بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب (ع ), ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     sfehrest -
     SIMA2001 -
     SIMA2002 -
     SIMA2003 -
     SIMA2004 -
     SIMA2005 -
     SIMA2006 -
     SIMA2007 -
     SIMA2008 -
     SIMA2009 -
     SIMA2010 -
     SIMA2011 -
     SIMA2012 -
     SIMA2013 -
     SIMA2014 -
     SIMA2015 -
     SIMA2016 -
     SIMA2017 -
     SIMA2018 -
     SIMA2019 -
     SIMA2020 -
     SIMA2021 -
     SIMA2022 -
     SIMA2023 -
     SIMA2024 -
     SIMA2025 -
     SIMA2026 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

لعن الله يزيدا و على آل يزيد
پيشگفتار
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
دفاع از اسلام و نظام اسلامى ايران و پاسخگويى به شبهاتى كه از طرف دشمناناسلام و يا افراد مغرض و احيانا اشخاص ناآگاه و يا فريب خورده القاء مى شود؛ وظيفهاى است الهى اسلامى . حفظ نظام اسلامى و پاسدارى از دستآوردهاى آن بر همگان فرض ولازم است .
ترديد در اسلاميت نظام
يكى از شبهاتى كه از اوائل پيروزى انقلاب اسلامى مطرح بود و از طرف برخى ازنيروهاى مذهبى نيز، عنوان مى گرديد و هنوز ممكن است براى عدّه اى مطرح باشد؛ اين بودكه ، چون ما توان پياده كردن دستورات اسلام را نداريم و نمى توانيم نظام و حكومتىصددرصد مطابق قوانين اسلام تاءسيس نمائيم ،تشكيل حكومتى با عنوان حكومت اسلامى ، در اين زمان غير ممكن و اشتباه است . و بدين گونهاستدلال مى شد تشكيل حكومت اسلامى بدون اجراى تمام قوانين الهى ، اساس اسلام را درمعرض خطر قرار مى دهد، در زمان طاغوت اگر كارهاى خلاف انجام مى شد به نام طاغوتو نظام فاسد طاغوتى تمام مى شد و اسلام به عنوان دينى مقدّس باقى مى ماند.
امّا در اين زمان بى توجهى به اسلام و قوانين آن و انجام كارهاى خلاف در اجتماع ،اصل اسلام را زير سؤ ال مى برد و باعث بى اعتمادى مردم به اين دين مى گردد. هدفاصلى از طرح اين قبيل اشكالات تخطئه انقلاب و بى اعتبار كردن نظام جمهورى اسلامىبود و تاءكيد بر اين موضوع كه نام و عنوانى در فرهنگ سياسى به نام حكومت اسلامىمطرح نشود و تشكيل حكومت اسلامى را مخصوص دوران ظهور امام زمان (ع ) مى دانستند.
مستند اين گروه در واقع دو مطلب بود.
1- اسلامى نبودن برخى از امور در نظام ؟!
آنان برخى از نابسامانيها و اشكالاتى را كه ناشى ازمسائل غير اسلامى در عرصه ايران است و از بقاياى حكومتهاى فاسد سابق و فرهنگگذشته بود، دليل موجهى براى تضعيف نظام دانسته و در حقانيّت نظام اسلامى ترديدمى كردند و بر اين شبيه خود اصرار مى ورزيدند.
حركت در مسير اسلام
در پاسخ به اين اشكال بايد گفت : (حركت در مسير اسلام ) ملاك مشروعيّت نظام وبديهى است ، كه تحقيق تمام آرمانها و ارزشهاى اسلامى با توجّه به دشواريهائى كهوجود دارد به آسانى و در مدّتى كوتاه ممكن نمى باشد و در اين باره امام ، رضوان اللّهتعالى عليه ، مى فرمايد:
(اين جانب هيچگاه نگفته و نمى گويم كه امروز در اين جمهورى به اسلام بزرگ با همهابعادش عمل مى شود و اشخاص از روى جهات و عقده و بى انضباطى بر خلاف مقرراتاسلام عمل نمى كنند. لكن عرض مى كنم كه قوه مقنّنه و قضائيّه و اجرائيه با زحماتجانفرسا، كوشش در اسلامى كردن اين كشور مى كنند...)
مسلم است كشورى كه تحت نفوذ حكومت شاهنشاهى بوده و افكار و عقايد غير اسلامى وفرهنگ غربى بر آن حكومت داشته ، به آسانى در مسير صحيح اسلامى قرار نگيرد وتمام افراد جامعه طاغوت زده آمادگى پذيرش اجراى قوانين اسلامى را نداشته باشند.
2- نارسائى ها و دشواريها
آنان كه مى خواهند نظام را جداى از اسلام معرفى كنند به پاره اى از نارسائى ها وناتوانائى هاى نظام ، استناد كرده و نتيجه مى گيرند كه دولت مسير صحيح اسلامى راتعقيب نمى كند و كارگزاران و مسئولان آن بر خلاف اسلامعمل مى كنند و خيانت عدّه معدودى را دليل بر مدّعاى خود معرّفى مى نمايند.
بديهى است كه وجود نارسائى ها، ناتوانيها و بعضا سوء مديريتها و دخالتهاى افرادغير لايق در برخى موارد قابل انكار نيست . ولى بايد گفت : نتيجه اى كه از وجود ايننقائص گرفته مى شود نتيجه اى است عاميانه و دقيقا بر خلافعقل و منطق ؛ چرا كه نارسائى و اشكال در نظامهاى مختلف ، هميشه وجود داشته است و وجودقوانين كيفرى در اسلام ، دليل بر آن است ، كه عدّه اى ممكن است در جامعه خيانت كنند، ظلمنمايند و حق ديگران را پايمال كنند. و اين به گونه اى ، لازمه طبيعى جامعه آزاد و انسانمختار است . منتهى بايد سعى و تلاش كارگزاران بر اين باشد كه اينقبيل اشكالات به حداقل خود رسيده و منتفى گردد.
سخنان امام خمينى (ره )
امام امّت (ره ) در موارد متعدد به اين شبهه پاسخ داده و ايناشكال را ناشى از غفلت افراد متديّن و انحراف دشمنان اسلام مى دانند:
(يك عدّه اى يا منحرف هستند يا جاهل در صدد اين هستند كه اين انقلاب را يك انقلاب فاسدمعرفى كنند، حتى بعضى از اشخاص را، توقع نبود كه اين كلمه را بگويند. گفته اند:كه زمان شاه بهتر از حالا بود بعضى از اشخاص متدين ، لكنغافل از وقايع ، بى توجّهى به وقايعى كه واقع شده است و چيزهائى كه در رژيمسابق رايج بوده و همين كه چند نفر فاسد، رفته شكايت كرده پيش ، مثلا فلان آقا، كهبه ما ظلم شده و به من چى شده است ؛ آن آقا فرموده است كه رژيم سابق بهتر از حالابود.(1))
از سخن امام به خوبى استفاده مى شود كه برخى نارسائيها در برخى موارد باعث شده ،عده اى كه ممكن است داراى موقعيت اجتماعى بوده ؛ نظام را زير سؤال برده و به برترى رژيم سابق بر نظام اسلامى تفوه نمايند. بدون اينكه ازمسائل اجتماعى سابق و حال آگاهى داشته و آنها را با يكديگر مقايسه نمايند.
امام امّت اين طرز تفكّر را پايان يافته تلقى نكرده و در صدد اصلاح پيروان آن بودهاست لذا در وصيّت نامه الهى ، سياسى خود آنان را به تفكّر و انديشه و انصاف دعوتمى نمايند.
در بند شانزدهم از وصيّت نامه خود كه در ارتباط با روحانيان مخالف نظام اسلامى است.
آنان را به دو دسته عمده تقسيم نموده و آنان را كه با انگيزه هاى مختلف در صددبراندازى و توطئه عليه نظام ، هستند به توبه دعوت مى كند و درباره آنان كهاشكالات را دليل بر عدم مشروعيت نظام اسلامى دانسته چنين مى نويسد:
(و امّا به آن دسته كه از روى بعضى اشتباهات يا بعضى خطاها چه عمدى و چه غير عمدى، كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با احكام اسلام بوده است ، بااصل جمهورى اسلامى و حكومت آن مخالفت شديد مى كنند و براى خدا در براندازى آنفعّاليّت مى نمايند و با تصوّر خودشان اين جمهورى از رژيم سلطنتى بدتر يامثل آن است ، با نيّت صادق ، در خلوات تفكّر كنند و از روى انصاف مقايسه نمايند باحكومت و رژيم سابق و باز توجّه نمايند، كه در انقلابهاى دنيا هرج و مرج ها و غلطروى هاو فرصت طلبيها غير قابل اجتناب است .)
امام امّت ، رضوان اللّه تعالى عليه ، در ادامه نصايح خود به مشكلاتى كه نظام با آنمواجه است مى پردازد و اين گروه را از تاءثيرپذيرى از شايعات و توطئه هاى دشمنانانقلاب و سرمايه دارانى كه با دادن مبلغى سهم (خمس )، خود را مسلمان خالص نشان مىدهند بر حذر داشته و هشدار مى دهد:
(كه اگر اين جمهورى اسلامى شكست بخورد، به جاى آن ، يك رژيم اسلامى دلخواه بقيةاللّه ، روحى فداه يا مطيع امر شما آقايان (آنان ) تحقق پيدا نخواهد كرد. بلكه يك رژيمدلخواه يكى از دو قطب قدرت به حكومت مى رسد و محرومان جهان كه به اسلام و حكومتاسلامى روى آورده و دل باخته اند ماءيوس مى شوند و براى هميشه منزوى خواهد شد.)
و در ادامه توقع بى جاى آنان را - كه بايد همه امور در مدت كوتاهى اصلاح شود ومسائل بايد طبق قوانين اسلام باشد - اشتباه معرفى مى كند و مى نويسد:
(شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همه امور بر طبق اسلام و احكام خداوندمتحول شود، يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزه اى روى نداده و نخواهدداد.(2))
نزول تدريجى احكام اسلامى در طول بيست وسهسال براى اين بوده كه افراد جامعه آمادگى پذيرش آن احكام را پيدا كنند. در اين زمانكه دوران ارتباطات است ، زمينه فساد و فحشاء دزدى و تقلب ، جاسوسى و نوكرى دراجتماع زياد است ، تبليغات رسانه هاى ارتباط جمعى جهان و فعاليّتها و توطئه هاىدشمنان اسلام با گرايشهاى مختلف مانع رسيدن پيام نورانى اسلام به مردم و دركصحيح مسائل اسلام از طرف آنان است ، استكبار جهانى و مزدورانش نمى گذارند جامعه مابه آسانى در مسير اسلام قرار گرفته و تمام قوانين آن پياده شود.
وقتى كه ما در كشور بقية اللّه (ع ) با گروهها و افرادى مواجه هستيم كه قانون قصاصرا بر خلاف اسلام دانسته و عليه آن توطئه مى نمايند و با تبليغات مختلف قوانين اسلامرا بر خلاف (حقوق بشر) معرفى مى نمايند به عمق مشكلاتى كه نظام اسلامى دراجراى قوانين الهى در ايران و در سطح جهان با آن روبرو است بيشتر پى مى بريم ومتوجه مى شويم كه نياز به زمان بيشتر و نيروى مؤ من و مردم معتقد بهاصول اسلامى داريم تا بتوانيم به تمام اهداف اسلامى دست بيابيم .
عمل به قدر امكان
و به طور كلى در پاسخ به اين اشكالات بايد گفت : صحيح است كه ما نمى توانيم ونمى گذارند به آسانى حكومتى بدون اشكال و در سطح عالىتشكيل دهيم اما چه اشكال دارد كه به مقدار توان و امكاناتى كه وجود دارد، تلاش نموده وحكومتى كه نزديك به اسلام و اهداف الهى است و در مسير اسلامى نمودن جامعه گام برمىدارد پى ريزى نمائيم . اگر ما به صرف اين كه نمى توانيم حكومتى مانند حكومت پيامبرو امام زمان ، صلوات اللّه عليهما، تشكيل دهيم از فعّاليّت دست بكشيم مسلما دچار ياءس ونااميدى شده و توان دفاع از اسلام را نداشته و داعيه جهانى بودن آنرا نبايد مطرح كنيم. ما قاعده اى در فقه داريم به نام (قاعده ميسور)، در عين اين كه يك قاعده عقلانى استمستند آن روايات است كه مى گويد چيزى كه تمامشقابل دستيابى نيست بطور كلّى از آن صرف نظر نمى شود بلكه به مقدار توانعمل مى گردد. (ما لايدرك كلّه لايترك كلّه ) و آنچه آسان است به خاطر آنچه سخت استترك نمى گردد. (الميسور لايسقط بالمعسور).
علاوه همان گونه كه اشاره شد اشكال و نارسائى در تمام حكومتها بوده است . در زمانرسول خدا (ص ) متخلف از جهاد، منافق ، خاطى ، زناكار و خيانتكار وجود داشته و وجوداينها البتّه در سطح خيلى محدود دليل بر صالح نبودن حكومت آن حضرت نيست . در دورانحكومت اميرالمؤ منين (ع ) نيز مشكلات زيادى وجود داشته كه مانع اجراى قوانين الهى بودهاست و انگيزه اصلى تاءليف بررسى اين موانع و مشكلات است . ولىقبل از اينكه به علت تاءليف و مشخصات اين كتاب بپردازم لازم است به دو نكته بطورخلاصه پرداخته شود.
نكته اوّل اينكه چرا على (ع ) حكومت را پذيرفت ؟ نكته دوم آيا حضرت توانست به تمامدستورات اسلام و سنّت پيامبر (ص ) كه قبلا متروك واقع شده بود جامهعمل بپوشاند؟ يا موانع و مشكلات مانع رسيدن به اين مقصود گرديد.
چرا اميرالمؤ منين على (ع ) خلافت را پذيرفت
على (ع ) علت پذيرش حكومت را اقامه حق دانسته و آمادگى مردم رادليل بر پذيرش اين مسئوليت خطير دانسته و مى فرمايد:
(لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما اءخذ اللّه على العلماء الا يقارّواعلى كظّة ظالم و لاسغب مظلوم لاءلقيت حبلها على غاربها(3)).
اگر حضور افراد و اتمام حجّت به وجود ياوران نبود و اگر نبود كه خداى تبارك وتعالى از علماء تعهد گرفته و آنان را موظف كرده است كه بر پرخورى ستمگران وگرسنگى ستمديدگان سكوت ننمايند؛ ريسمان خلافت را رها كرده و آن را نمى پذيريم.
حضرت امير (ع ) در موارد متعدد به علّت پذيرش حكومت اشاره كرده و اساسا حكومت را از آنجهت با اهميّت مى داند كه حق را اجرا كند و ازباطل جلوگيرى نمايد و در گفتگوئى كه با ابن عبّاس دارد چنين مى فرمايد:
(واللّه لهى احبّ الى من امرتكم الّا اءن اقيم حقّا او ادفع باطلا(4))
به خدا سوگند اين (كفشهاى بى ارزش ) براى من ، از حكومت بر شما محبوبتر است . مگراينكه حقّى را بپا دارم يا جلو باطلى را بگيرم .
بنابر آنچه ذكر شد حضرت بخاطر اعلام آمادگى مردم و درخواست مكرّر آنان حكومت راپذيرفت و هدف از پذيرش حكومت را اجراى حق دانسته است . اما آيا مردمى كه اعلام آمادگىكردند - و حضرت در ابتدا از پذيرش حكومت امتناع مى ورزيد و با اصرار مردم حكومت راپذيرفت - طبق ادعاى خود عمل كردند؟! تاريخ نشان مى دهد كه آنها على (ع ) را تنهاگذاشتند.
مشكلات حكومت على (ع )
در فاصله رحلت پيامبر و آغاز خلافت اميرالمؤ منين بدعتها و سنتهاى غلطى در جامعه ايجادشد. و مردم از سنت رسول گرامى اسلام و برخى دستورات اسلام بيگانه شدند و زمينهمناسب اجراى كامل قوانين اسلام از بين رفت .
از اين رو حضرت سعى مى كرد به قدر امكان در اجراى دستورات اسلام و احياى سنّتپيامبر بكوشد ولى اين كوششها در برخى موارد به نتيجه مطلوب نرسيد، جنگهاى مختلفحضرت در دوران كوتاه خلافتش نشانگر عدم تحمّل عدالت از جانب گروهى از مسلماناناست .
حضرت در خطبه اى ياران خود را از مشكلاتى كه با آن روبروست مطلع مى سازد و رسمابه آنها اعلام مى كند كه مردم آمادگى پذيرش برخى از احكام اسلامى را ندارند و وىنتوانسته بدعتهائى را كه در طول بيست وپنجسال دوران بعد از رحلت پيامبر ايجاد شده از بين ببرد.
خطبه حضرت اميرالمؤ منين (ع )
حضرت در اين خطبه بعد از حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر گرامى اسلام سخنانىراجع به فتنه و التقاط و پيروى از هوى و آرزوهاى بى جا دارد و در ادامه مى فرمايد:
انّى سمعت رسولاللّه (ص ) يقول : كيف انتم اذا لبستكم فتنه يربو فيها الصغير و يهرم فيها الكبيريجرى النّاس عليها و يتّخذونها سنّة فاذا غير منها شىقيل : قد غيّرت السّنّة " و قد اتى النّاس منكرا.
از رسول خدا شنيدم كه فرمود: چگونه خواهيد بود، زمانى كه فتنه اى شما را برگيردكه كوچك در آن بزرگ و بزرگ در آن پير گردد مردم طبق آنعمل كنند و آن را به عنوان سنّت (پسنديده ) بپذيرد به گونه اى كه هرگاه اندكى از آن(فتنه ها و بدعتها) تغيير كند گفته شود، سنّت تغيير يافته و مردم منكر انجام مى دهند.
سپس حضرت به اطراف خود كه عدّه اى از خاندان و خواص و پيروانش ‍ حضور داشتند نگاهكرده و فرمود:
قد عملت الولاه قبلى اعمالا خالفوا فيها رسول اللّه (ص )... و لو حملت النّاس علىتركها و حولتها الى مواضعها و الى ما كانت فى عهدرسول اللّه (ص ) لتفرق عنى جندى حتّى اءبقى وحدى اوقليل من شيعتى الّذين عرفوا فضلى و امامتى من كتاب اللّه عزّوجلّ و سنتّةرسول اللّه (ص ).
حاكمان قبل از من اعمالى را انجام داده اند كه در آن بارسول خدا مخالفت كرده اند... و اگر چنانچه مردم را وادار كنم بر ترك (بدعتها) و آنچهدر زمان پيامبر بوده انجام دهيم . هر آينه لشكرم از اطرافم پراكنده شود، به گونه اىكه تنها باقى مى مانم ، يا تنها گروه اندكى از شيعيانم كهفضل و برترى مرا شناخته و طبق كتاب خدا و سنّت پيامبر، امامت من را واجب مى دانند باقىخواهند ماند.
بعد از آن حضرت سى ويك مورد از مواردى را كه بر خلاف دستور پيامبرعمل شده بر مى شمرد از جمله : مساءله فدك ، قطائعى كهرسول خدا (ص ) به گروهى داد و با آن مخالفت شد، به زور گرفتنمنزل جعفر و اضافه نمودن آن به مسجد، امتيازاتى كه در تقسيم بيتالمال به وجود آمده بود، تحريم حج نساء و متعه ، عدم جهر به بسم اللّه الرّحمن الرّحيمدر نماز و بدعتهائى كه درباره وضوء، غسل ، نماز و گرفتن زكات ايجاد شده و...
و مى فرمايد: اگر من اين موارد را اصلاح مى كردم (اذا لتفرقوا عنّى ) مردم از اطراف منپراكنده مى شدند.
سپس حضرت نمونه اى از مخالفت مردم را ذكر مى كند و مى فرمايد: من در ماه رمضاندستور دادم كه تنها نمازهاى واجب خود را به جماعت بخوانند و آنها را آگاه نمودم كه :
انّ اجتماعهم فى النوافلبدعة .
نمازهاى مستحبى را به جماعت خواندن بدعت است .
بلافاصله گروهى از نيروهاى نظامى لشكرم داد زدند. اىاهل اسلام سنّت عمر تغيير پيدا كرده ما را از خواندن نماز در ماه رمضان نهى مى كند.
و لقد خفت ان يثوروا فى ناحية جانب عسكرى .
ترسيدم كه عده اى از لشكرم شورش كنند و با من به مخالفت برخيزند.
سپس حضرت از رفتار مردم و عصيان آنان اظهار نگرانى كرده مى فرمايد:
ما لقيت من هذه الامّة من الفرقة و طاعة ائمة الضلالة و الدّعاة الى النّار.
آنچه من از اين امّت ديده ام عبارت است از، افتراق ، پيروى از رهبرانباطل و گمراه كننده و دعوت به آتش .
در آخر حضرت به خمس اشاره مى كند و مى فرمايد: من نتوانستم حق ذى القربى را از خمسبه خاندان عصمت و طهارت بدهم با اين كه آنها از زكات محروم شده و خمس براى آنانتعيين گرديده است .(5)
در ارتباط با سهم ذى القربى از ابن عبّاسنقل شده كه خمس در زمان رسول خدا به پنج قسمت تقسيم مى شد امّا ابوبكر، عمر و عثمانسهم رسول و ذى القربى را ساقط كرده و خمس را به سه سهم تقسيم مى كردند. على(ع ) نيز طبق اين نظر و روش عمل كرد و خمس را به سه قسمت تقسيم مى نمود.(6)
از سخن ابن عبّاس استفاده مى شود كه حضرت نتوانسته در باب خمس ‍ سنّت پيامبر راعمل كند. از اين رو طبق نظر خلفاى سابق عمل كرده است .
از سخنان حضرت در اين خطبه به دست مى آيد كه مردم آگاهى لازم را براى اجراى تماماحكام اسلامى نداشته و يا انگيزه هاى ديگرى باعث شده است كه به نظرات آن حضرتبى توجّه باشد؛ اجرا نشدن برخى قوانين دليل بر فساد حكومت نيست بلكه عدمتحمل افراد جامعه و مشكلات موجود در اجتماع اجراى بعضى از قوانين را به تاءخير مىاندازد.
مردم به گونه اى اطاعت على (ع ) را رها كرده و آن حضرت را تنها گذاشتند كه آرزو مىكند خداوندى را از شرّ آنان نجات دهد.(7) و به خاطر اين كه به نظرات و افكار وىبى توجّه هستند مى فرمايد: (لاراءى لمن لايطاع )(8) رهبرى كه اطاعت نشود نظرىندارد) مشكلات و موانع سياسى ، اجتماعى باعث شد كه حضرت فرصت نيابد آن گونهكه بايسته است و خود بارها اعلام كرده بود بدعتها را از بين برده و به دستورات اسلامجامه عمل بپوشاند.
انگيزه تاءليف كتاب
براى پاسخگوئى به سؤ الى كه در آغاز مقدّمه مطرح شد به نظرم رسيد كه دورانحكومت اميرالمؤ منين (ع ) را بررسى كرده و مشكلات و موانعى را كه حضرت با آن روبروبود، مطرح نمايم . تا جامعه ما توجّه داشته باشد كه اجراى قوانين اسلام ، كار آسانىنيست اگر چه كارهاى اجتماعى و سياسى در دست حاكم اسلامى است ، ليكن اين مردم هستندكه با اطاعت و پيروى از رهبر مى توانند نقش اصلى را در اجراى احكام اسلامى به عهدهبگيرند. و چنانچه مردم ، آمادگى لازم را براى پذيرش احكام اسلامى نداشته باشد.امكان اجراى قوانين تقليل پيدا مى كند و همان گونه كه ذكر شد امام خمينى (ره ) بارهابه اين اشكال پاسخ داده اند.
در سال 1362 بدين منظور طراحى را با عنوان (حكومت پنج ساله على (ع ) تهيّه ومحورهاى آن را مشخص نمودم ولى توفيق تحقيق درباره آن را نيافتم تا اين كه در آبان ماهسال 1365 توفيق حاصل شد و به جبهه فاو اعزام شدم و آنجا كه محلّ ماءموريتم درمنتهى اليه فاو به نام (قشله ) يك مقر مهندسى بود و نيروهاى آن اكثرا رانندگانكاميون بودند، كه از طريق پل بعثت (پلى بود كه جهاد سازندگى خراسان با لوله هاىبزرگ در اروندرود ايجاد كرده بود) شن و ماسه به قشله و فاو مى آوردند؛ روزها بهمطالعه مى پرداختيم و در آنجا مطالعه درباره يكى از محورهاى طرح مذكور را با نامكارگزاران اميرالمؤ منين (ع ) آغاز كردم .
كتاب نهج البلاغه را مقر تبليغات قرارگاه نوح به امانت گرفته و مطالعه دربارهكارگزاران حضرت را با مطالعه نامه هاى نهج البلاغه آغاز نمودم كه در اين بخش نهجالبلاغه نام چهارده تن از كارگزاران دوران حكومت على (ع ) ذكر شده است .
بعد از مراجعت از جبهه ، تحقيق و تتبع خود را ادامه دادم ، عمده تحقيقات من در روزهاى پنجشنبه ، جمعه ، ايّام تعطيل و در سفرهاى تبليغى بوده است . بعد از مدّتى مطالعه بااستفاده از كتب دست اوّل تاريخى و متون معتبر مانند: الغارت وقعه صفين ، بحارالانوار،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، تاريخ طبرى ، انساب الاشراف ،كامل ابن اثير، تاريخ اعثم كوفى و كتب رجالى و... نام تعدادى از كارگزاران حضرتامير (ع ) استخراج نمودم و سپس به فيش بردارى درباره زندگانى آنان پرداختم و بعداز آن تنظيم و نگارش شرح حالشان را آغاز نمودم .
نگارش اوليّه جلد اوّل و دوّم با شرح حال عبداللّه بن عبّاس در شب جمعه 11/1/68 بهپايان رسيد. بخش اوّل كتاب نيز در روز جمعه 17 شهريورسال 1368 در موطن اوّليه ام پايان يافت . در آغاز در نظر داشتم كه چاپ كتاب را تاتنظيم و نگارش جلد سوّم به تاءخير بيندازيم ؛ ولى از آنجا كه تنظيم و تهيّه مباحث آننياز به زمان داشت ، ترجيح دادم كه اين دو جلد را چاپ نموده تا انشاءالله فرصت مناسببراى نگارش جلد سوّم فراهم شود.
انتخاب نام كتاب
انتخاب عنوان (سيماى كارگزاران على ابن ابى طالب (ع ) براى كتابعلل مختلفى دارد.
واژه سيما به معنى چهره ظاهرى است . گرچه از نظر لغوى مقصود ما را نمى رساند ولىامروز اين واژه به معناى چهره ظاهرى و باطنى و يا به تعبير ديگر سيره و روش و منشافراد استعمال مى شود.
كارگزاران جمع كارگزار است كه ترجمه واژه عربىعامل است كه جمع آن عمّال مى باشد و داراى يك معناى عام است و تمام كسانى كه در دوائردولتى و حكومتى كار مى كنند، شامل مى شود. و به تعبير ديگر به معناى كارمند دولتاست . ذكر لقب اميرالمؤ منين به خاطر اهميتى است كه اين لقب دارد و يك عنوان رسمى براىخليفه مسلمين بوده است و مردم خود را موظف مى دانستند با اين عنوان على (ع ) را خطابنمايند.
و چون درباره ديگران نيز از اين لقب استفاده شده ناگزير با ذكر نام على (ع ) آن رامشخص كردم .
اما علّت اينكه (على ابن ابيطالب اميرالمؤ منين ) انتخاب شده نه (اميرالمؤ منين على ابنابى طالب (ع ) دو جهت داشته است :
جهت اول : آن كه از نامهائى كه مشابه اين كتاب است جدا شود.
جهت دوم : كه مهمتر است اينكه در تمام نامه هاى رسمى كه حضرت به كارگزاران خود ويا مردم مى نوشت از جمله (عبداللّه على اميرالمؤ منين ) استفاده مى كرد.
و در آغاز برخى نامه ها به جاى على ؛ على ابن ابى طالب آمده است ، ولى در همه نامه هااسم حضرت بر لقب اميرالمؤ منين مقدم است . در اكثر نامه هائى كه در اين كتابنقل شده اين نكته وجود دارد و در اكثر نامه هاى نهج البلاغه كه ابتداى آن را سيد رضى ،رحمة اللّه عليه ، نقل كرده اين رويّه مراعات شده است . از جمله نامه هاى :اوّل ، بيست وچهارم ، سى وهشتم ، پنجاهم ، پنجاه ويكم ، پنجاه وسوم ، شصتم ، شصتوسوم و هفتادوپنجم .
كارگزاران حضرت نيز در نامه هائى كه براى ايشان مى فرستادند از اين شيوه پيروىكرده و چنين مى نوشتند: (لعبداللّه على اميرالمؤ منين (ع ) من ...) كه شما درخلال اين كتاب به اين نكته خواهيد رسيد.
ويژگيها و خصوصيات كتاب
لازم مى دانم بطور اجمال درباره ويژگيهاى اين كتاب سخنى داشته باشم تا خوانندگانمحترم با توجه به اين خصوصيات كتاب را مطالعه كنند و با هدفى كه كتاب تعقيب مىكند آشنا گردند. و ضمنا تذكرات لازم درباره كتاب را بيان كنم .
در ضمن مطالعه اين كتاب كه در حقيقت تحقيقى ، تاريخى ، در موضوع خود مى باشد وتاكنون به اين گستردگى درباره اين موضوع تتبع و تحقيق نشده است . با شيوهحكومتى و سيره عملى اميرالمؤ منين (ع ) آشنا مى شويم ، چرا و چگونه حضرت حكومت راپذيرفت و با چه ملاكهايى افراد را براى مناصب و پستهاى ادارى برمى گزيد، بابخشى از دستورالعملها و بخشنامه هائى كه براى كارگزاران خود مى نوشت ودستوراتى را كه در راه بهسازى جامعه صادر مى كرد. و رابطه اى كه ولى مسلمين وكارگزاران مناطق بود - از سيره آن حضرت استفاده مى شود كه كارگزاران مناطق مختلفدر تصميم گيريهاى مهم مانند جنگ و صلح بايد از مركز پيروى مى كردند نظارتى كهبر كار كارگزاران و كنترل آنان داشت ، توجه به گزارشاتى كه از طريق مردم دررابطه با كار و فعاليتهاى كارگزاران به آن حضرت مى رسيد و ترتيب اثر دادن بهآنها. بهره جستن از نظرات مشاوران و نزديكان معتمد براى تعيين وعزل كارگزاران ، فرصت دادن به نيروهاى مختلف براى بازگشت به مسير حق . توجهجدى به بيت المال مسلمين و دقت در جلوگيرى از سوء استفاده آنان و برخورد شديد بامتخلفان و سوء استفاده كنندگان از مقام و موقعيت اجتماعى خود، آزاد گذاشتن مخالفانسياسى تا زمانى كه دست به كار خلاف نزنند. برخورد انسانى با بقيهملل حتى كفّار، دستورات اكيد براى آبادانى مناطق مختلف حتى جويبارهاى تخريب شده .توجه به ضعفا و مستمندان و يتيمان . انجام كارهاى مردم بدون هيچ گونه توقع وچشمداشتى به گونه اى كه نوشته اند: وقتى كه حضرتمشكل برخى از دهقانان و بزرگانى (ايرانى ) را برطرف كرد آنان به عنوان قدردانىچهل درهم نزد وى بردند؛ ولى حضرت نپذيرفت و فرمود:
انّا قوم لاناءخذ على معروف ثمنا.(9)
ما خاندان بخاطر كار نيكى كه انجام دهيم بها و پولى دريافت نمى كنيم .
پايبندى به اصول اسلامى و معيارهاى مكتبى ، عفو و گذشت نسبت به مخالفان و برخوردبزرگوارانه با آنها و در عين حال برخورد شديد با دوستان و همكارانى كه بخاطرمنافع دنيوى به اردوگاه دشمن پيوسته اند و تخريبمنازل آنان ، اجراى حدود الهى . تعيين قضاوت و نظارت بر كار آنان ، رسيدگى بهمشكلات قضائى مردم در رحبه (صحن ) مسجد كوفه . توجّه بازار و موعظه بازاريان وتعيين ناظر بر امور بازار و... همه از خصوصيات حكومت على (ع ) بوده كه در اين كتاببا آن آشنا مى شويد.
كارگزاران اميرالمؤ منين (ع )
كارگزاران حضرت را به هفت دسته تقسيم نموده و در اينجا نام افرادى كه در اين جلدنقل نيامده نقل مى كنيم تا مجموع اسامى در يك جلد براى استفاده بيشتر جمع باشد.
الف : استانداران و فرمانداران
نام پنجاه وهفت تن در بخش اول ذكر شده و در لابلاى كتاب نيز اسم هفت نفر ديگر آمده است:
1- ثابت ابن قيس ، كارگزار مداين .
2- عبدالرحمن ابن اءبزى ، كارگزار خراسان .
3- شنسب ابن جرمك ، كارگزار غور.
4- ابن هرمه كارگزار سوق الاهواز.
5، 6، 7- ابوعريف ارجهى ، مرة بن شراحيل همدانى و قرظة بن ارطات ، كارگزاران قزوينبنابراين مجموع اسامى استانداران و فرمانداران حضرت به شصت وچهار نفر مى رسيدبه اضافه تعدادى كه عنوان كارگزاران را داشتند.
ب - كارگزاران بيت المال
1- على ابن ابى رافع .
2- ابو رافع بنابر قولى .
3- وهب بن عبداللّه ، ابو جحيفه .
ج - گردآوران صدقات (ماليات )
1- مخنف ابن سليم ، كارگزار صدقات بكر بنوائل .
2- مصعب بن يزيد انصارى ، كارگزار صدقات مداين .
3- عبداللّه ابن زمعه .
4- قرظة ابن كعب ، كارگزار صدقات عين التمر.
5- مسيب ابن نجبه ، كارگزار صدقات كوفه .
6- عبداللّه ابن ابى كرب ، اءبولينه ، كارگزار صدقات بنى مره و عكراش .
7- مردى از ثقيف ، كارگزار صدقات عكبرا.
د- بازرسان
1- مالك ابن كعب .
2- سعد.
ه : قضات
1- شريح ، قاضى كوفه .
2- ابو اسود دئلى قاضى بصره .
3- رفاعة بن شداد، قاضى اهواز.
و: كاتبان و دبيران
1- عبيداللّه بن ابى رافع .
2- على بن ابى رافع .
3- سعيدبن نمران .
4- عبداللّه بن جعفر.
5- عبداللّه بن عبداللّه بن مسعود
6- عبداللّه بن حسن
7- سماك بن حرب
8- ابوثروان .
ز: حاجبان و دربانان
سلمان فارسى قبل از خلافت ، قنبر، ميثم تمّار، سعد، نصر، غزوان ، ثبيت ، ميمون ، احمر.
طبق آنچه ذكر شد مجموع كارگزاران حضرت به نود و يك تن مى رسد، بدون احتسابافرادى كه داراى دو سمت بودند.
علاوه بر شرح حال كارگزاران اشاره اى به نيروهاى اطلاعاتى و نمايندگان اعزامىحضرت و بحثى درباره (شرطه الخميس ) نيروى نظامى و انتظامى ويژه حضرت خواهيمداشت . شرح مختصرى از دوران زندگانى ايشانقبل از خلافت و نقل فضائل و مناقب و سيره ايشان ، در جلد سومنقل خواهد شد در خطبه اين جلد به قسمتى ازفضائل حضرت اشاره شده است .
بحث پيرامون استانداران و فرمانداران در دو جلد است :
جلد اول : داراى دو بخش است ؛ بخش اول آن شامل مباحث مقدماتى است : دربارهعلل قيام مردم عليه عثمان و چگونگى انتخاب اميرالمؤ منين (ع ) توسط مردم . و ذكر نامكارگزاران مناطق مختلف در دوران حكومت حضرت ونقل تعدادى از بخشنامه هاى اميرالمؤ منين به كارگزارانش و اشاره اى به شيوه انتخابكارگزاران .
بخش دوم از جلد اول كه مشتمل بر 14 فصل است ، در شرححال كارگزاران مى باشد.
نامهائى كه به عنوان كارگزاران از آنها ياد شده برگرفته از منابع معتبر تاريخىاست . و براى اينكه تحقيق جامع و كامل باشد نام تمام كسانى را كه در كتب تاريخى ،ذكرى از آنها شده نقل كردم ؛ گرچه ممكن است شواهد كافى بر گزينش آنان از طرفاميرالمؤ منين و يا تاءييد آنها ارائه نشده باشد اما اين امكان وجود دارد كه بعدا به مداركو شواهدى دست يابم .
افرادى مانند ابواسود دئلى كه در برخى از منابع از وى به عنوان كارگزار بصره يادشده و در اكثر منابع به عنوان قاضى آن شهر، شرح حالش را در ضمن قضاوتنقل مى كنم . اسامى برخى كارگزاران كه در منابع اوليه ذكر نشده در لابلاى فصلهاخواهد آمد.
شرح حال كارگزاران طبق مناطق مختلف فصل بندى شده و به ترتيب زمان انتصاب آناننقل شده است تا پيوند حوادث و مسائل سياسى آن منطقه روشن شود و همعلل عزل و نصبها مشخص گردد. و در مواردى كه يك تن در مناطق مختلف در دوران اميرالمؤمنين به كار مشغول بوده ؛ حوادث و مسائل هر منطقه درفصل مناسب با آن ذكر شده و فقط در يك مورد به شرححال مفصل آن كارگزار پرداخته ام ، مانند: قيس بن سعد كه هم در كارگزاران آذربايجاناز وى ياد شده و هم شرح حال مفصلش در كارگزاران مصر آمده است . از آنجا كه برخىمناطق محل ماءموريت كارگزاران ناماءنوس و برخى وجود خارجى ندارد؛ در ابتداء بهتشريح و توضيح درباره آن مناطق پرداخته ، سپس شرح زندگانى آنان را آورده ام . وبراى اينكه تمام كارگزاران مناطق معين و مشخص شود و حوادث سياسى دوران حكومتحضرت روشن گردد. شرح زندگانى معاويه را به عنوان امير شام ذكر نمودم .
جلد دوّم كتاب كه ادامه بخش دوّم جلد اوّل است دوفصل است فصل اوّل شامل شرح حال كارگزاران مصر كه عبارتند از محمد بن ابى حذيفه، قيس بن سعد بن عباده ، محمد بن ابى بكر و مالك اشتر وفصل دوم آن درباره كارگزاران بصره شامل : عثمان بن حنيف و عبدالله بن عبّاس .
جلد سوم : شامل بقيه كارگزاران مى شود.
علاوه بر آنچه ذكر شد نكاتى را بطور اختصار يادآور مى شوم :
1- در شرح حال زندگانى كارگزاران سعى بر آن بوده كه مواضع سياسى آنانقبل از امارت و در دوران خلافت حضرت و بعد از آن مشخص ‍ گردد. البته آنان كه شهرتداشته اند به قسمتى از تاريخشان اكتفا شده و افرادى كه شهرت نداشته و يامجهول بوده اند تمام آنچه درباره آنان يافته ،نقل كردم ، برخى نيز نام آنان در كتب تاريخى و يا رجالى به عنوان كارگزار ذكر شدهو وضعيّت روشنى ندارد.
2- سخنان و نامه هاى امام ، كه مربوط به كارگزار خاصّى و يا در ارتباط با حوادثمربوط به وى بوده است ، در جاى مناسب ، با ترجمه متن عربى ذكر شده است و درمواردى به ترجمه اكتفاء شده ، كه متن آن در نهج البلاغه بوده است .
عهدنامه اى را كه حضرت بنابه درخواست محمّد بن ابى بكر به وى نوشته است و بهعنوان دستورالعمل از آن سود مى برند با توجه به آنچه در نهج البلاغه ، تحفالعقول و الغارت و ساير متون نقل شده است ، به صورت يك عهدنامهمفصل و كامل در آمده و تسلسل مطالب آن با توجّه به قرائن موجود در اين كتب تعيين شدهاست .
با توجّه به اين كه سخنان ، نامه ها، در ارتباط بامسائل و حوادث سياسى است ، كوشش شده كه مخاطب و زمينه سخنان و نامه ها مشخص ‍گردد.
3- به مناسبت به بخشهاى ديگرى از حوادث دوران حكومت اميرالمؤ منين (ع ) پرداخته شده .بر اين اساس جريان جنگ جمل را در شرح حال عثمان بن حنيف و عبداللّه بن عبّاس و جنگنهروان را ترجمه عبداللّه بن خباب ارت و... و جريان صفين و مقدّمات آن را در بخشاوّل و در شرح زندگانى جرير بن عبداللّه بجلى ، مالك اشتر، اشعت بن قيس ، عبداللّهبن عباس ، ابوموسى اشعرى و... نقل كردم .
شرح تجاوزات و غارتگريهاى معاويه به سرزمينهاى تحت سيطره على (ع ) ضمن شرححال كارگزاران مختلف آمده است .
1- يورش نعمان بن بشير به عين التمر، در شرح مالك بن كعب ارحبى .
2- يورش سفيان بن عوف غامدى به انبار، درفصل مربوط به ابوحسان بن حسان بكرى .(10)
3- حمله يزيد بن شجره ، به مكّه در ضمن كارگزاران مكّه .
4- غارتگريهاى بسر بن ارطات ، به مدينه ، مكه و يمن ، در فصلهاى مربوطه به اينمناطق . همچنين توطئه هاى معاويه براى تصرف بصره و تسخير مصر و جمع آورىصدقات از مناطق تحت نفوذ امام على (ع ) در فصلهاى مناسبنقل شده است .
4- اين كتاب چون تحقيق در يك موضوع تاريخى است ، سعى شده جنبه تاريخى حوادث رادنبال كند امّا چون هدف اصلى آن پاسخگوئى به ايراداتى است كه به نظام اسلامى مىشده در مواردى به همگونى بين مسائل دوران انقلاب اسلامى و وقايع دوران خلافت امامعلى (ع ) اشاره شده و اگر با اين نظر به حوادث تاريخى آن دوره ، پرداخته شود،همگونى در مسائل زيادى به چشم مى خورد كهتحمل مشكلات را آسان و راه حلهائى را به ما نشان مى دهد، بهره ورى بيشتر از اين بعد رابه عهده خوانندگان گرامى مى نهيم كه مسلما در موارد متعددى راهگشاست .
5- بحث و بررسى درباره بقيّه كارگزاران حضرت بدين گونه ادامه خواهد يافت(انشاءالله ) كه در آغاز شيوه حضرت درباره آن موضوع ذكر شود، سپس به شرححال كارگزاران پرداخته مى شود. مثلا بحث درباره كارگزاران بيتالمال و صدقات همراه است با بيان ، سيره حضرت در زندگى شخص و روش ايشان درمصرف بيت المال و برخورد با خويشاوندان و همين شيوه نسبت به قضاوت ، مسؤ ولينبازار، دبيران و... مورد توجّه قرار خواهد گرفت .
در آخر از كليه برادرانى كه مرا در ويراستارى و تصحيح كتاب (11) يارى كرده اندكمال تشكّر و امتنان را دارم و اميدوارم كه خداوند به آنان پاداش ‍ خير عنايت كند.
از خوانندگان گرامى انتظار مى رود كه با انتقادات و اطلاعات مفيد خود مرا يارى نمودهتا در جلدهاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد. از خداوند توفيق خدمت به اسلام و نشرمعارف اسلامى را خواستاريم .
مقدّمه :
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
حمد و ستايش خدايى را سزد كه جهان را آفريد و انسان را كرامت بخشيده ، خليفه خود درزمين قرار داد و به خاطر علم و دانشى كه به او آموخت و فضيلتى كه به او داد،فرشتگان را فرمان داد بر او سجده كنند؛ براى هدايت بشر، افرادى را به عنوان پيامبربرگزيد كه بهترين خلق ، برترين پيامبر و نتيجه و ثمره خلقت را به عنوان آخرينفرستاده ؛ يعنى حضرت محمّد (ص )، براى هدايت و ارشاد انسانها تا روز قيامت مبعوثكرد؛ پيامبرى كه نطق و سخن او، جز سخن حق و وحى الهى نبود(12) و قرآن را بر اونازل كرد كه هيچ گونه تحريفى در آن راه ندارد و بيانگر حقايق عالم ، راهنماى بشريّتو معجزه جاودان الهى است .
درود خدا، رسولش و مؤ منان ، بر خاندانى كه پروردگار، (رجس ) و پليدى را از آناندور ساخت (13) و به زيور ايثار و اطعام به خاطر خدا آراست ؛(14) دوستى و محبّتآنها را مزد و پاداش رسالت ، بيان كرد(15) و آنان را همرديف قرآن قرار داد(16) وعنوان كشتى نوح به آنها داد كه همراهانشان ، نجات مى يابد و بازماندگان ، غرق ونابود مى شوند.(17) درود و رحمت خداوند به روان پاك اميرالمؤ منين ، على بن ابىطالب ، اسوه تقوا، حق و عدل كه پروردگار او را به عنوان جانشين پيامبر و ادامه دهندهراهش برگزيد؛ او را (نفس پيامبر)(18) معرّفى كرد و ابلاغ امامت او را(اكمال دين و اتمام نعمت )(19) و نااميدى دشمنان دين قرار داد؛ افتخار عنوان (ولىّالمؤ منين )(20) و (اميرالمؤ منين )(21) را به او اعطا فرمود؛رسول خدا او را به برادرى خود برگزيد(22) و درباره خلافت و امانت او فرمود: (منكنت مولاه فهذا علىّ مولاه )؛(23) هر كس من مولا و رهبر او هستم ، على (ع ) مولا و رهبراوست .
پيامبر او را در (حديث منزلت )(24)، به عنوان خليفه خود، معرّفى كرد و در (انذارعشيره )(25) وى را جانشين پس از خود، قرار داد و در (ليلة المبيت ) او را در بستر خودجاى داده ، وكيل خود گردانيد؛(26) افتخار اعلام براءت از مشركين را به اوبخشيد؛(27) در (خيبر) مفتخر به دوستى خدا ورسول گرديد(28) و ضربه شمشير او، برتر از عبادت جنّ و انس ‍ معرّفىشد؛(29) به عنوان (باب مدينه علم ) رسول خدا شهرت يافت (30) و پيامبردرباره وى چنين دعا فرمود: (خدايا! دوست بدار كسى كه على را دوست دارد و دشمن بدارآن كس كه با على دشمن است (31)). بنابراين ، دشمنان على (ع )، دشمنان خدا ودوستان على (ع )، دوستان خداوندند. پيامبر همچنين وى را مرز ايمان و نفاق قرار داد وفرمود: (اى على ! هيچ گاه مؤ من ، تو را دشمن نمى دارد و هيچ گاه منافق ، دوستدار تونخواهد بود).(32) پس مخالفان على (ع ) و كينه ورزان به او، جزواهل نفاقند و منافقين ، در پايين ترين درجات جهّم جاى دارند.

next page

fehrest page

back page