طوری است كه ارزش يك كالا صريحا و مستقيما به واسطه مقدار و شمارهساعات و دقايقی كه برای توليد آن كالا لازم بوده مشخص نمیگردد ، بلكهارزش يك كالا فقط به واسطه مقدار معينی از كالای ديگری معين میشود " .اينجا اين مطلب بايد گفته شود كه اگر مقصود اين است كه مبادله وبازار ، مظهر و مظهر و واسطه اثبات ارزش واقعی ، يعنی كار مصرف شدهاست ، پس اين كه گفته شد " مادامی كه يك كالا در مقابل كالای ديگر قرارنگيرد فقط دارای ارزش استعمال است نه ارزش ذاتی " درست نيست ، واگر مقصود اين است كه اساسا " ارزش " يك مفهوم اضافی است و عبارتاست از نسبتی كه يك كالا با ساير كالاها دارد ، و تا كالاهای ديگری دربازار نباشد ارزش معنی ندارد ، آن ايراد وارد نيست . ولی بايد گفتمقصود از اين كه در گذشته گفته شد كه ارزش هر چيز عبارت است از مقداركاری كه مصرف شده ، اين است كه نسبت اشياء با يكديگر با مقياس كاریكه در آنها مصرف شده سنجيده میشود . بنا براين توجيه اول ، هر كالا فی حدذاته دارای ارزش است ، چه در رژيم اقتصاد مبادله ای و چه در رژيماقتصاد غير مبادلهای . ولی بنابر نظر دوم ، كالا فقط در اقتصاد مبادله ایدارای ارزش است ، و در اقتصاد غير مبادلهای ، كار در آن مصرف شده ولیدارای ارزش نيست ، زيرا قيمت و بها بدون اين كه معاوضه و مبادلهای دركار باشد معنی ندارد . در ص 42 درباره طلا میگويد : " سكه طلا ، كالايی است دارای ارزش معين و مظهر مادی يك مقدار كاراجتماعا لازم میباشد ، و فقط بدين جهت میتواند مقياس ارزش ساير كالاهاقرار گيرد " . |