بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس سى و چهارم رابطه عليت در ميان ماديات

شامل:منشا اعتقاد به رابطه عليت در مادياتارزيابى اعتقاد مزبورراه شناختن علتهاى مادى

منشا اعتقاد به رابطه عليت در ماديات

گاهى چنين گفته مى‏شود كه علم به رابطه عليت در ميان همه موجودات و از جمله موجوداتمادى علمى فطرى است كه عقل انسانى با آن سرشته شده و بر اساس آن در صدد تشخيصعلت و معلولهاى خاص برمى‏آيد ولى چنانكه در مبحث‏شناخت‏شناسى گذشت فطرى بودنهيچ علم حصولى قابل اثبات نيست و بفرض ثبوت ضمانتى براى مطابقت با واقع نخواهدداشت .

اما همانگونه كه در درس بيست و سوم گفته شد پاره‏اى از علوم قريب به بداهت هستند كه بهيك معنى مى‏توان آنها را فطرى ناميد مانند علم به وجود واقعيات مادى كه در واقع از يكاستدلال خفى و نيمه آگاهانه سرچشمه مى‏گيرد علم به وجود رابطه عليت و وابستگى بعضى ازموجودات مادى به بعضى ديگر نيز از همين قبيل است و هر چه به آغاز تولد نزديكتر شويمناآگاهانه‏تر مى‏شود تا آنجا كه شبيه ادراكات غريزى حيوانات مى‏گردد و هر قدر آگاهى انسانرشد يابد بصورت آگاهانه‏ترى ظاهر مى‏شود تا بصورت استدلال منطقى درآيد .

مثلا هنگامى كه كودك همراه با برخورد دو جسم صدايى را مى‏شنود وابستگى پيدايش صوترا با برخورد آنها بصورت مبهمى درك مى‏كند و هنگامى كه روشن شدن چراغ را همزمان بافشار دادن كليد مشاهده مى‏كند وابستگى ديگرى را به همان صورت درك مى‏كند و بدينترتيب نفس وى مستعد مى‏شود كه وجود رابطه عليت ميان پديده‏هاى مادى را بطور اجمالدرك كند ولى چنان نيست كه بتواند اين رابطه را بصورت قضيه منطقى درك نمايد و آن را درقالب الفاظ دقيق و گويايى بريزد تا هنگامى كه قدرت تحليل ذهنى او رشد كافى يابد و در آنصورت است كه مى‏تواند همان مطلب را بصورت قضيه منطقى درك كند و همان استدلالخفى و ارتكازى را در قالب برهان منطقى بيان نمايد .

البته ممكن است در آغاز كار مفاهيمى را بكار گيرد كه از دقت كافى برخوردار نباشد يا دلايلىرا اقامه نمايد كه از نظر منطقى مغالطه آميز باشند و مثلا چنين بپندارد كه هر چيزى وابستهبه چيز ديگرى است‏يا هر موجودى در زمان و مكان خاصى پديد مى‏آيد ولى اين تعميمهاىنابجا و ديگر نارسائيها در تفسير مدركات و استدلالات معلول ضعف نيروى تحليل كننده ذهناست و هر قدر با تمرينهاى منطقى و تحليلهاى فلسفى نيروى مزبور رشد و قوت بيشترى يابدكمتر دچار اين اشتباهات مى‏شود .

به هر حال همانگونه كه بارها بيان كرده‏ايم محكمترين اساس براى اعتقاد به وجود رابطهعليت علوم حضورى است و يافتن مصاديق علت و معلول در درون نفس استوارترين پايه براىانتزاع مفاهيم كلى علت و معلول بشمار مى‏رود و زمينه را براى درك آگاهانه اصل عليت بهعنوان يك قضيه بديهى فراهم مى‏سازد اما چون مصاديق مادى علت و معلول قابلناخت‏حضورى نيستند و از سوى ديگر فطرى دانستن اعتقاد به رابطه عليت در ميان مادياتبمعناى اول هم قابل پذيرش نيست ناچار چنين اعتقادى از نوعى استدلال سرچشمه مى‏گيردكه در آغاز نيمه آگاهانه و ارتكازى است و تدريجا بصورت استدلال روشن منطقى درمى‏آيد وچون اين اعتقاد قريب به بداهت است مى‏توان آن را به يك معنى فطرى ناميد .

