(2) اين اخبار حمل بر تقيه ميشود، زيرا موافق با روايات عامه و مذهب اشاعره از آنهاست .
(3) روايات مذكور كنايه از اينستكه : خدايتعالى در ابتداى خلقت ، عالم بود كه كداميك ازبندگانش پس از آمدن در دار تكليف براه ايمان و سعادت رود. و كدامين آنها طريق كفر وشقاوت پيمايد، و چون خدايتعالى اين علم را دارد، گويا آنها را آنگونه آفريده است .
(4) اين اخبار كنايه از اختلاف استعداد و قابليت افراد بشر است ، زيرا انكارپذير نيستكه استعداد محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله با استعدادابوجهل ملعون اختلاف و تفاوت بسيار داشت ، او در بالاترين درجات استعداد و قابليت واين در پست ترين مراتب تعقل و ادراك بود و هر يك بمقدار قابليت و استعداد خود مكلفبودند، خداى تعالى پيغمبر اكرم را چنان تكليف شديد و دقيقى فرمود كه نسبت بهيچيك ازافراد بشر آن سخت گيرى و مو شكافى را نكرد، وابوجهل را هم بمقدار استعداد و ظرفيت خويش مكلف ساخته و مجبور بر شر فساد ننمودهاست .
(5) چون خداى تعالى ابتدا آنها را در عالم ذر آفريد و مكلف ساخت ، چنانكه در باب آيندهذكر ميشود، و در آنجا دسته ئى اطاعت كرده و فرمان بردند و گروهى عصيان ورزيده ونافرمانى كردند، اختلافشان طينت و سرشت آنها پس از آن و از ناحيه اطاعت و عصيان خودآنها بود در مرتبه اول ، پس جبر و ستمى لازم نيايدانتهى .
مترجم گويد: با توجه بتوضيحات و شروحى كهذيل احاديث 387، 392، 403، و 1441، بيان گرديد، ميگوئيم : اگر مقصود جبريه وكسانيكه باين اخبار تمسك كرده اند اين باشد كه انسان درافعال و اقوالش هيچگونه اختيارى از خود ندارد و مانند اره تيشه دست نجار است . چنانچهبرخى از اشاعره باين معنى تصريح نموده اند، وجدان سليم هر عاقلى آن را تخطئهميكند.
مولا جلا الدين محمد بلخى در اين باره بيانات مختلفى دارد كه چون مقرونباستدلال است برخى از آنرا با حذف و ايصال ذكر ميكنيم :
نصافا اين عارف با هوش چنين مبحث غامضى را در متجاوز از دويست بيت با استدلالى محكمو امثله ئى روشن تا آنجا كه در قالب نظم ميسور بوده اثبات كرده است ، طالبين بدفترپنجم مثنوى مراجعه كنند.
و اگر مقصود مستشكل اين باشد كه : چرا خداى تعالى استعدادات مختلف و ادراكات وقابليتهاى متفاوت آفريد، چنانكه در جواب چهارم ، ازقول مرحوم مجلسى نقل شد، ميگوئيم : اولا اين سؤال مثل اينستكه گفته شود: چرا خدا يك موجود راگل آفريد و ديگرى را خار، يكى را زن و ديگرى را مرد، يكى را اسب و ديگرى را سگ ،يكى را زشت و ديگرى را زيبا. جهان خلقت بر خداىمتعال چندان تنگ نيست كه دو موجود را يكسان و عين هم آفريند، در ميان ميلياردها افراد بشر،دو تن كه از لحاظ آهنگ صدا و خطوط سر انگشت مساوى باشند، پيدا نشود، ثانيا زمانىجبر لازم آيد كه تكليف و بازخواست استعدادات مختلف ، مساوى و برابر باشد، درصورتيكه اخبار بسيارى در كتاب عقل و جهل هميناصول كافى بيان شد كه :(خدا هر كس را باندازه عقلش مجازات و بازخواست ميكند) ولا يكلف الله نفسا الا وسعها، ثانيا از جاهل وغافل و هر معذورى كيفر و مجازات را برداشته و چنانچهعقل سليم حكم ميكند، عقاب آنها را قبيح شمرده است . و ماكنا معذبين حتى نبعث رسولا والناس فى سعة مالا يعلمون و لو ان العباد اذا جهلوا و قفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا. و امادر باره ظهور اين اخبار بايد گفت : اگر از لحاظ سندمقبول افتند و راه تقيه در آنها بسته شود، بهترين توجيهش همانستكه درذيل حديث اول باب بيان كرديم .
شرح :
(3) روايات مذكور كنايه از اينستكه : خدايتعالى در ابتداى خلقت ، عالم بود كه كداميك ازبندگانش پس از آمدن در دار تكليف براه ايمان و سعادت رود. و كدامين آنها طريق كفر وشقاوت پيمايد، و چون خدايتعالى اين علم را دارد، گويا آنها را آنگونه آفريده است .
(4) اين اخبار كنايه از اختلاف استعداد و قابليت افراد بشر است ، زيرا انكارپذير نيستكه استعداد محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله با استعدادابوجهل ملعون اختلاف و تفاوت بسيار داشت ، او در بالاترين درجات استعداد و قابليت واين در پست ترين مراتب تعقل و ادراك بود و هر يك بمقدار قابليت و استعداد خود مكلفبودند، خداى تعالى پيغمبر اكرم را چنان تكليف شديد و دقيقى فرمود كه نسبت بهيچيك ازافراد بشر آن سخت گيرى و مو شكافى را نكرد، وابوجهل را هم بمقدار استعداد و ظرفيت خويش مكلف ساخته و مجبور بر شر فساد ننمودهاست .
(5) چون خداى تعالى ابتدا آنها را در عالم ذر آفريد و مكلف ساخت ، چنانكه در باب آيندهذكر ميشود، و در آنجا دسته ئى اطاعت كرده و فرمان بردند و گروهى عصيان ورزيده ونافرمانى كردند، اختلافشان طينت و سرشت آنها پس از آن و از ناحيه اطاعت و عصيان خودآنها بود در مرتبه اول ، پس جبر و ستمى لازم نيايدانتهى .
مترجم گويد: با توجه بتوضيحات و شروحى كهذيل احاديث 387، 392، 403، و 1441، بيان گرديد، ميگوئيم : اگر مقصود جبريه وكسانيكه باين اخبار تمسك كرده اند اين باشد كه انسان درافعال و اقوالش هيچگونه اختيارى از خود ندارد و مانند اره تيشه دست نجار است . چنانچهبرخى از اشاعره باين معنى تصريح نموده اند، وجدان سليم هر عاقلى آن را تخطئهميكند.
مولا جلا الدين محمد بلخى در اين باره بيانات مختلفى دارد كه چون مقرونباستدلال است برخى از آنرا با حذف و ايصال ذكر ميكنيم :
و اگر مقصود مستشكل اين باشد كه : چرا خداى تعالى استعدادات مختلف و ادراكات وقابليتهاى متفاوت آفريد، چنانكه در جواب چهارم ، ازقول مرحوم مجلسى نقل شد، ميگوئيم : اولا اين سؤال مثل اينستكه گفته شود: چرا خدا يك موجود راگل آفريد و ديگرى را خار، يكى را زن و ديگرى را مرد، يكى را اسب و ديگرى را سگ ،يكى را زشت و ديگرى را زيبا. جهان خلقت بر خداىمتعال چندان تنگ نيست كه دو موجود را يكسان و عين هم آفريند، در ميان ميلياردها افراد بشر،دو تن كه از لحاظ آهنگ صدا و خطوط سر انگشت مساوى باشند، پيدا نشود، ثانيا زمانىجبر لازم آيد كه تكليف و بازخواست استعدادات مختلف ، مساوى و برابر باشد، درصورتيكه اخبار بسيارى در كتاب عقل و جهل هميناصول كافى بيان شد كه :(خدا هر كس را باندازه عقلش مجازات و بازخواست ميكند) ولا يكلف الله نفسا الا وسعها، ثانيا از جاهل وغافل و هر معذورى كيفر و مجازات را برداشته و چنانچهعقل سليم حكم ميكند، عقاب آنها را قبيح شمرده است . و ماكنا معذبين حتى نبعث رسولا والناس فى سعة مالا يعلمون و لو ان العباد اذا جهلوا و قفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا. و امادر باره ظهور اين اخبار بايد گفت : اگر از لحاظ سندمقبول افتند و راه تقيه در آنها بسته شود، بهترين توجيهش همانستكه درذيل حديث اول باب بيان كرديم .
* باب : طينت مؤ من و كافر و برقرارى تكليفدراول امر*بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَ فِيهِ زِيَادَةُ وُقُوعِ التَّكْلِيفِ الْأَوَّلِ |
|
شرح :
گويا مرا از آب و خاك ماده ايستكه استعدادقبول اشكال مختلف دارد و نيز اين دو ماده در سرشت و خلقت انسان تركيب شده و مقصود ازصفحه زمين ، مركز روئيدن غذاى انسانست كه نطفه از آنحاصل شود، و مقصود از مالش گل امتزاج و اختلاط مواد اوليه تركيب انسانست ، بنحويكهمزاج انسان پيدا شود و مستعد حيات گردد، و آميختن شور و شيرين بيكديگر، كنايه ازامتزاج خير و شر و عقل و شهوت در سرشت انسانست . از اينرو باكمال ارتباط و علاقه ايكه پدر با پسر دارد، گاهى پدر تابععقل و هدايتها شود و پسر پيرو شهوات و وسواس گردد و يا بر عكس . اما راجع بعالمذر، در احاديث آينده توضيح بيشترى بيان ميشود.
شرح :
|
شرح :
درباره عالم ذر و اقرار گرفتن از مردم ، بعضى از دانشمندان بظهور روايتى كهاز عمر رسيده جمود كرده و گفته اند: چون خدايتعالى آدم را آفريد،نسل او را مانند مورچگان از پشتش در آورد و آنها را زنده ساخت وعقل و شعور داد و سپس از آنهاپرسيد. و برخى گفته اند: خدايتعالى در خلقت انساندلائلى براى ربوبيت خود قرار داده و عقول ايشان را چنان رهبرى فرموده كه اگر بطبعو فطرت خود بينديشند، بربوبيتش اقرار كنند. و دسته ئى گفته اند: اين اقرار واعتراف بلسان قابليت واستعداد جواهر و ذوات آنهاست مانند آيه شريفه:فقال لها و للارض ائتيها طوعا و كرها، قالتا اءتينا طائعين و برخىاحتمال داده اند كه اين اقرار بلسان ملكوتى بوده ، مانند يسبح لله ما فى السموات و مافى الارض