جنجال و شانتاژ است ، به اساس كار كه تعليم و تربيت صحيح و مبارزه بادزدی و رشوه و مظالم و تقويت دادگستری و مجازات است كاری ندارند و باجار و جنجال میخواهند كار كنند ، چون خودشان و آن سياستهای استعماریمیدانند كه اگر كارها از ريشه اصلاح شود همه مفاسد از بين میرود ، و آنهابستگی دارند با آن مفاسد و خواهند مفاسد از بين برود . مسئله اضطرار ممكن است كسی ادعا كند كه در فقه اسلامی به عامل زور و اجبار كم و بيشتوجه شده است و تا اندازهای جلوی اجحافاتی كه به اين صورت انجام میگيردگرفته شده است اما به عامل اضطرار توجه نشده است بلكه هر عملی را كه بهوسيله اضطرار صورت بگيرد تجويز میكند و حتی آن را منتی بر شخص مضطراقرار میدهد ( رفع ما اضطر اليه ) در صورتی كه همين عامل اضطرار است كهموجب استثمارهای بزرگ میشود ، وقتی قدرت اقتصادی در اختيار افرادمعدودی بود آنچنان بر طبقه كارگر زندگی تنگ میشود كه هميشه اضطرارا كارخود را به قيمتی نازل میفروشد ، يعنی هميشه مورد استثمار طبقه كارفرماقرار میگيرد . فيليسين شاله در جزوه " سرمايه داری و سوسياليسم " صفحه35 میگويد : " منحصر شدن دارائيها به اشخاص معدودی در به كار واداشتن كارگرانآزاد همان تأثير را داشته است كه شلاق در غلام . رنجبر كه چيزی نداردمجبور است فورا مشغول كار شود والا از |