براى بررسى ارزش اين اعتقاد بايد نخست‏شكل دقيق اين قضيه را بيان كنيم و سپس به تبيينمنطقى آن بپردازيم

ارزيابى اعتقاد مزبور

رابطه عليت در ميان ماديات در چند شكل قابل بيان است‏يكى آنكه موجودات مادىوابستگيهايى با يكديگر دارند اين قضيه كه از نظر منطقى قضيه مهمله ناميده مى‏شود دلالتىبر كليت‏يا جزئيت اين رابطه ندارد يعنى مفادش اين نيست كه همه ماديات داراى چنينرابطه‏اى با يكديگر هستند يا تنها بعضى از آنها چنين ارتباطى را دارند و قدر متيقن از آنوجود رابطه عليت در ميان بعضى از آنها است و در واقع ارزش آن در حد موجبه جزئيه است ودر مقابل سالبه كليه و نفى مطلق عليت در ميان ماديات قرار مى‏گيرد كه به اشاعره نسبت دادهشده است .

شكل دوم اين است كه هر موجود مادى با موجود مادى ديگرى رابطه عليت دارد و مفادش ايناست كه هيچ موجود مادى يافت نمى‏شود كه يا علت و يا معلول براى موجود مادى ديگرىنباشد ولى احتمال اينكه يك يا چند موجود مادى تنها علت براى ساير پديده‏ها باشند وخودشان معلول موجود مادى ديگرى نباشند هر چند معلول ماوراء طبيعت باشند يا تنهامعلول علتهاى مادى باشند و خودشان علت براى پديده مادى ديگرى نباشند را نفى نمى‏كند .

و شكل سوم آن اين است كه هر موجود مادى علت مادى دارد و شكل چهارمش اين است كههر موجود مادى علت براى موجودى مادى و معلول موجود مادى ديگرى است و لازمه قضيهسوم نامتناهى بودن سلسله علل مادى از طرف آغاز و لازمه قضيه چهارم نامتناهى بودن آن ازطرفين است .

در ميان اين قضايا قضيه اول يقينى و نزديك به بديهى است و همان است كه مى‏توان آن رافطرى ناميد و اما در باره ساير قضايا كمابيش گفتگوها و اختلاف نظرهايى وجود دارد كه دركتب مفصل فلسفى در مباحث مختلفى مطرح شده است .

همانگونه كه اصل وجود ماديات بديهى و بى‏نياز از برهان نيست وجود رابطه عليت در ميانآنها هم بديهى نخواهد بود و ارزش اعتقاد به آن نه در حد اعتقاد به اصل كلى عليت در شكلقضيه حقيقيه است و نه در حد اعتقاد به وجود رابطه عليت در مطلق موجودات كه بعضى ازمصاديق آن با علم حضورى درك مى‏شود بلكه ارزش منطقى آن در مرتبه نظريات يقينى استكه از سويى مبتنى بر اصل بديهى عليت و از سوى ديگر مبتنى بر مقدمات تجربى هستنديعنى بعد از اينكه وجود حقيقى براى موجودات مادى ثابت‏شد و شبهات ايدآليستى رد گرديدآنگاه با كمك تجاربى كه ثابت مى‏كنند كه بعضى از پديده‏هاى مادى بدون بعضى ديگر تحققنمى‏يابند چنين نتيجه گرفته مى‏شود كه رابطه عليت بمعناى عام آن يعنى مطلق وابستگى نهوابستگى مطلق در ميان موجودات مادى هم برقرار است و موجود مادى علاوه بر اينكه دراصل هستى نياز به علت هستى بخش دارد تغييرات و دگرگونيهاى آن در گرو تحقق شرايطىاست كه بوسيله موجودات مادى ديگر فراهم مى‏شود شرايطى كه در واقع ماده را مستعددريافت كمال وجودى جديدى مى‏سازد هر چند كمال قبلى را از دست بدهد

راه شناختن علتهاى مادى

همانگونه كه اشاره شد براى شناختن مطلق علت و معلول راههاى مختلفى وجود دارد ولى راهشناختن علت و معلولهاى مادى منحصر به برهان تجربى است‏يعنى برهانى كه در آن ازمقدمات تجربى هم استفاده شده باشد .

گاهى چنين تصور مى‏شود كه مشاهده مكرر دو پديده متعاقب دليل علت بودن پديده اولبراى پديده دوم است‏يعنى براى اثبات عليت‏يك موجود مادى براى موجود ديگر مقدمه‏اى ازتجربه گرفته مى‏شود به اين شكل اين پديده مكررا متعاقب پديده ديگر بوجود مى‏آيد آنگاهمقدمه ديگرى به آن ضميمه مى‏شود كه هر دو موجودى كه به اين صورت تحقق يابند اولىعلت دومى است و نتيجه گرفته مى‏شود كه در مورد تجربه شده پديده اول علت پديده دوماست ولى چنانكه بارها اشاره شده تقارن يا تعاقب اعم از عليت است و نمى‏توان آن را دليلقطعى بر عليت دانست‏يعنى كبراى اين قياس يقينى نيست و از اين روى نمى‏توان نتيجه آن راهم يقينى شمرد .

منطقيين در مقام بيان اعتبار قضاياى تجربى گفته‏اند كه تلازم دو پديده بطور دائم يا در اكثرموارد نشانه عليت و معلوليت آنها است زيرا تقارن دائمى يا اكثرى بطور اتفاق ممكن نيست .

در باره اين بيان بايد گفت اولا اين قضيه كه امر اتفاقى دائمى و اكثرى نمى‏شود و به اصطلاحقسر اكثرى و دائمى محال است احتياج به اثبات دارد و ثانيا اثبات تلازم دائمى يا اكثرى دوپديده كارى قريب به محال است و هيچ آزمايشگرى نمى‏تواند ادعا كند كه اكثر موارد تحقق دوپديده را آزمايش كرده است .

همچنين گاهى براى تتميم برهان از قاعده ديگرى استفاده مى‏شود كه دو چيز همانند آثارهمانندى خواهند داشت‏حكم الامثال فى ما يجوز و ما لا يجوز واحد بنا بر اين هنگامى كه درموارد آزمايش شده پيدايش پديده‏اى را در شرايط خاصى ملاحظه كرديم خواهيم دانست كهدر موارد ديگرى هم كه عينا همين شرايط موجود باشد پديده مزبور تحقق خواهد يافت و بدينترتيب رابطه عليت ميان آنها كشف مى‏شود ولى اين قاعده هم چندان كارآيى عملى ندارد زيرااثبات همانندى كامل دو وضعيت كار آسانى نيست .

بنظر مى‏رسد تنها راه استفاده از تجربه براى اثبات قطعى رابطه عليت بين دو پديده معيناين است كه شرايط تحقق يك پديده كنترل گردد و ملاحظه شود كه با تغيير كداميك ازعوامل و شرايط مضبوط پديده مزبور دگرگون مى‏شود و با وجود چه شرايطى باقى مى‏ماندمثلا اگر در محيط كنترل شده آزمايشگاه ديديم كه فقط با اتصال دو سيم معين لامپ برقروشن مى‏شود و با قطع آنها خاموش مى‏گردد نتيجه مى‏گيريم كه اتصال مزبور شرط پيدايشنور در لامپ تبديل انرژى الكتريكى به انرژى نورانى است و اگر شرايط دقيقا كنترل شده باشدانجام آزمايش براى يك بار هم كفايت مى‏كند ولى چون كنترل دقيق شرايط كار آسانى نيستغالبا براى حصول اطمينان از تكرار آزمايش استفاده مى‏شود .

ولى در عين حال اثبات اينكه علت مؤثر در پيدايش پديده همان عوامل شناخته شده در محيطآزمايشگاه است و هيچ عامل نامحسوس و ناشناخته ديگرى وجود ندارد بسيار مشكل است ومشكلتر از آن اثبات عامل انحصارى و جانشين ناپذير است زيرا همواره چنين احتمالى وجوددارد كه در شرايط ديگرى پديده مورد نظر بوسيله عوامل ديگرى تحقق يابد چنانكه اكتشافاتتازه به تازه علوم فيزيك و شيمى چنين احتمالى را تاييد مى‏كند و به همين جهت است كهنتايج تجربه هيچگاه ارزش بديهيات را نخواهد داشت بلكه اساس يقين مضاعف اعتقاد جزمىكه خلاف آن محال باشد را نيز ببار نمى‏آورد و از اين روى دستاوردهاى علوم تجربى هيچگاهارزش نتايج براهين عقلى محض را نخواهد داشت .

بايد خاطر نشان كنيم كه وجود احتمالات ياد شده كه مانع از حصول يقين مضاعف نسبت بهقوانين علوم تجربى مى‏شود زيانى به يقينى بودن رابطه عليت در ميان موجودات مادىنمى‏زند زيرا با آزمايشهاى ساده هم مى‏توان اثبات كرد كه با رفع بعضى از پديده‏ها پديدهديگرى مرتفع مى‏گردد و اين نشانه آن است كه پديده اول نوعى عليت ناقصه نسبت به پديدهدوم دارد چنانكه با غروب آفتاب هوا تاريك مى‏شود و با نبودن آب درخت مى‏خشكد و هزاراننمونه ديگر كه در زندگى روزمره انسان پيوسته مشاهده مى‏شود و آنچه دشوار است تعييندقيق همه عوامل و شرايطى است كه در پيدايش يك پديده مادى مؤثرند و در صورتى كه بتوانهمه آنها را دقيقا تعيين كرد لازمه‏اش نفى تاثير فاعل ماوراء طبيعى نيست زيرا اجراء آزمايشدر مورد چنين عاملى امكان پذير نيست و وجود و عدم آن را تنها با برهان عقلى خالص مى‏تواناثبات كرد

خلاصه

1- علم به رابطه عليت را چه در ميان ماديات و چه در غير آنها نمى‏توان فطرى دانست به اينمعنى كه عقل انسانى با آن سرشته شده است ولى مى‏توان آن را فطرى بمعناى ارتكازى وقريب به بداهت بحساب آورد چنانكه در مورد علم به واقعيات عينى گفته شد .

2- رابطه عليت در ميان ماديات را در چند شكل مى‏توان بيان كرد و شكل يقينى و قريببديهى آن اين است كه موجودات مادى وابستگيهايى با يكديگر دارند كه قضيه‏اى مهمله است وارزش آن در حد موجبه جزئيه مى‏باشد و براى اثبات آن مى‏توان از مقدمات تجربى كمكگرفت .

3- گاهى تصور مى‏شود كه براى شناختن علتهاى مادى به اين صورت مى‏توان استدلال كرداين پديده‏ها مكررا متعاقب يكديگر بوجود آمده‏اند و هر دو پديده‏اى كه به اين صورت تحققيابند اولى علت دومى مى‏باشد ولى اين استدلال تمام نيست زيرا تعاقب و تقارن اعم از عليتاست و به اصطلاح كبراى قياس بصورت قضيه كليه يقينى نيست .

4- گاهى به اين صورت استدلال مى‏شود كه اين دو پديده دائما يا غالبا متلازم با يكديگرند وتلازم دائمى و اكثرى دليل عليت است زيرا اتفاق دائمى و اكثرى محال است ولى اثبات صغراىاين قياس عملى نيست و كبراى آن هم احتياج به برهان دارد .

5- گاهى بصورت ديگر استدلال مى‏شود و آن اين است كه در موارد آزمايش شده اين دو پديدهمتلازمند و چون امور همانند آثار همانندى دارند پس در موارد مشابه هم اين تلازمابت‏خواهد بود و تلازم دائمى نشانه رابطه عليت است ولى اثبات تشابه كامل بين چند وضعيتبسيار دشوار است .

6- راه صحيح كشف عليت بين پديده‏ها كنترل شرايط پيدايش هر پديده و تغيير دادن آنها وبررسى پى‏آمدهاى اين تغييرات است و بعبارت ديگر عليت را تنها از راه وضع و رفع مى‏توانشناخت .

7- اما نتيجه يقينى اينگونه آزمايشها شناختن علل ناقصه است‏يعنى چيزهايى كه با رفع آنهامعلول هم مرتفع مى‏شود ولى شناختن مجموعه عوامل و شرايطى كه در پيدايش پديده‏اىمؤثر هستند بصورت يقينى مشكل است زيرا احتمال تاثير امر ناشناخته و كنترل نشده‏اى رانمى‏توان نفى كرد و از اين روى قوانين تجربى را نمى‏توان يقينى به تمام معناى كلمه دانست .

8- از سوى ديگر كشف علت منحصره براى پيدايش پديده‏هاى مادى بصورت يقينى از عهدهتجربه برنمى‏آيد زيرا راهى براى نفى جانشين آن در شرايط ديگرى وجود ندارد .

9- بفرض اينكه مجموعه عوامل و شرايط مادى لازم براى پيدايش يك پديده بصورت انحصارىهم قابل شناخت باشد لازمه آن نفى عامل ماوراء طبيعى نيست زيرا چنين عاملى در دام تجربهنمى‏افتد و وجود و عدم آن را تنها بوسيله برهان عقلى مى‏توان اثبات كرد .

10- نارسائيهاى روش تجربى مانع از حصول يقين به وجود رابطه عليت در ميان مادياتنمى‏شود زيرا اثبات علل ناقصه از راه تجربه ميسر است و همين اندازه براى علم به وجود رابطهعليت در ميان ماديات كفايت مى‏كند