حاجت باشد . شرط دوم اين است كه وافر و رايگان نباشد ، مثل نور و هوا .شرط سوم اين است كه قابل اختصاص باشد . اگر چيزی باشد كه افراد نتوانند به خود اختصاص دهند ، از اختيار افرادخارج باشد ، ولو آن كه وافر و بيش از مقدار لازم نباشد ، باز هم ماليتندارد ، مانند باران يا نسيم . در مورد شرط دوم میتوان گفت كه شرطيتندارد ، زيرا اگر چيزی فرضا فوق العاده زياد باشد ولی افرادی قادر باشندآنها را تحت اختيار قرار دهند ، خواه ناخواه ماليت پيدا میكند ، همانطوری كه زمين و دريا اينچنين است . اگر افرادی قدرت پيدا كنند هوا رامانند دريا و زمين تحت اختيار خود قرار دهند ، خواه ناخواه هوا نيزماليت پيدا میكند . و اگر بالعكس ، چيزی فقط به قدر لزوم يا كمتر ازقدر لزوم باشد ، ولی قابل اختصاص نباشد ، مثل باران و نسيم ، ماليتپيدا نمیكند . پس شرط سوم جانشين شرط دوم است . از آنچه گفته شد معلوم شد در اصل ماليت ، كار دخالت ندارد . البتهبسيار چيزهاست كه تا روی آنها كار نشود ، قابل استفاده نيست ، ولیبسياری از چيزها قبل از آن كه روی آنها كار صورت بگيرد قابل استفادهمیباشند و ماليت پيدا میكنند ، و اشيائی كه بايد روی آنها كار صورتبگيرد ، از آن جهت كه بالقوه قابل استفاده میباشند ماليت دارند ، كمااين كه ممكن است روی چيزی كار صورت بگيرد ولی چون مفيد و مورد حاجتنيست ارزش پيدا نكند ، يا مدتی دارای ارزش باشد و بعد ، از ارزشبيفتد . كار ، منشأ مالكيت بايد شمرده شود ، نه منشأ ماليت . ماليت وارزش ، اصلا و ابدا دائر مدار كار نمیباشد . اما قسمت دوم ، يعنی علت تفاوت قيمتها : در كتاب " اصول |