكهاهل خانه من اثر اندوه در من بيابند و امتناع مى كنم از خوردن طعام تا ازحال من آثار مصيبت ظاهر مى شود. حضرت فرمود كه خدا رحم كند گريه ترا به درستىكه تو شمرده مى شوى از آنهائى كه جزع مى كنند از براى ما و شاد مى شوند براىشادى ما و اندوهناك مى شوند براى اندوه ما و خائف مى گردند براى خوف ما و ايمن مىگردند براى ايمنى ما و زود باشد كه بينى در وقت مرگ خود كه پدران من حاضر شوندنزد تو و سفارش كنند ملك موت را در باب تو و بشارتها دهند ترا كه ديده تو روشنگردد و شاد شوى و ملك موت بر تو مهربانتر باشد از مادر مهربان نسبت به فرزندخويش . پس حضرت گريست و من نيز گريستم تا آخر حديث كه چشم را روشن ودل را نورانى مى كند.(49) و نيز به سند معتبر از زُراره روايت كرده است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اىزُراره ! به درستى كه آسمان گريست بر حسين عليه السّلامچهل صباح به سرخى و كسوف و كوه ها پاره شدند و از هم پاشيدند و درياها به جوش وخروش آمدند و ملائكه چهل روز بر آن حضرت گريستند و زنى از زنان بنى هاشم خضابنكرد و روغن بر خود نماليد و سرمه نكشيد و موى خود را شانه نكرد تا آنكه سرعبيداللّه بن زياد را براى ما آوردند و پيوسته ما در گريه ايم از براى آن حضرت و جدّمعلى بن الحسين عليهماالسّلام ، چون پدر بزرگوار خود را ياد مى كرد آن قدر مى گريستكه ريش مباركش از آب ديده اش تر مى شد و هر كه آن حضرت را بر آنحال مى ديد از گريه او مى گريست ، و ملائكه اى كه نزد قبر آن امام شهيدند گريهبراى او مى كنند و به گريه ايشان مرغان هوا و هر كه در هوا و آسمان است از ملائكه ،گريان شوند.(50) و نيز ابن قولويه به سند معتبر از داود رقّى روايت كرده است كه گفت : روزى در خدمتحضرت صادق عليه السّلام بودم كه آب طلبيد چون بياشاميد آب از ديده هاى مباركش فروريخت و فرمود: اى داود! خدا لعنت كند قاتل حسين عليه السّلام را، پس فرمود: هر بنده اىكه آب بياشامد و ياد كند آن حضرت را و لعنت كند برقاتل او، البته حقّ تعالى صد هزار حسنه براى او بنويسد و صد هزار گناه از او رفعكند و صد هزار درجه براى او بلند كند و چنان باشد كه صد هزار بنده آزاد كرده باشدو در روز قيامت با دل خنك و شاد و خرّم مبعوث گردد.(51) شيخ طوسى 1 به سند معتبر روايت كرده است كه معاوية بن وهب گفت : روزى در خدمت امامجعفر صادق عليه السّلام نشسته بوديم كه ناگاه پيرمردى منحنى به مجلس در آمد وسلام كرد حضرت فرمود: و عليك السّلام و رحمة اللّه ، اى شيخ ! بيا نزديك من . پس آنمرد پير به نزديك آن حضرت رفت و دست مبارك امام را بوسيد و گريست . حضرتفرمود: سبب گريه تو چيست اى شيخ ؟ عرض كرد: يا بنرسول اللّه ! من صد سال است آرزومندم كه شما خروج كنيد و شيعيان را از دست مخالفاننجات دهيد و پيوسته مى گويم كه در اين سال خواهد شد و در اين ماه و اين روز خواهد شدو نمى بينم آن حالت را در شما، پس چگونه گريه نكنم . پس حضرت به سخن آن پيرمرد گريان شد فرمود: اى شيخ ! اگراجل تو تاءخير افتد و ما خروج كنيم با ما خواهى بود و اگر پيشتر از دنيا مفارقت كنى ،در روز قيامت با اهل بيت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم خواهى بود؛ آن مردگفت : بعد از آنكه اين را از جناب شما شنيدم هر چه از من فوت شود پروا نخواهم كرد. حضرت فرمود كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: كه در ميان شما دو چيزبزرگ مى گذارم كه تا متمسّك به آنها باشيد و گمراه نگرديد: كتاب خدا و عترت مناهل بيت من ، چون در روز قيامت بيائى با ما خواهى بود؛ پس فرمود: اى شيخ ! گمان نمىكنم از اهل كوفه باشى ؟ عرض كرد از اطراف كوفه ام ، فرمود كه آيا نزديكى به قبرجدّم حسين مظلوم عليه السّلام ؟ گفت : بلى ، فرمود: چگونه است رفتن تو به زيارت آنحضرت ؟ گفت : مى روم و بسيار مى روم : فرمود كه اى شيخ ! اين خونى است كه خداوندعالم طلب اين خون خواهد كرد و مصيبتى به فرزندان فاطمه عليهاالسّلام نرسيده است ونخواهد رسيد مثل مصيبت حسين . به درستى كه آن حضرت شهيد شد با هفده نفر ازاهل بيت خود كه براى دين خدا جهاد كردند و براى خدا صبر كردند پس خدا جزا داد ايشان رابه بهترين جزاهاى صبر كنندگان . چون قيامت بر پا شود حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم بيايد و حضرت امامحسين عليه السّلام با او باشد و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم دست خود رابر سر مبارك امام حسين عليه السّلام گذاشته باشد و خون از آن ريزد، پس گويد:پرودگارا! سئوال كن از امّت من كه به چه سبب كشتند پسر مرا! پس حضرت فرمود: هرجزع و گريه مكروه است مگر جزع و گريه كردن بر حضرت امام حسين عليه السّلام فصل چهارم : در ذكر اخبارى كه در شهادت آن حضرت رسيده (52) شيخ جعفر بن قولويه روايت كرده است از سلمان كه گفت : نماند در آسمانها ملكى كه بهخدمت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم نيامد و تعزيت نگفت آن حضرت را درمصيبت فرزندش حسين عليه السّلام ، و همه خبر دادند آن حضرت را به ثوابى كه حقّتعالى به شهادت او كرامت فرموده است و هر يك آوردند براى آن حضرت آن تربت را كهآن مظلوم را در آن تربت به جور و ستم شهيد خواهند كرد و هر يك كه مى آمدند حضرت مىفرمود كه خداوندا مخذول گردان هر كه او را يارى نكند و بكش هركه او را بكشد، و ذبحكن هر كه او را ذبح كند و ايشان را به مطلب خود نرسان . راوى گفت : دعاى آن حضرت در حقّ ايشان مستجاب شد و يزيد بعد از كشتن آن جناب تمتّعىاز دنيا نبرد حقّ تعالى به ناگاه او را گرفت . شب مست خوابيد صبح او رامرده يافتندمانند قير سياه شده بود. وهيچ كس نماند از آنها كه متابعت او كردند درقتل آن حضرت يا درميان آن لشكر داخل بودند مگرآنكه مبتلا شدند به ديوانگى يا خورهيا پيسى واين مرضها درميان اولاد ايشان نيزبه ميراث بماند(53) و نيز از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام روايت كرده است كه چون حضرت امام حسينعليه السّلام در كودكى به نزد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى آمد،آنحضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام رامى فرمود كه يا على ، اورابراى من نگاه دار پس اورامى گرفت و زير گلوى او را مى بوسيد و مى گريست !روزى آن امام مظلوم گفت :اىپدر!چراگريه مى كنى ؟حضرت فرمود:اى فرزند گرامى !چون نگريم كه موضعشمشير دشمنان را مى بوسم حضرت امام حسين عليه السّلام گفت كه اى پدر! من كشتهخواهم شد؟فرمود: بلى ، واللّه تو و برادرتو وپدر تو همه كشته خواهيد شد،امام حسينعليه السّلام گفت : پس قبرهاى مااز يكديگر دور خواهد بود؟حضرت فرمود:بلى اىفرزند، امام حسين عليه السّلام گفت :پس كه زيارت ماخواهد كرد از امّت تو؟ پس حضرتفرمود كه زيارت نمى كنند مرا وپدر ترا وبرادر ترا مگر صدّيقان از امّت من .(54) ونيز ازحضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: روزى حضرت امام حسين دردامن حضرت رسول عليه السّلام نشسته بود حضرت با اوبازى مى كرد واورا مى خندانيدپس عايشه گفت :يارسول اللّه !چه بسيار خوش دارى اينطفل را!حضرت فرمود كه واى برتو!چگونه دوست ندارم آن را وخوش نيايد مراازاووحال آنكه اين فرزند ميوه دل من است ونورديده من است وبه درستى كه امّت من اورا خواهندكشت پس هركه بعدازشهادت او،او رازيارت كند حقّ تعالى براى اويك حجّ ازحجّهاى منبنويسد، عايشه تعجّب كرداز روى تعجّب گفت كه يك حجّازحجّهاى تو؟حضرتفرمود:بلكه دو حجّاز حجّهاى من باز او تعجّب كرد،حضرت فرمود: بلكه چهار حجّوپيوسته او تعجّب مى كرد وحضرت زياده مى كرد و تاآنكه فرمود: نود حجّ از حجّهاى منكه با هر حجّى عمره بوده باشد.(55) و شيخ مفيد و طبرسى و ابن قولويه و ابن بابويه (رضوان اللّه عليهم ) بهسندهاى معتبره از اصبغ بن نباته و غيره روايت كرده اند كه روزى حضرت اميرالمؤ منينعليه السّلام بر منبر كوفه خطبه مى خواند و مى فرمود كه از من بپرسيد آنچه خواهيدپيش از آنكه مرا نيابيد، پس به خدا سوگند كه هر چه سؤال كنيد از خبرهاى گذشته و آينده البتّه به آن شما را خبر مى دهم ؛ پس سعد بن(56)ابى وقاص (57) برخاست و گفت : يا اميرالمؤ منين ! خبر ده مرا كه در سر و ريشمن چند مو هست ؟ حضرت فرمود كه خليل من رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم خبر دادكه تو اين سؤ ال از من خواهى كرد و خبر داد او مرا كه چند مو در سر و ريش تو هست و خبرداد كه در بن هر موئى از تو شيطانى هست كه ترا گمراه مى كند و در خانه تو فرزندىهست كه فرزند من حسين را شهيد خواهد كرد، و اگر خبر دهم عدد موهاى ترا تصديق مننخواهى كرد وليكن به آن خبرى كه گفتم حقيقت گفتار من ظاهر خواهد شد و در آن وقت عمربن سعد كودكى بود و تازه به رفتار آمده بود لعنة اللّه عليه (در روايت (ارشاد)و(احتجاج )اسم سعد برده نشده بلكه دارد مردى برخاست و اين سؤال را نمود و حضرت همان جواب را فرمود و در آخر فرمود اگر نه آن بود كه آنچهپرسيدى برهانش مشكل است به تو خبر مى دادم عدد موهاى ترا لكن نشانه آن همان بچهتو است الخ .(58) حميرى در (قُرب الا سناد) از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه حضرتاميرالمومينن عليه السّلام با دو كس از اصحاب خود به زمين كربلا رسيد چونداخل آن صحرا شد آب از ديده هاى مباركش ريخت فرمود كه اينمحل خوابيدن شتران ايشان است و اين محل فرود آوردن بارهاى ايشان است و در اينجا ريختهمى شود خونهاى ايشان ، خوشا به حال تو اى تربت كه خونهاى دوستان خدا بر توريخته مى شود.(59) شيخ مفيد روايت كرده است : عمر بن سعد به حضرت امام حسين عليه السّلام گفت كه نزد ماگروهى از بى خردان هستند كه گمان مى كنند من تو را خواهم كشت ، حضرت فرمود كهآنها بى خردان نيستند وليكن عُلما و دانايانند، امّا به اين شادم كه بعد از من گندم عراقنخواهى خود مگر اندك زمانى .(60) و شيخ صدوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه امام حسين عليه السّلامروزى بر امام حسن عليه السّلام وارد شد چون چشم وى بر برادر افتاد گريست و فرمود:اى اباعبداللّه ! چه به گريه در آورد؟ گفت گريه من به جهت بلائى است كه به تو مى رسد، امام حسن عليه السّلام فرمود:آنچه به من مى رسد سمّى است كه به من مى دهند ولكن لايَوْمَ كَيَْومِك ؛ روزى چون روز تونيست ! سى هزار نفر به سوى تو آيند همه مدّعى آن باشند كه از امّت جدّ تواَند ومنتحل دين اسلامند و اجتماع بر قتل و ريختن خون وانتهاك حرمت و سبى نساء و ذَرارى و غارتمال و متاع تو مى كنند و در اين هنگام لعنت بر بنى اميّه فرود مى آيد و آسمان خون مىبارد و هر چيز بر تو مى گريد حتّى وحوش در بيابانها و ماهيها در درياها.(61) مؤ لّف گويد: كه الحق اگر متاءمّل بصيرى ملاحظه كند مصيبتى اعظم از اين مصيبت نخواهدديد كه از اوّل دنيا تا كنون بعد از مراجعه به تواريخ و سِيَر واقعه اى به اينبزرگى نديديم كه پيغبرزاده خودشان را با اصحاب واهل بيت او يك روز بكشند و رحل و متاع او را غارت كنند و خِيام او را بسوزانند و سر او را واصحاب و اولاد او را با عيال و اطفال شهر به شهر ببرند و يكسره پشت پاى به ملّت ودينى كه اظهار انتساب به او مى كنند بزنند و سلطنت و قوّت ايشان استناد به همان دينباشد نه دين ديگر و ملّت ديگر. ما سَمِعْنا بِهذا في آباءنا اْلاَوَّلينَ فَاِنّالِلّهِ وَ انّا اِلَيْهِ راجعُونَ مِنْ مُصيبَةٍ ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَهاوَاَنْكاها لِقُلُوبِ اْلمُحِبّينَ وَللّهِ دَرَّمَهْيار حَيْثُ قالَ: شعر :يُعَظِّموُنَ لَهُ اَعْوادَ مَنْبَرِهِ
|
وَ تَحْتَ اَرْجُلِهِمْ اَوْلادَهُ وَضَعُوا
|
بِاَىِّ حُكْمٍ بَنوُهُ يَتْبَعوُنَكُمُ
|
وَ فَخْرُكُمْ اَنَّكُمْ صَحْبٌ لَهُ تَبَعٌ (62)
|
|
|
|
|
|
|
|
|