بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب منتهی الامال قسمت اول, حاج شیخ عباس قمی ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     BAB10001 -
     BAB10002 -
     BAB10003 -
     BAB10004 -
     BAB10005 -
     BAB10006 -
     BAB10007 -
     BAB10008 -
     BAB10009 -
     BAB10010 -
     BAB10011 -
     BAB10012 -
     BAB10013 -
     BAB10014 -
     BAB10015 -
     BAB10016 -
     BAB10017 -
     BAB10018 -
     BAB10019 -
     BAB10020 -
     BAB20001 -
     BAB20002 -
     BAB30001 -
     BAB30002 -
     BAB30003 -
     BAB30004 -
     BAB30005 -
     BAB30006 -
     BAB30007 -
     BAB30008 -
     BAB30009 -
     BAB30010 -
     BAB30011 -
     BAB30012 -
     BAB40001 -
     BAB40002 -
     BAB40003 -
     BAB40004 -
     BAB40005 -
     BAB40006 -
     BAB40007 -
     BAB50001 -
     BAB50002 -
     BAB50003 -
     BAB50004 -
     BAB50005 -
     BAB50006 -
     BAB50007 -
     BAB50008 -
     BAB50009 -
     BAB50010 -
     BAB50011 -
     BAB50012 -
     BAB50013 -
     BAB50014 -
     BAB50015 -
     BAB50016 -
     BAB50017 -
     BAB50018 -
     BAB50019 -
     BAB50020 -
     BAB50021 -
     BAB60001 -
     BAB60002 -
     BAB60003 -
     BAB60004 -
     BAB60005 -
     BAB60006 -
     BAB60007 -
     BAB60008 -
     BAB60009 -
     BAB60010 -
     BAB60011 -
     BAB60012 -
     BAB60013 -
     BAB70001 -
     BAB70002 -
     BAB70003 -
     BAB70004 -
     BAB70005 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT201 -
     FOOTNT301 -
     FOOTNT302 -
     FOOTNT303 -
     FOOTNT401 -
     FOOTNT501 -
     footnt502 -
     footnt503 -
     FOOTNT601 -
     FOOTNT701 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

باب دوّم در بيان تاريخ ولادت ووفات سيّدة النّساء ومخدومه ملائكة السَّماء، شفيعه روزجزاء حضرت فاطمه زهراء عليهاالسّلام است
فصل اوّل : در بيان ولادت با سعادت حضرت فاطمه عليهاالسّلام
شـيـخ طـوسى در (مصباح ) واكثر عُلما ذكر كرده اند كه ولادت آن حضرت در روز بيستممـاه جـُمـادى الا خـره بـوده وگـفـتـه انـد كـه در روز جـمـعـهسـال دوّم از بـعـثـت بـوده و بـعـضـى سـال پـنـجم از بعثت گفته اند(1) وعلامهمجلسى رحمه اللّه در (حياة القلوب ) فرموده كه صاحب (عُدَدْ) روايت كرده است كه پنجسـال بـعـد از بـعـثـت حـضـرت رسـالت پـنـاه صـلى اللّه عليه وآله وسلّم حضرت فاطمهعـليـهـاالسـّلام از خديجه متولد شد وكيفيّت حمل خديجه به آن حضرت چنان بود كه روزىحـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه وآله وسلّم در ابطح نشسته بود با اميرالمؤ منين عليهالسـّلام وعـمـار بـن يـاسـر ومـنـذر بـن ضـحـضـاح وحـمـزه وعـباس وابوبكر وعمر، ناگاهجـبـرئيـل نـازل شد با صورت اصلى خود وبالهاى خود را گشود تا مشرق ومغرب را پركـرد ونـدا كـرد آن حـضرت را كه اى محمد صلى اللّه عليه وآله وسلّم خداوند على اعلاتراسـلام مـى رسـانـد وامـر مى نمايد كه چهل شبانه روز از خديجه دورى اختيار كنى ؛ پس آنحضرت چهل روز به خانه خديجه نرفت وروزها روزه مى داشت و شبها تا صباح عبادت مىكـرد وعـمـار را بـه سـوى خـديـجـه فرستاد وگفت : اورا بگوكه اى خديجه نيامدن من بهسـوى تـواز كراهت وعداوت نيست وليكن پروردگار من چنين امر كرده است كه تقديرات خودرا جـارى سـازد وگـمـان مبر در حق خود جز نيكى وبه درستى كه حق تعالى به تومباهاتمـى كـنـد هـر روز چـنـد مـرتـبـه بـا مـلائكـه خـود وبايد هر شب در خانه خود را ببندى ودررخـتـخواب خود بخوابى ومن در خانه فاطمه بنت اسد مى باشم تا مدّت وعده الهى منقضىگـردد. وخـديـجـه هـر روز چـنـد نـوبـت از مـفـارقـت آن حـضـرت مـى گـريـسـت وچـونچـهـل روز تـمـام شد جبرئيل بر آن حضرت نازل شد وگفت : اى محمد صلى اللّه عليه وآلهوسـلّم خداوند على اعلاترا سلام مى رساند كه مهيّا شوبراى تحفه وكرامت من ، پس ناگاهمـيـكـائيل نازل شد وطبقى آورد كه دستمال از سندس بهشت بر روى آن پوشيده بودند ودرپـيـش ‍ آن حـضرت گذاشت وگفت : پروردگار تومى فرمايد كه امشب بر اين طعام افطاركن و حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام گفت كه هر شب چون هنگام افطار آن حضرت مى شدمـرا امـر مـى كرد كه در را مى گشودم كه هركه خواهد بيايد وبا آن حضرت افطار نمايد،در ايـن شـب مـرا فـرمـود كـه بـر دَرِ خـانـه بـنـشـيـن ومـگـذار كـسـىداخـل شـود كـه اين طعام بر غير من حرام است ؛ پس چون اراده افطار نمود طبق را گشود ودرمـيـان آن طـبق از ميوه هاى بهشت يك خوشه خرما ويك خوشه انگور بود وجامى از آب بهشت ،پـس از آن مـيـوه هـا تـنـاول فـرمـود كـه سـيـر شـد واز آن آب آشـامـيـد تـا سـيـراب شـدوجـبـرئيـل از ابـريـق بـهـشـت آب بـر دسـت مـبـاركـش مـى ريـخـتومـيـكـائيـل دسـتـش را مـى شـسـت واسـرافـيـل دسـتـش را ازدستمال بهشت پاك مى كرد وطعام باقيمانده با ظرفها به آسمان بالارفت . وچون حضرتبرخاست كه مشغول نماز شود جبرئيل گفت كه در اين وقت نماز ترا جايز نيست (معلوم استكـه مراد نمازهاى نافله ومستحبّى است نه نماز فريضه چه داءب نبى وامام بر آن است كهنـمـاز را مـقـدم بـر افـطـار مـى دارنـد) بـايـد كـه الحـال بـهمـنـزل خـديـجـه روى وبـا او مـضـاجـعـت نـمـائى كـه حـق تـعالى مى خواهد كه در اين شب ازنسل توذريه اى طيّبه خلق نمايد.
پس آن حضرت متوجّه خانه خديجه شد وخديجه گفت كه من با تنهائى الفت گرفته بودموچـون شـب مى شد درها را مى بستم وپرده ها را مى آويختم ونماز خود را مى كردم ودر جامهخـواب خود مى خوابيدم وچراغ را خاموش مى كردم در اين شب در ميان خواب بودم كه صداىدَرِ خـانـه را شـنـيدم ، پرسيدم كه كيست در را مى كوبد كه به غير محمد صلى اللّه عليهوآله وسـلّم ديـگرى را روا نيست كوبيدن آن ؟ آن حضرت فرمود: اى خديجه ! باز كن در راكـه مـنم محمد صلى اللّه عليه وآله و سلّم چون صداى فرح افزاى آن حضرت را شنيدم ازجا جستم ودر را گشودم و پيوسته عادت آن حضرت آن بود كه چون اراده خوابيدن مى نمودآب مـى طـلبـيـد و وضـوء تـجـديـد مـى كـرد ودوركـعـت نـمـاز بـه جـا مـى آوردوداخـل رخـتـخـواب مـى شـد و در ايـن شـب مـبـارك سـحـر هـيـچ يـك از ايـنـهـا نـكـرد وتـاداخـل شـد دسـت مرا گرفت وبه رختخواب برد وچون از مضاجعت برخاست من نور فاطمه رادر شكم خود يافتم .(2)
امّا كيفيت ولادت با سعادت آن حضرت چنان است كه :
شـيـخ صـدوق رحـمـه اللّه بـه سند معتبر از مُفَضّل بن عمر روايت كرده است كه گفت : ازحـضـرت صـادق عـليـه السـّلام سـؤ ال كـردم كـه چـگـونـه بـود ولادت حـضـرت فـاطـمـهعـليـهـاالسـّلام ؟ حضرت فرمود كه چون خديجه اختيار مزاوجت حضرت رسالت صلى اللّهعـليـه وآله وسـلّم نـمـود، زنـان مـكـّه از عـداوتـى كـه بـا آن حـضـرت داشـتـنـد از او هجرت(3) نمودند وبر اوسلام نمى كردند ونمى گذاشتند كه زنى به نزد او برود،پـس خـديجه را به اين سبب ، وحشتى عظيم عارض شد وليكن عمده غم و جزع خديجه براىحـضرت رسول صلى اللّه عليه وآله وسلّم بود كه مبادا از شدت عداوت ايشان آسيبى بهآن حـضـرت بـرسـد. چـون بـه حـضـرت فاطمه عليهاالسّلام حامله شد فاطمه در شكم بااوسـخـن مـى گـفـت ومـونـس اوبـود واورا صـبـر مـى فرمود، خديجه اين حالت را از حضرترسـالت پنهان مى داشت ، پس روزى حضرت داخل شد شنيد كه خديجه سخن مى گويد باشخصى وكسى را نزد اونديد فرمود كه اى خديجه با كه سخن مى گوئى ؟ خديجه گفت: فـرزنـدى كـه در شـكـم مـن است با من سخن مى گويد ومونس من است ! حضرت فرمود كهايـنـك جـبـرئيـل مـرا خـبـر مـى دهـد كـه ايـن فـرزنـد دخـتـر اسـت واواسـتنـسـل طـاهـر بـامـيـمـنـت وبـركـت وحـق تـعـالى نـسـل مـرا از اوبـه وجـود خـواهـد آورد، وازنـسـل اوامامان وپيشوايان دين به هم خواهند رسيد وحق تعالى بعد از انقضاى وحى ، ايشانرا خـليـفـه هـاى خـود خواهد گردانيد در زمين . وپيوسته خديجه در اين حالت بود تا آنكهولادت جناب فاطمه عليهاالسّلام نزديك شد چون درد زائيدن در خود احساس كرد به سوىزنـان قـريـش ‍ وفـرزنـدان هـاشـم كـس فـرسـتاد كه نزد اوحاضر شوند؛ ايشان در جواباوفرستادند كه فرمان ما نبردى وقبول قول ما نكردى وزن يتيم ابوطالب شدى كه فقيراست و مالى ندارد ما به اين سبب به خانه تونمى آئيم ومتوجّه امور تو نمى شويم .
خـديجه چون پيغام ايشان را شنيد بسيار اندوهناك گرديد در اين حالت ناگاه ديد ك چهارزن گندم گون بلند بالانزد اوحاضر شده وبه زنان بنى هاشم شبيه بودند، خديجه ازديـدن ايـشـان بـتـرسـيـد، پـس يـكـى از ايـشـان گـفـت كـه مترس اى خديجه كه ما رسولانپـروردگـاريـم بـه سـوى تو؛ وما ظهيران توئيم ، منم ساره زوجه ابراهيم عليه السّلامودوّم آسـيـه دخـتـر مزاحم است كه رفيق توخواهد بود در بهشت وسوم مريم دختر عِمران استوچـهـارم كـُلثـوم خـواهـر مـوسـى بن عمران است وحق تعالى ما را فرستاده است كه در وقتولادت نزد توباشيم وترا بر اين حالت معاونت نمائيم . پس يكى از ايشان در جانب راستخـديـجـه نـشـسـت وديـگـرى در جـانـب چپ وسوم در پيش رووچهارم در پشت سر، پس حضرتفاطمه عليهاالسّلام پاك وپاكيزه فرود آمد وچون به زمين رسيد نور اوساطع گرديد بهمـرتـبـه اى كـه خانه هاى مكّه را روشن گردانيد ودر مشرق ومغرب زمين موضعى نماند مگرآنكه از آن نور روشن شد وده نفر از حورالعين به آن خانه درآمدند وهر يك اِبْريقى وطشتىاز بـهـشت در دست داشتند وابريقهاى ايشان مملوبود از آب كوثر، پس آن زنى كه در پيشروى خـديـجـه بـود جـنـاب فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام را بـرداشـت وبـه آب كـوثـرغـُسـل يـا شست و شوداد ودوجامه سفيدى بيرون آورد كه از شير سفيدتر واز مُشْك وعَنْبَرخـوشـبـوى تـر بود وفاطمه عليهاالسّلام را در يك جامه از آن پيجيد وجامه ديگر را مقنعهاوگردانيد پس اورا به سخن درآورد، فاطمه گفت :
اَشـْهـَدُ اَنْ لااِلهِ اِلا اللّهُ وَاَنَّ اَبـي رَسـُولُ اللّهِ سـَيِّدُ الاَنـْبـيـاءِ وَاَنَّبَعْل ي سَيِّدُ الاَوْصِياءِ وَوُلْدي سادَةُ الاَسْباطِ.
يـعـنـى گـواهـى مـى دهـم بـه يـگـانـگـى خـدا وبـه آنـكـه پـدرمرسـول خـدا سـيـد پـيـغـمبران است وشوهرم سيد اوصياء پيغمبران است وفرزندانم ساداتفرزندزاده هاى پيغمبران است .
پـس بـر هـر يك از آن زنان سلام كرد وهر يك را به نام ايشان خواند، پس آن زنان شادىكـردنـد وحـوريان بهشت پخندان شدند ويكديگر را بشارت دادند به ولادت آن سيّده زنانعـالمـيـان . ودر آسـمـان نور روشنى هويدا شد كه پيشتر چنان نورى مشاهده نكرده بودند،پـس آن زنـان مـقدّسه با خديجه خطاب كردند وگفتند: بگير اين دختر را كه طاهره ومطهّرهاسـت پـاكـيـزه وبـا بـركـت اسـت ، حـق تـعـالى بـركـت داده او راونـسـل اورا، پـس خـديـجـه آن حـضـرت را گـرفـت شـادوخـوشـحـال وپـسـتان خود را در دهان اوگذاشت ، پس فاطمه عليهاالسّلام در روزى آن قدرنـمـوّ مـى كـرد كـه اطـفـال ديـگـر در مـاهـى نـمـوّ كـنـنـد ودر مـاهـى آن قـدر نموّ مى كرد كهاطفال ديگر در سال نموّ كنند.(4)
فـــصـــل دوّم : در بــيـان بـرخـى اسـامـى والقـاب شـريـفـه حضرت فاطمه (ع ) وبرخىازفضائل آن جناب
ابـن بـابـويـه به سند معتبر از يونس بن ظبيان روايت كرده است كه حضرت صادق عليهالسـّلام فـرمـوده كـه فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام را نـُه نـام اسـت نـزد حـق تـعـالى : فـاطـمهعـليـهـاالسـّلام وصـديـقـه ومـُباركه وطاهره وزكيّه وراضيه ومرضيّه ومُحدّثه وزهراء. پسحضرت فرمود كه آيا مى دانى كه چيست تفسير فاطمه ؟ يونس گفت ، گفتم : خبر ده مرا ازمـعـنـى آن اى سـيّد من ؛ حضرت فرمود: فُطِمَتْ مِنَ الشَّر؛ يعنى بريده شده است از بديها،پـس حـضـرت فـرمـود كـه اگـر امـيرالمؤ منين عليه السّلام تزويج نمى نمود اورا، كفوىونـظـيـرى نـبـود اورا بـر روى زمـيـن تـا روز قـيـامـت نـه آدم ونـه آنـهـا كـه بـعـد از اوبودند.(5)
عـلامـه مـجـلسـى رحـمـه اللّه در ذيـل تـرجـمـه ايـن حديث فرموده كه (صديقه ) به معنىمـعـصـومـه اسـت ، و(مـبـاركـه ) يـعـنـى صـاحـب بـركـت در عـلموفـضـل وكمالات و معجزات واولاد كرام و(طاهره ) يعنى پاكيزه از صفات نقص و(زكيّه )يـعـنـى نـمـوّ كـنـنـده در كـمـالات وخيرات و(راضيه ) يعنى راضى به قضاى حق تعالىو(مرضيه ) يعنى پسنديده خدا ودوستان خدا و(محدّثه ) يعنى مَلَك با اوسخن مى گفت و(زهـراء) يـعـنى نورانى به نور صُورى ومعنوى . وبدان كه اين حديث شريف دلالت كندبـر اينكه اميرالمؤ منين عليه السّلام از جميع پيغمبران واوصياى ايشان به غير از پيغمبرآخـرالزّمـان افضل مى باشد بلكه بعضى استدلال بر افضليت فاطمه زهرا عليهاالسّلامبر ايشان نيز كرده اند انتهى .(6)
ودر احاديث متواتره از طريق خاصّه وعامّه روايت شده است كه آن حضرت را براى اين فاطمهناميده اند كه حق تعالى اورا وشيعيان اورا از آتش جهنم بريده است .(7) وروايتشـده كـه از حـضرت رسول صلى اللّه عليه وآله وسلّم پرسيدند كه به چه سبب فاطمهرا بتول مى نامى ؟ فرمود: براى آنكه خونى كه زنان ديگر مى بينند اونمى بيند، ديدنخون در دختران پيغمبران ناخوش ‍ است .(8)
شـيـخ صـدوق رحـمـه اللّه بـه سـنـد مـعـتـبـر روايـت كـرده اسـت كـه چـون حـضـرترسـول صـلى اللّه عـليـه وآله وسـلم از سـفـرى مـراجـعـت مـى فـرمـوداوّل به خانه حضرت فاطمه عليهاالسّلام تشريف مى بردند ومدتى مى ماندند وبعد از آنبـه خـانـه زنـان خـود مـى رفـتـنـد؛ پـس در بـعـضـى از سـفرهاى آن حضرت جناب فاطمهعـليـهـاالسـّلام دو دسـتـبند وگلوبند وگوشواره از نقره ساخت وپرده بر دَرِ خانه آويخت ،چـون آن جـنـاب مراجعت فرمود به خانه فاطمه عليهاالسّلام تشريف برد واصحاب بر درخـانـه تـوقـف نـمـودنـد چـون حـضـرت داخـل خـانـه شـد وآنحـال را در خانه فاطمه مشاهده فرمود، غضبناك بيرون رفت وبه مسجد درآمد وبه نزد منبرنـشـست ، حضرت فاطمه دانست كه حضرت براى زينتها چنين به غضب آمدند، پس گردنبندودست برنجها وگوشواره ها را كند وپرده ها را گشوده وهمه را به نزد آن جناب فرستادوبـه آن شـخص كه آنها را مى برد گفت به حضرت بگوكه دخترت سلام مى رساند ومىگويد اينها را در راه خدا بده . چون آنها را به نزد آن حضرت آوردند سه مرتبه فرمود:كـرد فـاطـمـه آنـچـه را كـه مـى خـواسـتـم پـدرش فـداى اوبـاد! دنـيـا از بـراى مـحـمـّدوآل مـحـمـّد نـيـست اگر دنيا در خوبى نزد خدا برابر پشه اى بود خدا در دنيا كافران راشـربـتـى آب نـمـى داد؛ پـس بـرخـاسـت وبـه خـانـه فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلامداخل شد.(9)
شـيـخ مـفـيـد وشـيـخ طـوسـى از طـريـق عـامـه روايـت كـرده انـد كـه حـضـرترسـول خـدا صـلى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه فاطمه پاره تن من است هركه اورا شادگـردانـد مرا شاد گردانيده است وهركه اورا آزرده كند مرا آزرده است ، فاطمه عليهاالسّلامعزيزترين مردم است نزدمن .(10)
وشـيـخ طوسى از عايشه روايت كرده است كه مى گفت : نديدم احدى را كه در گفتار وسخنشـبـيـه تـر بـاشـد از فاطمه به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وسلّم چون فاطمه بهنزد آن حضرت مى آمد اورا مرحبا مى گفت ودستهاى اورا مى بوسيد ودر جاى خود مى نشاند،چـون حـضـرت بـه خـانـه فـاطـمـه مـى رفـت بـرمـى خـاسـتواسـتـقـبـال آن حـضـرت مـى كـرد ومـرحـبـا مـى گـفـت ودسـتـهـاى آن حـضـرت را مـىبوسيد.(11)
قـطـب راونـدى مـُرسـلاً روايت كرده است كه چون حضرت فاطمه عليهاالسّلام از دنيا رحلتفـرمـود اُمّ اَيْمَن سوگند ياد كرد كه ديگر در مدينه نماند؛ زيرا كه نمى توانست جاى آنحـضـرت را خـالى بـبـيـنـد پـس ، از مـديـنـه مـتـوجـه مـكـه شـد در بـعـضـى ازمنازل او را تشنگى عظيمى روى داد چون از آب ماءيوس شد دست به سوى آسمان دراز كردوگـفـت : خـداونـدا! مـن خادمه حضرت فاطمه عليهاالسّلام ام ، آيا مرا از تشنگى هلاك خواهىكرد؟ پس به اعجاز فاطمه عليهاالسّلام دَلْوآبى از آسمان براى اوبه زير آمد چون از آنآب بـيـاشـامـيـد تـا هفت سال محتاج به خوردن وآشاميدن نگرديد، مردم او را روزهاى بسيارگرم براى كارها مى فرستادند تشنه نمى شد.(12)
چادر نورانى ومسلمان شدن هشتاد يهودى
ابن شهر آشوب وقطب راوندى روايت كرده اند كه روزى حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلاممـحـتـاج بـه قرض شد وچادر حضرت فاطمه عليهاالسّلام را به نزد مرد يهودى كه نامشزيـد بود رهن گذاشت وآن چادر از پشم بود وقدرى از جوبه قرض ‍ گرفت . پس يهودىآن چـادر را بـه خـانـه بـرد ودر حجره گذاشت ، چون شب شد زن يهودى به آن حجره درآمدنـورى از آن چـادر ساطع ديد كه تمام حجره را روشن كرده بود چون زن آن حالت غريب رامـشـاهـده كـرد بـه نـزد شـوهـر خـود رفـت وآنـچـه ديـده بـودنـقـل كـرد، پـس يـهـودى از اسـتـمـاع آن حـالت در تـعـجب شد وفراموش كرده بود كه چادرحـضـرت فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام در آن خـانـه اسـت بـه سـرعـت شـتـافـتوداخل آن حجره شد كه ديد شعاع چادر آن خورشيد فلك عِصْمت است كه مانند بَدْر مُنير خانهرا روشـن كـرده اسـت ، يـهودى از مشاهده اين حالت تعجبش زياده شد پس ‍ يهودى وزنش بهخانه خويشان خود دويدند وهشتاد نفر از ايشان را حاضر گردانيدند واز بركت شعاع چادرفاطمه عليهاالسّلام همگى به نور اسلام منوّر گرديدند.(13)
در (قُرْب الاسناد) به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده استكـه حـضـرت رسـالت صـلى اللّه عـليـه وآله وسـلّم مقرر فرمود كه هرچه خدمت بيرون دربـاشـد از آب وهـيزم وامثال اينها حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به جا آورد وهرچه خدمتانـدرون خـانـه بـاشـد از آسـيـا كـردن ونـان وطـعـام پـخـتـن وجـاروب كـردنوامثال اينها با حضرت فاطمه عليهاالسّلام باشد.(14)
وابـن بـابـويـه بـه سـنـد مـعـتبر از حضرت امام حسن عليه السّلام روايت كرده است كه آنحـضـرت فـرمـود كـه در شـب جـمـعـه مـادرم فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام در مـحراب خود ايستادهومشغول بندگى حق تعالى گرديد وپيوسته در ركوع وسجود وقيام ودعا بود وتا صبحطـالع شـد شنيدم كه پيوسته دعا مى كرد از براى مؤ منين ومؤ منات وايشان را نام مى بردودعا براى ايشان بسيار مى كرد واز براى خود دعائى نمى كرد، پس گفتم : اى مادر! چرااز بـراى خـود دعـا نـكـردى چـنـانكه از براى ديگران كردى ؟ فرمود: يا بُنَىَّ! الْجارُ ثُمَّالدّار؛ اى پسرجان من ! اوّل همسايه را بايد رسيد وآخر خود را.(15)
ثـَعـْلَبـى از حـضـرت صـادق عـليـه السـّلام روايـت كـرده اسـت كـه روزى حـضـرترسـول صـلى اللّه عليه وآله وسلّم به خانه فاطمه عليهاالسّلام درآمد فاطمه را ديد كهجامه پوشيده از جُلهاى شتر وبه دستهاى خود آسيا مى گردانيد ودر آن حالت فرزند خودرا شير مى داد، چون حضرت اورا بر آن حالت مشاهده كرد آب از ديده هاى مباركش ‍ روان شدوفـرمـود: اى دخـتـر گـرامـى ! تـلخـيـهاى دنيا را امروز بچش براى حلاوتهاى آخرت . پسفاطمه عليهاالسّلام گفت : يا رسول اللّه ! حمد مى كنم خدا را بر نعمتهاى اووشكر مى كنمخدا را بر كرامتهاى او؛ پس حق تعالى اين آيه را فرستاد:
(وَلَسـَوْفَ يـُعـْطيكَ ربُّكَ فَتَرْضى )؛(16)يعنى حق تعالى در قيامت آن قدر بهتو خواهد داد كه راضى شوى .(17)
واز حـَسـَن بَصْرى نقل شده كه مى گفت : حضرت فاطمه عليهاالسّلام عابدترين امت بودودر عـبـادت حـق تـعـالى آن قـدر بـر پـا مـى ايـسـتـاد كـه پـاهـاى مـبـاركـش ورم مـىكـرد.(18) ووقـتى پيغمبر خدا صلى اللّه عليه وآله وسلّم به اوفرمود چه چيزبـهـتر است از براى زن ؟ فاطمه عليهاالسّلام گفت : آنكه نبيند مردى را ونبيند مردى اورا؛پـس حـضـرت نـور ديـده خـود را بـه سـيـنـه چـسـبـانـيـد وفـرمـود: (ذُرِّيَّةً بـَعـْضـُه ا مـِنـْبَعْضٍ(19)).(20)
واز (حـليه ابونُعَيْم ) روايت شده كه حضرت فاطمه عليهاالسّلام آن قدر آسيا گردانيدكه دستهاى مباركش آبله پيدا كرد واز اثر آسيا دستهاى مباركش پينه كرد.(21)
وشـيـخ كـليـنى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود در روى زمين گياهىاشـرف وپـرمـنـفعت تر از (خرفه ) نيست واوسبزى فاطمه عليهاالسّلام است پس فرمود:خدا لعنت كند بنى اُميه را كه ناميدند خرفه را به بَقْلَة الحُمَقاء به جهت بغض وعداوتىكه با ما وفاطمه داشتند.(22)
حجاب فاطمه عليهاالسّلام در برابر مرد نابينا
سـيـد فـضل اللّه راوندى در (نَوادر) روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السّلام كه شخص ‍نـابـيـنـائى اذن خـواسـت از حـضـرت فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام كـهداخـل خـانه شود، فاطمه عليهاالسّلام خود را از اومستور كرد، پيغمبر خدا صلى اللّه عليهوآله وسـلّم بـه فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام فـرمـود: بـه چـه سـبـب خـود را مـسـتـور كـردىوحال آنكه اين مرد نابينا ترا نمى بيند؟ عرض كرد: اگر اومرا نمى بيند من اورا مى بينم، اگـر در پـرده نـباشم استشمام رايحه مى نمايد. پس حضرت فرمود: شهادت مى دهم كهتوپاره تن من مى باشى .(23)
ونـيـز روايت كرده كه روزى حضرت رسول صلى اللّه عليه وآله وسلم از اصحاب خود ازحقيقت زن سؤ ال فرمود، اصحاب گفتند كه زن عورت است ؛ فرمود در چه حالى زن به خدانـزديـكـتـر اسـت ؟ اصـحـاب جـواب نـتوانستند، چون فاطمه عليهاالسّلام اين مطلب را شنيدعـرض كرد كه نزديكترين حالات زن به خدا آن است كه ملازم خانه خود باشد وبيرون ازخانه نشود. حضرت فرمود: فاطمه پاره تن من است .(24)
اثر (تسبيحات ) حضرت زهرا عليهاالسّلام
مـؤ لف گويد: كه فضايل ومناقب آن مخدره زياده از آن است كه در اينجا ذكر شود وما چونبـنـابـر اخـتـصـار داريـم بـه هـمين قدر اكتفا مى كنيم وبركاتى كه از آن بى بى به مارسـيـده از جـمـله (تـسـبـيـح ) معروف آن حضرت است كه احاديث در فضيلت آن بسيار استوكافى است آنكه هر كه مداومت كند به آن ، شقى وبدعاقبت نمى شود، و خواندن آن بعد ازهـر نـمـازى بـهـتـر است نزد حضرت صادق عليه السّلام از هزار ركعت نمازگزاردن در هرروزى ،(25) وكـيـفـيـت آن عَلَى الاَْشْهَر سى وچهار مرتبه اللّهُ اَكْبَرُ وسى وسهمـرتـبـه اَلْحـَمـْدُللّه وسـى وسه مرتبه سُبْحانَ اللّه است كه مجموع صد مى شود. وديگر(دعـاى نـور) اسـت كـه آن حـضـرت تـعليم حضرت سلمان رضى اللّه عنه كرده وفرمودهاگر مى خواهى در دنيا هرگز ترا تب نگيرد مداومت كن بر آن ، وآن دعا اين است :
بِسْمِ اللّه الرَّحْم نِ الرَّحيم
بـِسـْمِ اللّهِ النُّورِ بـِسـْمِ اللّهِ نـُورِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللّهِ الذَّى هُوَمُدَبِّرُ الاُمُورِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ اَلْحَمْدُ للّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِوَ اَنـْزَلَ النُّورَعـَلَى الطُّورِ فـى كـِت ابٍ مـَسـْطـُورٍ فـى رَقٍّ مـَنـْشـُورٍ بـِقـَدَرٍ مـَقـْدُورٍعـَل ى نـَبـِي مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُلِلّهِ الَذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلىَ السَّراءِوَالضَّرا ء مَشْكُورٌ وَ صَلَّى اللّهُ عَل ى سَيِّدِن ا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.
سـلمـان گـفـت چـون از حضرت فاطمه عليهاالسّلام آموختم آن را به خدا قسم به بيشتر ازهزار نفر از اهل مكه ومدينه كه مبتلابه تب بودند آموختم پس همه شفا يافتند به اذن خداىتعالى .(26)وديگر نماز استغاثه به آن مخدّره (صلوات اللّه عليها) است كهروايت شده هرگاه ترا حاجتى باشد به سوى حق تعالى وسينه ات از آن تنگ شده باشدپـس دوركـعـت نـمـاز بـكـن وچـون سلام نماز گفتى سه مرتبه تكبير بگووتسبيح حضرتفاطمه عليهاالسّلام بخوان پس به سجده برووصد مرتبه بگوي ا مَولا تى ي ا ف اطِمَةُاَغـي ثي نى ، پس جانب راست رورا بر زمين گذار وهمين را صد مرتبه بگو، پس به سجدهبـرووهـمـيـن را صد مرتبه بگو، پس جانب چپ رورا بر زمين گذار وصد مرتبه بگو، پسباز به سجده برووصد وده مرتبه بگووحاجت خود را ياد كن ، به درستى كه خداوند برمى آورد آن را ان شاء اللّه تعالى .(27)
وديگر محدّث فيض در (خلاصة الاذكار) نقل كرده از حضرت زهرا عليهاالسّلام روايت استكـه حـضرت رَسُول صلى اللّه عليه وآله وسلّم بر من وارد شد در وقتى كه رختخواب خودرا پـهـن كـرده بـودم ومـى خواستم بخوابم ، فرمود: اى فاطمه ! مخواب مگر بعد از آنكهچهار عمل به جا آورى : ختم قرآن كنى ، وپيغمبران را شفيعان خود گردانى ، ومؤ منين را ازخـود خـشـنـود گـردانـى ، وحـج وعـمـره بـكـنـى . ايـن را فـرمـودوداخـل نـمـاز شـد، مـن تـوقـف كـردم تـا نـمـاز خـود را تـمـام كـرد، گـفـتـم : يـارسـول اللّه صـلى اللّه عليه وآله وسلّم ! امر فرمودى به چهار چيزى كه من قدرت ندارمدر اين وقت آنها را به جا آورم ؛ آن حضرت تبسّم كرد وفرمود: هرگاه بخوانى قُلْ هُوَ اللّهُرا سـه مـرتـبـه ، پـس گـويـا خـتـم قـرآن كـردى وهـرگـاه صـلوات بفرستى بر من وبرپيغمبران پيش از من ، ما شفيعان توخواهيم بود در روز قيامت وهرگاه استغفار كنى از براىمـؤ مـنـين ، پس تمامى ايشان از توخشنود شوند، وهرگاه بگوئى سبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ للّهِوَلا اِل هَ اِلااللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ پس گويا حج وعمره كرده اى .(28)
فـقـيـر گـويـد: شـيـخ مـا در (مـسـتـدرك ) فـرمـوده كـه بـعـض مـعـاصـريـن مـا ازاهـل سـنـت در كـتـاب (خـلاصـة الكلام فى امرآء البلد الحرام ) اين دعا را از بعض عارفيننقل كرده :
اَللّهـُمَّ رَبَّ الْكـَعـْبـَةِ وَب انـي هـا وف اطـمـةَ وَاَبـيـهـاوَبـَعـِل هـا وَبـَنـيـه ا نـَوِّرْ بـَصـَري وَ بـَصـيرتي وَسِرّي وَسَريَرتي وبه تحقيق كه بهتجربه رسيده اين دعا براى روشنى چشم وهركه بخواند اين دعا را در وقت سرمه كشيدنحق تعالى نورانى كند چشم اورا.(29)

next page

fehrest page

back page