درس شصت و چهارم - توحيد افعالى
شامل:مقدمهتوحيد در خالقيت و ربوبيتتوحيد در افاضه وجودنفى جبر و تفويض
مقدمه
در درس گذشته توحيد بمعناى نفى شريك در وجوب وجود و نيز بمعناى نفى كثرت در درونذات را بيان كرديم و ضمنا اشارهاى به نفى مغايرت صفات با ذات الهى نموديم و توضيح آن دربحث صفات الهى خواهد آمد اما شركى كه در ميان طوايف مختلف مشركين شايع بوده وهستشرك در خالقيت و بخصوص شرك در تدبير جهان است و مباحث گذشته براى ابطال آنكافى نيست زيرا ممكن است كسى با پذيرفتن توحيد به معناى گذشته معتقد شود كه واجبالوجود يگانه تنها يك يا چند مخلوق را آفريد و ديگر نقشى در آفرينش ساير مخلوقات و تدبيرامور آنها ندارد و اين امور بوسيله كسانى انجام مىگيرد كه خودشان واجب الوجود نيستند امادر ايجاد و تدبير ساير پديدهها مستقل هستند و نيازى به خداى متعال ندارند از اين روى لازماست توحيد در خالقيت و ربوبيت بطور جداگانه مورد بحث قرار گيرد
توحيد در خالقيت و ربوبيت
فلاسفه پيشين براى اثبات توحيد در خالقيت و نفى شريك براى خداى متعال در آفرينش واداره جهان به اين صورت استدلال مىكردهاند كه آفرينش منحصر به آفرينش مستقيم وبىواسطه نيست و خدايى كه نخستين مخلوق را مستقيما و بىواسطه مىآفريند افعال ومخلوقات او را هم با وساطت وى مىآفريند و اگر صدها واسطه هم در كار باشد باز هم همگىآنها مخلوق با واسطه خداى متعال بشمار مىروند و به تعبير فلسفى علت علت هم علت است ومعلول معلول هم معلول و در واقع با اضافه كردن همين مقدمه به براهين اثبات واجب الوجودمعلوليت همه جهان را نسبت به وى اثبات مىكردهاند .
اما بر اساس اصول حكمت متعاليه و مخصوصا با توجه به اصل تعلقى بودن وجود معلول و عدماستقلال آن نسبت به علت هستىبخش اين مطلب تبيين روشنتر و استوارترى يافت و حاصلآن اين است كه هر چند هر علتى نسبت به معلول خودش از نوعى استقلال نسبى برخورداراست اما همگى علتها و معلولها نسبت به خداى متعال عين فقر و وابستگى و نياز هستند وهيچگونه استقلالى ندارند از اين روى خالقيتحقيقى و استقلالى منحصر به خداى متعال استو همه موجودات در همه شؤون خودشان و در همه احوال و ازمنه نيازمند به وى مىباشند ومحال است كه موجودى در يكى از شؤون هستيش بىنياز از وى گردد و بتواند مستقلا كارى راانجام دهد .
و اين يكى از درخشانترين و ارزشمندترين دستاوردهاى فلسفه اسلامى است كه به بركتانديشه تابناك صدر المتالهين به جهان فلسفه ارائه گرديد .
همچنين فلاسفه براهين ديگرى را براى توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه كردهاند كه مبتنىبر مقدمات نظرى متعددى است و براى جلوگيرى از اطاله سخن از ذكر و بررسى آنها صرفنظر مىشود و تنها به برهانى كه در قرآن كريم به آن اشاره شده (لو كان فيهما آلهه الا اللهلفسدتا) بسنده مىكنيم .
اين برهان به چند صورت تقرير شده است و ذيلا تقريرى را كه روشنتر و به مفاد آيه نزديكتربنظر مىرسد مىآوريم اين تقرير از دو مقدمه تشكيل مىشود:
1- وجود هر معلولى وابسته به علتخودش مىباشد و به ديگر سخن هر معلولى وجود خودشرا با همه شؤون و متعلقاتش از علت هستىبخش خودش دريافت مىدارد و اگر احتياج بهشروط و معداتى هم داشته باشد مىبايست وجود آنها هم مستند به علت هستىبخش خودشباشد بنا بر اين اگر دو يا چند علت هستىبخش در عرض هم فرض شوند معلول هر يك از آنهاوابسته به علتخودش مىباشد و هيچگونه وابستگى به علت ديگر يا معلولهاى آن نخواهدداشت و بدين ترتيب ارتباط و وابستگى ميان معلولهاى آنها بوجود نخواهد آمد .
2- نظام اين جهان مشهود آسمانها و زمين و پديدههاى آنها نظام واحدى است كه در آنپديدههاى همزمان و ناهمزمان با يكديگر ارتباط و وابستگى دارند اما ارتباط پديدههاىهمزمان همان تاثير و تاثرات على و معلولى گوناگون در ميان آنها است كه موجب تغييرات ودگرگونيهايى در آنها مىشود و به هيچ وجه قابل انكار نيست و اما ارتباط بين پديدههاىگذشته و حال و آينده به اين صورت است كه پديدههاى گذشته زمينه پيدايش پديدههاىكنونى را فراهم آوردهاند و پديدههاى كنونى هم به نوبه خود زمينه پيدايش پديدههاى آينده رافراهم مىسازند و اگر روابط على و اعدادى از ميان پديدههاى جهان بر داشته شود جهانى باقىنخواهد ماند و هيچ پديده ديگرى هم بوجود نخواهد آمد چنانكه اگر ارتباط وجود انسان با هواو نور و آب و مواد غذائى بريده شود ديگر نمىتواند به وجود خود ادامه دهد و زمينه پيدايشانسان ديگر يا پديده ديگرى را فراهم سازد .
با ضميمه كردن اين دو مقدمه نتيجه گرفته مىشود كه نظام اين جهان كه شامل مجموعهپديدههاى بىشمار گذشته و حال و آينده است آفريده يك آفريدگار مىباشد و تحت تدبيرحكيمانه يك پروردگار اداره مىگردد زيرا اگر يك يا چند آفريدگار ديگرى مىبود ارتباطى ميانآفريدگان بوجود نمىآمد و نظام واحدى بر آنها حكمفرما نمىشد بلكه هر آفريدهاى از طرفآفريدگار خودش بوجود مىآمد و به كمك ديگر آفريدگان همان آفريدگار پرورش مىيافت و درنتيجه نظامهاى متعدد و مستقلى بوجود مىآمد و ارتباط و پيوندى بين آنها برقرار نمىشد درصورتى كه نظام موجود در جهان نظام واحد همبستهاى است و پيوند بين پديدههاى آنمشهود است .
در پايان بايد اين نكته را خاطر نشان كنيم كه خالقيت و ربوبيت انفكاك ناپذيرند و پرورش وتدبير و اداره امور يك موجود جداى از آفرينش او و آفريدگان مورد نياز او نيست مثلا روزىدادن به انسان چيزى جداى از آفريدن دستگاه گوارش براى او و آفريدن مواد خوراكى درمحيط زندگى او نيست و به ديگر سخن اينگونه مفاهيم از روابط آفريدگان با يكديگر انتزاعمىشود و مصداقى منحاز از آفرينش آنها ندارد بنا بر اين با اثبات توحيد در خالقيت توحيد درتدبير امور و ساير شؤون ربوبيت نيز ثابت مىگردد
توحيد در افاضه وجود
همچنين معناى ديگر توحيد انحصار تاثير استقلالى و افاضه وجود به ذات مقدس الهى استكه شواهد فراوانى در آيات و روايات دارد و با توجه به برهانى كه بر اساس اصول حكمت متعاليهبراى توحيد در خالقيت و ربوبيت اقامه شد بخوبى اثبات مىگردد ولى در اين زمينهكژانديشيهايى وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد و از سقوط در درههاى افراط و تفريط پرهيزنمود .
از يك سوى گروهى از متكلمين اشاعره به استناد ظواهر دستهاى از آيات و روايات بكلى سلبتاثير از علل متوسطه نموده و اساسا منكر عليت و تاثير براى آنها شدهاند و خداى متعال رافاعل بىواسطه براى هر پديدهاى قلمداد كردهاند و معتقد شدهاند كه عادت الهى بر اين جارىشده كه در شرايط خاصى پديده معينى را بوجود بياورد و گرنه اسباب و شرايط هيچ تاثيرى درپيدايش آن ندارند .
و از سوى ديگر گروه ديگرى از متكلمين معتزله نوعى استقلال در تاثير بخصوص در موردفاعلهاى اختيارى قائل شدهاند و استناد افعال اختيارى انسان را به خداى متعال صحيحندانستهاند و اين يكى از اصلىترين اختلافات بين اين دو مكتب كلامى است .
اما فلاسفه هر چند استناد باواسطه همه پديدهها حتى افعال اختيارى انسان را به خداىمتعال صحيح مىدانستند اما اين استناد را تنها بر اساس عله العلل بودن واجب الوجود توجيهمىكردند تا اينكه صدر المتالهين تبيين صحيحى از رابطه عليت بدست داد و ثابت كرد كه عللمتوسطه چون خودشان معلول خداى متعال هستند هيچگونه استقلالى ندارند و اساسا افاضهوجود بمعناى دقيق كلمه مختص به خداى متعال مىباشد و ساير علتها بمنزله مجارى فيضوجود هستند كه با اختلاف مراتبى كه دارند نقش وسايط را بين سرچشمه اصلى وجود و ديگرمخلوقات ايفاء مىكنند بنا بر اين معناى عبارت معروف لا مؤثر فى الوجود الا الله اين خواهدبود كه تاثير استقلالى و افاضه وجود مخصوص به خداى متعال است و اين حقيقتى است كه درلسان آيات و روايات بصورت منوط بودن همه چيز حتى افعال اختيارى انسان به اذن و مشيت واراده و تقدير و قضاى الهى بيان شده است و در واقع اين امور نشان دهنده مراحل مختلفىاست كه عقل براى استناد پديدهها به ذات مقدس الهى در نظر مىگيرد و از يك نظر مىتواناين بيانات را از قبيل تدريج در تعليم تلقى كرد زيرا فهميدن معناى دقيق توحيد افعالى براىكسانى كه ورزيدگى كافى در مسائل عقلى ندارند ميسر نيست و بهترين راه تعليم آن اين استكه در چند مرحله انجام گيرد
نفى جبر و تفويض
يكى از شبهاتى كه موجب اين شده است كه معتزله استناد افعال اختيارى انسان را به خداىمتعال نفى كنند اين است كه گمان كردهاند در غير اين صورت بايد ملتزم به مجبور بودنانسان در مطلق افعالش بشويم و اين فرض علاوه بر اينكه خلاف وجدان و بداهت است جايىبراى تكليف و هدايت و پاداش و كيفر باقى نمىگذارد و همه آنها محتواى خودشان را ازستخواهند داد و بدين ترتيب مساله جبر و تفويض در كلام اسلامى مطرح شده و بحثهاىفراوانى از طرفين در باره آن انجام گرفته كه بررسى همه آنها نيازمند به كتاب مستقلى است ودر اينجا در حدى كه با مساله مورد بحث ارتباط پيدا مىكند به آن مىپردازيم .
شبهه ياد شده را به اين صورت مىتوان تقرير كرد هر فعل اختيارى فاعلى دارد كه با اراده واختيار خودش آن را انجام مىدهد و محال است كه فعل واحد از دو فاعل سر بزند و مستند بهاراده هر دو باشد اكنون اگر افعال انسان را مستند به اراده و اختيار خودش بدانيم جايى براىاستناد آنها به خداى متعال باقى نمىماند مگر از اين نظر كه خدا آفريننده انسان است و اگر اورا نيافريده بود و نيروى اراده و اختيار را به او نداده بود افعال اختيارى وى هم تحقق نمىيافتولى اگر آنها را مستند به اراده الهى بدانيم بايد استناد آنها را به اراده انسان نفى كنيم و انسانرا تنها موضوعى بىاختيار براى تحقق افعال الهى بشماريم و اين همان جبر باطل و غير قابلقبول است .
پاسخ اين است كه استناد فعل واحد به اراده دو فاعل در صورتى محال است كه هر دو فاعل درعرض يكديگر مؤثر در انجام آن فرض شوند و به اصطلاح فاعل جانشينى باشند اما اگر دو فاعلدر طول يكديگر باشند استناد فعل به هر دوى آنها اشكالى ندارد و استناد به دو فاعل طولىتنها به اين معنى نيست كه اصل وجود فاعل بىواسطه مستند به فاعل باواسطه است بلكهعلاوه بر اين تمام شؤون وجود او هم مستند به فاعل هستىبخش مىباشد و حتى در انجامكارهاى اختياريش هم بىنياز از او نمىباشد و دمادم وجود و همه شؤون وجودش را از اودريافت مىدارد و اين است معناى صحيح لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين و چنانكه قبلايادآور شديم فهم صحيح اين معنى در سايه درك صحيح رابطه عليت و تعلقى بودن وجودمعلول ميسر مىشود كه ابتكار تبيين آن از افتخارات صدر المتالهين بشمار مىرود
خلاصه
1- فلاسفه پيشين براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت به اين صورت استدلال كردهاند كهخداى متعال علت بىواسطه براى نخستين معلول و علت باواسطه براى ساير مخلوقات است وعلت باواسطه هم علت بشمار مىرود پس خداى متعال آفريدگار همه جهان مىباشد كه بعضىرا بىواسطه و بعضى را باواسطه آفريده است .
2- دليل دوم اين است كه هيچ علتى بجز خداى متعال استقلال در وجود و ايجاد ندارد پسخالقيتحقيقى و استقلالى مخصوص اوست .
3- دليل سوم اين است كه نظام اين جهان كه شامل پديدههاى بىشمار گذشته و حال و آيندهمىشود نظام واحد همبستهاى است و اگر جهان داراى چند آفريدگار مىبود نظامهاى متعددو مستقلى مىداشت و مخلوقات يكى از خدايان نيازى به خداى ديگر و آفريدگار او نمىداشت .
4- ربوبيت و تدبير آفريدگان از روابط آنها با يكديگر انتزاع مىشود و مصداقى منحاز از وجودآنها ندارد از اين روى با اثبات توحيد در خالقيت توحيد در ربوبيت و تدبير جهان هم ثابتمىشود .
5- اشاعره رابطه عليت بين مخلوقات را انكار كرده همگى آنها را بىواسطه مستند به خداىمتعال انگاشتهاند و معتزله نوعى استقلال براى ساير فاعلها بويژه فاعلهاى اختيارى قائلشدهاند و استناد افعال اختيارى انسان به خداى متعال را نفى كردهاند .
6- فلاسفه پيشين استناد پديدهها و از جمله افعال اختيارى انسان را به خداى متعال بعنوانعله العلل اثبات مىكردهاند .
7- با توجه به تعلقى بودن وجود معلول توحيد افعالى تبيين روشنتر و صحيحترى مىيابد وافعال اختيارى انسان هم از اين نظر مستند به خداى متعال خواهند بود كه افاضه وجود وتاثير استقلالى مخصوص اوست .
8- بياناتى كه در كتاب و سنت مبنى بر استناد همه پديدهها و از جمله افعال اختيارى انسان بهاذن و مشيت و اراده و تقدير و قضاى الهى وارد شده ناظر به مراحل مختلفى است كه عقل براىاستناد پديدهها به خداى متعال در نظر مىگيرد و در عين حال مىتوان آنها را تعليم مرحله بهمرحله براى توحيد افعالى تلقى كرد .
9- شبهه قائلين به تفويض اين است كه هر فعل اختيارى مستند به اراده فاعل واحدى است واگر افعال انسان مستند به اراده الهى باشد نمىتوان آنها را مستند به اراده انسان دانست ولازمهاش جبر باطل و غير قابل قبول است .
10- پاسخ اين است كه استناد يك فعل به دو اراده در صورتى محال است كه تاثير ارادهها درعرض هم فرض شود اما با توجه به اينكه انسان مانند ديگر مخلوقات استقلالى در وجود وشؤون وجودش ندارد افعال مستند به اراده او هم در مرتبه بالاترى مستند به اراده الهىمىباشد