بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس چهل و نهم حقيقت علم

شامل:مقدمهاشاره‏اى به اقسام علمحقيقت علم حضورىماهيت علم حصولىتجرد ادراك

مقدمه

درباره علم مباحث مختلفى قابل طرح است كه اكثر آنها مربوط به شناخت‏شناسى است و دراين كتاب نيز در بخش شناخت‏شناسى به اهم آنها اشاره شد اما بحثهاى ديگرى از نقطه نظرهستى‏شناسى طرح مى‏شود و فلاسفه به مناسبتهايى آنها را در ابواب مختلف فلسفه ذكركرده‏اند و صدر المتالهين مبحث مستقلى را به بحث در پيرامون مسائل علم اختصاص دادهاست از جمله آنها بحث درباره تجرد علم و عالم است كه با مبحث مجرد و مادى مناسبتبيشترى دارد و به همين جهت ما آن را در اين بخش ذكر مى‏كنيم و به دنبال آن مسئله اتحادعالم و معلوم را مى‏آوريم .

درباره هستى‏شناسى علم سؤالهايى طرح مى‏شود مانند اينكه حقيقت علم چيست و آيا همهاقسام آن ماهيت واحدى دارد و دست كم مندرج در مقوله خاصى است‏يا نه و آيا همه اقسام آنمجرد است‏يا همه آنها مادى است و يا بعضى از آنها مجرد و بعضى ديگر مادى است .

براى پاسخ به اينگونه پرسشها لازم است نخست نظرى به اقسام علم بيفكنيم اقسامى كه دربخش شناخت‏شناسى تا حدودى مورد بحث قرار گرفت

اشاره‏اى به اقسام علم

آگاهى از موجودى يا بدون وساطت صورت و مفهومى حاصل مى‏شود كه آن را علم حضورىمى‏نامند و يا با وساطت صورت حسى و خيالى يا مفهوم عقلى و وهمى تحقق مى‏يابد كه آن راعلم حصولى مى‏خوانند و مخصوص نفوس متعلق به ماده مى‏باشد و مرتبه‏اى از وجود نفسبنام ذهن ظرف‏گونه‏اى براى علم حصولى بشمار مى‏رود كه خود آن داراى مراتب و شؤونمختلفى است و بعضى از مراتب آن اشراف بر مرتبه ديگر پيدا مى‏كند به طورى كه مرتبهپايينتر حكم خارج را نسبت به ذهن مى‏يابد و علم ديگرى به آن تعلق مى‏گيرد چنانكه در درسنوزدهم گذشت آگاهى انسان از يك واقعيت نفس الامرى بصورت قضيه‏اى در ذهن منعكسمى‏شود كه ساده‏ترين شكل آن قضيه حمليه است و به نوبه خود به هليه بسيطه و هليه مركبه وساير اقسام قضايا منقسم مى‏گردد .

در قضيه حمليه دست كم دو مفهوم ذهنى وجود دارد كه يكى موضوع و ديگرى محمول آن راتشكيل مى‏دهد و انسان نسبتى را بين آنها در نظر مى‏گيرد و حكم به ثبوت در قضيه موجبه ويا عدم ثبوت در قضيه سالبه مى‏نمايد هر چند در اين زمينه اختلافاتى وجود دارد كه در درسچهاردهم به آنها اشاره شد .

حكم يا تصديق به اصطلاح خاص در صورتى تحقق مى‏يابد كه شخص اعتقاد به مفاد قضيهداشته باشد هر چند اعتقادى ظنى باشد ولى اعتقاد شخص هميشه مطابق با واقع نيست وحتى گاهى انسان اعتقاد جزمى و قطعى به مطلبى پيدا مى‏كند كه مخالف با واقع است و دراين صورت آن را جهل مركب مى‏نامند .

با توجه به اين نكات علم حصولى را مى‏توان از جنبه‏هاى گوناگون مورد بررسى قرار داد و بهبحث پيرامون هر يك از امور ياد شده بطور جداگانه پرداخت اما آنچه معمولا مورد بحث واقعمى‏شود تجرد ادراك بويژه ادراك عقلى است

حقيقت علم حضورى

در علم حضورى ذات معلوم نزد ذات عالم حاضر بوده عالم وجود عينى آن را مى‏يابد و اينشهود و يافتن چيزى خارج از ذات عالم نيست بلكه از شؤون وجود اوست و شبيه عوارضتحليليه اجسام است كه از شؤون وجود آنها بشمار مى‏رود به ديگر سخن همانگونه كه امتدادامرى جداى از وجود جسم نيست بلكه مفهومى است كه ذهن با فعاليت تحليلى خودش آن رابدست مى‏آورد علم حضورى هم وجود جداگانه‏اى از وجود عالم ندارد و مفهوم علم و عالم باتحليل ذهنى از وجود عالم بدست مى‏آيد و مصداق آن در مورد خداى متعال ذات مقدساوست كه نه جوهر است و نه عرض و در مورد مخلوقات عين جوهر عقلانى يا نفسانى آنهاست وطبعا چنين علمى عرض و كيفيت نخواهد بود .

براى علم حضورى اقسامى تصور مى‏شود كه بعضى از آنها مورد اتفاق همه فلاسفه اسلامىاست و بعضى ديگر مورد اختلاف مى‏باشد .

توضيح آنكه معلوم در علم حضورى گاهى خود ذات عالم است مانند علم به خويش در نفوس ومجردات تام و در اين صورت عالم و معلوم تعدد وجودى نخواهند داشت و اختلاف عالميت ومعلوميت اعتبارى و تابع لحاظ ذهن خواهد بود و اين همان قسمى از علم حضورى است كهمورد اتفاق همه فلاسفه اعم از مشائى و اشراقى مى‏باشد و گاهى عالم و معلوم با يكديگر تعددوجودى دارند اما نه به گونه‏اى كه يكى از آنها بكلى منعزل و مستقل از ديگرى باشد بلكه عينوابستگى و ربط به ديگرى است مانند علم علت هستى‏بخش به معلول و بالعكس بدين ترتيبدو قسم ديگر براى علم حضورى بدست مى‏آيد يكى علم علت مفيضه به معلول و ديگرى علممعلول به آن .

اين دو قسم مورد قبول اشراقيين و صدر المتالهين و پيروانش مى‏باشد و همگى ايشان در اينجهت متفق‏اند كه علم حضورى معلول به علت مخصوص معلول مجرد است زيرا وجود مادىعين پراكندگى در پهنه زمان و مكان است و حضورى ندارد تا ذات علت را بيابد اما در مورد علمحضورى علت به معلول نيز صدر المتالهين و بعضى از پيروان وى معتقدند كه در اين قسم همبايد معلول مجرد باشد و اساسا علم به موجود مادى از آن جهت كه مادى است تعلق نمى‏گيردزيرا اجزاء پراكنده آن در گستره زمان و مكان حضورى ندارند تا ذات عالم آنها را بيابد اما بعضىديگر مانند محقق سبزوارى چنين شرطى را در اين قسم معتبر ندانسته معتقدند كه غايببودن اجزاء ماديات از يكديگر منافاتى ندارد با اينكه نسبت به موجودى كه احاطه وجودى برآنها دارد حضور داشته باشند چنانكه پراكندگى موجودات زمانى در ظرف زمان منافاتى بااجتماع آنها نسبت به ظرف دهر و موجودات محيط بر زمان ندارد و حق همين قول است .

قسم چهارمى نيز براى علم حضورى تصور مى‏شود و آن علم دو معلول هم رتبه مجرد نسبت بهيكديگر است ولى اثبات اين قسم بوسيله برهان مشكل است .

حاصل آنكه در همه اقسام علم حضورى علم عين ذات عالم و مجرد است و طبعا از قبيلاعراض و كيفيات نفسانى نيست هر چند ممكن است معلوم جوهر باشد يا عرض و طبق نظريهمورد تاييد مجرد باشد يا مادى

ماهيت علم حصولى

بدون شك علم بمعناى اعتقاد جزمى در مقابل ظن و شك مانند آنها از حالات و كيفياتنفسانى و مثل ساير اقسام كيف نفسانى مجرد از ماده مى‏باشد زيرا معنى ندارد كه عرض مادىدر موضوع مجرد تحقق يابد و اما قضاوت درباره علم بمعناى قضيه منطقى و اجزاء آن احتياجبه دقت بيشترى دارد زيرا همانگونه كه اشاره شد قضيه از امور مختلفى تشكيل مى‏شود كهبطور سربسته نمى‏توان همه آنها را كيف نفسانى دانست و شايد يكى از علل اختلاف در سخنانبعضى از فلاسفه همين باشد كه در موردى نظر ايشان به بعضى از اجزاء قضيه بوده و در موردديگرى به بعضى ديگر از آنها نظر داشته‏اند .

به هر حال اركان قضيه حمليه كه همان موضوع و محمول باشد دو مفهوم مستقلى است كه هركدام بطور جداگانه و بدون نياز به تصور چيزى ديگر قابل ادراك مى‏باشد اما وضع در نسبت وحكم به گونه ديگرى است زيرا اينها بدون تصور موضوع و محمول تحقق نمى‏يابند و مفهوم آنهااز قبيل معانى حرفى و ربطى است از سوى ديگر مفهوم موضوع و محمول حاكى از جوهر وعرض و ذات و صفت‏خارجى و نفس الامرى است اما نسبت امرى است مربوط به نسبت دهندهو حكايتى از مصداق خارجى ندارد همچنين حكم فعل حكم كننده است و تنها مى‏تواند حاكىاز نوعى وحدت يا اتحاد ميان مصداق موضوع و مصداق محمول باشد نه اينكه خودش مصداقىدر خارج داشته باشد دقت‏شود .

از اينروى مى‏توان گفت نسبت دادن چيزى به چيز ديگر يك فعاليت نفسانى است و نفس فاعلايجاد كننده نسبت مى‏باشد نيز حكمى كه قوام قضيه به آن است و بوسيله آن قضيه تصديقى ازمجموعه‏اى از تصورات متمايز مى‏شود فعل نفس است ولى تصور موضوع يا محمول در گروفعاليت نفس نيست و ممكن است بدون اختيار وى در ذهن پديد آيد هر چند نيازمند به نوعىتوجه و التفات نفس مى‏باشد .

حاصل آنكه قيام نسبت و حكم به نفس قيام صدورى است اما قيام تصورات موضوع و محمولرا مى‏توان قيام حلولى بشمار آورد و وجود آنها را بنوعى ارتسام در ذهن تفسير كرد ولى بايدتوجه داشت كه اين ارتسام و انتقاش از قبيل نقش بستن تصوير روى كاغذ يا موضوع مادىديگرى نيست بلكه از قبيل كيف نفسانى و مجرد از ماده است زيرا عرض مادى نسبت وضعى باموضوع خودش دارد و قابل اشاره حسيه و بتبع موضوع قابل انقسام مى‏باشد در صورتى كهچنين چيزهايى در مورد نفس و نفسانيات امكان پذير نيست .

اما قيام صدورى نسبت و حكم هر چند خود بخود دليل مجرد بودن آنها نيست ولى با توجه بهاينكه وجود آنها طفيلى وجود موضوع و محمول ميان آنها مى‏باشد مادى نبودن آنها هم ثابتمى‏گردد افزون بر اين قسمت‏ناپذيرى آنها بهترين دليل بر تجرد آنهاست

تجرد ادراك

با بررسى اقسام علم و توجه به يگانگى علم حضورى با ذات عالم مجرد و كيف نفسانى بودنعلم بمعناى اعتقاد و بمعناى صور و مفاهيم ذهنى و توجه به اينكه نسبت و حكم نقش رابط راميان آنها ايفاء مى‏كنند مجرد بودن همه اقسام علم روشن گرديد و در واقع تجرد آنها از راهتجرد عالم بثبوت رسيد اما راههاى ديگرى نيز براى اثبات تجرد علم و ادراك وجود دارد كهاينك به ذكر بعضى از آنها مى‏پردازيم و قبلا اين نكته را يادآور مى‏شويم كه واژه‏هاى علم وادراك در اين مبحث مرادف با يكديگر بكار مى‏روند و شامل احساس و تخيل و تعقل مى‏شوند:

1- دليل اول بر تجرد ادراك همان است كه به دليل محال بودن انطباع كبير در صغير معروفشده و تقرير آن اين است ديدن حسى از نازلترين انواع اداراك است كه توهم مادى بودن آنمى‏شود و ماده‏گرايان آن را به فعل و انفعالات فيزيكوشيميايى و فيزيولوژيكى تفسير مى‏كننداما با دقت در همين نوع از ادراك روشن مى‏شود كه خود ادراك را نمى‏توان امرى مادى دانستو فعل و انفعالات مادى را تنها بعنوان شرايط اعدادى براى آن مى‏توان پذيرفت زيرا ما صورتهاىبزرگى را به وسعت دهها متر مربع مى‏بينيم كه چندين برابر همه بدن ماست چه رسد به اندامبينايى يا مغز و اگر اين صورتهاى ادراكى مادى و مرتسم در اندام بينايى يا عضو ديگرى از بدنمى‏بودند هرگز بزرگتر از محل خودشان نبودند زيرا ارتسام و انطباع مادى بدون انطباق برمحل امكان ندارد و با توجه به اينكه ما اين صورتهاى ادراكى را در خودمان مى‏يابيم ناچار بايدبپذيريم كه مربوط به مرتبه‏اى از نفس مرتبه مثالى نفس هستند و بدين ترتيب هم تجرد خودآنها و هم تجرد نفس اثبات مى‏شود .

بعضى از ماديين پاسخ داده‏اند كه آنچه را مى‏بينيم صورتهاى كوچكى نظير ميكروفيلم استكه در دستگاه عصبى بوجود مى‏آيد و ما به كمك قرائن و نسبت‏سنجيها به اندازه واقعى آنها پىمى‏بريم .

ولى اين پاسخ مشكل‏گشا نيست زيرا اولا دانستن اندازه صاحب صورت غير از ديدن صورتبزرگ است و ثانيا بفرض اينكه صورت مرئى خيلى كوچك باشد و ما با مهارتهايى كه در اثرتجارب بدست مى‏آوريم و با استفاده از قرائن و از راه نسبت‏سنجيها آن را بزرگ مى‏كنيم گويىزير ذره‏بين ذهن قرار مى‏دهيم اما سرانجام صورت بزرگى را در ذهن خودمان مى‏يابيم و دليلمزبور عينا درباره اين صورت ذهنى و خيالى تكرار مى‏شود .

2- دليل ديگر اين است كه اگر ادراك حسى از قبيل فعل و انفعالات مادى مى‏بود مى‏بايستهميشه با فراهم شدن شرايط مادى تحقق يابد در صورتى كه بسيارى از اوقات با وجود فراهمبودن شرايط مادى به سبب تمركز نفس در امر ديگرى تحقق نمى‏يابد پس نتيجه مى‏گيريم كهحصول ادراك منوط به توجه نفس است و نمى‏توان آن را از قبيل فعل و انفعالات مادى دانستهر چند اين فعل و انفعالات نقش مقدمه را براى تحقق ادراك ايفاء مى‏كنند و نفس در اثر تعلقبه بدن نيازمند به اين مقدمات و زمينه‏هاى مادى مى‏باشد .

3- دليل سوم اين است كه ما مى‏توانيم دو صورت مرئى را با هم درك و آنها را با يكديگرمقايسه كنيم و مثلا بگوييم كه آنها متباين يا متماثل يا متساوى با يكديگرند يا يكى از آنهابزرگتر از ديگرى است‏حال اگر فرض كنيم كه هر يك از آنها در جزئى از بدن منتقش شده وادراك آن عبارت است از همان ارتسام يا حلول خاص لازمه‏اش اين است كه هر جزئى از اندامدرك كننده همان صورت منتقش در خودش را درك كند و از ديگرى بى‏اطلاع باشد پس كدامنيروى درك كننده است كه آنها را با هم درك مى‏كند و با يكديگر مى‏سنجد اگر فرض كنيمعضو مادى ديگرى آنها را با هم درك مى‏كند باز همان محذور تكرار مى‏شود زيرا هر عضو مادىداراى اجزائى خواهد بود و اگر ادراك عبارت باشد از انتقاش صورت در يك محل مادى هر يكاز اجزاء آن همان صورت مرتسم در خودش را درك خواهد كرد و در نتيجه مقايسه‏اى انجامنخواهد گرفت پس ناچار بايد بپذيريم كه قوه مدركه بسيطى هر دو را درك مى‏كند و با وحدتو بساطت‏خودش هر دو را مى‏يابد و چنين قوه‏اى نمى‏تواند جوهر يا عرض مادى باشد و بنابراين ادراك هم انطباع صورت در محل مادى نخواهد بود با اين دليل نيز تجرد ادراك و تجردنفس درك كننده ثابت مى‏شود .

4- دليل چهارم اين است كه ما گاهى چيزى را درك مى‏كنيم و پس از گذشتن ساليان درازىآن را بخاطر مى‏آوريم حال اگر فرض شود كه ادراك گذشته اثر مادى خاصى در يكى ازاندامهاى بدن بوده است بايد پس از گذشت دهها سال محو و دگرگون شده باشد مخصوصا باتوجه به اينكه همه سلولهاى بدن در طول چند سال تغيير مى‏يابد و حتى اگر سلولهايى زندهمانده باشند در اثر سوخت و ساز و جذب مواد غذايى جديد عوض شده‏اند پس چگونهمى‏توانيم همان صورت را عينا بياد آوريم يا صورت جديد را با آن مقايسه كنيم و مشابهت آنها رادريابيم .

ممكن است گفته شود كه هر سلول يا هر جزء مادى جديد آثار جزء سابق را به ارث مى‏برد و درخودش حفظ مى‏كند ولى حتى در چنين فرضى نيز اين سؤال وجود دارد كه كدام قوه‏اىوحدت يا تشابه صورت سابق و لاحق را درك مى‏كند و روشن است كه بدون اين مقايسه و دركيادآورى و بازشناسى صورت نمى‏گيرد .

اين دليل با توجه به حركت جوهريه و زوال مستمر هر امر مادى وضوح بيشترى مى‏يابد و ازيك نظر شبيه دليلى است كه در درس چهل و چهارم به آن اشاره شد كه از مقدمات علمى وتجربى براى اثبات تجرد نفس استفاده مى‏شد

خلاصه

1- علم حضورى يافتن وجود معلوم است و اين يافتن چيزى زائد بر ذات عالم نيست و مصداقآن يا ذات مقدس حق متعال است‏يا ذوات عقول طولى و عرضى يا جوهر نفس بنابر اينهيچيك از مصاديق آن از قبيل كيف نفسانى نيست .

2- علم حضورى به چهار صورت تصور مى‏شود علم موجود مجرد به ذات خودش كه مورد اتفاقاست و علم علت مفيضه به معلولش و علم معلول به علت مفيضه‏اش و علم دو معلول مجرد بهيكديگر اما اثبات قسم اخير بوسيله برهان مشكل است .

3- صدر المتالهين در علم علت به معلول نيز تجرد معلوم را شرط دانسته است ولى حق عدماعتبار اين شرط است زيرا علت هستى‏بخش احاطه وجودى بر معلول مادى خودش هم دارد وپراكندگى اجزاء آن از يكديگر منافاتى با حضور آنها براى وى ندارد .

4- علم حصولى با وساطت صورت يا مفهوم ذهنى حاصل مى‏شود و مخصوص نفوس متعلق بهماده است .

5- علم حصولى بمعناى اعتقاد جزمى در مقابل ظن و شك از كيفيات نفسانى است .

6- نيز مى‏توان تصوراتى را كه اركان قضيه بشمار مى‏روند از قبيل كيف نفسانى دانست .

7- اما نسبت و حكم فعل نفس هستند و قيام آنها به نفس قيام صدورى است ولى چون وجودآنها تابع و طفيلى وجود موضوع و محمول است تجرد آنها نيز ثابت مى‏شود .

8- بهترين دليل تجرد همه اقسام علم قسمت‏ناپذيرى آنهاست .

9- يكى از ادله تجرد ادراك بزرگتر بودن صورت مرئى از اندام بينايى و از همه بدن است .

10- دليل ديگر اين است كه قوام ادراك به توجه نفس مى‏باشد در صورتى كه اگر امرى مادىمى‏بود هميشه با فراهم شدن شرايط مادى بدون نياز به توجه نفس حاصل مى‏شد .

11- دليل سوم امكان ادراك دو يا چند صورت و مقايسه آنها با يكديگر است و اگر ادراك عبارتاز حصول صورت مادى در اندام مادى مى‏بود مقايسه‏اى انجام نمى‏گرفت .

12- دليل چهارم امكان يادآورى و بازشناسى صورتى است كه دهها سال قبل درك شده است واگر صورت درك شده امرى مادى مى‏بود با تغيير محل مخصوصا با توجه به حركت جوهريهدگرگون و محو مى‏شد و جايى براى يادآورى و بازشناسى نمى‏ماند

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation