بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آموزش فلسفه جلد 2,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     27 -
     28 -
     29 -
     30 -
     31 -
     32 -
     33 -
     34 -
     35 -
     36 -
     37 -
     38 -
     39 -
     40 -
     fehrest - آموزش فلسفه (2)
 

 

 
 

درس سى و سوم - رابطه عليت

شامل:حقيقت رابطه عليتراه شناختن رابطه عليتمشخصات علت و معلول

حقيقت رابطه عليت

هنگامى كه گفته مى‏شود علت به معلول وجود مى‏دهد چنين تصويرى را در ذهن تداعىمى‏كند كه كسى چيزى را به ديگرى مى‏دهد و او آن را دريافت مى‏دارد يعنى در اين فرايند سهذات و دو فعل و به تعبير ديگر پنج موجود فرض مى‏شود يكى ذات علت كه اعطاء كننده وجوداست و ديگرى ذات معلول كه دريافت كننده آن است و سومى خود وجود كه از طرف علت بهمعلول مى‏رسد و چهارم فعل دادن كه به علت نسبت داده مى‏شود و پنجم فعل گرفتن كه بهمعلول اسناد داده مى‏شود .

ولى حقيقت اين است كه در جهان خارج چيزى غير از ذات علت و ذات معلول تحقق نمى‏يابد وحتى با نظر دقيق نمى‏توان گفت كه علت به ماهيت معلول وجود مى‏دهد زيرا ماهيت امرىاعتبارى است و قبل از تحقق معلول وجود مجازى و بالعرض هم ندارد .

همچنين مفهوم دادن و گرفتن هم چيزى جز تصوير ذهنى نيست و اگر دادن وجود و ايجادكردن يك امر حقيقى و عينى بود خودش معلول ديگرى مى‏بود و بار ديگر مى‏بايست رابطهعليت را بين فعل و فاعل در نظر گرفت و دادن ديگرى را اثبات كرد و همچنين تا بى نهايت نيزدر جائى كه هنوز وجود معلول تحقق نيافته است گيرنده‏اى نيست تا چيزى را بگيرد و بعد ازتحقق آن هم ديگر گرفتن وجود از علت معنى ندارد پس در مورد ايجاد معلول چيزى جز وجودعلت و وجود معلول بعنوان يك امر حقيقى و عينى وجود ندارد .

اكنون اين سؤال مطرح مى‏شود كه رابطه عليت ميان آنها به چه شكلى است آيا پس از تحققمعلول يا همراه آن چيز ديگرى بنام رابطه على و معلولى تحقق مى‏يابد يا قبل از تحقق آنچنين چيزى وجود دارد و يا اساسا يك مفهوم ذهنى محض است و ابدا مصداقى در خارج ندارد.

كسانى كه حقيقت عليت را همان تعاقب يا تقارن دو پديده دانسته‏اند عليت را يك مفهوم ذهنىمى‏دانند و براى آن مصداقى جز همان اضافه همزمانى يا پى در پى آمدن اضافه‏اى كه يكى ازمقولات نه‏گانه عرضى شمرده مى‏شود قائل نيستند ولى تفسير عليت بعنوان اضافه تقارن ياتعاقب اشكالاتى دارد كه به بعضى از آنها اشاره شده است و در اينجا مى‏افزاييم اصولا اضافهواقعيت عينى ندارد و بنابر اين تفسير عليت بصورت نوعى اضافه در واقع بمعناى انكار عليتبعنوان يك رابطه عينى و خارجى است چنانكه هيوم و طرفداران وى به آن ملتزم شده‏اند .

و به فرض اينكه مطلق اضافات يا اين اضافه خاص امرى عينى و قائم به طرفين دانسته شودپيش از وجود معلول موردى نخواهد داشت زيرا چيزى كه قائم به طرفين و طفيلى آنها استبدون دو طرف مزبور نمى‏تواند تحقق يابد و اگر فرض شود كه بعد از تحقق معلول يا همراه آنبوجود مى‏آيد لازمه‏اش اين است كه معلول در ذات خودش ارتباطى با علت نداشته باشد و تنهابوسيله يك رابط خارجى با آن پيوند يابد گويى رابطه مزبور ريسمانى است كه آنها را بهممى‏بندد بعلاوه اگر اين رابطه يك امر عينى باشد ناچار خودش معلول خواهد بود و سؤال درباره كيفيت ارتباط آن با علتش تكرار مى‏شود و بايد در مورد يك علت و يك معلول بى نهايترابطه تحقق يابد .

پس هيچكدام از فرضهاى ياد شده صحيح نيست و حقيقت اين است كه وجود معلول پرتوى ازوجود علت و عين ربط و وابستگى به آن است و مفهوم تعلق و ارتباط از ذات آن انتزاع مى‏شود وبه اصطلاح وجود معلول اضافه اشراقيه وجود علت است نه اضافه‏اى كه از مقولات شمردهمى‏شود و از نسبت مكرر بين دو شى‏ء انتزاع مى‏گردد .

بدين ترتيب وجود به دو قسم مستقل و رابط ربطى تقسيم مى‏گردد و هر معلولى نسبت بهعلت ايجاد كننده‏اش رابط و غير مستقل است و هر علتى نسبت به معلولى كه ايجاد مى‏كندمستقل است گو اينكه خودش معلول موجود ديگر و نسبت به آن رابط و غير مستقل باشد ومستقل مطلق عبارت است از علتى كه معلول وجود ديگرى نباشد .

و اين همان مطلبى است كه براى اثبات تشكيك خاصى در وجود بعنوان اصل موضوع مورداستناد واقع شد

راه شناختن رابطه عليت

رابطه عليت بصورتى كه مورد تحليل و تحقيق قرار گرفت مخصوص علت ايجادى وهستى‏بخش با معلول آن است و شامل علتهاى اعدادى و مادى نمى‏شود اكنون دو سؤال مطرحمى‏شود يكى آنكه رابطه مزبور را ميان فاعلهاى هستى‏بخش و معلولهاى آنها از چه راهىمى‏توان شناخت ديگرى آنكه روابط على و معلولى بين امور جسمانى كه از قبيل علت ومعلولهاى اعدادى هستند به چه وسيله اثبات مى‏شوند .

قبلا اشاره شد كه انسان بعضى از مصاديق علت و معلول را در درون خودش با علم حضورىمى‏يابد و هنگامى كه افعال بى‏واسطه نفس مانند اراده و تصرف در مفاهيم ذهنى را با خودشمقايسه مى‏كند و آنها را وابسته به نفس مى‏يابد مفهوم علت را براى نفس و مفهوم معلول رابراى افعال نفس انتزاع مى‏نمايد سپس ملاحظه مى‏كند كه مثلا اراده يك كار منوط به علومتصورى و تصديقى خاصى است و تا چنين ادراكاتى تحقق نيابد اراده از نفس صادر نمى‏شود باتوجه به اينگونه وابستگيها كه ميان علم و اراده وجود دارد مفهوم علت و معلول را توسعهمى‏دهد و مفهوم معلول را بر هر چيزى كه بنوعى وابستگى به چيز ديگرى دارد اطلاق مى‏كندو همچنين مفهوم علت را به هر چيزى كه بنوعى طرف وابستگى مى‏باشد تعميم مى‏دهد وبدين ترتيب مفهوم عام علت و معلول شكل مى‏گيرد .

به ديگر سخن يافتن مصاديق علت و معلول نفس را مستعد مى‏كند كه مفاهيمى كلى از آنهاانتزاع نمايد كه شامل افراد مشابه نيز بشود و اين خاصيت مفاهيم كلى است چنانكه دربحث‏شناخت‏شناسى توضيح داده شد .

مثلا مفهوم علت كه از نفس انتزاع مى‏شود نه به لحاظ وجود خاص آن و نه به لحاظ نفس بودنآن است بلكه به لحاظ اين است كه موجود ديگرى وابسته به آن است پس هر موجود ديگرى كهچنين باشد مصداق مفهوم علت‏خواهد بود خواه مجرد باشد يا مادى و خواه ممكن الوجودباشد يا واجب الوجود همچنين مفهوم معلول كه از اراده يا هر پديده ديگرى انتزاع مى‏شود نهاز آن جهت است كه داراى وجود يا ماهيت‏خاصى مى‏باشد بلكه از آن جهت كه وابسته به موجودديگرى است پس بر هر چيز ديگرى هم كه نوعى وابستگى داشته باشد صدق خواهد كرد خواهمجرد باشد يا مادى و خواه جوهر باشد يا عرض .

بنابر اين درك يك يا چند مصداق براى انتزاع مفهوم كلى كفايت مى‏كند ولى درك مفهوم كلىبراى شناختن مصاديق آن كافى نيست و از اين روى براى شناختن مصاديقى كه با علم حضورىشناخته نشده‏اند بايد در صدد يافتن ملاك و معيارى برآمد .

نيز رابطه عليت كه در مورد علت هستى‏بخش از ذات معلولش انتزاع مى‏شود و وجود معلولعين اين اضافه اشراقيه بشمار مى‏رود بايد در ماوراى نفس با برهان اثبات شود يعنى اين سؤالوجود دارد كه از كجا وجود نفس نسبت به موجود ديگرى رابط و غير مستقل باشد و از كجاوجود كل جهان از موجود ديگرى پديد آمده باشد و خودش مستقل و قائم به ذات نباشد نظيراين سؤال در باره روابط اعدادى هم تكرار مى‏شود كه اولا از كجا ثابت مى‏شود كه در ميانموجودات مادى روابط على و معلولى و سبب و مسببى برقرار است و ثانيا از چه راهى مى‏توانوابستگى يك پديده مادى را به ديگرى ثابت كرد .

با توجه به اينكه علت هستى‏بخش در ميان ماديات يافت نمى‏شود شناختن چنين علتى وچنين رابطه عليتى در خارج از حوزه علم حضورى تنها با روش تعقلى امكان پذير است و روشتجربى را راهى بسوى ماوراء طبيعت نيست‏يعنى نمى‏توان انتظار داشت كه با وسايلآزمايشگاهى و تغيير شرايط و كنترل متغيرات علت هستى‏بخش آنها را شناخت علاوه بر اينكهرفع و نفى مجردات امكان ندارد تا بوسيله وضع و رفع و تغيير شرايط تاثير آنها شناخته شودپس تنها راه اين است كه خواص عقلى چنين علت و معلولهايى از راه برهان عقلى خالص اثباتشود و بوسيله آنها مصاديق هر يك تعيين گردد به خلاف علت و معلولهاى مادى كه شناختنآنها با روش تجربى تا حدودى امكان پذير است .

نتيجه آنكه براى شناختن رابطه عليت بطور كلى سه راه وجود دارد يكى علم حضورى در موردآنچه در دايره نفس و پديده‏هاى روانى تحقق مى‏يابد و ديگرى برهان عقلى محض در موردعلتهاى ماوراء طبيعى و سومى برهان عقلى مبتنى بر مقدمات تجربى در مورد علت ومعلولهاى مادى

مشخصات علت و معلول

فلاسفه پيشين بحث مستقلى را در باره كيفيت‏شناختن علت و معلول مطرح نكرده‏اند و تنهاچيزى كه از بيانات ايشان بدست آورده‏ايم اين است كه علت نخستين يا علتى كه معلول نباشدداراى ماهيت نخواهد بود بر عكس ساير موجودات كه داراى ماهيت مى‏باشند و چوناهيت‏خود بخود اقتضائى نسبت به وجود و عدم ندارد طبعا محتاج به علتى خواهد بود كه آنرا از حد تساوى خارج سازد به ديگر سخن هر موجودى كه داراى ماهيت باشد و مفهوم ماهوىاز آن انتزاع شود ممكن الوجود و محتاج به علت‏خواهد بود .

ولى اين بيان علاوه بر اينكه با اصالت ماهيت مناسب است چندان كارساز و مشگل‏گشا نيستزيرا فقط مى‏تواند معلول بودن همه ممكنات را اثبات كند و از ارائه معيارى براى تشخيصعليت بعضى از آنها نسبت به بعضى ديگر قاصر است .

اما بر اساس اصولى كه صدرالمتالهين اثبات كرده است مى‏توان معيار روشنترى براىشناختن علت ايجاد كننده و معلول آن بدست آورد و آن اصول عبارتند از اصالت وجود و رابطبودن معلول نسبت به علت هستى‏بخش و تشكيكى بودن مراتب وجود .

بر اساس اين اصول سه‏گانه كه هر يك در جاى خودش ثابت‏شده است نتيجه گرفته مى‏شود كههر معلولى مرتبه ضعيفى از علت ايجاد كننده خودش مى‏باشد و علت آن نيز به نوبه خود مرتبهضعيفى از موجود كاملترى است كه علت ايجاد كننده آن مى‏باشد تا برسد به موجودى كه هيچضعف و قصور و نقص و محدوديتى نداشته باشد و بى نهايت كامل باشد كه ديگر معلول چيزىنخواهد بود .

پس مشخصه معلوليت ضعف مرتبه وجود نسبت به موجود ديگر و متقابلا مشخصه عليت قوتو شدت مرتبه وجود نسبت به معلول است چنانكه مشخصه علت مطلق نامتناهى بودن شدت وكمال وجود است و اگر ما نتوانيم فرد فرد علت و معلولهاى ايجاد كننده را بشناسيم ولىمى‏توانيم بفهميم كه هر علت ايجاد كننده‏اى نسبت به معلول خودش كاملتر و نسبت به علتايجاد كننده‏اش ناقصتر است و تا ضعف و محدوديت وجودى باشد معلوليت هم ثابت‏خواهد بودو چون در جهان طبيعت هيچ موجود نامتناهى وجود ندارد همگى موجودات جسمانى معلولماوراء طبيعت‏خواهند بود .

ممكن است گفته شود آنچه از اصول ياد شده بدست مى‏آيد اين است كه هر گاه دو موجودداشته باشيم كه يكى پرتو ديگرى باشد و از مراتب وجود آن بشمار آيد معلول آن ديگرى خواهدبود ولى سخن در اين است كه ما از كجا ثابت كنيم كه موجود كاملترى از موجودات مادىهست كه اين موجودات مرتبه ضعيفى از وجود آن بشمار آيند تا بفهميم كه معلول آن مى‏باشند.

پاسخ اين سؤال از قاعده‏اى كه قبلا به آن اشاره شد بدست مى‏آيد و آن قاعده عبارت است ازاينكه معلوليت ذاتى وجود معلول و غير قابل تخلف از آن است پس چنان نيست كه تحققموجودى دو فرض داشته باشد يكى اينكه معلول موجود كاملترى باشد و ديگرى آنكه بى نياز ازعلت بوده مستقلا تحقق يابد بلكه اگر چيزى امكان معلوليت داشت‏حتما معلول خواهد بود وهر موجودى كه بتوان كاملتر از آن فرض كرد امكان معلوليت را دارد پس حتما معلول مى‏باشدو ديگر امكان عدم معلوليت را نخواهد داشت زيرا اگر امكان عدم معلوليت هم در آن فرض شودمعنايش اينست كه ذاتا اقتضايى نسبت به معلوليت و عدم معلوليت ندارد يعنى اگر معلولباشد معلوليت آن ذاتى نيست در صورتى كه در بحث‏سابق روشن شد كه معلوليت ذاتى وجودمعلول است پس چيزى كه قابل معلوليت باشد يعنى بتوان موجودى كاملتر از آن فرض كردضرورتا معلول خواهد بود .

در پايان اين درس خاطر نشان مى‏كنيم كه ضعف مرتبه وجود آثار و نشانه‏هايى دارد كه بوسيلهآنها مى‏توان معلوليت موجودى را شناخت و از جمله آنها محدوديت زمانى و مكانى و محدوديتآثار و تغييرپذيرى و حركت‏پذيرى و فناپذيرى را مى‏توان بشمار آورد

خلاصه

1- رابطه عليت تنها يك اضافه ذهنى نيست كه مصداقى در خارج نداشته باشد .

2- قبل از تحقق معلول نمى‏توان رابطه‏اى عينى بين علت و معلول فرض كرد زيرا هنوز يكطرف آن كه معلول باشد تحقق نيافته است .

3- بعد از تحقق معلول يا همراه آن هم چنين اضافه‏اى نمى‏تواند مبين كيفيت ارتباط معلول باعلت باشد زيرا اضافه مزبور بفرض اينكه امر عينى هم باشد غير از ذات طرفين است و لازمه‏اشاين است كه صرف نظر از آن وجود معلول ارتباطى با علت نداشته باشد بعلاوه اگر آن را امرعينى بدانيم ناچار بايد وجود آن را معلول ديگرى بشماريم و بار ديگر رابطه‏اى بين آن و علتشدر نظر بگيريم و همچنين تا بى نهايت .

4- پس رابطه عليت از خود وجود معلول انتزاع مى‏شود و به ديگر سخن وجود معلول عين ربطو تعلق به وجود علت و شعاع و پرتوى از آن است .

5- بدين ترتيب وجود عينى به دو قسم مستقل و رابط منقسم مى‏شود و هر علتى نسبت بهمعلول خودش مستقل است و مستقل مطلق منحصر به خداى متعال مى‏باشد .

6- اين رابطه مخصوص علت ايجاد كننده و معلول آن است و مصداق آن يا با علم حضورىشناخته مى‏شود مانند عليت نفس نسبت به اراده يا بوسيله برهان عقلى محض ثابت مى‏گردداما رابطه عليت اعدادى ميان موجودات مادى را مى‏توان با كمك تجارب حسى تشخيص داد .

7- آنچه از سخنان فلاسفه پيشين در باره مشخصات علت ايجاد كننده و معلول آن بدستمى‏آيد اين است كه هر موجود ذى‏ماهيتى معلول است و علتى كه معلول نباشد ماهيت نخواهدداشت .

8- اما اين بيان علاوه بر اينكه مناسب با اصالت ماهيت است چندان كارساز نيست زيرا معيارىبراى شناختن علت در غير از واجب الوجود بدست نمى‏دهد .

9- صدرالمتالهين بر اساس اصولى كه اثبات كرده مشخصه معلول را ضعف وجود و مشخصههر علت ايجاد كننده‏اى را شدت مرتبه وجودى آن نسبت به معلولش و مشخصه علت العلل رانامتناهى بودن مرتبه وجودى وى دانسته است .

10- ممكن است اشكال شود كه از اصول ياد شده استفاده نمى‏شود كه موجودى كاملتر ازموجودات مادى وجود دارد كه علت آن باشد .

11- جواب اين است كه همانگونه كه قبلا اشاره شد معلوليت ذاتى وجود معلول است پس اگرموجودى امكان معلوليت داشت ديگر امكان عدم معلوليت را نخواهد داشت زيرا لازمه امكانهر دو اين است كه ذاتا اقتضائى نسبت به هيچكدام نداشته باشد يعنى معلوليت ذاتى آن نباشدو چون جهان ماده داراى ضعف و محدوديت وجودى است معلوليت آن براى ماوراء طبيعتثابت مى‏شود .

12- محدوديت زمانى و مكانى و تغييرپذيرى و حركت‏پذيرى و فناپذيرى از جمله نشانه‏هاىضعف وجود و معلوليت است

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation