بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس پنجاه و هفتم - تقسيمات حركت

شامل:مقدمهتقسيم حركت بر اساس شتابتكامل متحرك در اثر حركت

مقدمه

دانستيم كه مقومات حركت در تمام حركات وجود دارد و قابل تنوع و تفاوت نيست تا بر اساساختلاف آنها بتوان اقسام مختلفى را براى حركت در نظر گرفت اما مشخصات و لوازم حركتكمابيش قابل تفاوت و تنوع است و مى‏توان بر حسب اختلاف آنها اقسامى را براى حركت اثباتكرد مثلا اختلاف مدار در حركات انتقالى كاملا محسوس است و اشكال مختلفى كه براى آنتصور مى‏شود موجب تفاوت حركات مربوطه مى‏گردد ولى از يك سوى اختلاف مدارات انواعمحصورى ندارد و از سوى ديگر نتيجه فلسفى خاصى بر اين تنوع مترتب نمى‏شود از اين روىتقسيم حركات بر حسب اختلاف مدارات چندان فايده‏اى در بر نخواهد داشت .

همچنين جهات حركات هر چند از نظر كلى قابل تقسيم به شش جهت اصلى معروف است امااولا اين اقسام قراردادى است و ثانيا تقسيم حركات بر حسب اختلاف آنها فاقد ثمره فلسفىمى‏باشد نيز سرعت‏حركت مراتب بى‏شمارى دارد اما اين اختلاف مراتب تاثيرى در تحليلفلسفى آنها ندارد .

اما تقسيم حركت بر حسب اختلاف فاعلها در واقع تابع اقسام فاعل است كه در درس سى وهشتم به آنها اشاره شد و بطور كلى مى‏توان حركت را به دو قسم طبيعى و ارادى تقسيم كردزيرا فاعلهاى بالقصد و بالعنايه و بالرضا و بالتجلى همه فاعلهاى ارادى هستند و فاعلهاى بالجبرو بالتسخير هم حالات خاصى از آن بشمار مى‏روند چنانكه فاعل قسرى حالت‏خاصى از فاعلطبيعى محسوب مى‏شود .

در ميان همه ويژگيهاى حركت مهمترين چيزى كه محور بحثهاى فلسفى در اقسام حركتواقع شده بستر و مسافت‏حركت است ولى قبل از آنكه به اين مبحث بپردازيم سزاوار است بحثكوتاهى در باره تقسيم حركت بحسب اختلاف شتاب داشته باشيم و ضمنا مسئله تكاملى بودنحركت و رابطه آن را با شتاب مورد بررسى قرار دهيم

تقسيم حركت بر اساس شتاب

اتومبيلى را در نظر بگيريد كه عقربه كيلومتر شمار آن تدريجا از صفر به طرف يكصد كيلومتردر ساعت بالا مى‏رود و مدتى روى اين شماره مى‏ايستد و سپس تدريجا به طرف صفر پايينمى‏آيد اين اتومبيل در طول مدت حركت‏خود از نقطه الف به نقطه ب انتقال مى‏يابد كهحركتى انتقالى و در بستر مكان مى‏باشد اما در اين جريان دو تغيير تدريجى ديگر هم مشاهدهمى‏شود يكى تغيير سرعت از صفر به يك صد و ديگرى تغيير آن از يك صد به صفر اين تغييرنيز از نظر فلسفى مشمول تعريف حركت است و مى‏توان آن را نوعى حركت كيفى بشمار آورداز اين جهت كه تند شدن و كند شدن دو كيفيت ويژه حركت محسوب مى‏شوند كه عارضكميت‏سرعت آن مى‏گردند .

نظير همين تغيير را در انواع ديگرى از حركت مى‏توان در نظر گرفت و حتى يك حركت كيفىاز نظر ديگرى مى‏تواند متصف به حركت كيفى ديگرى شود مثلا فرض كنيد كه جسم بى رنگىتدريجا سياهرنگ مى‏شود و مدتى به همان حالت‏سياهى باقى مى‏ماند و سپس رنگ آن تدريجامى‏پرد و دوباره بى رنگ مى‏گردد بى شك تغيير رنگ جسم حركتى در مقوله كيف بشمارمى‏رود اما ممكن است درجه سياه شدن يا رنگ پريدن آن در همه اجزاء زمان يكنواخت نباشد ومثلا سرعت‏سياه شدن آن تدريجا افزايش يابد و سپس به همين منوال رو به كاهش برود اينتغيير سرعت تغيير ديگرى غير از اصل تغيير رنگ است و از اين روى مى‏توان آن را حركتىروى حركت اول تلقى كرد چنانكه مى‏توان حركت‏يك نواخت را فاقد اين تغيير دانست و آن را ازنظر سرعت ثابت‏شمرد .

بنا بر اين مى‏توان حركت را از يك ديدگاه يعنى از ديدگاه ثبات يا تغير سرعت به سه قسمتقسيم كرد:

1- حركت‏يك نواخت و بى شتاب و داراى سرعت ثابت .

2- حركت تند شونده و داراى سرعت افزاينده يا داراى شتاب مثبت .

3- حركت كند شونده و داراى سرعت كاهنده يا داراى شتاب منفى .

وجود حركت تند شونده و كند شونده و همچنين حركت‏يك نواخت امرى محسوس و غيرقابل انكار است و حتى مى‏توان بعضى از مصاديق آنها مانند تغيير تدريجى افزايش و كاهشسرعت‏يا يكنواختى آن را در كيفيات و حالات نفسانى با علم حضورى دريافت و بدون ترديدمى‏توان كاهش سرعت‏حركت را نوعى تنزل و ضعف و نقص تدريجى براى حركت بحساب آوردو بدين ترتيب نوعى حركت تضعفى و تنزلى را اثبات كرد .

در اين جا است كه ما با اين سؤال روبرو مى‏شويم كه آيا وجود حركت كند شونده منافاتى بابعضى از تعاريف حركت مانند خروج تدريجى شى‏ء از قوه به فعل و كمال اول براى موجودبالقوه از آن جهت كه بالقوه است ندارد .

براى پاسخ به اين سؤال بايد دو جهت بحث را از يكديگر تفكيك كرد يكى تكامل حركت وديگرى تكامل موجود متحرك .

توضيح آنكه ممكن است متحرك در طول حركت‏خودش همواره به كمالات جديدى دست‏يابداما سرعت نايل شدن به اين كمالات متفاوت باشد يعنى در بخشى از زمان سرعت تكامل رو بهافزايش و در بخشى ديگر رو به كاهش و در بخش سومى ثابت و يك نواخت باشد و يكنواختىسرعت و حتى كاهش آن منافاتى با تكامل يافتن متحرك ندارد زيرا مثلا جسمى كه آهنگسياه شدن آن كند مى‏شود بالاخره در لحظه بعدى سياهتر از لحظه قبلى خواهد بود گو اينكهتغيير رنگ آن كندتر انجام مى‏پذيرد پس فرض اينكه حركت موجب كمال بيشترى براىموجود متحرك باشد با فرض شتاب منفى براى سرعت تكامل هم منافاتى ندارد .

اما اگر كسى ادعا كند كه هر حركتى در همان حيثيت‏حركت بودنش تكامل مى‏يابد ادعاى وىبا پذيرفتن حركت‏يك نواخت و حركت بى شتاب سازگار نيست و روشن است كه چنين ادعائىخلاف وجدان و بداهت مى‏باشد و براى اثبات آن نمى‏توان به پاره‏اى از تعريفات حركت استنادكرد علاوه بر اينكه تعريفات ياد شده هم چنين ادعائى را اثبات نمى‏كنند زيرا حد اكثر چيزىكه از آنها مى‏توان استفاده كرد اين است كه موجود متحرك در اثر حركت به فعليت و كمالجديدى مى‏رسد و چنانكه اشاره شد تكامل يافتن متحرك منافاتى با نزولى بودنرعت‏حركت ندارد .

و اما اينكه آيا هر حركتى موجب تكامل متحرك مى‏شود يا نه مسئله ديگرى است كه اينك بهبررسى آن مى‏پردازيم

تكامل متحرك در اثر حركت

دانستيم كه تكاملى بودن حركت بمعناى شدت يافتن و شتاب گرفتن آن كليت ندارد وهيچكدام از تعاريف حركت هم اشعارى به اين مطلب ندارد و اما بمعناى تكامل يافتن متحركدر اثر حركت ممكن است از دو تعريف ياد شده چنين استنباطى بشود كه چون متحركبواسطه حركت به فعليت و كمال جديدى مى‏رسد ضرورتا هر حركتى اشتدادى و موجبتكامل يافتن متحرك خواهد بود .

كسانى كه چنين استنباطى را كرده‏اند خود را با مشكل بزرگى مواجه ديده‏اند و آن اين استكه بسيارى از اشياء تدريجا رو به ضعف و پژمردگى و نابودى مى‏روند و نه تنها حركات ودگرگونيهاى تدريجى آنها بر كمالشان نمى‏افزايد بلكه پيوسته از كمالاتشان مى‏كاهد و آنها را بهمرگ و نيستى نزديك مى‏كند چنانكه نباتات و حيوانات پس از گذراندن دوران رشد وشكوفايى وارد مرحله پيرى و ناتوانى مى‏شوند و حركت ذبولى و نزولى آنها آغاز مى‏گردد .

براى رهايى از اين مشكل به اين صورت چاره جويى كرده‏اند كه اينگونه حركات نزولى وانحطاطى همراه با حركات موجودات رشد يابنده ديگرى است مثلا سيبى كه در اثر كرم زدگىفاسد مى‏شود كرم درون آن رشد مى‏يابد و حركت‏حقيقى همان حركت تكاملى كرم است كهموجب كاهش كمالات سيب مى‏گردد و پژمردگى و فاسد شدن آن حركتى بالعرض مى‏باشد .

ولى صرف نظر از اينكه توام بودن حركت نزولى يك متحرك با حركت اشتدادى متحرك ديگردر همه موارد قابل اثبات نيست نمى‏توان تغيير تدريجى موجود رو به كاهش را ناديده گرفت واز آن بعنوان حركت بالعرض ياد كرد و بالاخره اين سؤال باقى مى‏ماند كه اين سير نزولىتدريجى در موجود كاهش يابنده از نظر فلسفى چه مفهومى دارد .

و اما اتكاء كردن بر تعريفهاى ياد شده براى نفى حركت غير تكاملى نمى‏تواند پاسخگوى وجودغير قابل انكار آن باشد و بفرض اينكه مفاد اين تعريفها قابل انطباق بر حركت نزولى نباشدبايد در صحت و كليت آنها ترديد كرد نه اينكه با استناد به آنها دست به توجيهات غير قابلقبولى زد ولى در عين حال مى‏توان براى تعريفهاى مذكور هم تفسيرى را در نظر گرفت كهمستلزم نفى حركت غير تكاملى نباشد .

توضيح آنكه همچنانكه در درس پنجاه و دوم بيان شد قوه و فعل دو مفهوم اضافى هستند كه ازملاحظه تقدم موجودى بر موجود ديگر و مشتمل بودن موجود دوم بر كل يا جزئى از موجوداول انتزاع مى‏شود و اين معنى به هيچ وجه مستلزم كاملتر بودن كل موجود دوم از كل موجوداول نيست همچنين حركت را كمالى مقدمى براى رسيدن به كمال اصلى انگاشتن مستلزم بقاءهمه كمالات سابق در موجود لاحق نمى‏باشد زيرا ممكن است لازمه حركت و رسيدن به كمالىكه نتيجه آن بشمار مى‏رود اين باشد كه متحرك بعضى از كمالات خودش را از دست بدهد وكمالى كه در اثر حركت برايش حاصل مى‏شود مساوى با كمال از دست رفته و يا حتى ضعيفتراز آن باشد .

پس تطبيق تعريف ارسطو بر انواع حركت مستلزم اين نيست كه كمالى كه در اثرركت‏حاصل مى‏شود از نظر مرتبه وجودى بر كمالى كه از دست متحرك مى‏رود برترى و فزونىداشته باشد و در نتيجه موجود متحرك در مقام مقايسه با وضع و موقعيت‏سابق لزوما كاملترگردد .

ولى اساسا تكيه بر مفهوم قوه و فعل يا مفهوم كمال در تعريف حركت لزومى ندارد زيرا اينمفاهيم كه خودشان نياز به توضيح و تفسير دارند نمى‏توانند ابهامى را از حركت بزدايند .

آيا براستى مى‏توان پذيرفت كه هر جسمى كه از مكانى به مكان ديگرى منتقل مى‏شود واقعاكاملتر مى‏گردد و به كمال جديدى برتر از كمالى كه داشته است دست مى‏يابد و آيا براستىمى‏توان اثبات كرد كه پژمردگى و سير نزولى هر نبات و حيوانى نتيجه تكامل موجود ديگرىاست .

ممكن است‏سؤال شود كه اگر حركت موجب افزايش كمال متحرك نمى‏شود چرا متحرك آنرا انجام مى‏دهد و چه انگيزه‏اى براى انجام آن مى‏تواند داشته باشد .

پاسخ اين است كه اولا هر حركتى برخاسته از شعور و انگيزه متحرك نيست چنانكه در موردحركات طبيعى و قسرى گفته شد و ثانيا موجود با شعور هم ممكن است براى رسيدن به لذتىواقعى يا خيالى حركتى را انجام دهد كه موجب از دست رفتن كمالات ارزشمندترى گردد يا بهجهت غفلت از اين نتيجه قهرى و يا به جهت علاقه شديد به لذت مورد نظر و به هر حالعقلائى نبودن و حكيمانه نبودن چنين حركتى بمعناى محال بودن آن نخواهد بود .

ممكن است گفته شود كه اگر برآيند حركات جهان مثبت نباشد و نتيجه مجموع آنها حصولكمالات بيشترى براى موجودات اين جهان نباشد آفريدن چنين جهانى لغو و بيهوده خواهدبود .

پاسخ اين است كه ما بر اساس حكمت الهى ثابت مى‏كنيم كه آفرينش جهان عبث و بيهودهنيست و نتايج‏حكيمانه‏اى بر آن مترتب مى‏شود ولى لازمه مثبت بودن برآيند نتايج‏حركات ايننيست كه هر حركتى ضرورتا تكاملى و موجب حصول كمال بيشترى براى خود متحرك باشد .

حاصل آنكه تكامل يافتن هر متحركى در اثر حركت به اين معنى كه كمال جديد از نظر مرتبهوجودى بر كمال سابق فزونى و برترى داشته باشد دليلى ندارد و تجارب بى‏شمار نشان مى‏دهدكه نه تنها حركت‏يك نواخت بلكه حركت نزولى و تضعفى هم وجود دارد به اين معنى كهمتحرك تدريجا كمالات موجود را از دست بدهد يا كمالاتى را واجد شود كه برتر از كمال ازدست رفته نباشد و اگر بعضى از تعريفات قابل انطباق بر چنين حركاتى نباشد بايد آن را دليلبر عدم جامعيت آنها بحساب آورد و تنها تكاملى بودن هر حركت را به اين معنى مى‏توانپذيرفت كه موجود متحرك به يك امر وجودى دست مى‏يابد كه قبلا فاقد شخص آن بوده استهر چند قبلا شخص ديگرى مماثل و يا كاملتر از آن را داشته است چنانكه نظير آن دربارهرابطه قوه و فعل گفته شد

خلاصه

1- حركت را مى‏توان بر اساس اختلاف انواع فاعل به دو نوع طبيعى و ارادى تقسيم كرد .

2- مهمترين محور تقسيم حركت بستر و مسافت آن است .

3- حركت را مى‏توان از نظر تغير يا ثابت بودن سرعت به سه قسم تقسيم كرد الف حركت‏يكنواخت و بى شتاب .

ب- حركت تند شونده و داراى سرعت افزاينده .

ج- حركت كند شونده و داراى سرعت كاهنده .

4- تغير تدريجى سرعت‏حركت را مى‏توان حركت ديگرى روى حركت اول تلقى كرد كه مبداآن درجه خاصى از سرعت و منتهاى آن درجه ديگرى از آن و بستر حركت‏خود سرعت مى‏باشد .

5- اين اقسام سه‏گانه را با علم حضورى در مورد كيفيات نفسانى مى‏توان دريافت و در سايراشياء به كمك حس مى‏توان اثبات كرد .

6- تكاملى دانستن هر حركت به اين معنى كه خود حركت از حيثيت‏حركت بودنش شدت وشتاب يابد مستلزم انكار حركات يك نواخت و كند شونده است .

7- حركت‏يك نواخت و كند شونده منافاتى با تكامل متحرك ندارد چنانكه وقتى آهنگ سياهشدن جسمى كند هم مى‏شود بالاخره بر سياهى آن افزوده مى‏گردد .

8- هيچيك از تعاريف حركت منافاتى با وجود حركت‏يك نواخت و كند شونده ندارد زيرا حداكثر چيزى كه از آنها استفاده مى‏شود حصول كمال و فعليت جديد براى متحرك است و اينمعنى در حركات يك نواخت و كند شونده هم حاصل است .

9- اما ممكن است از بعضى از تعاريف حركت چنين استنباط شود كه متحرك بايد در اثرحركت كاملتر شود بطورى كه موقعيت آن بعد از حركت بر موقعيت آن قبل از حركت برترىداشته باشد .

10- بر اساس اين استنباط حركت نزولى حركتى بالعرض و نتيجه حركت تكاملى موجود ديگرشمرده شده است .

11- اولا توام بودن هر حركت نزولى با حركت تكاملى موجود ديگر قابل اثبات نيست .

12- ثانيا تكاملى بودن حركت ديگر موجب نفى حقيقت‏حركت از سير نزولى نمى‏شود و اينسؤال باقى مى‏ماند كه سير نزولى از نظر فلسفى چه مفهومى دارد .

13- تكيه كردن بر بعضى از تعريفها براى نفى حركت غير تكاملى موجه نيست و بفرض اينكهتعاريف مزبور شامل حركت نزولى نشود بايد صحت آنها را مورد ترديد قرار داد .

14- براى تعاريف ياد شده مى‏توان تفسيرى را در نظر گرفت كه مستلزم نفى حركت غيرتكاملى نباشد به اين صورت كه لازمه حركت رسيدن متحرك به فعليت جديدى است هر چندملازم با از دست رفتن فعليت مساوى يا كاملترى باشد نيز كمال بودن حركت و نتيجه آنمنافاتى با از دست رفتن كمال مساوى يا برترى ندارد .

15- ولى اساسا تكيه بر مفهوم قوه و فعل يا مفهوم كمال در تعريف حركت لزومى ندارد وبهترين تعريف آن همان تغير تدريجى است .

16- هر حركتى برخاسته از شعور و انگيزه نيست تا گفته شود كه اگر متحرك تكامل نيابدانگيزه‏اى براى حركت نخواهد داشت .

17- حتى موجود با شعور و با انگيزه هم ممكن است‏حركتى را به انگيزه لذتى انجام دهد كهمستلزم از دست دادن كمال ارزشمندترى باشد .

18- بر اساس حكمت الهى مى‏توان اثبات كرد كه مجموعا حركات جهان به كمالات ارزنده‏ترىمى‏انجامد اما معناى آن تكامل يافتن هر متحرك در اثر حركت نيست .

19- تكاملى بودن هر حركت را تنها به اين معنى مى‏توان پذيرفت كه در هر حركتى شخصكمال امر وجودى جديدى تحقق مى‏يابد هر چند مساوى با شخص كمال سابق و يا پست‏تر ازآن باشد .

20- شبهه تكاملى بودن هر حركت در اثر تفسير نا درست براى رابطه قوه و فعل نشات گرفتهاست

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation