|
شرح :
حسد آنست كه نعمتى را كه خدا به برادر دينى تو داده ، براى او نخواهى و از آنرنج برى و آرزوى زوال آنرا داشته باشى چه آنكه بخودت رسد يا نرسد ولى غبطهآنست كه با نعمت او كارى نداشته باشى و آرزو كنى كه خودت هممثل آن نعمت را داشته باشى .
حسد از نظر عقل و شر مذموم و ناپسندع است ، زير حسد بيمارى دلست و بدخواهى برادرمسلمان و ناراحتى از لطف و نعمت يزدان و اعتراض بر عدالت خدايتعالى و نظام احسن او واين ناراحتى بسا موجب لاغرى تن و اختلال حواس و دق كردن حسود مى شود، پس حسوددشمن جان خود است ، ولى غبطه و رقابت ممدوح و مستحسن است و در آيات شريفه و اخبار واحاديث گاهى از آن به تنافس تعبير شده و گاهى به مسابقه و تسابق . مانند:
(1) و فى ذلك فليتنافس المتنافسون .
(2) سابقوا الى مغفرة من ربكم .
(3) فعليكم بهذه الخلائق فالرموها و تنافسوا فيها.
(4) فسابقوا رحمكم الله الى منازلكم التى امرتم ان تعمروها و التى رغبتم فيها ودعيتم اليها.
توضيح :
حسد از نظر عقل و شر مذموم و ناپسندع است ، زير حسد بيمارى دلست و بدخواهى برادرمسلمان و ناراحتى از لطف و نعمت يزدان و اعتراض بر عدالت خدايتعالى و نظام احسن او واين ناراحتى بسا موجب لاغرى تن و اختلال حواس و دق كردن حسود مى شود، پس حسوددشمن جان خود است ، ولى غبطه و رقابت ممدوح و مستحسن است و در آيات شريفه و اخبار واحاديث گاهى از آن به تنافس تعبير شده و گاهى به مسابقه و تسابق . مانند:
(1) و فى ذلك فليتنافس المتنافسون .
(2) سابقوا الى مغفرة من ربكم .
(3) فعليكم بهذه الخلائق فالرموها و تنافسوا فيها.
(4) فسابقوا رحمكم الله الى منازلكم التى امرتم ان تعمروها و التى رغبتم فيها ودعيتم اليها.
* باب : عصبيت *بَابُ الْعَصَبِيَّةِ |
مراد به عصبيت و تعصب مذموم كه در اين باب مفاسدش ذكر مى شود آنستكه : حمايت وطرفدارى از فاميل و دوست رفيق شود، در راه ستم يا عقيدهباطل ، و همچنين طرفدارى كردن از مذاهب باطله پدران و دفاع ازجهل و گمراهى و پايدارى بر عقيده اى كه انسان داشته و فهميده باطلست تعصب مذمومست .
و نزديك به معنى تعصب است حميت وانقة كه خدايتعالى فرمايد: اذجعل فى قنوبهم الحمية ، حمية الجاهلية و اما تعصب در راه حق و طرفدارى از عقايد صحيحهو حمايت اءهل حق چه خويش باشد و چه بيگانه محمود و پسنديده و گاهى واجب و لازم است .
شرح :
و نزديك به معنى تعصب است حميت وانقة كه خدايتعالى فرمايد: اذجعل فى قنوبهم الحمية ، حمية الجاهلية و اما تعصب در راه حق و طرفدارى از عقايد صحيحهو حمايت اءهل حق چه خويش باشد و چه بيگانه محمود و پسنديده و گاهى واجب و لازم است .
|
|
|
|
|
شرح :
داستان شكمبه در روايت 1213 ج 2 ص 340 ذكر شد. و اما داستان اسلام آوردنجناب حمزه را مختلف نوشته اند، آنچه از اين حديث شريف پيداست همان داستان شكمبهانداختن ابوجهل روى سر پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده است كه در ابتدا تعصب حمزهرا برانگيخت و با وجود آنكه مسلمان نبود بحمايت برادرزاده خود (حضرت صلى الله عليهو آله ) برخاست ، ولى چنانكه مورخين ذكر نموده اند حمزه در آنجا بهابوجهل گفت :اكنئون كه تو برادر زاده ام را دشنام مى دهى من هم دين و عقيده او را دارم ،اگر مى توانى مرا برگردان ، ولى چون بخانه برگشت مردد شد و گفت : خدايا! اگردين او درست است ، قلب مرا آشنا كن و گرنه مرا از اين گرفتارى (حمايت بيجا) نجات ده ،و شب را با كمال ناراحتى بسر برد و چون صبح شد، نزد پيغمبر صلى الله عليه و آلهرفت و گفت : پسر برادر! براى من پيش آمدى كرده كه راه چاره آنرا نميدانم ، آيا دين توهدايت است و صواب يا گمراهى و خطا، پيغمبر صلى الله عليه و آله به او متوجه شد واو را موعظه كرد و بشارت داد وانذار فرمود: تا خدا ايمانرا از بركت فرمايشاتآنحضرت در دل او افكند، حمزه گفت : شهادت دهم كه تو صادقى ، دينت را اظهار كن كه منياور تو هستم .
شرح :
|
شرح :
ملائكه مى پنداشتند شيطان هم مانند آنها مقدس و مطيع خداست و هرگز گناه ونافرمانى نميكند ولى تنها حميت و خود خواهى او موجب شد كه نهان پليد خود را آشكاركرد و به آدم عليه السلام سجده نكرد پس از حميت و تعصب بپرهيزيد.
توضيح :
|
* باب : كبر و بزرگ منشى *بَابُ الْكِبْرِ |
كبر بر خلاف تواضع اينستكه كسى خود را از ديگران بزرگتر و بالاتر داند وبر او گردنكشى و سرفرازى كند، ولى عجب كه در باب آينده ذكر مى شود اينستكه :انسان خود بين و خودپسند باشد و برخود ببالد، پس در تكبر لازمست ديگرى باشد وانسان خود را از او بالاترداند ولى در عجب بودن شخص ديگر و ملاحظه برترى بر اولازم نيست .
مرحوم مجلسى علاوه بر اخبار اين باب ، آيات و روايات بسيار ديگرى در مذمت اين صفاتدر مرآت العقول نقل مى كند و سپس مى گويد: تكبر بر سه قسم است :
(1) تكبر بر خدايتعالى كه از همه بدتر است مانند تكبر فرعون و نمرود.
(2) تكبر بر پيغمبران و امامان ، مانند كسانيكه بآنها نگرويدند و گفتند: اءنؤ منلبشرين مثلنا بلكه بايشان ناسزا گفتند و آنها را كشتند.
(3) تكبر بر بندگان خدا، و سبب تكبر چند چيز است :
1 علم و دانش . 2 عمل و عبادت . 3 حسب و نسب نژادى . 4جمال و زيبائى . 5 ثروت و دارائى 6 زور بازو و نيرومندى . 7 داشتن پيروان و يارانو شاگردان و نوكران و فاميل و خويشان .
اما معالجه تكبر دو راه علمى و عملى دارد: راه علميش اينستكه : انسان بحقارت و پستى خود وعظمت و كبريائى پروردگارش آگاه شود، ولى اين دو آگاهىطول بسيار دارد و نهايت علم صديقين همين است ، ولى براى شناختن حقارت خود كافى استكه در يكى از آيات بسيار قرآن كه در اين زمينه وارد شده استتاءمل كند، زيرا علم اولين و آخرين در قرآنست براى كسيكه چشم بصيرتش باز باشد.
مرحوم مجلسى در اينجا آيات بسيارى نقل و تفسير ميكند، يكقسمت از آن آيات اينست :(قتل الانسان ما اءكفره من اى شى ء خلقه ، من نطفة خلقه فقدره ثمالسبيل يسره ، ثم اماته فاءقبره ، ثم اذا شاء اءنشره ) خدايتعالى در اين آيات اشارهمى فرمايد: كه انسان حادث است يعنى ميليونهاىسال نابود و معدوم بوده و سپس از خاك و نطفه و خون و علقه و مضفه پليد و متعفن خلقشده ، و در آخر بيجان ميشود و زير خاك ميرود و دوباره مشيت خدا او را از خاك بر مى آورد.
و اما راه عمليش مواظبت داشتن بر رفتار صلحا و متواضعين مخصوصا پيغمبر صلى اللهعليه و آله است ، زيرا آنحضرت با وجود مقام ارفع و شامخش ، روى زمين مينشست و غذا مىخورد و مى فرمود: من بنده هستم و چون بندگان غذا مى خورم مرآت ج 2 ص 296.
توضيح :
مرحوم مجلسى علاوه بر اخبار اين باب ، آيات و روايات بسيار ديگرى در مذمت اين صفاتدر مرآت العقول نقل مى كند و سپس مى گويد: تكبر بر سه قسم است :
(1) تكبر بر خدايتعالى كه از همه بدتر است مانند تكبر فرعون و نمرود.
(2) تكبر بر پيغمبران و امامان ، مانند كسانيكه بآنها نگرويدند و گفتند: اءنؤ منلبشرين مثلنا بلكه بايشان ناسزا گفتند و آنها را كشتند.
(3) تكبر بر بندگان خدا، و سبب تكبر چند چيز است :
1 علم و دانش . 2 عمل و عبادت . 3 حسب و نسب نژادى . 4جمال و زيبائى . 5 ثروت و دارائى 6 زور بازو و نيرومندى . 7 داشتن پيروان و يارانو شاگردان و نوكران و فاميل و خويشان .
اما معالجه تكبر دو راه علمى و عملى دارد: راه علميش اينستكه : انسان بحقارت و پستى خود وعظمت و كبريائى پروردگارش آگاه شود، ولى اين دو آگاهىطول بسيار دارد و نهايت علم صديقين همين است ، ولى براى شناختن حقارت خود كافى استكه در يكى از آيات بسيار قرآن كه در اين زمينه وارد شده استتاءمل كند، زيرا علم اولين و آخرين در قرآنست براى كسيكه چشم بصيرتش باز باشد.
مرحوم مجلسى در اينجا آيات بسيارى نقل و تفسير ميكند، يكقسمت از آن آيات اينست :(قتل الانسان ما اءكفره من اى شى ء خلقه ، من نطفة خلقه فقدره ثمالسبيل يسره ، ثم اماته فاءقبره ، ثم اذا شاء اءنشره ) خدايتعالى در اين آيات اشارهمى فرمايد: كه انسان حادث است يعنى ميليونهاىسال نابود و معدوم بوده و سپس از خاك و نطفه و خون و علقه و مضفه پليد و متعفن خلقشده ، و در آخر بيجان ميشود و زير خاك ميرود و دوباره مشيت خدا او را از خاك بر مى آورد.
و اما راه عمليش مواظبت داشتن بر رفتار صلحا و متواضعين مخصوصا پيغمبر صلى اللهعليه و آله است ، زيرا آنحضرت با وجود مقام ارفع و شامخش ، روى زمين مينشست و غذا مىخورد و مى فرمود: من بنده هستم و چون بندگان غذا مى خورم مرآت ج 2 ص 296.
|
توضيح :
مرحوم مجلسى از مفردات راغب نقل كند كه : الحاد انحراف از حق است چه مشرك بخداشود و چه مشرك به اسباب (وسائل وسائطى كه خدايتعالى ميان خود و خلقش قرار داده )و شرك بخدا ايمان را باطل كند ولى شرك باسباب رشته هاى ايمان را سست كند، اماايمان را باطل نكند.
شرح :
|
|
شرح :
روپوش و زيرپوش استعاره است براى اختصاص عزت و بزرگ منشى بخدايتعالىچنانكه لباس روپوش و زيرپوش هر كسى مختص بخود اوست .
|
|
|
|