بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اصول کافی جلد سوم, شیخ کلینی   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     KAFI3001 -
     KAFI3002 -
     KAFI3003 -
     KAFI3004 -
     KAFI3005 -
     KAFI3006 -
     KAFI3007 -
     KAFI3008 -
     KAFI3009 -
     KAFI3010 -
     KAFI3011 -
     KAFI3012 -
     KAFI3013 -
     KAFI3014 -
     KAFI3015 -
     KAFI3016 -
     KAFI3017 -
     KAFI3018 -
     KAFI3019 -
     KAFI3020 -
     KAFI3021 -
     KAFI3022 -
     KAFI3023 -
     KAFI3024 -
     KAFI3025 -
     KAFI3026 -
     KAFI3027 -
     KAFI3028 -
     KAFI3029 -
     KAFI3030 -
     KAFI3031 -
     KAFI3032 -
     KAFI3033 -
     KAFI3034 -
     KAFI3035 -
     KAFI3036 -
     KAFI3037 -
     KAFI3038 -
     KAFI3039 -
     KAFI3040 -
     KAFI3041 -
     KAFI3042 -
     KAFI3043 -
     KAFI3044 -
     KAFI3045 -
     KAFI3046 -
     KAFI3047 -
     KAFI3048 -
     KAFI3049 -
     KAFI3050 -
     KAFI3051 -
     KAFI3052 -
     KAFI3053 -
     KAFI3054 -
     KAFI3055 -
     KAFI3056 -
     KAFI3057 -
     KAFI3058 -
     KAFI3059 -
     KAFI3060 -
     KAFI3061 -
     KAFI3062 -
     KAFI3063 -
     KAFI3064 -
     KAFI3065 -
     KAFI3066 -
     KAFI3067 -
     KAFI3068 -
     KAFI3069 -
     KAFI3070 -
     KAFI3071 -
     KAFI3072 -
     KAFI3073 -
     KAFI3074 -
     KAFI3075 -
     KAFI3076 -
     KAFI3077 -
     KAFI3078 -
     KAFI3079 -
     KAFI3080 -
     KAFI3081 -
     KAFI3082 -
     MainFehrest -
 

 

 
 
next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم

back page



(2) اين اخبار حمل بر تقيه ميشود، زيرا موافق با روايات عامه و مذهب اشاعره از آنهاست .
(3) روايات مذكور كنايه از اينستكه : خدايتعالى در ابتداى خلقت ، عالم بود كه كداميك ازبندگانش پس از آمدن در دار تكليف براه ايمان و سعادت رود. و كدامين آنها طريق كفر وشقاوت پيمايد، و چون خدايتعالى اين علم را دارد، گويا آنها را آنگونه آفريده است .
(4) اين اخبار كنايه از اختلاف استعداد و قابليت افراد بشر است ، زيرا انكارپذير نيستكه استعداد محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله با استعدادابوجهل ملعون اختلاف و تفاوت بسيار داشت ، او در بالاترين درجات استعداد و قابليت واين در پست ترين مراتب تعقل و ادراك بود و هر يك بمقدار قابليت و استعداد خود مكلفبودند، خداى تعالى پيغمبر اكرم را چنان تكليف شديد و دقيقى فرمود كه نسبت بهيچيك ازافراد بشر آن سخت گيرى و مو شكافى را نكرد، وابوجهل را هم بمقدار استعداد و ظرفيت خويش مكلف ساخته و مجبور بر شر فساد ننمودهاست .
(5) چون خداى تعالى ابتدا آنها را در عالم ذر آفريد و مكلف ساخت ، چنانكه در باب آيندهذكر ميشود، و در آنجا دسته ئى اطاعت كرده و فرمان بردند و گروهى عصيان ورزيده ونافرمانى كردند، اختلافشان طينت و سرشت آنها پس ‍ از آن و از ناحيه اطاعت و عصيان خودآنها بود در مرتبه اول ، پس جبر و ستمى لازم نيايدانتهى .
مترجم گويد: با توجه بتوضيحات و شروحى كهذيل احاديث 387، 392، 403، و 1441، بيان گرديد، ميگوئيم : اگر مقصود جبريه وكسانيكه باين اخبار تمسك كرده اند اين باشد كه انسان درافعال و اقوالش هيچگونه اختيارى از خود ندارد و مانند اره تيشه دست نجار است . چنانچهبرخى از اشاعره باين معنى تصريح نموده اند، وجدان سليم هر عاقلى آن را تخطئهميكند.
مولا جلا الدين محمد بلخى در اين باره بيانات مختلفى دارد كه چون مقرونباستدلال است برخى از آنرا با حذف و ايصال ذكر ميكنيم :
اختيارى هست ما را در جهاناختيار خود ببين جبرى مشوگفت يزدان ما على الاعمى حرجاين كه فردا اين كنم يا آن كنمآن پشيمانى كه خوردى از بدىجمله قرآن امر و نهى است و وعيدهيچ دانا هيچ عاقل اين كندگر شتربان اشترى را ميزندخشم اشتر نيست با آن چوب اوعقل حيوانى چو دانست اختيارچونكه گفتى كفر من خواه وى استزانكه بيخواه تو خود كفر تو نيستاختيارش اختيارت هست كردى حس را منكر نتوانى شد عيانره رها كردى بره آكج مروكى نهد بر ما حرج رب الفرجاين دليل اختيار است اى صنمز اختيار خويش گشتى مهتدىامر كردن سنگ مرمر را كه ديدبا كلوخ و سنگ خشم و كين كندآن شتر قصد زننده ميكندپس ز مختارى شتر بر دست بوداين مگو اي عقل انسان شرم دارخواه خود را نيز هم ميدان كه هستكفر بى خواهش تناقض گفت نيستبى خود و بى اختيار آنگه شوى
نصافا اين عارف با هوش چنين مبحث غامضى را در متجاوز از دويست بيت با استدلالى محكمو امثله ئى روشن تا آنجا كه در قالب نظم ميسور بوده اثبات كرده است ، طالبين بدفترپنجم مثنوى مراجعه كنند.
و اگر مقصود مستشكل اين باشد كه : چرا خداى تعالى استعدادات مختلف و ادراكات وقابليتهاى متفاوت آفريد، چنانكه در جواب چهارم ، ازقول مرحوم مجلسى نقل شد، ميگوئيم : اولا اين سؤال مثل اينستكه گفته شود: چرا خدا يك موجود راگل آفريد و ديگرى را خار، يكى را زن و ديگرى را مرد، يكى را اسب و ديگرى را سگ ،يكى را زشت و ديگرى را زيبا. جهان خلقت بر خداىمتعال چندان تنگ نيست كه دو موجود را يكسان و عين هم آفريند، در ميان ميلياردها افراد بشر،دو تن كه از لحاظ آهنگ صدا و خطوط سر انگشت مساوى باشند، پيدا نشود، ثانيا زمانىجبر لازم آيد كه تكليف و بازخواست استعدادات مختلف ، مساوى و برابر باشد، درصورتيكه اخبار بسيارى در كتاب عقل و جهل هميناصول كافى بيان شد كه :(خدا هر كس را باندازه عقلش مجازات و بازخواست ميكند) ولا يكلف الله نفسا الا وسعها، ثانيا از جاهل وغافل و هر معذورى كيفر و مجازات را برداشته و چنانچهعقل سليم حكم ميكند، عقاب آنها را قبيح شمرده است . و ماكنا معذبين حتى نبعث رسولا والناس فى سعة مالا يعلمون و لو ان العباد اذا جهلوا و قفوا و لم يجحدوا، لم يكفروا. و امادر باره ظهور اين اخبار بايد گفت : اگر از لحاظ سندمقبول افتند و راه تقيه در آنها بسته شود، بهترين توجيهش همانستكه درذيل حديث اول باب بيان كرديم .

* باب : طينت مؤ من و كافر و برقرارى تكليفدراول امر*

بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَ فِيهِ زِيَادَةُ وُقُوعِ التَّكْلِيفِ الْأَوَّلِ

أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْأَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ مَااخْتَلَفَ اثْنَانِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ كُنْ مَاءً عَذْباً أَخْلُقْ مِنْكَجَنَّتِى وَ أَهْلَ طَاعَتِى وَ كُنْ مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقْ مِنْكَ نَارِى وَ أَهْلَ مَعْصِيَتِى ثُمَّ أَمَرَهُمَافَامْتَزَجَا فَمِنْ ذَلِكَ صَارَ يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَ الْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ ثُمَّ أَخَذَ طِيناً مِنْ أَدِيمِالْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَإِذَا هُمْ كَالذَّرِّ يَدِبُّونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ إِلَى الْجَنَّةِبِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِى ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُسْعِرَتْ فَقَالَلِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ ادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَقَالَكُونِى بَرْداً وَ سَلَاماً فَكَانَتْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ يَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَقَدْ أَقَلْتُكُمْ فَادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْمَعْصِيَةُ فَلَايَسْتَطِيعُ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ مِنْ هَؤُلَاءِ
اصول كافى ج : 3 ص : 9 رواية :1
امام باقر (ع ) فرمود: اگر مردم بدانند، آغاز آفرينش چگونه بوده دو تن با يكديگر (درامر دين ) اختلاف نكنند. همانان خداى عزوجل پيش از آنكه مخلوق را بيافريند، فرمود: آبىگوارا پديد آى ، تا از تو بهشت و اهل طاعت خود را بيافرينم ، و آبى شور و تلخ پديدآى تا از تو دوزخ و اهل معصيتم را بيافرينم ، سپس بآندو دستور فرمود تا آميختهشدند، از اينجهت است كه مؤ من كافر زايد و كافر مؤ من .
آنگاه گلى را از صفحه زمين بر گرفت و آنرا بشدت مالش داد، بنا گاه مانند مور بجنبشدر آمدند سپس باصحاب يمين فرمود: بسلامت بسوى بهشت و باصحابشمال فرمود: بسوى دوزخ و باكى هم ندارم . آنگاه امر فرمود تا آتشى افروخته گشت وباصحاب شمال فرمود: در آن داخل شويد، از آن ترسيدند و پرهيز كردند، سپسباصحاب يمين فرمود: داخل شويد: آنها داخل شدند، پس فرمود: سرد و سلامت باش آتشسرد و سلامت شد. اصحاب شد. اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از لغزش ما در گذر واز نو بگير، فرمود: از نو گرفتم ، داخل شويد، ايشان برفتند و باز ترسيدند، درآنجا فرمانبردارى و نافرمانى پابرجا گشت ، پس نه ايندسته توانند از آنها باشند ونه آنها توانند از اينها باشند.

شرح :
گويا مرا از آب و خاك ماده ايستكه استعدادقبول اشكال مختلف دارد و نيز اين دو ماده در سرشت و خلقت انسان تركيب شده و مقصود ازصفحه زمين ، مركز روئيدن غذاى انسانست كه نطفه از آنحاصل شود، و مقصود از مالش گل امتزاج و اختلاط مواد اوليه تركيب انسانست ، بنحويكهمزاج انسان پيدا شود و مستعد حيات گردد، و آميختن شور و شيرين بيكديگر، كنايه ازامتزاج خير و شر و عقل و شهوت در سرشت انسانست . از اينرو باكمال ارتباط و علاقه ايكه پدر با پسر دارد، گاهى پدر تابععقل و هدايتها شود و پسر پيرو شهوات و وسواس گردد و يا بر عكس . اما راجع بعالمذر، در احاديث آينده توضيح بيشترى بيان ميشود.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَاجَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْعَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَقَالَ وَ أَبُوهُ يَسْمَعُ ع حَدَّثَنِىأَبِى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِى خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع فَصَبَّعَلَيْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ ثُمَّ تَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ثُمَّ صَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَالْأُجَاجَ فَتَرَكَهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّينَةُ أَخَذَهَا فَعَرَكَهَا عَرْكاً شَدِيداًفَخَرَجُوا كَالذَّرِّ مِنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ أَمَرَهُمْ جَمِيعاً أَنْ يَقَعُوا فِى النَّارِ فَدَخَلَ أَصْحَابُالْيَمِينِ فَصَارَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ أَبَى أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا
اصول كافى ج : 3 ص : 10 رواية : 2
زراه گويد: مردى از امام باقر (ع ) درباره اين آيه پرسيد: (چون پروردگارت ازفرزندان آدم ، از پشتهايشان ، نژادشان را بر گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساختكه مگر من پروردگار شما نيستم ؟ گفتند: چرا تا آخر آيه 172 سوره 7 ) حضرت درحالى كه پدرش ميشنيد پاسخ داد.
پدرم بمن حديث فرمود كه : خداى عزوجل يك مشت از خاك زمينيكه آدم (ع ) را از آن آفريد برگرفت و آب گواراى فرات (2) بر آن بريخت ، و آنراچهل صباح بحال خود گذاشت ، سپس بر آن آب شور و تلخ ريخت وچهل صباح ديگر وا گذاشت . چن آن گل خمير شد، آنرا بر گرفت و بشدت ماليد، آنگاهآدميان مانند مور از راست و چپش ‍ بجنبش در آمدند، بهمگى دستور فرمود بآتش در آيند،اصحاب يمين داخل شدند و آتش بر آنها سرد و سلامت گشت و اصحابشمال از داخل شدن سرپيچى كردند.

شرح :
درباره عالم ذر و اقرار گرفتن از مردم ، بعضى از دانشمندان بظهور روايتى كهاز عمر رسيده جمود كرده و گفته اند: چون خدايتعالى آدم را آفريد،نسل او را مانند مورچگان از پشتش در آورد و آنها را زنده ساخت وعقل و شعور داد و سپس از آنهاپرسيد. و برخى گفته اند: خدايتعالى در خلقت انساندلائلى براى ربوبيت خود قرار داده و عقول ايشان را چنان رهبرى فرموده كه اگر بطبعو فطرت خود بينديشند، بربوبيتش اقرار كنند. و دسته ئى گفته اند: اين اقرار واعتراف بلسان قابليت واستعداد جواهر و ذوات آنهاست مانند آيه شريفه:فقال لها و للارض ائتيها طوعا و كرها، قالتا اءتينا طائعين و برخىاحتمال داده اند كه اين اقرار بلسان ملكوتى بوده ، مانند يسبح لله ما فى السموات و مافى الارض ‍

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ عأَرْسَلَ الْمَاءَ عَلَى الطِّينِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً فَعَرَكَهَا ثُمَّ فَرَّقَهَا فِرْقَتَيْنِ بِيَدِهِ ثُمَّ ذَرَأَهُمْفَإِذَا هُمْ يَدِبُّونَ ثُمَّ رَفَعَ لَهُمْ نَاراً فَأَمَرَ أَهْلَ الشِّمَالِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا إِلَيْهَا فَهَابُوهَافَلَمْ يَدْخُلُوهَا ثُمَّ أَمَرَ أَهْلَ الْيَمِينِ أَنْ يَدْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَدَخَلُوهَا فَأَمَرَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ النَّارَفَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَهْلُ الشِّمَالِ قَالُوا رَبَّنَا أَقِلْنَا فَأَقَالَهُمْ ثُمَّقَالَ لَهُمُ ادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَقَامُوا عَلَيْهَا وَ لَمْ يَدْخُلُوهَا فَأَعَادَهُمْ طِيناً وَ خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ ع وَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَنْ يَسْتَطِيعَ هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ يَكُونُوامِنْ هَؤُلَاءِ قَالَ فَيَرَوْنَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّقُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ
اصول كافى ج : 3 ص : 11 رواية : 3
امام صادق (ع ) فرمود: چون خداى عز وجل اراده فرمود آدم را بيافريند، آب را بسوى خاكارسال داشت ، سپس ‍ مشتى بر گرفت و آنرا بماليد، آنگاه آنرا با دست قدرت خود، دونيمه ساخت ، و بشر را بيافريد، ناگاه بجنبش در آمدند، سپس براى آنها آتشى برافروخت و باهل شمال دستور داد، داخلش شوند، آنها بسويش رفتند و ترسيدند. وداخل نشدند آنگاه باهل يمين دستور داد، داخلش شوند، آن ها برفتند وداخل شدند، خداى عزوجل به آتش امر فرمود تا بر آنها سرد و سلامت گشت . چوناهل شمال چنان ديدند، گفتند: پروردگارا از ما در گذر و تجديد كن ، خدا تجديد كرد وبانها فرمود: به آتش در آئيد. آنها رفتند و كنارش ايستادند وداخل نگشتند،
خدا ايشان را بطينت اول بر گردانيد و از آن طينت آدم (ع ) را آفريد.
امام صادق (ع ) فرمود از اينرو اينها نتوانند از آنها شوند و آنها نتوانند از اينها گردند.از اينجهت (اهل بيت عليهم السلام ) عقيده دارند كه رسولخدا صلى الله عليه وآل نخستين كس بود كه داخل آن آتش شد، و از اين با بستقول خداى جل و عز:(بگو اگر براى خداى رحمان فرزندى بود، من نخستين پرستندهبودم 81 سوره 43 ).

توضيح :
چون پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نخستين كس بود كه در ميان تمام افراد بشرفرمان خدا برد و بآتش در آمد، پس اگر خدا رافرزندى ميبود. آنحضرت نخستين پرستندهو تعظيم كننده آن فرزند ميبودو ديگران در پرستش فرزند خدا بر آنحضرت پيشنميافتادند، و چون آنحضرت كسى را بعنوان فرزند خدا نميپرستد، معلوم ميشود او رافرزندى نيست .

* باب ديگرى از باب طينت مومن و كافر*

بَابٌ آخَرُ مِنْهُ

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ الْعِجْلِيِّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْحُمْرَانَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَيْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ خَلَقَ مَاءً عَذْباًوَ مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ فَأَخَذَ طِيناً مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَقَالَلِأَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ هُمْ كَالذَّرِّ يَدِبُّونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ إِلَىالنَّارِ وَ لَا أُبَالِى ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّاكُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى النَّبِيِّينَ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌرَسُولِى وَ أَنَّ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَالُوا بَلَى فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَعَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَنَّنِى رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِى وَ عَلِيٌّ أَمِيرُْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُأَمْرِى وَ خُزَّانُ عِلْمِى ع وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِى وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِى وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْأَعْدَائِى وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ كَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا يَا رَبِّ وَ شَهِدْنَا وَ لَمْ يَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ يُقِرَّفَثَبَتَتِ الْعَزِيمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِى الْمَهْدِيِّ وَ لَمْ يَكُنْ لادَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قَالَ إِنَّمَا هُوَ فَتَرَكَثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُجِّجَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ يَا رَبِّ أَقِلْنَافَقَالَ قَدْ أَقَلْتُكُمُ اذْهَبُوا فَادْخُلُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْوَلَايَةُ وَ الْمَعْصِيَةُ
اصول كافى ج : 3 ص : 12 رواية : 1
امام باقر (ع ) فرمود: همانان خداى تبارك و تعالى چون خواست مخلوق را بيافريند،نخست آبى گوارا و آبى شور و تلخ آفريد، و آندو آب بهم آميختند، سپس خاكى ازصفحه زمين بر گرفت و آنرا بشدت مالش داد، آنگاه باصحاب يمين كه مانند مورچهميجنبيدند، فرمود: با سلامت بسوى بهشت و باصحابشمال فرمود بسوى دوزخ و باكى هم ندارم ، سپس فرمود: (مگر من پروردگار شمانيستم ؟ گفتند: چرا گواهى دهيم ، تا در روز قيامت نگويند: ما از اين بى خبرى بوديم ).
سپس از پيغمبران پيمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نيستم ؟ و اين محمدرسول من نيست و اين على امير مؤ منان نميباشد؟ گفتند: چرا پس نبوت آنها پا برجا شد، واز پيغمبران اولوالعزم پيمان گرفت كه من پروردگار شمايم و محمد رسولم و على اميرمؤ منان و اوصياء بعد از او، واليان امر من و خزانه داران علم من و اينكه مهدى كسى استكهبوسيله او دينم را نصرت دهم و دولتم را آشكار كنم و از دشمنانم انتقام گيرم و بوسيلهاو خواهى نخواهى عبادت شوم . گفتند: پروردگارا! اقرار كرديم و گواهى داديم ، ولىآدم نه انكار كرد و نه اقرار نمود، پس مقام اولوالعزمى براى آن پنج تن از جهت مهدىثابت شد و براى آدم عزمى براى اقرار بآن يافت نشد (از اينرو از پيغمبران اولوالعزمخارج گشت ) اينست گفتار خداى عزوجل :(و هر آينه از پيش با آدم مهدى كرديم ، اوفراموش كرد و برايش تصميمى نيافتيم 116 سوره 20 ) فرمود: مقصود از (نسى) در اينجا (ترك ) است (زيرا فراموشى بر پيغمبران روا نيست ).
سپس بآتشى دستور فرمود تا بر افروخت و باصحابشمال فرمود: بآن در آئيد، ايشان ترسيدند و باصحاب يمين فرمود: در آئيد، آنها واردشدند، آتش بر آنها سرد و سلامت شد، آنگاه اصحابشمال گفتند: پروردگارا! از مادر گذر و تجديد كن ، فرمود: تجديد كردم ، برويد وداخل شويد، باز ترسيدند. در آنجا اطاعت و ولايت و معصيت ثابت گشت .

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد سوم

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation